دوباره سُفره ی اشک است و فیضِ ماهِ خودم
دوباره نیمه شبی و بساطِ آهِ خودم
به محضرِ تو رسیدم که اعتراف کنم
نشان به کَس ندهم نامه ی سیاهِ خودم
کسی به جز تو خبردار نیست از حالم
میانِ مَحکمه آرَم تو را گواهِ خودم!
قُشونِ اشک فرستاده ام به درگاهت
ذلیلِ عفوِ توام با همه سپاهِ خودم
همیشه راه نشان دادی و نفهمیدم
فقط دویدم و رفتم به کوره راهِ خودم
چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاهِ خودم
حیا نکردم و دنبالِ معصیت رفتم
شدم من عبد فراری و دلبخواهِ خودم
چه صبر داری و خسته نمی شوی از من
خودم که خسته ام از این همه گناهِ خودم
چنان ندیده گرفتی تو اشتباهم را
که پی نبرده
- چهارشنبه
- 1
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 18:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور