مناجات با خدا

مرتب سازی براساس

شعر مناجاتی-اى که در آسمان آثار عظمتش هویدا است *

4017
1

شعر مناجاتی-اى که در آسمان آثار عظمتش هویدا است اى که در آسمان آثار عظمتش هویدا است اى که در زمین نشانه

هایش آشکار است اى که در هر چیز برهانهاى او موجود اى که در

دریا آثار شگفت انگیز دارد اى که در کوهها است گنجینه هایش

اى که خلق را پدید آورد سپس بازگرداند اى که به سویش همه

امورات بازگردد اى که در هر چیز لطف و مهرش را آشکار ساخته

اى که خلقت هر چیز را نیکو ساخته اى که تصرف کرده در

همه خلایق قدرت او اى دوست آنکس که دوستى ندارد اى

طبیب آن کس که طبیبى ندارد اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده

ندارد اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد اى رفیق آن کس

که رفیق ندارد اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد اى

راهنماى آنکه راهنمایى ندارد اى مونس آنکس که مو

  • چهارشنبه
  • 1
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:24
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 امیر عظیمی

شعر مناجات با خدا -( ای خدای زمین وزمان ربّ بخشنده ی مهربان ) * امیر عظیمی

5074
1

شعر مناجات با خدا -( ای خدای زمین وزمان ربّ بخشنده ی مهربان ) ای خدای زمین وزمان
ربّ بخشنده ی مهربان
الامان، الامان، الامان!
ربّنا ربّنا ربّنا
صاحب عفو وغفران و جود
رحمتت واسعه هست و بود
کلِّ شیً لَکَ فِی السُّجود
ربّنا ربّنا ربّنا
بنده ای روسیاه آمده
با هزاران گناه آمده
غرقِ در اشک وآه آمده
ربّنا ربّنا ربّنا
زورقی بین گل گشته ام
منفعل، منفعل گشته ام
از نگاهت خجل گشته ام
ربّنا ربّنا ربّنا
من کیم؟ خاک پای ِعلی
نوکر بچه های علی
الامان ای خدای علی
ربّنا ربّنا ربّنا
تو که هستی خدای حسین
حضرت خونبهای حسین
کن حسابم بپای حسین
ربّنا ربّنا ربّنا
بین خون دست و پا می زند
مادرش را صدا می زند
خواهرش ناله ها می زند
ربّنا ربّنا ربّنا

شاعر : امیر عظیمی

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 16:59
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

مناجات با خدا-(چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید) * علی اکبر لطیفیان

3443
1

مناجات با خدا-(چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید) چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید
هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید
من کمتر از گدای شب جمعه نیستم
خانه به خانه دست مرا در به در کنید
بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند
مارا فضیل فرض کنید و نظر کنید
این تحبس الدعا شدن از مرگ بدتر است
فکری برای این نفس بی اثر کنید
باید برای سوختنم چاره ای کنم
این روزه روزه نیست برایم سپر کنید
العفو گفتنم که به جایی نمیرسد
ذکر حسین حسین مرا بیشتر کنید
در میزنیم و هیچ کسی وا نمیکند
پس زودتر امام رضا را خبر کنید
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • سه شنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:56
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد ) *

3493

شعر مناجات با خدا -( در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد ) در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد
آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد
هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان
کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد
وقتی که نباشد دل تو با دل مهمان
تکریم و بفرما و بمان ها نمی ارزد
یا رب اگر این اشک سحر زود نبخشد
بی خوابی و این آه و فغان ها نمی ارزد
ما را ضرر این است که این بار بماند
درهم نخری سود و زیان ها نمی ارزد
در قحط خریدار چه کسبی چه متاعی؟
بی مشتری اجناس دکان ها نمی ارزد
باید که مرا کعبه به مقصود رساند
بی وصل که این سنگ نشان ها نمی ارزد
بخشید نگاهت همه را اول این ماه
پس دلهره ی دل نگران ها نمی ارزد
این چرب زبان بودن ما از سر عشق است
از ترس که این گونه زبان ها نمی ارزد
وقتی

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات با خدا -( با لطف تو به منت باران نیاز نیست ) * حسین ایزدی

