دل من را چه مبتلا کرده
جلوه هايي که دم به دم داري
حضرت عشق! حضرت باران!
در دل خسته ام حرم داري
در هواي زيارت حرمت
در به در مي شويم مثل نسيم
السلام عليک يابن رئوف
السلام عليک يابن کريم
دل به آفاق جود مي بندد
هر کسي آمد و اسيرت شد
در جواني دل شکستهی ما
سرو قامت خميده پيرت شد
از نگاهت مراد مي گيرم
شده قلبم مريد چشمانت
شاهد لحظه هاي دلتنگي!
دل تنگم شهيد چشمانت
جان من! بين خانهی خود هم
به خدا آنقدر غريبي که
غربتت را کسي نمي فهمد
تويي و قلب بي شکيبي که
قفس غربت و دلي مجروح
پر و بال پرنده مي ريزد
گريه مي باري و کنارت باز
ام فضل است خنده مي ريزد
سر به ديوار بي کسي داري
در غروب غريب فاصله ها
گم شده ن
- شنبه
- 15
- مهر
- 1391
- ساعت
- 04:40
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان