مناجات با خدا

مرتب سازی براساس
 مرتضی محمودپور

زمزمه‌مناجات شبهای رمضان و شب جمعه * مرتضی محمودپور

836
3

زمزمه‌مناجات شبهای رمضان و شب جمعه زمزمه مناجات
شبهای جمعه
شبهای ماه رمضان و
شبهای احیاء

بنداول
یارب ارحم ضعف بدنی
به حق شاه بی کفنی
یکبار دیگر دستم بگیر
به حق سادات حسنی(۲)
یا من اسمه دوا
وذکره شفا(۲)
منو ببخش به آیه های وتین
منو ببخش به حق آل یاسین(۲)
ابکی ابکی لشدته عذابی
ابکی ابکی به تشنگان تو آبی

بنددوم
اغفر لنا شد شعار من
یارب افتاده بار من
من بر درت التجا کنم
ای شمع شام تار من
اللهم اغفر ذنوبا
اللهم والدنا
منو ببخش به آیه های کوثر
منو ببخش به اشک چشم حیدر
ابکی ابکی لشدته عذابی
ابکی ابکی به تشنگان تو آبی

یارب ارحم ضعف بدنی
به حق شاه بی کفنی (۳)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • جمعه
  • 19
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 00:20
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مناجات -( امشب سکوتِ غم با دردِ مالامال با من چه می کند در خلوتِ خیال) * هستی محرابی

420

مناجات -( امشب سکوتِ غم با دردِ مالامال با من چه می کند در خلوتِ خیال) ‍#یا_نور_و_یا_قدوس

امشب سکوتِ غم با دردِ مالامال
با من چه می کند در خلوتِ خیال

هر لحظه سوزم از دردِ فراقِ تو
کی می رسد مرا هنگامه ی وصال

می جویمت تو را دشتِ ستاره ها
می بینمت تو را در قابِ بی مثال

باور نمی کنم این شرحِ قصه را
دلبر شدن بلی دلدادگی محال

سیلابِ اشکِ من از حد شده فزون
بر گونه مےچکد چون چشمه ے زلال

سرگشته ام چنان از روے ماهت اے
زیباترین جمال زیباترین کمال!

#هستی_محرابی
#بداهه

  • سه شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

مناجات با خدا در شب جمعه -(رسید عطر مناجات و گَردِ غم رفته) * محمد حسین مهدی پناه

265

مناجات با خدا در شب جمعه  -(رسید عطر مناجات و گَردِ غم رفته) رسید عطر مناجات و گَردِ غم رفته
به شوق بخشش یارم چنین دلم رفته

یقین که اشک پشیمانی‌اش زیاد شود
هر آن کسی که به قربان دوست کم رفته

امان از این لبِ از فیض توبه جا مانده
امان از این دلِ در خواب دم به دم رفته:

خدا که هست! چرا رفته در پی خلقش
صمد که هست! چرا در پی صنم رفته

گناه کرده‌ام و قلب من شده تاریک
گناه کرده‌ام و نور صورتم رفته

نظیر ماه مبارک کجا کنم پیدا!
درنگ اگر کنم این وقت مغتنم رفته

زمان پاک شدن شد، تمامی اسباب
برای توبه مهیاست، روی هم رفته!

حسین گفتم و راهم دوباره شد هموار
بس است هر چه دلم بین پیچ و خم رفته

دوباره با منِ هجران‌زده چه همدرد است
هر عاشقی که شب جمعه‌ای حرم رفته

  • شنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 09:48
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات با خدا در شب جمعه -(آئینه‌ی موج‌دار دارم) * رضا دین پرور

438

مناجات با خدا در شب جمعه  -(آئینه‌ی موج‌دار دارم) آئینه‌ی موج‌دار دارم
قلبی به گنه دچار دارم

آلوده شدم خراب کردم
بیچاره‌ام اضطرار دارم

تلقین مرا بخوان همین‌جا
چون حالت احتضار دارم

محتاجم و بینِ دستِ خالی
معصیَّت بی‌شمار دارم

شب آمده‌ام مرا نبینی
ردّم نکنی که کار دارم

من کار به هیچکس ندارم
اما ز تو انتظار دارم

گفتم به همه فقیرم اما
یک ربّ بزرگوار دارم

سرمایه‌ام از دعای زهراست
پس پیش تو اعتبار دارم

من هرچه که دارم و ندارم
از چادر پُر غُبار دارم

می‌گفت علی: نشد بمیرم
از غُصه‌ی یارِ باردارم

من هر #شب_جمعه با حسینش
در کرببلا قرار دارم

با مادر خود حسین می‌گفت
شرمنده شدم مزار دارم

  • شنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 09:50
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات با خدا -مصایب امام سجاد (ع) -(گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده) * محمد جواد شیرازی

286

مناجات با خدا -مصایب امام سجاد (ع) -(گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده) گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده
گفتی بیا ازین غم بگذر، کسی ندیده

با پرده پوشی خود، کردی مرا خرابت
بنده نوازی‌ات را، کمتر کسی ندیده

یاذالکرم بنازم خوان کرامتت را
مهمان‌پذیرتر از، این در کسی ندیده

دلبستگی به دنیا بال مرا شکسته
در وقت کوچ، مرغی بی پر کسی ندیده

خیر و صلاحِ طفلِ بی دست و پای خود را
از ابتدا به غیر از مادر کسی ندیده

چاره‌گشاتر از آن دست گره گشایش
وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده

دستان مرتضی را نامیده حق: یدالله
بالاتر از دو دستِ حیدر کسی ندیده

گوهر، ولایت اوست ما بین ظرف سینه
جز حُب او وگرنه گوهر کسی ندیده

تنها برای حیدر سینه دریده کعبه
کور است مستجارش را هر کسی ندیده

باب نجات امت در گریه بر حسین است
باب نجاتی از او بهتر کسی ندیده
**
زینُ العباد، یک عمر با گریه زیر لب خواند:
چون من تن پدر را، بی سر کسی ندیده

وای از مصیبت شام، دشنام پشت دشنام
آن صحنه‌ها که دیدم دیگر کسی ندیده

جز من که در تقلا، با دست بسته بودم
ناموسِ خویشتن را مضطر کسی ندیده

  • شنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 09:58
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات با خدا -مصایب امام سجاد (ع) -(گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده) * محمد جواد شیرازی

321

مناجات با خدا -مصایب امام سجاد (ع) -(گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده) گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده
گفتی بیا ازین غم بگذر، کسی ندیده

با پرده پوشی خود، کردی مرا خرابت
بنده نوازی‌ات را، کمتر کسی ندیده

یاذالکرم بنازم خوان کرامتت را
مهمان‌پذیرتر از، این در کسی ندیده

دلبستگی به دنیا بال مرا شکسته
در وقت کوچ، مرغی بی پر کسی ندیده

خیر و صلاحِ طفلِ بی دست و پای خود را
از ابتدا به غیر از مادر کسی ندیده

چاره‌گشاتر از آن دست گره گشایش
وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده

دستان مرتضی را نامیده حق: یدالله
بالاتر از دو دستِ حیدر کسی ندیده

گوهر، ولایت اوست ما بین ظرف سینه
جز حُب او وگرنه گوهر کسی ندیده

تنها برای حیدر سینه دریده کعبه
کور است مستجارش را هر کسی ندیده

باب نجات امت در گریه بر حسین است
باب نجاتی از او بهتر کسی ندیده
**
زینُ العباد، یک عمر با گریه زیر لب خواند:
چون من تن پدر را، بی سر کسی ندیده

وای از مصیبت شام، دشنام پشت دشنام
آن صحنه‌ها که دیدم دیگر کسی ندیده

جز من که در تقلا، با دست بسته بودم
ناموسِ خویشتن را مضطر کسی ندیده

  • شنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 09:58
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

امام حسین (ع) مناجات -(با اسمت عالمو دیوونه کردی) * مجید تال

295
1

امام حسین (ع) مناجات  -(با اسمت عالمو دیوونه کردی) با اسمت عالمو دیوونه کردی
چقد دل می‌بره آوازه‌ی تو
واسَه‌ت فرقی نداره خوب یا بد
فدای لطف بی اندازه‌ی تو

همین که اشک می‌ریزم به یادت
عزیز چارده معصوم می‌شم
بدونِ تو به هم می‌ریزم اما
صدات که می‌زنم آروم می‌شم

می‌دونم که فراموشم نکردی
می‌گیرم کربلامو آخر از تو
منو مادر به دست تو سپرده
خودمونیم آقا کی بهتر از تو؟!

به این امّید جون دادی گمونم
که قلب مُرده‌ی ما جون بگیره
بمیرم اونقده سختی کشیدی
که این دنیا به ما آسون بگیره

یه جوری دوستت دارم که می‌خوام
اگه نباشی تو، دنیا نباشه
بعیده واسه‌ی بی سرپناها
تو کشتیِ نجاتِت جا نباشه

هنوزم تشنه‌ی "یاری" می‌دونم
هنوزم بازه راه خونه‌ت آقا
هنوزم خواهرت می‌خونه با اشک
((گلی گُم کرده‌ام می‌جویم او را))

  • شنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 10:01
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

منا جات با خدا ماه رمضا ن قاسم ابن حسن (ع) -(تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت) * ناشناس ؟؟؟

154

منا جات با خدا ماه رمضا ن قاسم ابن حسن (ع) -(تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت) تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت
فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت

به جمال حسنی دست درازی کردند
تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت

هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت
انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت

پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد
کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت

تا به حالا نشده بود جوابم ندهی
من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت

بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت
گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت

ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست
ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت

گریه ی تازه عروست وسط صدتا مرد
گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:11
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

در زمینه مناجات با خدا -(درد من قیمت دوا رو نداشت) * وحید عظیم پور

214

در زمینه مناجات با خدا  -(درد من قیمت دوا رو نداشت) درد من قیمت دوا رو نداشت
آخه دل شوق وصل یار و نداشت

من زمستونم و بهار اونه
این هوا عطر اون هوا رو نداشت

این غباری رو که به‌پا کردم
ارزش اشک اون چشارو نداشت

نکنه توی غربت اینو بگه
شیعه‌ی ما هوای ما رو نداشت

دل من واسه هرکسی جا داشت
جا برا خلوت خدا رو نداشت

شدم اونی که درد دنیا داشت
غصه‌ی غربت آقا رو نداشت

غافل از عشق میشدم گاهی
عشق ، از من این انتظار و نداشت

بر میگردم به اون روزایی که
تو دلم این برو بیا رو نداشت

روزایی که بگم عزیز دلم
جون ما قابل شما رو نداشت

برمیگردم به روزایی که دلم
تاب دوری کربلا رو نداشت

برمیگردم به روضه های حسین
آخه دنیا هوای ما رو نداشت

ته گودال جوری آروم بود
تو نماز مومن این قرار و نداشت

سر پیراهنش هیاهو بود
اون ولی غصه‌ی عبا رو نداشت

خامس خاندان آل کسا
نای پیکار با ناکسا رو نداشت

جای سالم نموند رو بدنش
حتی قدر نگین یه جا رو نداشت

شمر فهمید مادرش اومده
نانجیب اما اون حیا رو نداشت

نتونس تو چشش نگاه کنه
چاره جز ذبح از قفا رو نداشت

خیلی آروم بود حسین اما
تاب آتیش تو خیمه ها رو نداشت

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:15
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

در زمینه مناجات با خدا -(درد من قیمت دوا رو نداشت) * وحید عظیم پور

122

در زمینه مناجات با خدا  -(درد من قیمت دوا رو نداشت) درد من قیمت دوا رو نداشت
آخه دل شوق وصل یار و نداشت

من زمستونم و بهار اونه
این هوا عطر اون هوا رو نداشت

این غباری رو که به‌پا کردم
ارزش اشک اون چشارو نداشت

نکنه توی غربت اینو بگه
شیعه‌ی ما هوای ما رو نداشت

دل من واسه هرکسی جا داشت
جا برا خلوت خدا رو نداشت

شدم اونی که درد دنیا داشت
غصه‌ی غربت آقا رو نداشت

غافل از عشق میشدم گاهی
عشق ، از من این انتظار و نداشت

بر میگردم به اون روزایی که
تو دلم این برو بیا رو نداشت

روزایی که بگم عزیز دلم
جون ما قابل شما رو نداشت

برمیگردم به روزایی که دلم
تاب دوری کربلا رو نداشت

برمیگردم به روضه های حسین
آخه دنیا هوای ما رو نداشت

ته گودال جوری آروم بود
تو نماز مومن این قرار و نداشت

سر پیراهنش هیاهو بود
اون ولی غصه‌ی عبا رو نداشت

خامس خاندان آل کسا
نای پیکار با ناکسا رو نداشت

جای سالم نموند رو بدنش
حتی قدر نگین یه جا رو نداشت

شمر فهمید مادرش اومده
نانجیب اما اون حیا رو نداشت

نتونس تو چشش نگاه کنه
چاره جز ذبح از قفا رو نداشت

خیلی آروم بود حسین اما
تاب آتیش تو خیمه ها رو نداشت

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:15
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) * محمد جواد شیرازی

148

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد
رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد

عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد

در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد

تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود
سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد

بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌..
دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد

سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد

تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد

رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط
از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد
**
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد

از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد

ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:27
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) * محمد جواد شیرازی

166

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد
رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد

عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد

در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد

تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود
سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد

بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌..
دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد

سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد

تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد

رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط
از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد
**
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد

از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد

ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:27
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) * محمد جواد شیرازی

191

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد
رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد

عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد

در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد

تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود
سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد

بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌..
دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد

سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد

تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد

رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط
از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد
**
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد

از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد

ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:27
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) * محمد جواد شیرازی

193

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد
رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد

عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد

در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد

تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود
سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد

بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌..
دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد

سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد

تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد

رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط
از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد
**
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد

از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد

ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) * محمد جواد شیرازی

137

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد
رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد

عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد

در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد

تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود
سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد

بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌..
دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد

سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد

تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد

رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط
از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد
**
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد

از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد

ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) * محمد جواد شیرازی

152

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد
رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد

عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد

در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد

تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود
سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد

بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌..
دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد

سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد

تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد

رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط
از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد
**
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد

از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد

ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) * محمد جواد شیرازی

252

مناجات باخدا وداع با ماه مبارک رمضان شهادت امام کاظم (ع) -(بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد) بر لب اهل مناجات و سحر جان می‌رسد
رفته‌رفته وقت مهمانی به پایان می‌رسد

عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است
آخر مهمانیِ مولا، پشیمان می‌رسد

در شب قدرش، همه بستند بار خویش را
یک نفر جا مانده و با چشم گریان می‌رسد

تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می‌شود
سوی او فوراً خدا لبیک‌گویان می‌رسد

بر سر این سفره تا هستیم، بر دل‌های‌مان.‌‌..
دائماً انوار لطف حیِّ سبحان می‌رسد

سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم
هرچه بر ما می‌رسد، از لطف ایشان می‌رسد

تا که یک ذره فقط احساس غربت می‌کنیم
بر سر ما دست آقای خراسان می‌رسد

رزق آب و نان رعیت‌های این خانه فقط
از عطای سفره‌ی بابای سلطان می‌رسد
**
غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند
تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می‌رسد

از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان
ارث از مادر به اولادش فراوان می‌رسد

ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر
تا به محراب دعا افتان و خیزان می‌رسد

  • یکشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

مناجات باخدا -(بچه گي كرده ام، پشيمانم) * وحید قاسمی

253

مناجات باخدا  -(بچه گي كرده ام، پشيمانم) بچه گي كرده ام، پشيمانم
من ندانسته شيطنت كردم
بغلم كن دوباره مثل قديم
رو نگردان زمن، غلط كردم

ساده گي كار دست من داده
همنشين ِ بد از تو، دورم كرد
لطف بيش از حد شما؛ امروز
بنده اي سركش و جسورم كرد

سيب سرخ هوس فريبم داد
دلم از كرده اش پشيمان است
عذر تقصير پيشت آوردم
مهربان، بخشش از بزرگان است

به كجا مي شود فرار كنم !؟
بدتر از متهم زمين خوردم
حيف آن دست، كه مرا بزني
نزده ؛ من خودم زمين خوردم

آبرو،اشك، ندبه و توبه
باز هم واژه هاي تكراري
دست هاي مرا دوباره بگير
تا بفهمم كه دوستم داري

شده ام جنس كهنه ي بازار
رهگذر، دوست، آشنا نخرد
كاش از اول ضرر نمي ديدم
هيچ كس غير تو، مرا نخرد

نه ! من از چشم تو نمي افتم
تا حسيني و كربلايي هست
آبروي مرا نخواهي برد
تا كه عشق امام رضايي هست

روسیاهم صدا نخواهي زد
پاي من را قلم نخواهي كرد
به دلم دست رد نخواهي زد
سنگ روي يخم نخواهي كرد

بازهم روي خوش نشان دادي
چقدر خوب شد كه زهرا هست
غسل گريه كن اي دل غافل
روضه دست ومشك سقا هست

  • سه شنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات با خدا -(لحظه‌های آخر و احساسِ غربت می‌کنیم ) * مرضیه عاطفی

239

مناجات با خدا  -(لحظه‌های آخر و احساسِ غربت می‌کنیم ) لحظه‌های آخر و احساسِ غربت می‌کنیم
ای خدا داریم کم‌کم رفع زحمت می‌کنیم

درگذر از ما اگر بزم تو را بَرهَم زدیم
پیشِ تو از حال و روزِ خود شکایت می‌کنیم

معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانی‌ات
میزبانی کردی! احساس ِ خجالت می‌کنیم

"یا غیاثَ المُستغیثین" گفته و با التماس
با همین دستان ِ خالی عرض حاجت می‌کنیم

یا رفیقَ، سَیدي، مَن لا رفیقَ غیرِ تو
سودِ بسیاری از این نوع ِ رفاقت می‌کنیم

ما به ماهِ تو، به إعجازِ سَحَر دل بسته‌ایم
بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت می‌کنیم

سفرهٔ افطارهای آخرین است و مُدام
با تو داریم از قبولِ توبه صحبت می‌کنیم

راستی بخشیدی آخر یا نه؟! ما را ای کریم
درگذر حالا که مستأصل صدایت می‌کنیم

ما به شب‌هایِ مناجات ِ تو عادت کرده‌ایم
بعد از این با گریه هَرشَب با تو خلوت می‌کنیم

عهد می‌بندیم با تو زیرِ ایوان نجف
بعد از این، جانِ علی بهتر عبادت می‌کنیم
**
جانِ آقایی که می‌گفتند رو به زینبش
از حسینت هر چه می‌خواهیم غارت می‌کنیم

سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ ساربان
در دل از این داغ، احساس ِ حرارت می‌کنیم!

  • پنج شنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 11:40
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

شعر مناجاتی محرمی -(نصیحت پدرم مانده است در گوشم) * ناشناس ؟؟؟

760
1

شعر مناجاتی محرمی  -(نصیحت پدرم مانده است در گوشم) نصیحت پدرم مانده است در گوشم
که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم

غم گرسنگی‌ات قوت غالب من شد
همیشه در وسط روضه اشک می‌نوشم

قسم به کِتری جوشیده در حسینیه
که با کسی که نخواهد تو را نمی‌جوشم

گرفت نور خدا زندگیِ تاریکم
به لطف شعله‌ی در چلچراغِ بر دوشم

"حسین" گفت پدر جای لای لایی شب
شرابْ ریخت به جانم هنوز مدهوشم

به چار گوشه‌ی قبرم قسم که بعد از مرگ
برای تنگی قبرم گدای شش‌گوشم

کفن که دستِ‌ مرا بست؛ دست تو باز است
وَ دست باز تو یعنی بیا در آغوشم

چرا به یاد لب تشنه‌ات نمی‌میرم
مرا ببخش عزیزم که آب می‌نوشم

مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت
مصیبت پسر تو نشد فراموشم
**
میان روضه‌ی بزم یزید فریادم
به یاد شام غریبان اگر که خاموشم

عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است
تو پاره پیرهنی، من لباس می‌پوشم

  • پنج شنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

مناجات -(سلیمانی و من مورم) * رسول چهارمحالی

159

مناجات -(سلیمانی و من مورم) سلیمانی و من مورم
همون وصله ی ناجورم
ز تو دورتر از دورم
با عشق تو محشورم

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو
««««««««
با آ ه جگر سوزم
من چشم به در دوزم
در هر شب و هرروزم
میسوزم و میسوزم

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو
««««««««
تو گوهر نایابی
تو روشنی آ بی
تو پرتو مهتابی
برخلق تو اربابی

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو
«««««««
من عبد گنه کارم
ازعشق تو بیمارم
بر درگه تو زارم
آ ن خادم دربارم

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو

  • دوشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 15:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات با خدا -(گفتم خدا شرمنده ام،از کرده ام از کرده ام) * رسول چهارمحالی

67

مناجات با خدا -(گفتم خدا شرمنده ام،از کرده ام از کرده ام) گفتم خدا شرمنده ام،از کرده ام از کرده ام
گفتی بیا بخشنده ام،بر بنده ام بخشنده ام

گفتم خدا من در گناه،آغشته ام آغشته ام
گفتی بیا ستارم و،پوشنده ام بر بنده ام

گفتم خدا من رو سیاه،شرمنده و شرمنده ام
گفتی بیا مخلوق من،رحمانم و بخشنده ام

گفتم خدا ای با وفا،غرق گناهم کن نگاه
گفتی بیا ای بنده ام،صد باره هم بخشنده ام

گفتم خدا یا رو سیاه،من بی پناهم بی پناه
گفتی نما توبه بیا،ای عبد ما بخشنده ام

این بی نوا گوید خدا،درمانده ام درمانده ام
محتاج لطف تو خدا،من بنده ای شرمنده ام

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:41
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شعر مناجاتی شب های قدر -(یا الهی عبد شرمنده منم باز آمدم) * رسول چهارمحالی

54

شعر مناجاتی شب های قدر -(یا الهی عبد شرمنده منم باز آمدم) یا الهی عبد شرمنده منم باز آ مدم
رو سیاه و در گنه غرق غمم باز آمدم
گفته بودی باز آی ای بندۂ شرمنده ام
من سیه رویم خدایا وخجل از کرده ام
عمر خود را صرف اندر معصیت کردم خدا
چون تو رحمان و رحیمی ز خود کردم جدا
هر شب و روزم به لهو و لعب بود
کی زبانم شکر و مدحت را ستود
تو مجیر و چاره ساز ای مهربان
یا غیاث المستغیثین همه درماندگان
غرق بودم غرق در دنیای خویش
منجلاب و ذلت عظمای خویش
سالها خوردم نمک از خوان تو
کار من شد دوری از برهان تو
دستگیر بی کسان ،رب الجلیل
ای خداوند کریم هستی خلیل
من نمک خوردم نمکدان را شکستم مهربان
رحم کن بر بندۂ نادم،خدای موت و جان
ماه مهمانی توست ای خالق عرش برین
میهمانت آمده بنگر دمی تو بر زمین
سالها روزی خور خوان تو بودم هر کجا
توبه کردم توبه کردم یا الهی ربنا یا ربنا
توبه ام را چون پذیرایی ببین من آمدم
چون کریمی و رحیمی بنده بر در آمدم
ساقی و یک کوله بار از اشک با روی سیاه
با نگه بر کرده ام من می کشم هر لحظه آه

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:48
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات -(تا خدا داری چه بیم ازدردو هجرو اشک وآه) * رسول چهارمحالی

60

مناجات -(تا خدا داری چه بیم ازدردو هجرو اشک وآه) تا خدا داری چه بیم ازدردو هجرو اشک وآه
تا خدا داری چه ترسی از شب و شام سیاه

تا خدا داری امید نا امیدت بهر چیست ؟
رهنمایی می فرستد بهر تو او گاه گاه

تا خدا داری چه غم از گردش چرخ و فلک
او کریم است و رحیم او بر گنه کاران پناه

تا خدا داری چرا تو در پی خار و خسی
دستگیر و مسجیر است بر همه با یک نگاه

تا خدا داری بیا و توبه کن عبد ذلیل
او غفور است و وَدود توبه کن تو از گناه

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:50
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شعر مناجاتی -(سلیمانی و من مورم همون وصله ی ناجورم) * رسول چهارمحالی

62

شعر مناجاتی  -(سلیمانی  و  من  مورم همون وصله ی ناجورم) سلیمانی و من مورم
همون وصله ی ناجورم
ز تو دورتر از دورم
با عشق تو محشورم

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو

با آ ه جگر سوزم
من چشم به در دوزم
در هر شب و هرروزم
میسوزم و میسوزم

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو

تو گوهر نایابی
تو روشنی آ بی
تو پرتو مهتابی
برخلق تو اربابی

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو

من عبد گنه کارم
ازعشق تو بیمارم
بر درگه تو زارم
آ ن خادم دربارم

یا غیاث المستغیثینی
تو مجیری تو بهترینی
تو خالق عرش برینی(2)

یارب الهی العفو
یارب الهی العفو

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:53
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات -(دیده ی من سوی تو وا می شود) * رسول چهارمحالی

50

مناجات -(دیده ی من سوی تو وا می شود) دیده ی من سوی تو وا می شود
حال دلم حال دعا می شود

صد ملک وحور و پری بر دردت
ذاکر ذکر ربنا می شود

هر که در آغوش تو گیرد قرار
از همگان باز جدا می شود

گنبد تو رنگ دل عاشق است
عاشق تو رنگ طلا می شود

به درگهت نیست منی هست ما
محو تو هر گوشه ز ما می شود

درگه تو راه عبودیت است
عبد خدا غرق خدا می شود

طایر پر سوخته با صد امید
شفا گرفته و رها می شود

تو عبد صالح هستی و مادرت
شفیعه ی روز جزا می شود

هر که به ریسمان تو چنگ می زند
از همه کس جز تو جدا می شود

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:55
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجاتی -(یا غافر الخطایا ،من عبد رو سیاهم) * رسول چهارمحالی