3053
3

مناجات با خدا -( با لطف تو به منت باران نیاز نیست ) با لطف تو به منت باران نیاز نیست
دست طلب به سوی کریمان نیاز نیست
لب وا نکرده حاجت من را روا کنی
این جا به اشک و دیدۀ گریان نیاز نیست
با یک کرشمۀ تو جهان زیر و رو شود
چشم تو کافی است، به طوفان نیاز نیست
هر کس غلام تو شده، او شاه عالم است
با تو به تاج و تخت سلیمان نیاز نیست
در بند زلف تو دل من می شود اسیر
آن را که عاشق است به زندان نیاز نیست
لبخند تو دوای همه درد های من...
دیگر به نسخه های طبیبان نیاز نیست
من بی خبر شدم ز خودم در کنار تو
هوش از سرم پریده به نسیان نیاز نیست
***

شاعر : حسین ایزدی

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

مناجات با خدا -( یا عَظیمَ المَن! گناه آورده ام ) * رضا تاجیک

5150
4

مناجات با خدا -( یا عَظیمَ المَن! گناه آورده ام ) یا عَظیمَ المَن! گناه آورده ام
غافر التَوب! اشتباه آورده ام
لا تُؤدِّبنی، خودم شرمنده ام
تازه قلبم را به راه آورده ام
عُدّتی فی کُربَتی! دلخسته ام
من جوانیِ تباه آورده ام
صاحِبی فی شِدّتی! من را مران
رو به سوی بار اله آورده ام
أینَ عَفوُک؟ أینَ سِترُک؟ یا جَمیل!
نامه ای غرق گناه آورده ام
قاضیُ الحاجات، خَیرُالحاکمین!
رو به ربِ دادخواه آورده ام
یا أنیسَ الذّاکرین و یا بَصیر!
اشک توبه از نگاه آورده ام
یا حَلیم و یا کَریم و یا غَفور!
خلوتی، تار و سیاه آورده ام
هارِبٌ مِنکَ إلَیکَ، یا اله!
من به سوی تو پناه آورده ام
وَاصرِف عَنی سَیّدی الأسواء، حفیظ!
وَاقضِ عَنَّ الدَین، آه آورده ام
یا غیاثَ المُس

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مناجات با خدا -( گرچه من پشت درم، راه ندي حق داري ) * محمود قاسمی

7352
5

غزل مناجات با خدا -( گرچه من پشت درم، راه ندي حق داري ) گرچه من پشت درم، راه ندي حق داري
گرچه من دربدرم، راه ندي حق داري
بسكه من اين در و آن در زده ام حالا كه
خورده اينجا گذرم، راه ندي حق داري
همه جا پرسه زدم غير در خانه ی تو
حال بشكسته پرم، راه ندي حق داري
از رفيقان شهيدم به خدا جاماندم
حال كه يك نفرم، راه ندي حق داري
گرچه بر سفره تو شاه و گدا مهمانند
بسكه من خيره سرم، راه ندي حق داري
بس كه تو شاهد عصيان مني امشب كه
من گداي سحرم، راه ندي حق داري
به اميدم كه كسي باز شفاعت بكند
طفل شش ماهه مگر باز وساطت بكند

شاعر : محمود قاسمی

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

مناجات و مدح خدا-ویژه ایام اعتکاف -( همیشه گدایی که آقا ندارد ) * علی اکبر لطیفیان

5055
1

مناجات و مدح خدا-ویژه ایام اعتکاف -( همیشه گدایی که آقا ندارد  ) همیشه گدایی که آقا ندارد
سر سفره ی هیج جا، جا ندارد
بدون تعارف زدن سفره خوب است
کرم خانه اصلاً بفرما ندارد
تقلّا مکن تا مچم را بگیری
گنهکار که بوق و کرنا ندارد
بیا پیش مردم مگو که چه کردم
خجالت کشیدن تماشا ندارد
تو ناراحتی که چرا پشت کردم
بیا خب بزن اینکه دعوا ندارد
همین جا بزن آخرت را رها کن
برای تو اینجا و آنجا ندارد
مکش بر رخ من ببر آتشت را
برای کسی که علی را ندارد ....
....سر سفره ی رحمت تو خدایا
کسی جا ندارد که زهرا ندارد
بگو روزی ام کربلا نیست اینکه
نیازی به امروز و فردا ندارد

