دیگه فرصتی نمونده
چشای پُر ابر و بارون
دیگه مهمونی تمومه
دوباره فراق و هجرون
دوباره وقت وداعه
نفسا حبسه تو سینه
كی تا سال دیگه زندهست
این شبا رو باز میبینه
ای خدا چه زود تموم شد
لحظههای ناب و روشن
شبای نور و مناجات
سحرای دل سپردن
دوباره ندبه و ناله،
اشك و آه و بیقراری
دوباره یه سال غریبی
دوباره چشم انتظاری
نكنه آروم بگیری
گریه كن دل شكسته
التماس كنه به چشماش
هر كه بارشو نبسته
رمضون تموم شد و من
موندم و دستای خالی
دوباره قفسنشینی
دوباره بی پر و بالی
ما که دلتنگ فراقِ
لالههای بینشونیم
نکنه بره دوباره
قافله ما جا بمونیم
ما که مونده رو دلامون
زخم روزای اسارت
اسارت تو بند دنیا
اسارت تو دست
- پنج شنبه
- 10
- آبان
- 1397
- ساعت
- 11:05
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور