بازگشت کاروان به مدینه

مرتب سازی براساس
 امیر عباسی

متن شعر بازگشت به مدینه -(خونجگر زینب، بی پسر لیلا) * امیر عباسی

1533

متن شعر بازگشت به مدینه -(خونجگر زینب، بی پسر لیلا) آه و واویلا صد آه و واویلا
خونجگر زینب، بی پسر لیلا

شور و غوغا در یثرب به پا گشته
شهر پیغمبر ، کربلا گشته

یا محمد بین کَز ظلم آن اغیار
قافله شد بی ، قافله سالار

بی کس و تنها ، لبریزِ سوز و آه
آمده زینب، یا رسولَ الله

زینت دوشَت شد کشته یا جَدّا
رفته رأسَش بر ، نیزهٔ اعدا

بر عزیزانت هر دم جسارت شد
قِسمت عترت ، ظلم و غارت شد

  • پنج شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 امیر عباسی

شعر زمزمه بازگشت قافله به مدینه -(مدینه اومده قافله حسینیا) * امیر عباسی

1613
2

شعر زمزمه بازگشت قافله به مدینه -(مدینه اومده قافله حسینیا) مدینه اومده قافله حسینیا
پُر از مصیبته توو دلِ آل مصطفی
به یاد اون سَری که شده از بدن جدا
غریب کربلا حسین غریب کربلا...

بَشیر خبر آوُرد دختر مرتضی رسید
همون که قامتش به زیر بار غم خمید
میون قتلگاه برادرش شده شهید
غریب کربلا حسین غریب کربلا...

بَشیر خبر آوُرد ازون غریب بی کفن
با مرثیه میگفت یَزیدیا خیلی بدن
با کعب نی همه امّ المصائب و زدن
غریب کربلا حسین غریب کربلا...

بَشیر خبر آوُرد با ناله و با اضطراب
ازون دلایی که شده تو کربلا کباب
از یه سه شعبه و لالایی خوندنِ رباب
غریب کربلا حسین غریب کربلا...

بَشیر خبر آوُرد برا خانم امّ البنین
کنار علقمه شد پسرت نقش زمین
یه بی حیا زدِش با یه عمود آهن

  • چهارشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

مادر -(دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر) * علی صالحی

2706
5

مادر -(دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر) دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر
زینب خسته و جان بر لبت آمد مادر
از سفر قافله‌ی نور دو عینت برگشت
زینبت با خبرِ داغ حسینت برگشت
یاد داری که از این شهر که خواهر می‌رفت
تک و تنها که نه ،با چند برادر می‌رفت
یاد داری که عزیز تو چه احساسی داشت
وقت رفتن به برش قاسم و عباسی داشت
یاد داری که چگونه من از اینجا رفتم؟
با حسین و علیِ‌اکبرِ لیلا رفتم
بین این قافله مادر ،علی اصغر بود
شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود
ولی اکنون چه ز گلزار مدینه مانده؟
چند تا بانوی دلخون و حزینه مانده
مردها هیچ ،ز زنها هم اگر می‌پرسی
فقط این زینب و لیلا و سکینه مانده
نوه‌ات گوشه‌ی ویرانه‌ی غربت جا ماند
سر ِخاک پسرت نیز عروست

  • سه شنبه
  • 15
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 19:16
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

برگشت کاروان به مدینه -( كاروان برگشت با جانى كه در پيكر نبود ) * پیمان طالبی

3449
4

برگشت کاروان به مدینه -( كاروان برگشت با جانى كه در پيكر نبود ) كاروان برگشت با جانى كه در پيكر نبود
كاروان برگشت و آن را سايه اى بر سر نبود

روزها رفتند و زينب، زينب سابق نشد
هركه خواهر بود، بعد از كربلا خواهر نبود

ماذنه از گفتن الله اكبر شرم داشت
چون نشانى از اذان با لحن پيغمبر نبود

ام ليلا نيمه شب از خواب پا شد، آب خواست
يک نفر آمد، دريغ! اما على اكبر نبود

گوئيا تا چند سال از شرم زين العابدين
نعل تازه در دكان هيچ آهنگر نبود

غالباً نزد رباب، ام البنين خاموش بود
با خودش مى گفت كاش عباسم آب آور نبود

كودكان شيرخواره، شير را پس مى زدند
در مدينه هيچكس گويى دگر مادر نبود

كودكى را ديد روى دامن مادر، رباب
گفت با زينب : كمى شكل على اصغر نبود؟

اين شنيدم كه سكينه گفت با ام البنين:
ديدمش در خواب، در انگشتش انگشتر نبود

با روان بانوان، اين قوم بازى كرده اند
آنچه از اين عده غارت شد، فقط معجر نبود

كاروان يک روز با خود دخترى دردانه داشت
كاروان برگشت اما دخترک ديگر نبود

  • پنج شنبه
  • 25
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 08:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّة -(آمدم از سفر ،مدینه سلام) * قاسم نعمتی

1993
4

السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّة -(آمدم از سفر ،مدینه سلام) آمدم از سفر ،مدینه سلام
خسته و خون جگر مدینه سلام
با شکوه و جلال رفتم من
دیده ای با چه حال رفتم من
وقت رفتن غرورِ من دیدی
آن شکوهِ عبورِ من دیدی
محملم پرده داشت یادت هست؟
جای دستی نداشت یادت هست
ثروت عالمین بود مرا
دلبری چون حسین بود مرا
دستِ عباس پرده دارم بود
علی اکبرم کنارم بود
هر زنی یک نفر مُلازم داشت
نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت
کاروان آیه های کوثر داشت
روی دامان رباب اصغر داشت
حال بنگر غریب و سرگشته
کاروان را چنین که برگشته
با غمِ عالمین آمده ام
کن نظر بی حسین آمده ام
ای مدینه خمیده برگشتم
زار و محنت کشیده بر گشتم
با رسولِ خدا سخن دارم
بر سرِ دست پیرهن دارم
دل من شاکی است یا جدّاه
چادرم

  • سه شنبه
  • 15
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 18:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

بازگشت کاروان کربلا به مدینه‌النبی * مرتضی محمودپور

1275
1

بازگشت کاروان کربلا به مدینه‌النبی ◾بازگشت قافله کربلا
◾به مدینه النبی(ص)


میرسد از آسمانها این خبر
ای مدینه زینب آمد از سفر
ای مدینه باز کن آغوش خود
بار غمها را بنه بر دوش خود
گلشنی از باغ بی یاس آمده
بی علمداری عباس آمده
لاله‌هایش یک به یک پرپر شده
ای مدینه بی علی اکبر شده
ای مدینه دین حق گر سالم است
قافله آمد ولی بی قاسم است

ای مدینه شیرخواره کشته شد
رویش از خون گلو آغشته شد
بهر اکبر وای لیلا آمده
نجمه بی قاسم ز صحرا آمده
یک طرف ام‌البنین نوحه‌سراست
گوید ای زینب علمدارم کجاست
بر لب اهل مدینه ناله شد
باغ گل آمد ولی بی لاله شده
پای طفلان حرم پر آبله
بی رقیه آمده این قافله
میرسد بر گوش دل آوای من
عون‌وجعفرکشته‌شد ای وای من

  • دوشنبه
  • 29
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 22:23
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه‌ی سینه‌زنی بازگشت کاروان کربلا به مدینه * مرتضی محمودپور

944
2

نوحه‌ی سینه‌زنی بازگشت کاروان کربلا به مدینه ◾نوحه سینه‌زنی
◾بازگشت کاروان به مدینه

◾بنداول
در مدینه دوباره گشته غوغای محشر
کاروان تا رسیده بین شهر پیمبر
تا که جان بر لب آمد
از سفر زینب آمد(۲)
واغریبا غریبا(۳)

◾بنددوم
از سفر زینب آمد بی علمدار لشکر
بی علی اکبر و بی قاسم و بی برادر
گوید ای مادر من
بین دو چشم تر من(۲)
واغریبا غریبا(۳)

◾بندسوم
گوید ای مادر من بین دو چشم تر من
با لب تشنه کشته گشته تاج سرمن
آمدم بی حسینت
آن ضیاء دو عینت(۲)
واغریبا غریبا(۳)

  • سه شنبه
  • 30
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 07:24
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

سبک 4 ـ ذکر / شور ـ مدینه -(امان از کربلا و شام مدینه آی مدینه) * حسن ثابت جو

989
0

سبک 4 ـ ذکر / شور ـ مدینه -(امان از کربلا و شام مدینه آی مدینه) سبک 4 ـ ذکر / شور ـ مدینه
امان از کربلا و شام ـ مدینه آی مدینه(4)
***
الهی خواهری چون من غمِ عالم نبینه
پر از درد و پر از غربت، بیاد شهر مدینه
دلم در تاب و تب بود
دوایم اشک شب بود
دلم می سوزه چون که
حسینم تشنه لب بود
سراسیمه دست و پا می زدم
برادرمو صدا می زدم
مُردم ولی چاره نداشتم
از غم دیگه ناله نداشتم
***
امان شام و درد و غم امان از آن کبودی
امان از کعب نی خوردن تو بازار یهودی
سفر رفتم خمیدم
چه غم هایی کشیدم
به هر منزل سرش را
به روی نیزه دیدم
با چوب جفا با حرفِ بدِش
به لب حسین من می زدِش
مُردم ولی چاره نداشتم
از غم دیگه ناله نداشتم

  • سه شنبه
  • 15
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 00:04
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه سینه زنی زمینه ورود کاروان به مدینه * مرتضی محمودپور

817
1

نوحه سینه زنی زمینه ورود کاروان به مدینه ◾زمینه سینه زنی و زمزمه
◾ورود کاروان به مدینه

◾بنداول
ببین زینب رسیده در مدینه
شکایت میکند از زخم سینه
شکسته قامت و با روی نیلی
شده هم ناله با آه سکینه
حسینم وا حسینم وا حسینا(۲)

◾بنددوم
اگر بار غم و غصه کشیده
اگر صد طعنه در کوفه شنیده
بهمراه رباب و خواهرانش
بدون اکبر وقاسم رسیده
حسینم وا حسینم وا حسینا(۲)

◾بندسوم
بگوید از گل یاس کبودش
بگوید از همه بود و نبودش
زند سینه کند مویه دمادم
به ناله ذکر لبها این سرودش
حسینم وا حسینم وا حسینا(۲)

  • چهارشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر بازگشت کاروان به مدینه -( زینب آئینه ی جلال خداست ) * علی اکبر لطیفیان

3167
2

شعر بازگشت کاروان به مدینه -( زینب آئینه ی جلال خداست ) زینب آئینه ی جلال خداست
چشمه ی جاری كمال خداست
ردّ پایش مسیر عاشوراست
خطبه هایش سفیر عاشوراست
مثل كوهِ وقار برگشته
وه چه با افتخار بر گشته
غصّه و ماتم دلش پیداست
رنگ مشكی محملش پیداست
پشت دروازه خواهری آمد
خواهر بی برادری آمد
خواهری كه تنش كبود شده
رنگ پیراهنش كبود شده
نیمه جانی كه كاروان آورد
با خودش چند نیمه جان آورد
كاروانی كه شیر خواره نداشت
گوش هایی كه گوشواره نداشت
گر چه خورشید عالمین شده
چند ماهی ست بی حسین شده
چند ماه است دیده اش ابری ست
بر سرش سایه ی برادر نیست
آسمان بود و غم اسیرش كرد
خاطرات رقیه پیرش كرد
رنگ مویش اگر سپیده شده
بارها بارها كشیده شده
بهر اُمّ البنین خبر آورد
از ابالفض

  • چهارشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

بازگشت کاروان به مدینه -(مدینه می طلبد با برادرم باشم ) * محمود ژولیده

1131

بازگشت کاروان به مدینه -(مدینه می طلبد با برادرم باشم ) مدینه می طلبد با برادرم باشم
چه خوب بود که همراه مادرم باشم

مدینه ! زینب مظلومه بی حسین آمد
روا نبود که من بی برادرم باشم

رسد بگوش ، صدای تلاوت حسنم
دلا بکوش که همدرد باورم باشم

فضای شهر بدون حسین تاریک است
نشد به سایۀ خورشید انورم باشم

مدینه ! جای تو خالی چه کربلایی بود
چگونه روای سالار بی سرم باشم
مدینه ! زینب زهرا کجا و بی یاری
ز بی کسی است که سالار لشگرم باشم
بغیر پیرهن پاره ارمغانی نیست
چه تحفه ایست ، که مدیون مادرم باشم
هزار شکر که ما را اسیر دید خدا
همانکه خواست نگهدار معجرم باشم
مدینه ! دست مرا کوفه بست ، منزلها
گمان نداشت چنین یار رهبرم باشم
ز بس بحال پریشان و خسته خندیدند
هنوز غم

  • سه شنبه
  • 15
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 18:40
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر عباسی

دانلودمتن وسبک نوحه کاروان کربلا به مدینه -( به ناله آن عترت بی قرینه ) * امیر عباسی

2377
1

دانلودمتن وسبک نوحه کاروان کربلا به مدینه -( به ناله آن عترت بی قرینه ) به ناله آن عترت بی قرینه

می رود از کرببلا مدینه

بود علمدار دین ، سید الساجدین

عازم بُود به شور و احساس

قافله بی حسین و عباس

واویلا واویلا واویلا

******

نور دل فاطمه بنت الحیدر

قدش خمیده از غم برادر

بانوی عالمین ، دیده داغ حسین

عازم بُوَد به دیده ی تر ، به تربت مخفی مادر

واویلا واویلا واویلا

شاعر : حاج امیر عباسی

  • یکشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 12:38
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

دانلودمتن وسبک بازگشت کاروان به مدینه -( مدینه کاروان از ره رسیده ) * قاسم نعمتی

5104
2

دانلودمتن وسبک بازگشت کاروان به مدینه -( مدینه کاروان از ره رسیده ) مدینه کاروان از ره رسیده

غریب و بیکس و مهنت کشیده

تماشا کن که زینب بی حسین است

رسیده از سفر قامت خمیده

دم پیری بی یاور شد ، عزادار برادر شد

دو چشمانش از غم تر شد

زدم ناله ، خودم دیدم ، غم دلبر

زدم بوسه ، به قدی خم ، بر آن حنجر

وای حسین وای

******

برای جد خود روضه بخوانم

نما گریه بر آن قد کمانم

کنار قتلگه کردم صدایت

شدم من روضه خوان آنجا برایت

دمی که سینه سنگین شد ، محاسن از خون رنگین شد

جسارت بر همه دین شد

نمی گویم ، چه شد از آن ، همه غوغا

همین پیراهن از او مانده یا جدا

وای حسین وای

******

انیس سینه ام آهی حزین است

به یاد علقمه قلبم غمین است

دگر سوغاتیم یک مشک پاره

برای

  • یکشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(مثنوی)درد دل با مادر/مادر رسیده ام ز سفر خسته و حزین * محمود اسدی

872

(مثنوی)درد دل با مادر/مادر رسیده ام ز سفر خسته و حزین مادر رسیده ام ز سفر خسته و حزین
یک لحظه خیزو حال پریشان من ببین

مادر دلم ز غصه و غم بی شمار هست
هرآنچه گویمت یکی از صد هزار هست

بر من گمان نبود بیایم کنار تو
باور نداشتم که ببینم مزار تو

مادر خدا گواست که آمد چه بر سرم
با دیده ی کبود ببین دیده ی ترم

گیسو سپید آمده و قد خمیده ام
شرمنده ام بدون حسینت رسیده ام

گر یوسفت نیامده با من سوی وطن
آورده ام برایت از او کهنه پیرهن

مانده بخاطرم چه کشیدم در آن غروب
یادم نمی رود که چه دیدم در آن غروب

مادر به اشک دختر تو خنده کرده اند
خیلی به یاس پرپر تو خنده کرده اند

با کعب نیزه گشت سیه دوش کودکان
از بهر گوشوار،پاره شده گوش کودکان

یادم نمی رود که در

  • یکشنبه
  • 13
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 11:34
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(خدا داند توان بر تن نباشد) * حسن ثابت جو

844

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(خدا داند توان بر تن نباشد) دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه
خدا داند توان بر تن نباشد
که اشک و ناله ای بر من نباشد
رسیدم از سفر، سوغات زینب
به غیر از پاره پیراهن نباشد

  • دوشنبه
  • 14
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 23:55
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(بشیر! عباس من حاجت روا شد) * حسن ثابت جو

784
2

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(بشیر! عباس من حاجت روا شد) دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه
بشیر! عباس من حاجت روا شد
فداییِ عزیز مصطفی شد
ببین دلشوره ی ام البنین را
بگو آخر حسین من چها شد؟

  • دوشنبه
  • 14
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 23:55
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(میان قافله جان بر لب آمد) * حسن ثابت جو

775

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(میان قافله جان بر لب آمد) دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه
میان قافله جان بر لب آمد
به هر روضه غم و تاب و تب آمد
ببین ام البنین با اشک و زاری
به استقبال بی بی زینب آمد

  • دوشنبه
  • 14
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 23:56
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(کجایی زینبِ غم پرورِ من) * حسن ثابت جو

812
0

دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(کجایی زینبِ غم پرورِ من) دوبیتی بازگشت کاروان اسراء به مدینه
کجایی زینبِ غم پرورِ من
منم، عبداللهم، ای دلبرِ من
چرا این گونه زینب پیر گشتی
تو را نشناختم ای همسرِ من

  • دوشنبه
  • 14
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 23:57
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

غزلی ویژه بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(زینبت آمد ولیکن زار آمد مادرم) * حسن ثابت جو

801

غزلی ویژه بازگشت کاروان اسراء به مدینه -(زینبت آمد ولیکن زار آمد مادرم) غزلی ویژه بازگشت کاروان اسراء به مدینه
زینبت آمد ولیکن زار آمد مادرم
با حسینت رفت و او بی یار آمد مادرم
کاروانش موقع رفتن یل و سالار داشت
وقت برگشتن چه بی سردار آمد مادرم
وای از آن روزی که گردانید روزم سیاه
بعد از آن عمری مصیبت بار آمد مادرم
دیدم از روی بلندی شمر و خنجر، حنجرش
زینبت با ناله ی بسیار آمد مادرم
پیر گشته از زمانی که در آن شام بلا
زینب تو بر سر بازار آمد مادرم
کعب نی خودم دمی با صورت افتادم زمین
یاد من از آن در و دیوار آمد مادرم
تا حسینم بود مادر دخترت دردی نداشت
از سفر یک زینب بیمار آمد مادرم

  • دوشنبه
  • 14
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 23:58
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب

حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بازگشت کاروان به مدینه -(وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا) * عباس شاه زیدی

684

حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بازگشت کاروان به مدینه -(وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا) وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
«خَرَجنا مِنکِ بِالاَهلینَ جَمعا»
«رَجَعنا لا رِجالَ لا بَنینا»

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه‌ی سینه زنی بازگشت کاروان به مدینه(با ملودی جدید) * مرتضی محمودپور

793
1

نوحه‌ی سینه زنی بازگشت کاروان به مدینه(با ملودی جدید) ◾نوحه‌ی سینه‌زنی
◾ورودکاروان به مدینه

◾بنداول
چشمام ابری و قدم کمونه
وای از دست چرخ و زمونه
دارم مادر از کربلا من
بر پیکر و رویم نشونه
برخیز حالم و ببین
گشتم بی‌یار و معین
از سنگ کوفی شده
شکسته مادر جبین
واویلا واویلتا(۳)

◾بنددوم
در کربلا زینب رسیده
محزون با قامت خمیده
دارد خبر برای مادر
از حنجر و سر بریده
مادر بی برادرم
بی‌یار و بی‌یاورم
پیش چشمم کشته شده
یادگار حیدرم
واویلا واویلتا(۳)

  • سه شنبه
  • 30
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:35
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 رضا باقریان

ورود به مدینه -(ای مدینه دوباره برگشتم) * رضا باقریان

415

ورود به مدینه -(ای مدینه دوباره برگشتم) ای مدینه دوباره برگشتم
با دل پر شراره برگشتم

بی علی ، بی رقیه ، بی عباس
با همین گاهواره برگشتم

از مسیری که بهرِ سنگ زدن
می گرفتند استخاره، برگشتم

همرهم بود زیور آلاتم
ولی بی گوشواره برگشتم

آه، از خیمه ای که غارت شد
با دو چشم ستاره برگشتم

از کنار تن لگد مال و
بدنِ پاره پاره برگشتم

با حجابی که بینِ آتش سوخت
از دل هر نظاره برگشتم

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه سینه زنی ورود کاروان به مدینه * مرتضی محمودپور

1114

نوحه سینه زنی ورود کاروان به مدینه ◾نوحه سینه زنی
◾بازگشت کاروان به مدینه

◾بنداول
دخت زهرا و حیدر با دوچشم گهربار
آمده در مدینه بی حسین و علمدار
خون ز چشمش روان است
قامتش چون کمان است(۲)
وامصیبت از این غم(۳)

◾بنددوم
سر به زیر از خجالت پیش چشمان لیلا
گوید اکبر شده در کربلا اربا اربا
ذکر لبها دمادم
گوید این نوحه و دم(۲)
وامصیبت از این غم(۳)

◾بندسوم
یاس ام البنین را علقمه جا نهاده
خوانده از بهر مادر روضه ی مشک و باده
پیش چشمان مادر
گفته است از برادر(۲)
وامصیبت از این غم(۳)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • چهارشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 امیر عباسی

شعر نوحه بازگشت به مدینه -(امان از این عزا،چه شوری شد به پا) * امیر عباسی

943

شعر نوحه بازگشت به مدینه -(امان از این عزا،چه شوری شد به پا) امان از این عزا،چه شوری شد به پا
مدینه گشته چون کرببلا
عقیله زار و مضطر،رسیده بی برادر
بگوید دیده گریان
حسین جانم حسین جان...

مدینه کن سؤال از آن رأسِ جدا
از آن لحظه که رفت بر نیزه ها
چه غوغایی به پا شد،سرِ قرآن جدا شد
به کام خشک و عطشان
حسین جانم حسین جان...

برای حفظ دین چه جانها شد فدا
به دشت پر غم کرببلا
خوشا راه سعادت،خوشا شور شهادت
به اخلاص و به ایمان
حسین جانم حسین جان...

  • چهارشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر بازگشت کاروان به مدینه-(همه جا عطر یاس می آمد) * علی اکبر لطیفیان

7243
3

شعر بازگشت کاروان به مدینه-(همه جا عطر یاس می آمد) همه جا عطر یاس می آمد
عطرِ یاس پیمبر رحمت
خیمه می زد به پشت دروازه
عابد اهل بیت با زحمت
داشت خواب مدینه را می دید
دختری كه به شام تهمت خورد
ناگهان دیده بر سحر وا كرد
چشم خیسش به شهر عصمت خورد
دید فریاد «طَرّقوا» آید
كوچه وا شد به محمل زینب
گفت: اُم البنین بیا اما
دست بردار از دلِ زینب
گفت اُم البنین ببین زینب
با چه اوضاعی از سفر برگشت
از حسین تكه های پیراهن
از ابالفضل یك سپر برگشت
بر بلندی همین كه خیمه زدند
یاد گودال كربلا افتاد
سایه ی خیمه بر سرش كه رسید
یاد آتش گرفته ها افتاد
گفت یادم نمی رود هرگز
دلبرم رفت و روز ما شب شد
آن قدر نیزه رفت و آمد كرد
بدن شاه نامرتب شد
خطبه ها خطبه های غرّا شد
ل

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دانلودمتن وسبک واحد خروج قافله ی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از مدینة النبی باصدای امیرعباسی -( *مدینه زمان جدایی شده،دل لاله هایت خدایی شده ) *

1653
12

دانلودمتن وسبک  واحد خروج قافله ی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از مدینة النبی باصدای امیرعباسی -(  *مدینه زمان جدایی شده،دل لاله هایت خدایی شده ) مدینه زمان جدایی شده،دل لاله هایت خدایی شده
وَ مرثیه ی عترت فاطمه،خدایی شده کربلایی شده
به گلزار رحمت،رسد بوی مکه،شبانه حسینت،رود سوی مکه
واویلا واویلا واویلا واویلا...
به لب نغمه ی ربّنا می برد،دل عالمی تا خدا می برد
اگر میرود سوی دشت بلا،بگو اصغرش را کجا می برد
رود کربلا آن،همه هست بابا،زند دست و پا بر،روی دست بابا
واویلاواویلا واویلا واویلا...
عیان چهره ی کفر اعدا شود،جدا از جفا دست سقا شود
به صحرای غم در هجوم ستم،تن اکبرش ارباً اربا ًشود
به گوش دو عالَم،رسد آه نیزه،مدینه حسینت،شود ماه نیزه
واویلا واویلا واویلا واویلا....

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 17:27
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب

کاروان از مدینه به مکه -( صدای بانگ جرس ، کاروان مهیّا شد ) *

1258

کاروان از مدینه به مکه  -( صدای بانگ جرس ، کاروان مهیّا شد ) صدای بانگ جرس ، کاروان مهیّا شد
دل تمام عوالم گرفت و غوغا شد

حسین فاطمه راهی کربلا شده و…
دو چشمِ زینب کبری ، شبیه دریا شد

مدینه شهر نبی بود ، شهر خوبی ها
ولی چه عرصه ی تنگی برای آقا شد

رسید جای بلندی که شهر پیدا بود
نگاه کرد و دلش بی قرار زهرا شد

وداع کرد و ، روانه به سوی وادی عشق
عزیز فاطمه راهی کوه و صحرا شد

نگاه کرد به اصغر ، به روی دختر خود
دلش شکست و گرفتار کار دنیا شد

در این میانه ، زنی پشتشان دعا میخواند
نگاهِ امّ بنین خیره بر پسرها شد

خدا کند که دوباره حسین برگردد
دعای مادری اش پشتِکار سقّا شد

خبر نداشت که گودال کربلا روزی ،
سَر عبا و عمامه ، چقدر دعوا شد…

پوریا باقری

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

خروج کاروان از مدینه -( پنهان ز خواهر می کنی چشم ترت را ) * مهدی مقیمی

1541
1

خروج کاروان از مدینه -( پنهان ز خواهر می کنی چشم ترت را ) پنهان ز خواهر می کنی چشم ترت را

شاید ندیدی اشک های خواهرت را

بار سفر بستی مدینه شعله ور شد

در یاد دارم آن نگاه آخرت را

ام البنین روی سرت قرآن گرفته

تا پر کند یکبار جای مادرت را

گریه طبیعی بود هنگامی که بردی

نوزاد چندین روزه ات را همسرت را

اما نفهمیدم چرا آهی کشیدی

وقتی نظر کردی قد آب آورت را

فقدان پیغمبر دوباره می شد احساس

وقتی که می بردی علی اکبرت را

یا که بگو آوردن خلخال ممنوع

یا که درآور گوشوار دخترت را

از چشم های عمهء سادات پیداست

آماده کرده بوسه های حنجرت را

من آرزو دارم فقط زینب نبیند

روزی سر و موی پر از خاکسترت را

مهدی مقیمی

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید حجت بحرالعلومی طباطبایی

بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه -( نشسته بود ببیند مگر جوانان را ) * سید حجت بحرالعلومی طباطبایی

2813

بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه -( نشسته بود ببیند مگر جوانان را ) نشسته بود ببیند مگر جوانان را
و داشت زیر نظر پهنه ی بیابان را

سپاه زینب کبری که می رسید از دور
بلند شد بتکاند غبار دامان را

بشیر بود که قبل از همه جلو آمد
بشیر بود که آورده بود طوفان را

رسیده بود که با یک خبر بلرزاند
دل گرفته ی این مادر پریشان را

خبر چه بود که ام البنین ز پا افتاد
چرا درید به یکباره او گریبان را؟

حسین گفت و زمین خورد و روی سر میزد
به آه و گریه درآورد هر مسلمان را

رسید زینب و از چشمهای یوسف گفت
رسید زینب و سوزاند قلب کنعان را

رسید و گفت که بر روی نیزه می بردند
سر بریده ی آن آفتاب تابان را

نشست از علم و مشک ودست سقا گفت
شنید حضرت ام البنین که جریان را-

رسید نوبت سوغات ک

  • جمعه
  • 3
  • دی
  • 1395
  • ساعت
  • 10:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه -( مظلوم ترین یار ولی را کشتند ) *

2217

بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه -( مظلوم ترین یار ولی را کشتند ) مظلوم ترین یار ولی را کشتند
سبط نبی لم یزلی را کشتند
غافل نشوید اول ماه ربیع
با ضرب لگد طفل علی را کشتند

در چاه به حبل بی سوادی نرویم
دنبال ره مردم عادی نرویم
تا هشت ربیع ما سیه میپوشیم
در محسنیه سراغ شادی نرویم

این سینه زداغ فاطمه غمگین است
انکار عزای محسنش توهین است
تبریک نگویید عزیزان الحق
این روضه که مستوره شده سنگین است

مهدی علی قاسمی

  • جمعه
  • 3
  • دی
  • 1395
  • ساعت
  • 10:39
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد