از شـرار زهــر کـیـنـه پـیـکــرم آتـش گــرفـت
از جـفـای همسـرم خـاکـستـرم آتـش گـرفـت
هـمــدم نــا آشنــایــم قــاتــل جـــانــم شـده
از جسـارت هـای او پـا تـا سـرم آتـش گـرفـت
بــا کـنیـزان خـنده بـر لـب دارد و کـف می زنـد
قلب من از خنده هـای همسرم آتـش گـرفـت
در مـیـان حجـره ام پــا می کـشم روی زمـیـن
از شــرار آه سیــنــه،بــسـتـرم آتـش گـرفـت
روضه ی شهـر مـدیـنـه ذکـر لـب هـایـم شـده
خـاطـرم از غـصّـه هـای مــادرم آتـش گـرفـت
یــاد آن روزی بـسـوزم کــه ابَــر مــرد حـنـیـن
بـا قـد خـم نــالـه می زد کـوثـرم آتـش گرفـت
آن قـدَر گـــریــه نــمــودم از غـم سـنـگـیـن او
ای خـدایـا پـلک چـشمـان
- یکشنبه
- 15
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 17:26
- نوشته شده توسط
- یحیی