64

مناجاتی -(یا غافر الخطایا ،من عبد رو سیاهم) یا غافر الخطایا ،من عبد رو سیاهم
بار گنه به دوشم،محتاج یک نگاهم
یاکاشف البلایا،من غرق اشک وآهم
در وادی الهی ، من عبد رو سیاهم
یا مجزل العطایا ، درمانده و ملولم
بر درگه کریمت ، بنما مرا پناهم
یا رازق البرایا ، مهمان تو کریمم
صد توبه راشکستم ،برروی پرتگاهم
یا قاضی المنایا،بگذر زجور وعصیان
این دیدگان زارم،من غرق اشک وآهم
یا واهب الهدایا،در ظلمت و سیاهی
دستم بگیر یارب،هستی توسر پناهم
یا منتهی الرجایا،درخوف ودر رجایم
برلطف توهمیشه،بنده ی چشم به راهم
یا سامع الشکایا ، من آ مدم گدایی
عالم همه گدایت،هستی تو پادشاهم
یا مطلق الاُساری ، هستیم اسیر دنیا
فُلْکِ نجات ما شو، بنگر به اشتباهم
یا دافع البلایا، سینه زنم شب و روز
در روضه ها همیشه، ما بین قتلگاهم
یارب الهی العفو
یارب الهی العفو (2)

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:57
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات -(هر که دارد به دلش نور خدا بسم الله) * رسول چهارمحالی

64

مناجات -(هر که دارد به دلش نور خدا بسم الله) هر که دارد به دلش نور خدا بسم الله
مست گردد ز مناجات و دعا بسم الله

هر که دارد به امید کرم حضرت حق
خالق عالم و آدم همه جا بسم الله

آ مده ماه مناجات و دعا در رمضان
میرسد لحظه ی افطار به ما بسم الله

یا علی و عظیم میرسد گوش جان
ماه مهمانی حق شد به گدا بسم الله

در ربیعی که ربیع است به قرآن کریم
خالق ما بنماید چه عطا بسم الله

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات -(اومدم آشتی کنون،میشه منو پس نزنی) * رسول چهارمحالی

68

مناجات -(اومدم آشتی کنون،میشه منو پس نزنی) اومدم آشتی کنون،میشه منو پس نزنی
با همه بار گناه ، کنار هر کس نزنی

کوله بارم رو ببین،خالی شده ازحسنات
بیا روشنی بده، ببین دل من شده مات

دوباره ماه عسل ، اومده یا ربّ کریم
اومدم در خونت،تویی صراط مستقیم

اومدم با چشم تر ،با ندبه وبا اشک و آه
اومدم خدای من،چه رو سیاه و بی پناه

تو بهاری که گلِ عشق خدا جونه زد
قلم عفو خدا ، بخشش بی بهونه زد

تو شبی که لیلة، القدره بیا صدا کنیم
در کنار آبرومندها ، خدا خدا کنید

درهای رحمت تو، بازه که عاشقت بشم
تا سحربا اشک و ناله،میشه لایقت بشم

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 11:19
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات -( با چشم اشک ریز به سوی تو آمدم) * رسول چهارمحالی

61

مناجات -( با چشم اشک ریز به سوی تو آمدم) باچشم اشک ریزبه سوی توآمدم
یا ایُّها العزیز به سوی تو آمدم

درمانده و ملول زاحوال این زمان
ای راه هر گریز به سوی تو آمدم

ای عشق پر فروغ ای نور سرمدی
هر چند ریز ریز به سوی تو آمدم

مهمان تو شدم یا ایُّها الکریم
تا روز رستخیز به سوی تو آمدم

جز تو که نیست مجیری برای من
هر چندغم انگیز به سوی تو آمدم

غرق گناهم و رویم شده سیاه
بنما مرا تمیز به سوی تو آمدم

گفتی بیاگرچه شکستی توبه ات
بعد از ستیز به سوی تو آ مدم

ستاری و کریم منم شرمسار تو
کجدار و مریز به سوی تو آمدم

صد بار توبه را شکستم خدای من
آبرویم نریز به سوی تو آمدم

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 11:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد