وقتی کرم نمود شهنشاه شد گدا
سائل بدون لطف حسن بد فقیر شد
بر سر در ورودی جنت نوشته اند
هرکس اسیر عشق حسن شد امیر شد...
- سه شنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
وقتی کرم نمود شهنشاه شد گدا
سائل بدون لطف حسن بد فقیر شد
بر سر در ورودی جنت نوشته اند
هرکس اسیر عشق حسن شد امیر شد...
ایّهاالنّاس گداییِ حسن پا شدن است
وَ غلامیِ درش مظهرِ آقا شدن است
قدمی رنجه بفرما که در این خانه ی عشق
نظرِ صاحبِ خانه به مداوا شدن است
گره کور بیاور ..بگشاید ز وفا
با نگاهش همه جا هر گرهی وا شدن است
نرو از بابُ الحسن جای دگر ..مطمئنم
که سرایِ دگران منبع رسوا شدن است
ایّهاالنّاس بیایید که این بابُ العطاست
این کرمخانه ی عشق است پُر از صلح و صفاست
ایّهاالنّاس بدانید حسن نورِ جلی ست
نوری از ذاتِ خدا،آینه ی لم یزلی ست
اوّلین زاده ی زهراست سراسر همه شور
نوه ی ختمِ رسالت نَفَس و جانِ نبی ست
ایّهاالنّاس بدانید که این بدرِ تمام
اوّلین آینه دارِ رُخِ زیبایِ علی ست
وَ پس از شاه ولایت به همه اهلِ ولا
س
چون شیر ز هیبتش جنم می ریزد
دنیا زِ اُبهتش بهم میریزد
مردی که شبیه پدرش ،دریا وار
در سفره ی سائلان کرم میریزد
#منصوره محمدی مزینان
اگر ربنا ربنا کرده ام..
سحرها خدا را صدا کرده ام..
خودم را بر این سفره جا کرده ام..
دراین پانزده شب دعا کرده ام..
خدایا به چشمان مست حسن...
بده دست من را بدست حسن
من امشب برآنم که مثل قدیم
دلم را ببندم به راه نسیم
دراین ماه با یاعلی، یا عظیم
بیوفتم بدست و به پای کریم
کریم کریمان عالم حسن!
دمت گرم! دردت به جانم حسن!
تو سبحان ربّی الاعلای من
تو والتین و یاسین و طاهای من
تو دیروز و امروز و فردای من
تو یاربّ و یاربّ شبهای من
به کوری آن دو زن فتنه گر
بگو یا حسن یا حسن تا سحر
درآن شب که عالم قمردار شد
درخت نبوت ثمردار شد
علی نذر کرد و پسردار شد
زمین پیش پایش خبردار شد
چه بهتر ازینکه به هر
بگذار پا به پای دلم دربهدر شوم
چون عمرِ رفته آب روَم، مختصر شوم!
مهمان روضههای خودت کن به کوچهها
شاید کمی ز درد دلت باخبر شوم
آب از سرم گذشته، رخت را نشان بده
بگذار از نگاه تو دیوانهتر شوم
من روزِ نو شدم که دهی روزیِ نویی!
من شب شدم که در پی زلفِ تو سر شوم!
تو باز کردهای در و من بغض کردهام
جَلدَت شدم که بهر تو بیبال و پر شوم
آئینهی شکستهام اما به چشم خلق
از بس تو را نشان دهم اهل نظر شوم
قانون عشق با همه جا فرق میکند
من گشتهام گدای تو تا معتبر شوم
در آینه، تو قاسمی و قاسمت، حسن!
در حیرتم فدای پدر یا پسر شوم
من کشته مُردهی نمکِ سفرهی توام
شورِ «حسین» سر بده، شوریدهسر شوم
ا
تا كه لبهاي غزل از تو تكلم دارد
دل دريائي ما ميل تلاطم دارد
شوق و ذوق جگر سوختگان ديدني است
خنده با گريه ي ما سخت تفاهم دارد
سنگ خوبي تو را بسكه زدم بر سينه
شيشه ي عمر چه بد فكر تهاجم دارد
مال و أموال كريمان كه به منزل نرسد
در كرمخانه گدا حق تقدم دارد
سرمان داغ شد از بوي مي شاه كرم
بس كه صدباده ي صدساله در اين خم دارد
"بُعد منزل نبود در سفر روحاني"
هر سلامي بفرستيم، عليكم دارد
گرچه خورشيد شده گنبد آن صحن و سرا
شعبه اي از حرمش حضرت هشتم دارد
در نیمهی ماه رمضان، جان به تن آمد
خورشید رُخی، ماه وَشی چون حسن آمد
بر باغ نبی سایه بیفکند صنوبر
در گلشن زهرا و علی یاسمن آمد
آمد به جهان حضرت خورشید جهانتاب
روشنگر جان، راهبر ممتحن آمد
تابید به عالم چمن افروز ولایت
احیاگر آیین و کتاب و سنن آمد
دُرّ ادب و حُسن و کمالات و ملاحت
خوش قامتِ خندان لبِ شکّر دهن آمد
سرو آمد و یاس آمد و آمد گل و ریحان
بوی خوش آلاله و مشک خُتَن آمد
نیکو پسر گل به سر حضرت کوثر
جانانهی حیدر، گُهر سیم تن آمد
وقت صلوات است مکرّر بفرستید
بر آن که سراپا حسن اندر حسن آمد
لب را بگشایید به توصیف و ثنایش
ممدوح خدا لایق وصف و سخن آمد
در بزم تولّا سخن از عشق برانید
دلدار حسن چهر
بیا با نام او شیرین دهن کن
فضا را پر ز عطر یاسمن کن
دو صد حمد و هزاران قل هوالله
نثار مقدم پاک حسن کن
بوی عشقم که به گیسوی نسیم آمده ام
یاکریمم که به درگاه کریم آمده ام
سینه ام سینۀ سینا شده در حسرت نور
سینه سوزان به تمنّای کلیم آمده ام
قاری مصحف عشقم، به خط حُسنِ حسن
محو این آیۀ رحمان ورحیم آمده ام
کرده ام دست گدایی سوی این خانه دراز
به کرمخانۀ إحسانِ قدیم آمده ام
من فقیرِ بْنِ فقیرم که به هنگام نیاز
به در لطف کریمِ بْنِ کریم آمده ام
دردمندم که به دنبال مسیحا دمِ خویش
بهر درمان به در بیت حکیم آمده ام
اونقده دلم میخواد امام حسن
بیام و میون صحنت بشینم
بگیرم روضه تو ایوون طلات
حرم و من پره زائر ببینم
دوست دارم بیام برا کبوترا
واسه نذرم آقا گندم ببرم
واسه ی تبرک از سقا خونه
یه کمی آب واسه مردم ببرم
کنار پنجره فولاد شما
حاجتو با اشک جاری بگیرم
دست رو سینه رو به گنبدت آقا
چند تا عکس یادگاری بگیرم
اونقده دلم میخواد تو حرمت
ببینم خیل عظیم زائرات
تو طواف حرمت یکی بگه
واسه ی ظهور مهدی صلوات
اونقده دلم میخواد تو حرمت
زائراتون همه محترم بشن
غذای حضرتی سهمشون بشه
مهمون تو شاه با کرم بشن
اونقده دلم میخواد یه روز بیاد
که بگن بهم میای کارگری
هر هنرمندی بیاد تو حرمت
خلق کنه اونجا براتو اثری
کی میگه ا
بهار فیض شد و گل دمید در گلشن
رسید موسم ساقی و جام و طرف چمن
شکوفه های مَسرّت شکفته اند به شاخ
چو کودکان که بیاغشته اند لب به لبن
گرفته باج ز باغ بهشت، گلشن و دشت
بهشت ، تاج به سر، بلبل از کلاهْ سمن
شکفت تازه گلی رَشک نرگس و نسرین
که برد رونق بازار سوری و سوسن
صفای گلرخ او ، گلشنی به بار آورد
که پیش جلوۀ او گلشن است چون گلخن
بریز ساقی مستان! به ساغرم مِی ناب
به عشق شاهد این بزم و شادکامی من
صبا بگو تو به گل بعد ازین مباهی تو
بُوَد ز نزهت آن گلعذار سیمین تن
بگو به بلبل شیدا ، رسید مرغ امید
که مرغکان چمن نزد وی شوند الکن
بگو به مطرب، لحن حجاز خوش بنواز
که شد نوای عِراق و بیاتِ ترک ، کهن
نا امیدی نبود نزد گدایان حسن
دست ما را برسانید به دامان حسن
نشنیده است کسی خواهش روزی از ما
می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن
حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی
عادتم داده خداوند به احسان حسن
نشکند گوشه ای از نان کسی را همه عمر
آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن
بنویسید جذامی زمین خورده نشست
سر یک سفره کنار لب خندان حسن
حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او
مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن
حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست
آمده خیل ملک گوش به فرمان حسن
سُفرایش همه رفتند و یکی بازنگشت
در عوض این همه نوکر همه قربان حسن
و بدانند همه کوفه صفت های زمان
که فروشی نبود عشق محبان حسن
می رسد صبح ظه
می نویسم امشب از روی کریم اهل بیت
می نویسم از خم موی کریم اهل بیت
از قد و بالای دلجوی کریم اهل بیت
از حریم قدسی از کوی کریم اهل بیت
می نویسم تا حسن باشد گدای این درم
تا حسن آقاست بر این خانواده نوکرم
شد مبارک اینچین ماه مبارک با حسن
ذکر این شبهای عالم یا علی و یا حسن
(لا فتی الا علی و لا کریم الا حسن)
شد حسین آقا و بر آقای ما مولا حسن
هستِ عالم هست از هستِ کریم اهل بیت
ما مسلمانیم با دست کریم اهل بیت
برکت هر سفره از نان حسن بود از قدیم
آیه ی مشکل گشا ، جان حسن بود از قدیم
درد ما را نسخه درمان حسن بود از قدیم
گوییا جبریل مهمان حسن بود از قدیم
او کریم است و گدا را اوست یاری می کند
از قدیم ا
به مور هم نرسید این کریم ، آزارش
خدا که هست اگر هیچکس نشد یارش
کرم شمایل اگر داشت، مجتبی می شد
عجیب نیست که باشد گدا طلبکارش
ز دشمنان خودش نیز دوست می سازد
ادب و حکمت سرشار و طرز گفتارش
سوا نکرد کسی را جذامیان شاهد
نشسته جود سر سفره ی نمکدارش
گره گشایی و احسان همیشه کارش بود
که جلوه داشت سخا در کلام و رفتارش
دلیر روز نبرد و امیر عزت و صلح
نبود واژه به غیر از معز سزاوارش
حسن ادامه ی حیدر، حسن اشاعه ی نور
جمل نمونه ای از اقتدار و پیکارش
حسن کسیست که بین مصائب دنیا
مسیر کوچه فقط میکند گرفتارش
چقدر از همه آزار دیده است اما
به مور هم نرسید این کریم آزارش
ای عشق که نامت همه جا ورد زبان است
یاد تو مرا در دو جهان مونس جان است
در پیچش گیسوی تو ای ماه دل آرا
تصنیف دلارایی ماه رمضان است
میخواست خدا شعر کرامت بسراید
اجلال نزولت به زمین از پی آن است
امشب که سر زلف تو در دست نسیم است
سرسبز ترین فصل زمین فصل خزان است
از ساغر چشمان تو ای روح کرامت
صد چشمه ی زمزم به دل شیعه روان است
از بخت بقیع است نداری حرم ای عشق
زیرا حرمت قبله ی عشاق جهان است
عشق است به شوق حرمت جان بسپاریم
کانجاست بهشتی که فراتر ز جنان است
آقا تو دعا کن که ز رخ پرده گشاید
آن یار سفر کرده که از دیده نهان است
با یار بفرما که دگر وقت ظهور است
بازآ که جهانی ز فراقت نگران است
برای اهل کرم مقتدا فرستادند
برای درد فقیران دوا فرستادند
خوشا به حال دلی که شده قدمگاهش
برای هرچه غریب آشنا فرستادند
چقدر پشت درش کاسه لیس آمده است
برای جام جنون باده را فرستادند
خلاصه بهر کرم انتهاست این آقا
برای لطف و کرم انتها فرستادند
رسیده پرده کشد از رخ سخاوت و عشق
برای دست رئوفش سخا فرستادند
به مرده گر بدمد زنده میشود والله
برای دست حسن شد شفا فرستادند
عجب ندارد اگر به عشق او دریده شود
جناق سینه ی کعبه صفا فرستادند
چه نام اصل و نسب داری ای فدای حسن
برای نام قشنگش وفا فرستادند
به کوری همه دشمنان آل الله
برای آل علی مصطفی فرستادند
رسیده زندگی اش را دهد به راه خدا
برای فاطمی یان م
نازترین ذکر و عبارت حسن
مُهر قبولی عبادت حسن
اذن ورودی قیامت حسن
مثل علی روح عدالت حسن
قبله حاجات و کرامت حسن
فاتح قله قداست حسن
دست توانای اجابت حسن
حضرت واجب الاطاعت حسن
فاتح جنگ جملی دلبری
حسن به شکل حیدر دیگری
نور علی نور فراوان تویی
پادشه ملک سلیمان تویی
غرش طوفانی طوفان تویی
ذکر لب نم نم باران تویی
عید سعید فطر و قربان تویی
شاه کرم بین امامان تویی
عموی آقای خراسان تویی
سوره علی آیه قرآن تویی
ظهور وجه الله پیغمبری
کریمِ خانواده ی حیدری
تا علم عشق تو بالا شده
هرکه غلامت شده آقا شده
روی تو را محو تماشا شده
دم همه دم غرق تمنا شده
می زده و مست تولا شده
نام تو را برده و غوغا شده
ذکر حسن گف
تا که بر روی لبم «حسن جان»دارم
از همین نامِ مبارک به دلم جان دارم
او ز دستانِ کریمانه عطا فرموده..
هر چه دارم همه از لطفِ کریمان دارم
من دخیلم به همین سفره، چرا که از آن
تا دمِ مرگ ز احسانِ حسن نان دارم
پیشه ام شغلِ گدایی ست در این میخانه
خادمم، خادمیِ خیلِ غلامان دا رم
«یا معّز الفقرا»ذکرِ لبانم هر دم
شکر گویم رده ای بین فقیران دارم
خشگم و مثلِ کویریِ برهوتم امّا
از عنایاتِ نگارم تبِ باران دارم
حرمِ خاکیِ او قلبِ مرا ویران کرد
علت اینست دلی بی سر و سامان دارم
چون کریم است به زوّارِ حسین خشنود است
زان سبب میل به سالارِ شهیدان دارم
رسیده نور تو از آسمان به خانه ی مولا
رسیده نور تو از آسمان به دامن زهرا
میان بال ملائک شکفته ای گل طاها
تمام عالم هستی شده ست غرق تماشا
تویی که معنی آرامشی ، شبیه به دریا
حسن شدی و تجلی حُسن ذات خدایی
تو کعبه نیستی اما همیشه قبله نمایی
خدای جود و عطایی ، کریم آل عبایی
امیدِ آخرِ هرچه نیازمند و گدایی
نموده حاتم طایی به سفره ی تو تمنا
گرفته معنی از این سفره،جود و رحمتو احسان
چقدر مور نشسته ست در کنار سلیمان
تبسم تو همیشه دلیل بارش باران
بگیر دست گدا را میان راه ، حسن جان
به دست توست عطا ای عزیز حضرت زهرا
میان خاک نشسته ست بارگاه عظیمت
ولی به عرش الهی رسیده است شمیمت
فرشته های خداوند زائر
شكسته مى شود امشب سبوى چشمانم
دوباره بر سر اين سفره نيز مهمانم
قلم به دست شدم شعر تازه مى خوانم
غزل به شوق خداوند جود و احسانم
-
نوشتم از سر شوقم به يك دل آگاه
نوشتم اشهدان حسن كريم الله
-
به نام نامىِ مولاى ما امامِ حسن
حسن تمام خدا و خدا تمام حسن
خزان بهار شد امشب به احترام حسن
حسن امام من است منم غلام حسن
-
هر آنچه خواسته ام را خدا به من بخشيد
به من نگاه كريمانه ى حسن بخشيد
-
به هيبتى علوى و به جلوه اى زهراست
قيام اوست كه بانىِ ظهر عاشوراست
چقدر محترم است و چقدر او آقاست
فقط به روز جزا پرچم حسن بالاست
-
چقدر دست كريم و گره گشا دارد
چقدر پيش خدايش برو بيا دارد
-
چكيده ى غزل و شور محتشم هستى
کریم آل مصطفی جانم حسن
ذکر لب خون خدا جانم حسن
به قول پیر مرد آذری زبون
واریم یوخیم سنه فدا جانم حسن
ای شاه کرم خیلی مردی تو
استاد همه تو نبردی تو
ام الفتنه رو رسوا کردی تو
معدن غیرت جبل شوکت
همه مومنین دارن از شما عزت
نور ماهی تو تکیه گاهی تو
تو گرفتاری ها واسه ما پناهی تو
حسن جانم حسن جانم
به دوست و دشمنا کرم میزاری
تو قلب نوکرات حرم میزاری
زلزله اومد همه فهمیدن که
داری روی زمین قدم میزاری
چرخش نگات صد تا لشکره
جنگیدن تو مثل حیدره
شاگرد خوبت علی اکبره
شاه والایی دین و دنیایی
اولین شیر نر علی و زهرایی
یوسف زیبا ی بنی هاشم
جلوه کردی توی کربلا شدی قاسم
حسن امیر من است و خوشم که نعم الامیری
شهادت است به پای چنین امیر بمیری
به ذکر یا حسن از مادرش گرفتم اجر
رسیده است از ایشان مرا چه خیر کثیری
چه ثروتی است کسی را که حب او دارد
گدای او اگر هستی نه بینوا نه فقیری
غلام حلقه به گوشش همیشه آزاده ست
به بند او که درآیی نه برده ای نه اسیری
خودش برای یتیمان اعانه شبها برد
خودش برای جذامی گرفت لقمه پنیری
امام و خنده دندان نما ، تعجب نیست
که داده در عوض زهر ، کاسه شیری
چقدر موی سفید است در سرش پیدا
رسیده است چگونه جوان به نقطه پیری
به جای زهر بیارید نام زهرا را
دگر نیاز نباشد برای قتلش اجیری
آنقدر به سائلان خود میبخشید
دشمن شده بود مات او بی تردید
بخشش که همیشه شیوه آل علیست
تا کور شود هرآنکه نتواند دید...
هر کار که مجتبی بخواهد شدنیست
هر درد کشیده را به کویش سخنیست
هر چیز خدا به من عنایت کرده
از عبدالعظیم است که او هم حسنیست
#علی_اصغرخواجه_زاده
ما را برسانید به جایی که حسن هست..
قطعاً که اسیرم به ولایی که حسن هست..
ما را برسانید سرِ سفره ی آن شاه..
پُر نعمت و روزی ست به جایی که حسن هست
(هرگز نروم جای دگر ..غیرِ همین در)
(باشد الکرم است و نوه ی پاکِ پیمبر)
از لطفِ کریم است که غرقِ حسناتم..
مبهوتِ کرامات و اسیرِ برکاتم...
با گوشه ی چشمانِ حسنمطمئن هستم
ای اهلِ زمین آخرش از اهلِ نجاتم..
(وابسته ی این در شده ام زار و فقیرم)
(ای وای که از بابِ کریمانه نگیرم)
من مورم و محتاجِ به الطافِ خدایی
کارم شده در خانه ی ارباب گدایی..
یک شمّه بگویم ز کراماتِ زیادش...
از لطفِ حسن بودم ..شدم کرببلایی..
(بخشنده ی کبراست پُر از آیه ی جُود است)
(دل دادنِ بر اوست که مبنای صعود است)
با ذکرِ حسن بود شدم اهلِ ولایت...
با ذکرِ حسن بود شدم غرقِ عنایت..
با ذکرِ حسن بود که ترفیع گرفتم..
در روزِ قیامت بکند باز قیامت..
(باید برسد روزِ جزا تا که ببینی..)
(در زیرِ پر و بالِ حسن..سایه نشینی)
در مدح و منقبت
امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
حسن حقیقت جود و کرم به وسعت عشق...
خدا کند دل ما سائل کرم باشد...
عزیز فاطمه مَهدی(عج) بیاید از غیبت...
امام دومِ ما صاحبِ حرم باشد...
برای دادن جان عاشقان مهیا و
به دست حضرت عباسمان علم باشد..
قیامتی بکند بر روی ضریحِ جدید
دوبیت وصف تو از ذوقِ محتشم باشد...
خدا کند بشوی صاحبِ حرمِ پیشت
دو چند خادم آقا و محترم باشد...
چه اولین شب جمعه شود کنار حَسَن
کنارِ شاهِ کرم میشود که غم باشد...!
بهشت، حجرهی خُردی که در حریم شماست
سکوت، محو "تعالیتَ یا کریم" شماست
کنار منزلتان حسن یوسف انگاری
به عشق دیدنتان سالها مقیم شماست
نسیم صبح که هر روز بوی خوش دارد
برای طوف سحرهای در شمیم شماست
و شهر شومِ نمک ناشناس درک نکرد
که جبرئیل در این خانه، یاکریم شماست
خوشا به حال فقیری که با بهانهی فقر
تمام عمر صمیمانه، همگلیم شماست
حمزه محمودی
این سخن اعتراف سائل هاست
در کرامت بدون مانندی
کرم و عشق میکنی اعطا
کرم و عشق بَه چه پیوندی
خنده ات بوی ناب گل دارد
چه گلی و چه طرز لبخندی
با دو دست یداللهی آرام
دَرِ غم را به سینه می بندی
میشود گفت با صدای جلی
نسخه ی دوم خداوندی
ای به قربان دست با کرمت
وعده ما دوشنبه ها حرمت....
حسن یعنی تمام هست زهرا
حسن یعنی کریم هر دو دنیا
حسن یعنی سکوت و رازداری
حسن یعنی شب و دل بی قراری
حسن یعنی غروری که شکسته
حسن یعنی شهود دست بسته
حسن یعنی غروب و رنگ نیلی
حسن یعنی دوشنبه ضرب سیلی
حسن یعنی بقیع تیره و تار
حسن یعنی در وتیزیِ مِسمار
حسن یعنی نه شمعی نه مزاری
حسن یعنی نداری گریه داری
حسن یعنی به رنگ ارغوانی
حسن یعنی شکسته درجوانی
حسن یعنی شهید زهر کینه
حسن یعنی غریب اندر مدینه
حسن یعنی تمام عشق مادر
حسن یعنی عزیز قلب حیدر
رو کرده خدا هر چه که خوبیست برایت
پاشیده شکوه و شرف و عشق به پایت
ای خانه ی تو منشأ انوار الهی
عزت متجلی شده در صحن و سرایت
ناراضی از این در نروم بر در دیگر
تا ریخته فیض دو جهان زیر عبایت
از بس که به سائل طمع عاطفه دادی
عمداً شده یک شهر صمیمانه گدایت
آشفته ام از رقص نسیم حرم تو
آشفته تر از پرچم در باد رهایت
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا
ما عقده نداریم جز ایوان طلایت
ای یازدهم یوسف ابَ الحجه اَغِثنی
یا سیدنا العشق ، دل ما به فدایت
هر چند طواف حرم یار نکردی
مُحرِم شده دلبند تو هر سال به جایت
امروز گرفتم غزلم را سر دستم
فردا ، بپرانم سر ایوان طلایت