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 جواد حیدری

شعرز مناجات با خدا -( آمدم تا که مناجات کنم ) * جواد حیدری

3555

شعرز مناجات با خدا -( آمدم تا که مناجات کنم ) آمدم تا که مناجات کنم
رو به این قبله حاجات کنم
آمدم تا که بگویم سخنی
با تو مولا که مدد کار منی
آمدم تا که خدایی گردم
آمدم با تو بگویم دردم
آمدم خواهش رحمت بکنم
طلب لطف و عنایت بکنم
آمدم تا که رضایت جویم
لوحه معصیتم را شویم
معصیت خانه خرابم کرده
از در عشق جوابم کرده
معصیت بر دل من رنگ زده
نقش رسوایی و هم ننگ زده
وای اگر پرده بیفتد به کنار
همه گردند ز عبرت بیدار
آبرو دار منی یا رباه
تو فقط یار منی یا رباه
مهربان تر ز تو نادیده دلم
مهربان از کرم تو خجلم
من که شرمنده لطفت هستم
باز سوی تو بود این دستم
دست امید به سویت دارم
حاجت لطف نکویت دارم
بگذر از جرم و خطایم یا رب
تا که من سوی تو آیم یا رب

شاع

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

این موی سفید من این روی سیاه من *

3763

این موی سفید من این روی سیاه من این موی سفید من این روی سیاه من
این نالۀ العفو و این کوه گناه من
با آنکه همه عمرم هر لحظه گنه کردم
بر عفو تو می‌باشد پیوسته نگاه من
عمری‌ست که می‌بینم دارند به هم الفت
لطف تو و عفو تو اشک من و آه من
هم تیره شده روزم هم بسته شده چشمم
هم خم شده پشت من هم گم شده راه من
سرتا به ‌قدم تشویش مرگ از پی و گور از پیش
ای خالق من رحمی بر حال تباه من
باشد که تو بگشایی راهی به سویم یارب
فریاد که از هر سو بسته شده راه من
من عبد گنهکارم من مستحق نارم
من سخت گرفتارم العفو! اله من!
از آتش خشم تو باکم نبُوَد هرگز
وقتی که بُوَد یارب! عفو تو پناه من
با خاک درت شُویم زنگ گنه از صورت
تا مهر بگیرد نور از روی سیاه من

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دوباره توبه ی دل در گناه ها گم شد *

4659
1

دوباره توبه ی دل در گناه ها گم شد دوباره توبه ی دل در گناه ها گم شد
عدد به اوج رسید این گناهِ چندم شد؟
طلوع کرد دوباره قنوتِ دل اما
قنوت ها همه سهمِ دعایِ مردم شد
دلم گرفته و بغضم دچار خلسه ی غم
دلم خزان شد و یکباره فصل سوم شد

نشسته است دلم رو به روی قبله ی تو
و ربنای عنایت پر از تکلم شد
میانِ حجمِ دو دست و دو چشمِ من دریا
و اشک های نیایش پر از تلاطم شد
دو رود از غزلِ چشم ها نمایان شد
دوباره ماهیِ قلبم پر از ترنم شد
دقایقی سپری شد تهی شدم انگار
دوباره خشکی آن رودها تجسم شد
دوباره توبه و عجز و خدای من گفتن
دوباره سجده ی شعرم پر از تبسم شد
شاعر:هدیه ارجمند

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ثنا و حمد بی‌پایان خدا را *

3967
4

ثنا و حمد بی‌پایان خدا را ثنا و حمد بی‌پایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
الها قادرا پروردگارا
کریما منعما آمرزگارا
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را
وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط در کشی جرم و خطا را
خداوندا بدان تشریف عزت
که دادی انبیا و اولیا را
بدان مردان میدان عبادت
که بشکستند شیطان و هوا را
شاعر:سعدی شیرازی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

حیف که از دست ما ماه خدا می‌رود *

3752
2

حیف که از دست ما ماه خدا می‌رود حیف که از دست ما ماه خدا می‌رود
ماه مناجات و نور، ماه دعا می‌رود
ماه سحر خیزی اهل صفا می‌رود
ماه وصال علی، ماه ولا می‌رود
ماه خدا فت رفت، جلوۀ بدرش به خیر
زمزمـه‌های شب و لیلۀ قدرش به خیر
بود به روی خدا، چشم تماشای ما
خواندن جوشن کبیر، صوت دل‌آرای ما
هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما
زمـزمۀ افتتاح، سـر زد از آوای مـا
حیف که مانند برق، این مه معبود رفت
دیـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت
ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما
نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما
ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما
نـالۀ العفو مـا از رمضان دل ربود
گاه دعای سحر، گاه ابوحمزه بود
زآینۀ دل گرفت ماه خ

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

خداوندی چنین بخشنده داریم *

4574
5

خداوندی چنین بخشنده داریم خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
که بگشاید دری کایزد ببندد؟
بیا تا هم بدین درگه بزاریم
خدایا گر بخوانی ور برانی
جز انعامت دری دیگر نداریم
سرافرازیم اگر بر بنده بخشی
و گر نه از گنه سر بر نیاریم
ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم
تو بخشیدی روان و عقل و ایمان
و گر نه ما همان مشتی غباریم
تو با ما روز و شب در خلوت و ما
شب و روزی به غفلت می‌گذاریم
نگویم خدمت آوردیم و طاعت
که از تقصیر خدمت شرمساریم
مباد آن روز کز درگاه لطفت
به دست نا امیدی سر بخاریم
خداوندا به لطفت باصلاح آر
که مسکین و پریشان روزگاریم
ز درویشان کوی انگار ما را
گر از خاصان حضرت برکناریم
ندانم دیدنش را

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست *

6654
2

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
گر تاج می‌دهی غرض ما قبول تو
ور تیغ می‌زنی طلب ما رضای توست
گر بنده می‌نوازی و گر بنده می‌کشی
زجر و نواخت هر چه کنی رای رای توست
گر در کمند کافر و گر در دهان شیر
شادی به روزگار کسی کاشنای توست
هر جا که روی زنده‌ دلی بر زمین تو
هر جا که دست غم زده‌ای بر دعای توست
تنها نه من به قید تو درمانده‌ام اسیر
کز هر طرف شکسته‌ دلی مبتلای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقی و، ما را هوای توست
قوت روان شیفتگان التفات تو
آرام جان زنده‌دلان مرحبای توست
گر ما مقصریم تو بسیار

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یاد داری شروع مهمانی *

3984
1

یاد داری شروع مهمانی یاد داری شروع مهمانی
در مناجات مان چه می گفتیم؟
درد و دل عاشقانه می کردیم
بین حالاتمان چه می گفتیم؟
آمدم ای کریم بخشنده
سر و کارم به کوی تو افتاد
باز هم بر مشام این بنده
مژده عطر و بوی تو افتاد
بارِ من را کسی نمی خواهد
تو بیا حاصلم ندیده بخر
از من بی پناه درمانده
این دلِ بارِ غم کشیده بخر
آمدم با کمال نومیدی
مثل هر سال سوی این درگاه
دیدم اما کریم هست و کریم
کوه را می خرد به یک پر کاه
جامۀ معصیت ز جانم کَند
جامه ای از لباس نورم داد
تشنه بودم، تشنه رحمت
جرعه ای از مِی طهورم داد
شاعر:حسن علیپور

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای خالق زمان و مکان ای خدای من! *

4167
6

ای خالق زمان و مکان ای خدای من! ای خالق زمان و مکان ای خدای من!
وی خلق‌ کرده هستی خود را برای من
گفتی که من برای تو باشم هزار حیف
شیطان گرفت از تو مرا با خطای من
پروردگار و خالق و مولای من تویی
من عبدِ دیگران شدم افسوس، وای من
بیگانه کرد با تو مرا کثرتِ گناه
ای پیشتر ز بودن من آشنای من
من دردمند غفلت و بیمار معصیت
تو هم طبیب درد منی، هم دوای من
ناز مرا کشی که بری جانب بهشت
با آن که هست آتش دوزخ سزای من
از بس که توبه کرده و بشکسته‌ام دگر
در محضر تو رنگ‌ ندارد حنای من
باشد گواه عفو تو با این ‌همه گناه
اشک خجالت من و حال دعای من
یک لحظه بندۀ تو نبودم به راستی
با آن که بوده‌ای تو همیشه خدای من
من«میثمم» اگر چه تهی دستم و فقیر
مه

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

فرصت توبه گذشت و گریه می بارم هنوز *

4863
6

فرصت توبه گذشت و گریه می بارم هنوز فرصت توبه گذشت و گریه می بارم هنوز
حسرت اوقات غفلت را به دل دارم هنوز
باز هم جا ماندم و این غافله از ما گذشت
مانده خاری در کف پا و گرفتارم هنوز
هر چه درمان بود مخصوص ضیافت خانه بود
عافیت بود و شفا هر چند بیمارم هنوز
بعد از آن شب های بهتر از تمام سال ها
در مسیر بندگی ای وای کم کارم هنوز
من نبودم زینت مهمانی خوبان تو
هر چه تو بخشیده ای من عبد سربارم هنوز
گر چه دارد می رود این ماه اما میزبان
باز می گوید گنه داری؟ خریدارم هنوز
لحظه ای با ما سرِ یاری اگر داری بیا
اشتیاق دستگیری از تو را دارم هنوز
تا که من هستم چرا بر دیگران رو می زنی
من که قبل از هر که گویی دوستت دارم هنوز
شاعر:جواد حیدری

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مد بهار رحمت و کاری نکردم *

3951
3

مد بهار رحمت و کاری نکردم آمد بهار رحمت و کاری نکردم
بهر گناهم گریه و زاری نکردم
ماه خدا و توبه و غفران رسیده
بهر قیامت فکر یک باری نکردم
ای میزبان در ماه رحمت یا الهی
من جز بدی و تیرگی کاری نکردم
اقرار دارم این که در اعمال زشتم
نفس خودم را من نگهداری نکردم
صدها هزاران بار بخشیدی تو ما را
هرگز ولی من آبروداری نکردم
تو دم به دم غفار و ستار العیوبی
من جز خطا و فعل بد کاری نکردم
تو خرج من کردی تمام نعمتت را
من خرج تو حتی به دیناری نکردم
پوشیده ای جرم مرا اما به جایش
از عیب مردم هیچ ستاری نکردم
می گویم و می سوزم و می سازم امشب
آمد بهار رحمت و کاری نکردم
شاعر:حبیب باقرزاده

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

خالق من! سیـد و مولای من! *

4493
6

خالق من! سیـد و مولای من! خالق من! سیـد و مولای من!
بسته به زنجیـر گنه، پای من
نیست حضور تو دگر جای من
اگـر نبخشی تو مـرا وای من!
الهی العفو الهی العفو
لحظه بـه لحظه گنـه اندوختم
در شـرر آتـش خــود سـوختم
چشم به لطف و کرمت دوختم
نقش گنه مانده به سیمای من
الهی العفو الهی العفو
مرا به اخلاص پیمبـر ببخش
به اشک صدیقۀ اطهر ببخش
به لیلة ‌المبیت حیـدر ببخش
علی بـود رهبـر و مولای من
الهی العفو الهی العفو
غرق گناهم تـو ثـوابم بده
کرم کـن و باز جـوابم بده
شفا بر این قلب خرابم بده
داور من! خالق یکتای من!
الهی العفو الهی العفو
شاعر:غلامرضا سازگار

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

کل اعضای تو بر یکدیگر از رو وصل نیست *

3617
1

کل اعضای تو بر یکدیگر از رو وصل نیست کل اعضای تو بر یکدیگر از رو وصل نیست
هر چه دقت می کنم این سو به آن سو وصل نیست
پوست بر انگشت، انگشتان رنجورت به دست
دست بر آرنج و آرنجت به بازو وصل نیست
بیش از این ها زخم داری از که پنهان می کنی؟
مثل دریایی و دریا هم به یک جو وصل نیست
می تواند رد شود از زلف تو دست نسیم
چون که دیگر در سرت گیسو به گیسو وصل نیست
اینکه اینسان چهره اش مانند عباس علی است
پس چرا در صورتش ابرو به ابرو وصل نیست
با چه پایی آمدی سوی حرم، من در تنت
هرچه دقت می کنم پایی به زانو وصل نیست
شاعر:مهدی رحیمی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات با خدا -( بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟ ) * علیرضا قزوه

3289
3

مناجات با خدا -( بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟ ) بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می گذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ماه شعبان و رجب، نم نم اشکی شد و رفت
خانه ابری ست خدایا! رمضان را چه کنم؟
شانه بر زلف دعا می زنم و می گریم
موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟
صاحب "حیّ علی ... "! لقمه ی نوری برسان
سحر از راه رسیده ست، اذان را چه کنم؟
کاتبان تو مــــرا خطّ امانـــــی دادند ...
کشته ی خال توام، خط امان را چه کنم؟
کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان
پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟
کاش می شد که سبک تر شوم از سایه ی خویش
آفتابا تو بگو! خواب گران را چه کنم؟
زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است
وقت افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟
رنجه از طع

  • یکشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( شفایم برای تو کاری ندارد ) * حسین ایزدی

3501
2

شعر مناجات با خدا -( شفایم برای تو کاری ندارد  ) شفایم برای تو کاری ندارد
دل خسته ام جز تو یاری ندارد
کریمی و قبل از طلب در عطایی
گدایت نیازی به زاری ندارد
طبیبا گرفتار نفسم، کمک کن
به صیدی که راه فراری ندارد
به جز معصیت چیز دیگر ندارم
شبیه درختی که باری ندارد
مبادا بگویی برو، نه...نه...آقا
مگر دامن تو غباری ندارد؟

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خد -( باز وقت عاشقی شد باز درها باز شد ) * حسین قربانچه

4212
1

شعر مناجات با خد -( باز وقت عاشقی شد باز درها باز شد ) باز وقت عاشقی شد باز درها باز شد
مهربانی خدا بر بندگان احراز شد
بندۀ بیچاره با دست کریمی ناز شد
بال دادند و دوباره نوبت پرواز شد
من که با نیمه نگاهی بال در می آورم
صد شراب از غوره های کال در می آورم
تو صدا کردی وگرنه باز خوابم برده بود
تو پذیرفتی وگرنه این گدا افسرده بود
تو دوا کردی وگرنه دل یقینا مرده بود
تو سپر گشتی وگرنه تیر شیطان خورده بود
خانه ات آباد آبادی کن این ویرانه را
رنگ مروارید کن این اشک دانه دانه را
من گدا هستم به احسان تو عادت کرده ام
با دو دست خالی ام سوی تو هجرت کرده ام
لطف بسیار تو را دیدم که رغبت کرده ام
از عیال و دوستانم نیز دعوت کرده ام
به همه گفتم کنار سفره جاداری خدا
دی

  • یکشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

راه، دور و بار، سنگین و گناهم بی‌شمار *

3358
1

راه، دور و بار، سنگین و گناهم بی‌شمار راه، دور و بار، سنگین و گناهم بی‌شمار
من که می‌دانم بدم دیگر تو بر رویم نیار
تا نیفتم تا نسوزم در شرار خشم تو
ابر رحمت بر سر این بندۀ عاصی ببار
باورم هرگز نمی‌آید به ذات اقدست
مهربانی چون تو عبدش را بسوزاند به نار
کی به رویش در ببندی کی رهایش می‌کنی
بنده‌ای را که ندارد جز درت راه فرار؟
هم ز لطفت هم ز عفوت هم ز جرمم هم ز خویش
شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار
باورم هرگز نمی‌آید که مأیوسش کنی
بنده‌ای را که بود بر رحمتت امیدوار
از تو در عمرم نکردم لحظه‌ای قطع امید
گرچه دارم جرم در پروندۀ خود بی‌شمار
گرچه می‌دانم مرا می‌بخشی از لطف و کرم
می‌سزد تا باز، گریم از خجالت‌ زارزار
پرده‌پوشی کردی از جرمم به

  • یکشنبه
  • 17
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

سال‌ها از تو بی‌خبر گشتم *

3893
3

سال‌ها از تو بی‌خبر گشتم سال‌ها از تو بی‌خبر گشتم
گام‌گام از تو دورتر گشتم
می‌دویدم به جانب دوزخ
تو صدایم زدی که برگشتم
غرق در رحمت تو بودم باز
پیش تیر بلا سپر گشتم
بس‌که در آتش گنه ماندم
پای تا سر همه شرر گشتم
برگ و بارم تمام ریخته بود
به عطای تو بارور گشتم
سفر از خویشتن نکرده هنوز
با سگ نفس، هم‌سفر گشتم
وای من! کعبه را رها کردم
دور شیطان خیره‌سر گشتم
دامن یار را رها کردم
که به هر سوی، دربه‌در گشتم تا ببخشی
دوباره «میثم» را دور آل پیامبر گشتم

  • یکشنبه
  • 17
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

عمل ،به دفتر ما گر به قدر کاهی هست *

3751
2

عمل ،به دفتر ما گر به قدر کاهی هست عمل ،به دفتر ما گر به قدر کاهی هست
برآستانه عفوت همیشه راهی هست
به رغم عادت مردم درت به شب باز است
چرا که بر در این خانه روسیاهی هست
رواست خورده نگیری که نزد تو آیم
علی الدوام گدایی کنار شاهی هست
اگرچه طرف نبستم زفیض تو همه سال
خوشا به حال دل من که باز ماهی هست
من ازطلیعه ما ه صیام فهمیدم
همیشه گمشدگان را چراغ راهی هست
چرا بترسد از این روزگار بی سامان
هر آنکه چون تو کریمیش تکیه گاهی هست
بگیر دست مرا ای قوی بی همتا
که لحظه لحظه در این کوره راه چاهی هست
مراکه توبه شکستن همیشه عادت بود
چه غم که باز دری بهر عذر خواهی هست
تمام عمر بپوشیدی از گناهم چشم
ولی بگو چه کنم باز هم گناهی هست
نمی کند سر حاجت

  • یکشنبه
  • 17
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شكر خداي چاره ساز،دراي رحمت شده باز *

3662
1

شكر خداي چاره ساز،دراي رحمت شده باز شكر خداي چاره ساز،دراي رحمت شده باز
دوباره از راه مي رسه،وقت خوش راز و نياز
آي جوونا آي جوونا،از آسمون صدا مياد
ديگه بايد آشتي كنيم ،داره بوي خدا مياد
داره مياد اون ماهي كه،باز شبيه مولا مي شيم
با آقا افطار مي كنيم،باهاش سحر ها پامي شيم
چه خوب مي شه تيردعا،باز بخوره توي هدف
بارفقاي هيئتي،شباي قدر بريم نجف
آخ كه چه خوب ميشه اگه ، دلامونو جلا بده
تا مهمونيش تموم ميشه،به ما يه كربلا بده
عجب صفا داره كه ظهر،مي افته چشمت تا به آب
با لب تشنه بخوني،روضه اصغر و رباب
اينجا نباس روزه باشن،مادرايي كه شير ميدن
اونجا جواب عطشِ،شير خواره رو با تير ميدن
اينجا براي افطاري،به هم هي اصرار مي كنن
اونجا با خون لب

  • یکشنبه
  • 17
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات با خدا(الهی ای پناه بی پناهان *

10640
6

مناجات با خدا(الهی ای پناه بی پناهان الهی ای پناه بی پناهان
طبیب مهربان دردمندان
خطا بخش و کریم و حیّ دانا
حکیم و قادر و بی مثل و همتا
منم مجرم تو غفارالذنوبی
منم عاصی تو ستار العیوبی
الهی حرمت پیغمبرانت
بخشا جرم یک یک بندگانت

  • شنبه
  • 30
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 05:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات با خدا(آمدم آمدم ای بنده نواز *

8477
14

مناجات با خدا(آمدم آمدم ای بنده نواز آمدم آمدم ای بنده نواز
با تو امشب کنم راز و نیاز
هر کجا خواست مرا نفس کشید
عاقبت موی سرم گشت سپید
عمر من طیشد و بیچاره شدم
رانده از هر در و خانه شدم
بار الها مپسند خواری من
زده شد بانگ خطا کاری من

  • شنبه
  • 30
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد