شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(به روی قبر زهرا گفت با چشم پر آب امشب) *

3058

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(به روی قبر زهرا گفت با چشم پر آب امشب) به روی قبر زهرا گفت با چشم پر آب امشب
تو در زیر تراب و دیده گریان بوتراب امشب
تو و زین پس بهشت جاودان و وصل پیغمبر
من و این سینۀ سوزان و این قلب کباب امشب
نخواهد رفت از یاد، آن رخ نیلی که من دیدم
به جان من مگو این قصه با ختمی مآب امشب
یتیمانت پریشانند از هجرانت ای زهرا!
نمی‏آید به چشم زینب بی تاب، خواب امشب
مگو حوران جنت را ز بازوی کبود خود
خدا را، زآن که می‏ترسم شود جنت خراب امشب
دلم شد آب از داغ تو، اشک از دیده جاری شد
نشستم در میان آتش و هستم در آب امشب!
شاعر:محمد خانیآبادی

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(موقع رد شدن از كوچه غریبانه شكست) *

3114

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(موقع رد شدن از كوچه غریبانه شكست) موقع رد شدن از كوچه غریبانه شكست
زینت عرش خدا بود و به ویرانه شكست
ناگهان از سر فردوس برین مستی رفت
حوض كوثر به زمین خورده و پیمانه شكست
فاطمه دور علی گرم طواف خود بود
شمع افتاد زمین و پرِ پروانه شكست
یكی از دست عدو خورد و یكی از دیوار
گوشواره نه فقط، دست و سر و شانه شكست
***
ضربه‌ای آمد و محتاج كنیزانش كرد
لحظه‌ای كه نفسش رفت و درِ خانه شكست
گره انداخته آتش به سر مویش اگر
لای گیسوی پریشان شده‌ای شانه شكست
پای عشقش به علی دار و ندارش را داد
فاطمه پای علی ماند كه مردانه شكست
بوی یك یاس بهشتی همه جا را پُر كرد
شیشۀ عطر خدا بود و غریبانه شكست
شاعر:محمد بختیاری

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شادت حضرت زهرا(س)(مادر سلام! می چکد اشک روانتان) *

3048

شعر شادت حضرت زهرا(س)(مادر سلام! می چکد اشک روانتان) مادر سلام! می چکد اشک روانتان
یعنی دوباره تیره شده آسمانتان
ماه عزایتان که همان فاطمیّه است
غم را نشانده کنج دل شیعیانتان
در فاطمیّه سفره تان پهن می شود
تا که شویم ریزه خور نان خوانتان
ما گریه می کنیم برای غم شما
ما گریه می کنیم به قدّ کمانتان
این اشک ها که رحمت موصولۀ خداست
مرهم بُوَد به آتش زخم نهانتان
هجده بهار بیشتر از عمرتان نرفت
مادر! چه زود آمده فصل خزانتان
با هر نفس کشیدنتان آه می کشید
این سرفه ها گرفته توان را ز جانتان
مادر! هنوز هم که هنوز است روز و شب
آتش زبانه می کشد از آشیانتان
در پیچ کوچه بود که رنگ حسن پرید
دستی رسید و ... ما بقی داستانتان
...یک جمله بیشتر ننویسم فقط ... غلاف:
چ

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مادر پیغمبری و دختر پیغمبری) *

3518
-1

شعر حضرت زهرا(س)(مادر پیغمبری و دختر پیغمبری) مادر پیغمبری و دختر پیغمبری
پس چرا ای جان من این گونه بی بال و پری
جان حیدر، ابر بارانی نشو هر روز و شب
فاطمه با اشک خود جانم به لب می آوری
من که می دانم به رویت جای سیلی مانده است
روی خود پنهان مکن از من به زیر روسری
بین کوچه با چهل تن یک تنه کردی مصاف
مردمان دیدند هم زهرایی و هم حیدری
زانوانم سست می گردد، دلم خون می شود
تا که چشمت بسته می گردد گل نیلوفری
قصد رفتن را که تنهایی نداری فاطمه
فاطمه با من بگو با خود علی را می بری؟
زینبت یک گوشه می گرید گمانم فاطمه
شانه می خواهد دوباره گیسوان دختری
زخم های داغ تو کهنه نمی گردد به دل
زخم چوب و آتش و روی تو و میخ دری
شاعر:ناصر شهریاری

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(جوانی! گر چه بهاری، زندگانی را) *

2942

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(جوانی! گر چه بهاری، زندگانی را) جوانی! گر چه بهاری، زندگانی را
ولی از بس ستم دیده، نمی‏خواهم جوانی را
الا ای خاتم پیغمبران! برخیز و بین حالم
فلک با رفتنت بگرفت از من، شادمانی را
اگر خواهی بدانی خصم با زهرا چه ها کرده؟
مپرس این ماجرا از من، ببین قدّ کمانی را!
حمایت از امام خویش کردم آن چنان بابا!
که بر من داد دشمن هم نشان قهرمانی را!
پدر! این روزها بنشسته می‏خوانم نمازم را
مفصّل خوان ازین مجمل، حدیث ناتوانی را
چه باک ار غصب شد حقّ من و حیدر؟ که در محشر
کند بر پا خدایم دادگاه حق ستانی را
ز چشم کودکان خود، رخم را می‏کنم پنهان
که تا نیلی نبینند این عذار ارغوانی را
سخن کوتاه (انسانی)! بگو بر آن گلی نالم
که دیده در بهار خویشتن رنگ

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(مخزن سِرّ خدا را چو عدو سینه شکست ) *

2699

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(مخزن سِرّ خدا را چو عدو سینه شکست ) مخزن سِرّ خدا را چو عدو سینه شکست
آه برخاست بر افلاک که، آیینه شکست
این همان آینه‏ی غیب نمای ازلی‏ست
که در او شعشعه‏ی نور نبیّ ست و ولی ست
این همان سینه‏ی سیناست که در وادی طور
صد چو موسی اَرِنی گو نپذیرد به حضور
این همان طور تجلی ست که هنگام شهود
بر رخ عارف سالک درِ اشراق گشود
حیف و صد حیف! که این آینه را بشکستند
درِ اشراق و تجَلّی به رخ ما، بستند
کاش آن دم که عدو مرکب کین را می‏راند
قلب هستی به همان دم ز طپیدن، می‏ماند
نوبت دبدبه‏ی دشمن بد اختر بود
که عدو، دایه‏ی دلسوزتر از مادر بود
شاعر:محمد علی مجاهدی

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(چون خدا خلقت صدیقۀ کبری می‏کرد) *

3315
5

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(چون خدا خلقت صدیقۀ کبری می‏کرد) چون خدا خلقت صدیقۀ کبری می‏کرد
صورت عصمت خود را متجلی می‏کرد
ازدواج علی و فاطمه با آن برکات
چشمه‏ای بود که پیوند دو دریا می‏کرد
مرتضی، چشم خدا بود و، خدا را می‏دید
هر زمان بر رخ زهراش تماشا می‏کرد
گر چه بسیار ز همسایه مرارت ها دید
بهر همسایه دعا، در دل شب ها می‏کرد
کی روا بود که سیلی خورد از نامحرم
آن که مخفی رخش از دیدۀ اعمی می‏کرد
پشت دین تا به ابد راست نمی‏شد دیگر
گر نه او سینه سپر در بر اعدا می‏کرد
باغ در آتش و، گل پرپر و، بشکسته نهال
باغبان مُهر به لب، داشت تماشا می‏کرد!
در چنان صحنۀ حساس، پی حفظ امام
بهترین کار همان بود که زهرا می‏کرد
بهترین لحظۀ ایام (موید) آن بود
که مدیح علی و فاطمه، ا

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(گل بودی اما بوی خاکستر گرفتی) *

2989

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(گل بودی اما بوی خاکستر گرفتی) گل بودی اما بوی خاکستر گرفتی
آه ای فرشته بین شعله پر گرفتی
با این سرانگشتی که تاول زد در آتش
امشب گره از موی این دختر گرفتی
با من غریبی می کنی در خانه وقتی
چشمت به من افتاده چادر سر گرفتی
ای کاش می مردم نمی دیدم چه زخمی
از ضربه های محکم این در گرفتی
پروانه ها را با تب و تابت مسوزان
با لاله هایی که بر این بستر گرفتی
با دستمال بستۀ دور سر خود
جان مرا ای جان من دیگر گرفتی
دلواپس گلبرگ هایت مانده ام من
حالا که ای گل بوی خاکستر گرفتی
شاعر:علیرضا لک

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟) *حجه الاسلام والمسلمین جواد محمد زمانی

4029
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟) تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل
جلوۀ اوست همه، آن چه گلستان دارد
سینه را آینۀ باغ شقایق كرده‌ست
خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد
صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا
شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد
جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است
چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد
آری این راه، به پایان نرسیده‌ست هنوز
راه عشق است بسی آتش سوزان دارد
راه سرخی‌ست كه بحرین از آن می‌گوید
همۀ خلق جهان نعره‌ زنان می‌گوید
آری اجبار به تسلیم ندارد سودی
الغرض قصۀ تحریم ندارد سودی
راه ما راه جهاد است راه بیداری‌ست
امت واحده! برخیز كه وقت یاری‌ست
این همان راه

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دوبیتی ایام فاطمیه -(فقط از شعله و مسمار گفتیم) * سید جواد میر صفی

800
0

دوبیتی ایام فاطمیه -(فقط از شعله و مسمار گفتیم) فقط از شعله و مسمار گفتیم
از آشوب در و دیوار گفتیم
میان این همه شعله بگو ما
چقدر الجار ثمّ الدار گفتیم

  • شنبه
  • 29
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تا آه میکشی نگران می کنی مرا) *

4374

شعر حضرت زهرا(س)(تا آه میکشی نگران می کنی مرا) تا آه میکشی نگران می کنی مرا
آخر شبیه خویش کمان می کنی مرا
زهرا ببین چگونه به زانو در آمدم
اسباب شادی دگران می کنی مرا
با ابروی گره زده لبخند میزنی
مثل گذشته با جوان میکنی مرا
گفتم عزیز من تو زنی پشت در مرو
عمری اسیر زخم زبان می کنی مرا

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تو اسمان علی هستی و پری علی) *

3074

شعر حضرت زهرا(س)(تو اسمان علی هستی و پری علی) تو اسمان علی هستی و پری علی
تویی کمال عروج کبوتری علی
نشان دهنده والایی تکامل توست
همین روایت با تو برابری علی
علی به همسریت باید افتخار کند
ویا تو فخر بورزی به همسری علی
هزار سال دگر هم نمیرود از یاد
حماسه ای که تو دادی به حیدری علی
قسم به حرمت تو مثل تو نمیخواهیم
حکومتی که نباشد به رهبری علی

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مادر چرا شمیم تنت هم عوض شده) *

3336
1

شعر حضرت زهرا(س)(مادر چرا شمیم تنت هم عوض شده) مادر چرا شمیم تنت هم عوض شده
آن لهجه صدا زدنت هم عوض شده
باشد نگو ولی تو بگو از چه رو دگر
رنگ به چهره حسن ات هم عوض شده
از من نهان مکن رخ چون بدر تار را
صورت که هیچ ، فرم بدنت هم عوض شده
این جای پای کیست که بر چادرت نشست
چون نحوه قدم زدنت هم عوض شده
چشمت که تار نیست ، چرا دست میکشی
طرز نگاه سوی من ات هم عوض شده
این خون گوش توست و یا خون سینه است
گلهای روی پیرهنت هم عوض شده
مادر میان کوچه زمین خورده ای مگر
چندیست شکل پا شدنت هم عوض شده
این بالهای خونی تو میکشد مرا
در آشیانه پر زدنت هم عوض شده

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(اين روزها كه ديدنتان كيميا شده) *

3146

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(اين روزها كه ديدنتان كيميا شده) اين روزها كه ديدنتان كيميا شده
اين خانه بي نگاه تو دارالعزا شده
باور نميكنم چقدر آب رفته اي
حتي براي ناله لبت بي صدا شده
من ميخ بر دلم نه به تابوت ميزدم
هرچند خنده اي به لبت آشنا شده
شرمنده ام كه بودم و پاي غريبه ها
با شعله هاي سرخ به اين خانه وا شده
شرمنده ام كه بودم و نامحرمان شهر
آنگونه در زدند كه از هم جدا شده
فهميده ام چه بر سرت آن روز آمده
از وضع چادري كه پر از رد پا شده
وقت نفس كشيدن تو اين صداي چيست
اين استخوان سينه چرا جابه جا شده
پيراهن حسين مرا دوختي ولي
افسوس حرف روز و شبت بوريا شده
با زينبم بگو سه كفن مانده پيش ما
با زينبم بگو كه به غم مبتلا شده
با او بگو كه بوسه زند بر گلوي خشك
ب

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(داری چه زود می روی ای روح چادری) *

3128

شعر حضرت زهرا(س)(داری چه زود می روی ای روح چادری) داری چه زود می روی ای روح چادری
از دست نانجیب و ضخیم که دل خوری؟
این مخمل کبودی یکدست کار کیست؟
هرگز ندیده ایم کبودی به این پُری!
جزء مطهرات، یکی خون زخم توست
آبی که نام داده امش قرمز کُری
با احتیاط رد شو از این کوچه ی وقیح
دارد نگاه می کندت چشم آجری
امشب مگر که شام زفاف مزار توست؟
داری کفن برای عروسیت می بُری
قیچی نزن به پارچه اندازه ی تو نیست
باید به قد عرش بدوزند چادری

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(سنگین ترین روایت تاریخ اهل بیت) *

3660

شعر حضرت زهرا(س)(سنگین ترین روایت تاریخ اهل بیت) سنگین ترین روایت تاریخ اهل بیت
باید برای روضه دلی دست و پا کنم
خون گریه می کنم به هوای نگاه تو
تا حق اشکهای شما را ادا کنم
من از حکایتت چه بگویم که بعد تو
قدّ فرشته های خداوند هم خم است
کو آن قلم که وصف صفات تو را کند
مادر برای وصف تو این بیت ها کم است
روضه دوباره دور سرم چرخ می زند
وقت زحال و روز وخیمت نوشتن است
شاعر بیا که وقت زیارت رسیده است
خون گریه کن که وقت مصیبت نوشتن است
شیطان میانه دارِ چنین هتک حرمتی
در اجتماع اینهمه نامحرم حسود
بیعت شکن٬سقیفه ای و تازیانه زن
در بین آن جماعت نامرد کم نبود
حتما برای غصب ولایت رسیده اند
دشمن چقدر کینه ای و بی مروّت است
هیزم تمام عرض گذر را گرفته است
ای

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد) *

2878
0

شعر حضرت زهرا(س)(بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد) بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد
من مانده ام که با چه برابر بخوانمت
بانو خدا یکی،تو یکی،اصلا از چه رو
باید که مریم،آسیه،هاجر بخوانمت؟
دخت نبی و همسر مولا گمان کنم
زیباترست امّ پیمبر بخوانمت
تا ادعای ابتر این قوم رو کنم
با آیه آیه سوره ی کوثر بخوانمت
رنگ رخت کبودیِ یک یاس حک کنم
یا بال و پر شکسته کبوتر بخوانمت؟
کوچه...فدک...اراذل و اوباش...مادرم
با اشک های چشم حسن،تر بخوانمت
"بازو"ی مرتضی،"درِ"خیبر شکن بُدی
حالا فتاده "دست"،پسِ "در" بخوانمت
محسن سپر برای تو و تو به پشت در
اینجا سزاست فاطمه سنگر بخوانمت
تنها به پشت در،لگد و میخ وبعد از آن
من ناگزیر لاله ی بستر بخوانمت
بانوی آب و آینه بگذار بگذرم
ب

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(کسی ندیده به عمرش غمی که من دارم) *

2708
1

شعر حضرت زهرا(س)(کسی ندیده به عمرش غمی که من دارم) کسی ندیده به عمرش غمی که من دارم
ز ذاغ غم به خدا شوق پر زدن دارم
زمانه بر دل هر کس غمی نهاده ولی
کسی ندیده به عمرش غمی که من دارم
گذشته مدتی از ماجرای کوچه ولی
هنوز هم به خدا درد در بدن دارم
اگر نبود حسن بین کوچه می مردم
هزار شکر به همراه خود حسن دارم
در این مدینه که مردان همیشه نامردند
غریب شهرم و اما ابوالحسن دارم
برای حفظ ولایت برای جان علی
هزار لاله قرمز به پیرهن دارم
کنار بستر من ، تو شبیه پروانه
منم به بستر خود میل سوختن دارم

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرتزهرا(س)(شب است و همچنان شبهای دیگر) *

3012

شعر حضرتزهرا(س)(شب است و همچنان شبهای دیگر) شب است و همچنان شبهای دیگر
دوباره مادر من درد دارد
شده باغ گل رویش خزانی
بمیرم از چه رویی زرد دارد
هنوز از آن هجوم وحشیانه
گمانم مادرم سردرد دارد
پس از چندی نوازش کرد من را
وحس کردم که دستی سرد دارد
همه اینها گواهی می دهدکه
چرا بر روی چادر گرد دارد
رخ نیلی مادر آگهم کرد
مدينه در خودش نامرد دارد
کنارش تا سحر بیدار ماندم
بداند دختری همدرد دارد
شاعر:مجید رجبی

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خدایا خاطری افسرده دارم) *

2947
2

شعر حضرت زهرا(س)(خدایا خاطری افسرده دارم) خدایا خاطری افسرده دارم
ز کف رفته همه صبر و قرارم
چکد از نوک مژگانم ستاره
شب است و می کنم مه را نظاره
خسوف ماه من را دیدی ای ماه
زقلب داغدارم هستی آگاه
به سینه عقده دارم از جدایی
نمانده بهر من عقده گشایی
گلستانم میان شعله ها سوخت
پر پروانه ي پروانه ها سوخت
خزان شد باغ امیدم کنارم
خداوندا دگر زهرا ندارم
دگر خورشید عمرم روی بام است
پس از زهرا دگر کارم تمام است
پس از زهرا دگر یاری ندارم
انیس و یار و غمخواری ندارم
خودم دیدم به باغم آذر افتاد
گل صد برگ من پشت در افتاد
خودم دیدم میان آتش و دود
نگاه فاطمه بر دست من بود
صدا می زد مرا ای دست بسته
ببین زهرا میان خون نشسته
هنوز از پشت در آید صدایش
رسد بر

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(سلام،آمده ام تاسفارشي بدهم) *

2844

شعر حضرت زهرا(س)(سلام،آمده ام تاسفارشي بدهم) سلام،آمده ام تاسفارشي بدهم
دري بسازبرايم دوباره؛ اي نجار
دري كه كنده نگردد به ضربه ي لگدي
دري مقاوم ومحكم ز بهترين الوار
دري كه رد نشود يك غلاف از لايش
دري بساز بدون شيارو بي مسمار
براي اينكه كسي مشت روي در نزند!
بيا سه چار كلون اضافه تر بگذار
دري بساز برايم ز چوب هاي نسوز
دري كه ديرتر آتش بگيرد اي نجار
دري به عرض من و جبرئيل ويك تابوت
دري به طول قدوقامت خم عمار
درانتها، سرهرميخ تيزرا كج كن
مهم ترازهمه اين است؟! خاطرت بسپار
شاعر:وحید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خداحافظ ای شهر پر خاطره) *

9360
5

شعر حضرت زهرا(س)(خداحافظ ای شهر پر خاطره) خداحافظ ای شهر پر خاطره
زدی از جفا ها به کارم گره
خداحافظ ای بیت الاحزان من
نبینی دگر چشم گریان من
خداحافظ ای مردم بی وفا
که تنها علی مانده بین شما
بیا زینب ای نازنین محرمم
که بر روی زانو گذاری سرم
به گرد حسینم تو پروانه ای
از این پس تو بانوی این خانه ای
علی را به امواج غم یار باش
به هر غصه او را مدد کار باش
خداحافظ ای خانه ی سوخته
اجل چشم خود را به من دوخته
خداحافظ ای بی وفا میخ در
نمودی مرا از جفا بی پسر
خداحافظ ای بستر خالی ام
خداحافظ ای چادر خاکی ام
خدا را به جان و دلم بنده ام
که تنها به عشق علی زنده ام
حلالم کن ای یار خانه نشین
بیا روی نیلوفریم ببین
تو جسم مرا نیمه شب خاک کن
ز دیوار و در

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(شب عروج رسیده حجاب را بردار) *

2715

شعر حضرت زهرا(س)(شب عروج رسیده حجاب را بردار) شب عروج رسیده حجاب را بردار
ز روی خاک بیا بو تراب را بردار
پس از کشاکش کوچه ندیده ام رویت
بیا در این شب آخر نقاب را بردار
صدا زدی حسنین و همه دعا کردید
تو را به جان علی این خطاب را بردار
بگو عزیز دلم این دعا چه بود آخر
شتاب مرگ نمودی ، شتاب را بردار
حسین تشنه و آب از شما طلب کرده
ز جای خیز و بیا ظرف آب را بردار
اگر عدو به دو دستم طناب بسته چه باک
بیا به دست شکسته طناب را بردار
ظفر به گوشه چشمت امید دارد و بس
به روز حشر مدد کن عذاب را بردار

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل پیوسته شهادت حضرت زهرا(س)(دلداده دیده روی که بسته عجیب نیست؟! پرواز باپری که شکسته عجیب نیست؟) *

2541

غزل پیوسته شهادت حضرت زهرا(س)(دلداده دیده روی که بسته  عجیب نیست؟!             پرواز باپری که شکسته عجیب نیست؟) دلداده دیده روی که بسته عجیب نیست؟! پرواز باپری که شکسته عجیب نیست؟
هرروز در به روی علی باز می نمود... این اوج غربت مردی غریب نیست؟!
او بود واین مدینه امانم بریده بود حالا که رفته طاقت وصبروشکیب نیست
روزیِّ یار و همدم صدِّیقه بعدازاین جزطعنه وکنایه ی اهل فریب نیست
یک لحظه هم که واشده چشمش کلام او جزروضه های خنجروشیب الخضیب نیست
پهلوشکسته قلب علی را شکست و رفت
پشت وپناه من کمرم را شکست و رفت
امشب بساط نافله ام طور دیگراست اشکم برای شستن خونهای پیکر است
گفتم به کودکان که مبادا فغان کنید بازوی تو بهانه ی فریاد حیدر است
غسل شبانه ی بدن ازروی پیرُهن!!! این هم نشان عشق و تولّای کوثر است
حس می کنم تو

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه(س)(نقش برخاکم ولی این خاک خاکی دیگراست ریگ نَه گلبرگ یاس نیلیِّ پیغمبراست) *

2898

غزل مصیبت فاطمیه(س)(نقش برخاکم ولی این خاک   خاکی دیگراست         ریگ نَه    گلبرگ یاس نیلیِّ پیغمبراست) نقش برخاکم ولی این خاک خاکی دیگراست ریگ نَه گلبرگ یاس نیلیِّ پیغمبراست
قطره ی اشک وِلا در کربلا حس می کنم درفراتم یا نَمِ ساقیِّ حوض کوثر است
بوی خاک از فرش زیرصورتم آید ولی عطریاس آمد مگراین قدکمانی مادراست؟!
قدکمانی دست بر پهلو پذیرایم شده مادرم زهراست پس أدرک أخا زیباتراست
دست زخمی پیکربی دست راتیمارکرد چشم خونین شاهد کم سوییِّ چشم تر است
جای دست کیست این؟ چادرچراخاکی شده؟ قاب تار و ارغوانی آشنای حیدر است
دیده ام خون بود وشدبا دیدنش دل خون حسین دردخوداز یادبردم دردمادر بدتر است
من همینجا پیش مادر می روم از دست تو مرگ ساقی برروی دامان کوثر بهتراست
گفت این عاشق از عبّاس وعزای یاس در.... علقمه

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه از زبان امام حسن(ع) بعد از شهادت( هیچکس مثل من عزا نگرفت رازدارم دلم بهانه گرفت) *

2569

غزل مصیبت فاطمیه از زبان امام حسن(ع) بعد از شهادت( هیچکس مثل من عزا نگرفت                           رازدارم       دلم بهانه گرفت) هیچکس مثل من عزا نگرفت رازدارم دلم بهانه گرفت
جزمن اینجا ندیده مادرجان کوچه ای که تورانشانه گرفت
سندی بود وضرب شصتی که حقِّ ما را چه وحشیانه گرفت
چشم کم سوء و نونهالی که دست تو درمسیر خانه گرفت
کاش قد می کشیدم آن لحظه لحظه ای که دل زمانه گرفت
غم تو بغض ودیده دریا شد اشک برگونه آشیانه گرفت
العجل گفت مجتبی وقتی زیرتابوت را شبانه گرفت
قبر من مثل مادرم خلوت نیمه شبها چه عاشقانه گرفت

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه(شهری برای بردن من صف کشید آه قلب تودر هوای علی می تپید آه) *

2216

غزل مصیبت فاطمیه(شهری برای بردن من صف کشید آه                  قلب تودر هوای علی می تپید آه) شهری برای بردن من صف کشید آه قلب تودر هوای علی می تپید آه
دست طناب و گردن ودست ابوتراب آه غریب قائله را می شنید ماه
ماهی که جای پنجه ی طوفان به چهره داشت خورشید می کشید به سوی امید گاه
گاهی که کین به شکل غلافی شد وگرفت دامان آسمان و به ضربی برید راه
راه حرم سیاه شد و دست روزگار درکوچه با طمع به اسارت کشید شاه
شاه ولا ولیِّ خدا مَحرمی نداشت آه دل شکسته ی حیدر خرید چاه
چاهی که رأفتش سَر ازاین شهرفتنه بود با روضه ی غریبیِّ ماآفرید.... آه

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مدح حضرت زهرا سلام الله علیها(وقتی که نام فاطمه روی لب من است نادعلی علیست که تاب وتب من است) *

2559
3

غزل مدح حضرت زهرا سلام الله علیها(وقتی که نام فاطمه روی لب من است                 نادعلی علیست که تاب وتب من است) وقتی که نام فاطمه روی لب من است نادعلی علیست که تاب وتب من است
باید برای فاطمیِّه زیر ورو شوم چون مدّعی شدم که علی مذهب من است
برروی ضربه های دلم کارکرده ام زهرا صدای هرتپش و مطلب من است
شایسته نیستم ولی از لطف فاطمه یافاطمه مدد دم روز و شب من است
زهرائیَّم به مرحمت شیر مادرم روضه تمام دَبدبه و کَب کبِ من است
دارم یقین که عاشق و معشوق حیدرم برهانم اشک و ناله ی یازینب من است
عجِّل علی ظهورکَ یابن الحسن بیا اینجا که نام مادرتو برلب من است

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مثنوی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها( فکری به حال زار غریب حجاز کن جان علی برای علی دیده باز کن) *

2990
1

مثنوی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها(  فکری به حال زار غریب حجاز کن                     جان علی برای علی دیده باز کن) فکری به حال زار غریب حجاز کن جان علی برای علی دیده باز کن
حرفی بزن عزیزدلم زار ومضطرم رحمی نما به حال من واین دودخترم
ای مادررسول خدا در غم وعذاب این دخترسه ساله ی تو...این ابوتراب
جاروزدن به خانه شده کاردخترت زانوبغل گرفتن وغم کار شوهرت
اوغصِّه دار چادر خاکیُّ وبسته ات من داغدار پهلو و دست شکسته ات
اوفکر مجتبی و تب وبغض درگلو من یاد شاه تشنه لب وخنجر عدو
غصِّه به نام ما شده انگار فاطمه شد روضه خوان تو درودیوار فاطمه
دیوار تکیه گاه علی رانگاه داشت یاسی که شد شقایق ورنگی سیاه داشت
حالابرای غسل وکفن آمدم ولی گُل کرده لاله برکفنت همدم علی
با من نگفتی از وَرَم بازویت چرا؟! خونابه می چکد گلم از پهل

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل مصیبت فاطمیه(چشم امیدفاطمه ازغصِّه تر شده غمهای یار غایب ما بیشتر شده) *

2393

غزل مصیبت فاطمیه(چشم امیدفاطمه ازغصِّه تر شده                      غمهای یار غایب ما بیشتر شده) چشم امیدفاطمه ازغصِّه تر شده غمهای یار غایب ما بیشتر شده
روزیِّ بستریِّ علی ازعیادتِ.... همسایه های شهرفقط نیشترشده
زینب خودش شنید کسی باکنایه گفت زهراچقدر پیرتر ازپیشتر شده
در پچ پچِ زنانه کسی گفت رفتنی ست گفت وگذشت ورفت ودلم ریشترشده
مادربه انتظارسفربوده....دختراست که دیده اش برای غم خویش ترشده
درشهرفقر معرفت و پاسخ سلام وای ازابوتراب که درویشتر شده
*********

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد