اشعار شهادت حضرت مسلم

مرتب سازی براساس

شعر شهادت حضرت مسلم (ع)-همره قافله‌ي كرب و بلا *

2976
3

شعر شهادت حضرت مسلم (ع)-همره قافله‌ي كرب و بلا همره قافله ي كرب و بلا
دختري بود ز مسلم به نوا
همه شب ذكري و حاجاتي داشت
صوت جانسوز و مناجاتي داشت

كاي خدا چشم اميدم به در است

تا كي آخر پدرم در سفر است
كاش بابم ز سفر مي آمد
زان سفر كرده خبر مي آمد
آن دل افسرده در آن شدت غم
ديد در بين غزالان حرم
پسر فاطمه همچون پدرش
ميكشد دست يتيمي به سرش
گفت اي سوخته عالم ز غمت
بر سرم سايه ي لطف و كرمت
شده از لطف تو خون بر جگرم
من مظلومه مگر بي پدرم
فاش برگو چه خبر آمده است
پدرم را چه به سر آمده است
گفت اي دسته گل زيبايم
من از امروز تورا بابايم
دختر كوچك من خواهر توست
خواهر غم زده ام مادر توست

شاعر:حاج غلامرضا سازگار

  • چهارشنبه
  • 1
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:08
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار شهادت حضرت مسلم،(ای حسین جـــــــانم، کوفه شد زنــــــــــــــــدان و من زندانی آنم) *

3783
7

اشعار شهادت حضرت مسلم،(ای حسین جـــــــانم، کوفه شد          زنــــــــــــــــدان و من زندانی آنم) ای حسین جـــــــانم، کوفه شد زنــــــــــــــــدان و من زندانی آنم
اولین قـــربانی این عید قربانم من فدایــــــی در ره اسلام و قرآنم
مُسلمت باشد، بی کس و بی یار ســــــــــــر نهد از غم در بر دیوار
در کــــــف اعدا، من گرفتارم مــــــــــــی کشد آخر، بر سر دارم
کوفیان کردند، بی کس و یارم شد فدای راه حق گویی سر و جانم
بوی خـوش آید، از در و دیوار از پـــــــــــــی قتلم، زد منادیِ جار
می شـــــود نعشم، بر فراز دار بعــــــــد من جان تو و جان یتیمانم
دشمنـان آخر، ره بــه من بستند دوستــــــــــــان عهدِ بسته بشکستند
پیکــــرم را با نگ کــین خستند غیر یک تــن کس نم اشد دگر یارم
پــــیروی کردم، خــ

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(بر سر دارم و از سوز غمت می سوزم ) *

2887
1

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(بر سر دارم و از سوز غمت می سوزم ) بر سر دارم و از سوز غمت می سوزم

تا بیایی به رهت دیده خود می دوزم

از سر دار به لبهای پر از خون و درد

زیر لب ناله زدم عزیز زهرا برگرد

مسلمت همنفسی غیر غم ودرد نداشت

به خدا کوفه به جز طوعه دگر مرد نداشت

ز سر صدق کسی الفتی ابراز نکرد

هرچه گشتم احدی در به رویم باز نکرد

آمدند و همه بر دامن من چنگ زدند

شام همانها زسر بام به من سنگ زدند

به سر راهم و بر بام کمین بنشستند

سر سردار تو از سنگ جفا بشکستند

بین این قوم کسی حرمت من پاس نداشت

آنکه بشکست سرم ذره ای احساس نداشت

منکه پیوسته چنین ناله بر لب دارم

ترس از روز ورود تو و زینب دارم

ترسم آنست که بر پای گلت خار افتد

گـذر قافــله ات بـر سـر

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(ندارد عاشقى عشق فراوانى كه ما داريم) *

2072
2

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(ندارد عاشقى عشق فراوانى كه ما داريم) ندارد عاشقى عشق فراوانى كه ما داريم

ندارد هيچكس لبهاى عطشانى كه ما داريم

فداى آخرين لبخند ناز اصغرت گردد

سرِ از تن جدا و جسم بي ‏جانى كه ما داريم

شهادت با اسارت سهم ما از كربلايت شد

خدا را شكر از اين حُسن پايانى كه ما داريم

مدينه مادرى در انتظار ماست برگرديم

ندارد کس خبر از مام گريانى كه ما داريم

ندارد هيچ مهمان مسلمانى شبيه ما

ز غربت ميزبان نامسلمانى كه ما داريم

همين كه زد به روى ما نوا كرديم يا زهرا

رُخ ما شد سند بر عشق پنهانى كه ما داريم

سر ما را جدا سازد كه شايد جايزه گيرد

امان از قاتل بى‏رحم و ايمانى كه ما داريم

شاعر:میثم عبدلی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کوچه گردي نکن حبيب خدا) *

4115
3

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کوچه گردي نکن حبيب خدا) کوچه گردي نکن حبيب خدا

ميهماني تو منزلت داري

دعوتت کرده اند اين مردم

تو از اين کوفه دست خط داري

**

رو نزن گوششان کَر است امشب

با غم بي کسي مداراکن

همه دارند ميروند آقا

بيصدا گريه کن تماشا کن

**

اي ولي فقيه دلخسته

اي ابَر مرد قهرمان چه خبر؟

....نامه دادي حسين برگردد؟

از امام زمانمان چه خبر؟

**

باز هم بي بصيرتي کردند

جهلشان کار دستشان داده

لقمه هاي حرام را خوردند

دل بريدند از شما ساده

**

چاله کَندَند بر سر راهت

تا که گودال را مَحَک بزنند

ريسمانِ جهالت آوردند

تا به زخم دلت نمک بزنند

**

کوفه بال و پر شما را بست

کُنج ديوارِ ِخسته افتادي

تنگي کوچه هاش باعث شد

ياد پهلو شکس

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(شـــب هم چو قلــب مردم ایـنجا ســیاه نیـست) *

1922
1

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(شـــب هم چو قلــب مردم ایـنجا ســیاه نیـست) شـــب هم چو قلــب مردم ایـنجا ســیاه نیـست

حال ســفیر بی کـس تــو رو بـــه راه نـــیست

جـــز مـــکــر از اهـــالی اینـــجا نــدیــــده ام

دیــوار هــم سفیر تــو را تــکــیه گـاه نیــست

آوارگــی مـــن بـــه تـــماشـــا کشـــیده اســت

در ایـــن دیار بهـــر غــریــبان پنــاه نـیــست

تـــرسم بود کـــه ســاقی تان را نــظر زنــنـد

چشـــــمی برای دیـــدن رخـــسار مــاه نیست

این قدر گویمت که در این شهر خون پرست

مــُـثــــله نـــمودن تـــن کشـــته گـــناه نـیست

شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:58
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در شهر کوفه مردی ، غمگین نماز می کرد) *

2255
1

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در شهر کوفه مردی ، غمگین نماز می کرد) در شهر کوفه مردی ، غمگین نماز می کرد

با خالق دو چشمش ، راز و نیاز می کرد

افشاء برای دیوار، در کوفه راز می کرد

لب را برای شکوه، از کوفه باز می کرد

ای شهر بی وفایی، ای مردم منافق

بهر دو روز دنیا، دلبستگان عاشق

با نامه های بسیار، من را فریب دادید

حکم از برای مرگ، خدّالتّریب دادید

رفت و کنار بیتی، بنشست چون یتیمان

از تشنگی لبانش، خشکیده شد فراوان

ناگه زنی ز خانه، آمد برون و پرسید

ای خسته از زمانه، اینجا چرا نشستید؟

گفتا که من غریبم ، دشمن نِیَم حبیبم

بر درد دین مردم، حقا که من طبیبم

برخیز ای مسلمان، بگذار پا بدیده

برخیز کز دو چشمم، بهر تو خون چکیده

لب تشنه بود مسلم، آورد بهر او آب

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:01
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(مسلمم کبوتر نامه بر شه ولا) *

2582
2

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(مسلمم کبوتر نامه بر شه ولا) مسلمم کبوتر نامه بر شه ولا

آخرین سفیر عشق خامس آل عبا

در هر خونه میرم درا به روم بسته میشه

دل من ز بی وفایی زار و بشکسته میشه

یا حسین غریب مادر مهربون برادرم

مردمش برا حسین نامه نوشتن که بیا

حالا شمشیر کشیدن برای کشتن آقا

روی دار کوفه اما التماس و شور وشین

برو ای باد صبا بگو میا کوفه حسین

یا حسین غریب مادر مهربون برادرم

صحبت مردم کوفه شده از قحطی آب

نقل بزمشون شده کودک دلبند رباب

میون حرفای مردم ارباً اربا شنیدم

توی دست یک نفر تیر سه شعبه می دیدم

یا حسین غریب مادر مهربون برادرم

یا حسین شنو توسر بسته سخن ز نوکرت

گوشواره وا کن و از گوش سه ساله دخترت

روی دار کوفه ام با التماس و ش

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(نمی دانم چـــــرا حیرانم امشب ز دست کوفیـــــــان پنهانم امشب) *

4027
5

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(نمی دانم چـــــرا حیرانم امشب            ز دست کوفیـــــــان پنهانم امشب) نمی دانم چـــــرا حیرانم امشب ز دست کوفیـــــــان پنهانم امشب

همه رفــــــــتند سوی خانه خود من بیچــــــــاره سرگردانم امشب

شب تـاریک و دشمن در کمینم رَسَد از غصه بر لب جانم امشب

پنـــــــاهم میبرم بر طوعه شاید کند در خــــانه اش مهمانم امشب

ز مرگ خویشتن بــــاکی ندارم بـــــــرای شاه دین گریانم امشب

نوشتم نــــــــــامه تا آید به کوفه ولی خود بی سر و سامانم امشب

عجب روزی و تحفه روزگاری چه شد آن عهد و آن پیمانم امشب

خــداوندا در این شهر پر آشوب بـــه که بسپارم این طفلانم امشب

ز فکـــــــــــر کودکان بی پناهم نیــــــاید خواب بر چشمانم امشب

برو بـــــــــــاد صبا سوی مدینه بــــــــه

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:05
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کوفه ای کـــــعبۀ جانبازی من کـــوفه ای سنگر سربازی من) *

2421
2

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کوفه ای کـــــعبۀ جانبازی من       کـــوفه ای سنگر سربازی من) کوفه ای کـــــعبۀ جانبازی من کـــوفه ای سنگر سربازی من

کوفه تـــــو خاطرۀ عشق منی تــــــو نمایشگر سر مشق منی

کـــــــوفه ای شاهد شمع ازلی شــــــاهد سوز و مناجات علی

سرخ محراب تو از خون خداست کــــــــــوفه بام تو مرا کوی مناست

کوفه اهـــل تو مرا چون دیدند دستــــــــم اول همگی بوسیدند

جملـــــــه گفتند که مهمان آمد نائب مظهـــــر قــــــــــرآن آمد

لیـــــک پیمان ز جفا بشکستند شب درِ خــــــــانه برویم بستند

کوفه یک تن برُخم در نگشود و آنکه بگشود بجز طوعه نبود

کــــوفه ای کاش عزیز زهرا نــــــکند رو سوی این قوم دغا

شاعر: اسماعیل ولیخانی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ص)،(ای خدا شب شده و من چه کنم؟ یکتــــن و این همه دشمن چه کنم؟) *

9957
37

اشعار شهادت حضرت مسلم(ص)،(ای خدا شب شده و من چه کنم؟        یکتــــن و این همه دشمن چه کنم؟) ای خدا شب شده و من چه کنم؟ یکتــــن و این همه دشمن چه کنم؟

اهل کوفه همــــــه پیمان شکنند خود نمک خوار و نمکدان شکنند

صبح بــــا من همـــگی پیوستند شب در خــــــــــــانه برویم بستند

صبح من شـمع و هـــمه پروانه شب بیگانــــــــــــــه تر از بیگانه

صبح بــــــر دامن چنــگ زدند شام از بـــــــــــام مرا سنگ زدند

صبح بر دامن من چنــگ زدند شام از بام مــــــــــــرا سنگ زدند

طوعه امشب تو مرا خــانه بده مرغ پــــــــــــــر بسته ام و لانه ده

شاعر: علی انسانی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:10
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(خیز و بپــــا کن، عزای حضرت مسلم اشک بریز از برای حضرت مسلم) *

2253

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(خیز و بپــــا کن، عزای حضرت مسلم      اشک بریز از برای حضرت مسلم) خیز و بپــــا کن، عزای حضرت مسلم اشک بریز از برای حضرت مسلم

خنده کند روز حشر، هر که ز اخلاص گــریه کند در عزای حضرت مسلم

کرد فـــــدای حسین، جان و سر خویش جـــــــان جهانی فدای حضت مسلم

مشکلت آســـــــان شود، اگر که بگیری دامن مشــکل گشای حضرت مسلم

شاعر: صابر اصفهانی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در کـــــــوفه غریبم من و کاشانه ندارم گوئی بـــــــروم خانه ولی خانه ندارم) *

3507
14

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در کـــــــوفه غریبم من و کاشانه ندارم       گوئی بـــــــروم خانه ولی خانه ندارم) در کـــــــوفه غریبم من و کاشانه ندارم گوئی بـــــــروم خانه ولی خانه ندارم

گر تکیه بدیوار تو کردم ز غریبی است در شــــــهر شما خانه و کاشانه ندارم

یک شهر پر از دشمن و من یکه و تنها چـــــون طایر دور از چمنم لانه ندارم

بــــــــــــی جایم و مأوا نبرم راه بجائی چون شمع همی سوزم و پروانه ندارم

بهـــــــــر پسر فاطمه چون نامه نوشتم غیـــــر از غم آن خسرو فرزانه ندارم

جـــــز کُشته شدن در ره حق هیچ تمنا از مـــــــردم از حق شده بیگانه ندارم
شاعر: خسرو

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(مسلمم کز هر طرف، بسته راهم یا حسین) *

4240
9

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(مسلمم کز هر طرف، بسته راهم یا حسین) مسلمم کز هر طرف، بسته راهم یا حسین

بـــــــــــــــام کوفه آمده، قتلگاهم یا حسین

شهر کـــــوفه صحنۀ عید قربان من است

بر تو قربانی شدم، عهد و پیمان من است

یا حسین و یا حسین، کن نگاهی یا حسین(2)

در نماز عشق تو، غرق خون شد جامه ام واحســینا واحسین، شد زیاتنامه ام

پــــا به چشمانم گذار، جان به قربانت کنم با سر ببریده ام، بوسه بارانت کنم

یا حسین و یا حسین، کن نگاهی یا حسین(2)

گاهی از زخم زبان، بر جگر چنگ زدند گــــه میان کوچه ها، کوفیان سنگم زدند

منکـــه سر در یاری دین و قرآن میدهم مثل مولایم حسین تشنه لب جان می دهم

یا حسین و یا حسین، کن نگاهی یا حسین(2)

شاعر: حاج غلامرضا سازگار

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(ای عوعه من غریبم، بی یار غم نصیبم) *

4458
5

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(ای عوعه من غریبم، بی یار غم نصیبم) ای عوعه من غریبم، بی یار غم نصیبم

من مسلم عقیلم، من نائب حسینم (2)

ای زن مرا ز احسان، مهمان نما به آبی

این قلب تشنه ام را، با آب ده جوابی

رحمی نما به حالم، گر پیرو کتابی

تحصیل کن تو ای زن، با این عمل ثوابی

خشکیده مثل چوبی، از تشنگی زبانم

من مسلم عقیلم، من نائب حسینم (2)

باد صبا گذر کن، یکدم بسوی بَطحا

از من رسان سلامی، نزد عزیز زهرا

بر گو میا به کوفه، مسلم غریب و تنها

گشتن خصم جانم، بر قتل من مهیا

در راه عشقت ای شه، من کشته از جفایم

من مسلم عقیلم، من نائب حسینم (2)

طوعه مرا تو امشب در خانه ات کن مهمان

منت بِنه به زهرا، هم بر علی عمران

چون خون دل غذایم، آمده اشک چشمان

چون خون د

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(غــــــــــــــــــــــــــــــریبم و کوفه شده، عید قربان من) *

3312
3

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(غــــــــــــــــــــــــــــــریبم و کوفه شده، عید قربان من) غــــــــــــــــــــــــــــــریبم و کوفه شده، عید قربان من

گــــــــــــــــــــــــــــــــواه غربتم بود، کام عطشان من

ای حبیبم حسین، من غریبم حسین، یا حسین، یا حسین

دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداۀ عشق تو و مبتلای توام

تــــــــــــــــــــــــــوئی خلیل و من ذبیح، در منای توام

ای حبیبم حسین، من غریبم حسین، یا حسین، یا حسین

آیــــــــــــــــد ز هر سو بر سرم، سنگ و تیر و سنان

از مــــــــــــــــــــــــن پذیرایی کنند، این چنین کوفیان

ای حبیبم حسین، من غریبم حسین، یا حسین، یا حسین

از بـــــــــــــــــــــــام قصر کوفه من، بر تو گویم سلام

در ایـــــــــــــــــــــــــ

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:24
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(میـــــا کوفه گلِ زهرا، ببین شد مُسلمت تنها) *

3026
2

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(میـــــا کوفه گلِ زهرا، ببین شد مُسلمت تنها) میـــــا کوفه گلِ زهرا، ببین شد مُسلمت تنها

خــــــــداحــــافظ، شــــدم قــــــربانیت مولا

حسینم وای، حسینم وای (2)

صفــــا و مـــــروه ام بــــاشی منــــا و کعبـــه ام بـــاشی

مقـــــام و حجــــر و رکن من حـــــــریــــم قبـله ام باشی

حسینم وای، حسینم وای (2)

بـــــود ذکـــــر دلــــم یــا رب بـــــــــــگیرم در دل این شب

کـــــه بـــــــا این کوفۀ ویران چــــــه سازد خواهرت زینب
حسینم وای، حسینم وای (2)

شاعر:محمد نعیمی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(با اضطراب و دلهره از روی بام ها) *

2048
5

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(با اضطراب و دلهره از روی بام ها) با اضطراب و دلهره از روی بام ها

باشد از این سفیر به آقا سلام ها

در رو به روی دارالعماره ز کینه ها

باشد برای کشتن من ازدحام ها

حال و هوای شهر پر از بی وفایی است

بیعت شکسته اند همه بی مرام ها

این کوفیان بی خرد و تابع هوس

شرمی نکرده اند ز روی امام ها

اسفند توی کورۀ آهن بریختند

تا بوی کسب تازه رسد بر مشام ها

برخی برای گندم و برخی برای زر

حاضر شدند تا شکنند احترام ها

چندین هزار نامه برایت نوشته اند

بوی فریب می رسد از آن پیام ها

"مولا میا به کوفه" فقط ذکر مسلم است

شاید رسد به تو همۀ این کلام ها

« من سر بریدۀ سر دارالعماره ام »

پس جان من فدای لب تشنه کام ها

شاعر: سید سعید پور هاشمی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کارش میان معرکه بالا گرفته بود) *

2683
5

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کارش میان معرکه بالا گرفته بود) کارش میان معرکه بالا گرفته بود

‏شمشیر را به شیوه مولا گرفته بود

‏تنها میان مردم بیعت فروش شهر

‏انبوه کینه دور و برش را گرفته­بود

‏دلواپسی غریبی امروز خود نبود

‏اما دلش به خاطر فردا گرفته­بود

‏دیدی که از ارادت دیرینه حسین

‏یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته­بود

‏با سنگ پای بیعت او مهر می زدند

‏باور نكرد از همه امضا گرفته­بود

‏این شهر خواب بود و ندانست قدر او

‏هو شب بوای مردمش احیا گرفته­بود

جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی

‏أن شعله­ها برای همین پاگرفته بود

شاعر: محمد ارجمند

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)-(این خلق نابكار به ما پشت پا زدند) * وحید قاسمی

2668
5

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)-(این خلق نابكار به ما پشت پا زدند) این خلق نابكار به ما پشت پا زدند
در ابتدای راه، حقیرانه جا زدند
ما را به چند كیسه ی درهم فروختند
مولا میا به كوفه،كه قید تو را زدند

از پشت بام بر سر این پیك نامه بر
با خنده سنگ های زمخت جفا زدند
هرسنگشان دقیق به لب می خورد حسین
از آن هزار سنگ،یكی را خطا زدند!؟
آن هم كه خورد گوشه ی پیشانیم،ولی
با قصد امتحان به جبین شما زدند
تا روی میخ جلوه نمایی كند سرم
از خون به گیسوان سپیدم حنا زدند
افتادم از بلندی و غضروف های من
با لحن جانگداز، شما را صدا زدند
ما سه هفته بعد شنیدم ز روی دار
طبل شروع غائله ی كربلا زدند

شاعر: وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:34
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در میان كوچه صیدی بی پرم) *

2191
2

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در میان كوچه صیدی بی پرم) در میان كوچه صیدی بی پرم

شهر هم فهمیده من بی یاورم

خون دل ها می خورم وین ارث را

جای بابا از عمویم می برم

چشم های سنگی دیوارها

خنده می بارند بر چشم ترم

در میان اشك من سیمای توست

اشك من آیینه ی فردای توست

آه از سرنیزه ها ، شمشیرها

گام ها ، شلاق ها، زنجیرها

گم شدن در یك بیایان بی كسی

كودكان ، سربازها ، تعزیرها

صوت قرآن ، هلهله ، پرتاب سنگ

كاروان اشك را تفسیرها

پشت دروازه ، دف و تنبور و رقص

روسری ها ، چشم ها ، تصویرها

قاب دست كودكان و عكس ها

خواب ها ، در خواست ها ، تعبیرها

صحبت آیینه ها اینجا ریاست

دست بر شمشیر و بر لبها "بیا" ست

صبح بیعت ، دوستی ، درخواست بود

فكر كردم نامه ها

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در چشم­ها طراوت باغ ترانه نیست) *

2081
2

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(در چشم­ها طراوت باغ ترانه نیست) در چشم­ها طراوت باغ ترانه نیست

ا ینجا نگاه آینه هم صادقانه نیست

وقتی درختها همه سرنیزه می شوند

‏برگی برای ساختن آشیانه نیست

پشت سر عدا لت من حرف می زنند

این طایفه تشهدشان مومنانه نیست

ازکارگاه رونق آهنگران شهر

پرسیده ام ز عاطفه اینجا نشانه نیست

پوسیده است بیعت چوبین مردمش

قابل برای تعارف بر موریانه نیست

هم پشت بام شهر مرا سنگ می زنند

هم اعتماد تکیه به دیوار خانه نیست

این دستهای سخت و خشن راکه دیده ام

دندانه های کندن کیسوست، شانه نیست

شاعر: رضا جعفری

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شادت حضرت مسلم(ع)،(می ریزد اشک غربت از هر دو چشم مهمان) *

2484
2

اشعار شادت حضرت مسلم(ع)،(می ریزد اشک غربت از هر دو چشم مهمان) می ریزد اشک غربت از هر دو چشم مهمان

دیوار و درگرفته امشب سرم بدامان

هر سو اگر ببارد سنگ جفا وکینه

‏من می­زنم حسین جان سنگ تو را به سینه

ای سایه سر من باشد سرم به دیوار

‏با دست بسته رفتم امشب بسوی بازار

من غیر سایه خود یاری دگر ندارم

‏امشب طناب دارم باشد در انتظارم

جانا نه­ام کجائی جانم شود فدایت

‏با این لب پر از خون من می­کنم دعایت

جانانه­ام کجائی جانم رسیده بر لب

‏هنگام کوچه گردی هستم بیاد زینب

من راکند تماشما امشب طناب دارم

بالای دارم اما دل از تو بر ندارم

تا شد دل پر از خون لاله كردم

چون تازیانه دیدم یاد سه ساله كردم

كوفه دلش لبالب از كینه حسین است

صحبت ز سم اسب و از سینه ح

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:44
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کی می شود سحر، شب تنهاییم حسین) *

2244
3

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(کی می شود سحر، شب تنهاییم حسین) کی می شود سحر، شب تنهاییم حسین

کس نیست آگه از دل شیداییم حسین

‏پایم ز راه مانده و دستم به ریسمان

درکوچه­های کوفه تماشاییم حسین

‏من را نشان دهند به انگشت کوفیان

عشقت کشیده است به سوداییم حسین

‏از بسکه خون گریسته­ام از فراق تو

از دیده رفته قدرت بیناییم حسین

‏غم نیست گر بود به تن من هزار زخم

زخم زبان ربوده شکیباییم حسین

‏در زیر تیغ عشق چوگل خنده می­کنم

بالای دار گرم دل آراییم حسین

اینجا سخن ز نیزه و از جسم اکبر است

دلخون بیاد آن گل لیلاییم حسین

اینجا سخن زکودک و از گاهواره است

از دور من به نغمه لالاییم حسین

اینجا سخن ز سیلی و طفل سه ساله است

من هم بیاد صورت زهراییم حسین

شاعر:سید

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:46
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسللم(ع)،(کوچه ها تاریک و سرده خالی از یه دونه مرده) *

4617
18

اشعار شهادت حضرت مسللم(ع)،(کوچه ها تاریک و سرده خالی از یه دونه مرده) کوچه ها تاریک و سرده خالی از یه دونه مرده

‏یه سفیر تک و تنها توی کوچه­ها می­گرده

عینهو ابر بهاری از چشاش بارون می­باره

گاهی وقتا از غریبی رو دیوارا سر می­زاره

زانو شو بغل گرفته در فغان و شور و شینه

غم و غصه­های اون مرد، غم اطفال حسینه

غصه دار و بیقراره می­گه با ناله هماره

علی اصغرو نیارکه حرمله در انتظاره

هی می­گه نیا به کوفه،کوفیا وفا ندارن

زن و بچتو نیارکه کوفیا حیا ندارن

یا حسین نیا به کوفه، شهرکوفه شهر ننگه

بچه­های شهرکوفه دامناشون پر سنگه

ای پسر عم غریبم ای که بر دلم امیری

یه روزی میاد توکوفه خواموت زینب اسیری

‏یه روزی میادکه شهروکوفیا آذین می­بندن

می­کنن هلهله با هم پیش زی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(امیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت) *

2406
3

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(امیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت) امیر کوفه که یک آسمان جلالت داشت

ندانم از چه به صورت غبار غربت داشت

به کوفه وارث یک کربلا مصیبت بود

کسی که در دل خود یک جهان محبت داشت

درون خانه هانی نکشت دشمن را

ز بس وفا و جوانمردی و مروت داشت

نهان ز مردم کوفه لبش به هم می خورد

در آن سیاهی شب با حسین صحبت داشت

ز خوردسالی خود در مدینه چون عباس

به سیدالشهدا الفت و ارادت داشت

شاعر:حاج غلامرضا سازگار

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(به زیر تیغم و این آخرین سلام من است) *

5683
5

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(به زیر تیغم و این آخرین سلام من است) به زیر تیغم و این آخرین سلام من است

سلام من به حسینی که او امام من است

سلام من به مرادم به سیدالشهداء

که مقتدای من و شاهد قیام من است

چگونه صبر کنم در غیاب حضرت تو

که بی حضور تو این زندگی حرام من است

اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست

که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است

اگر چه خون به دلم کرده اند شکر خدا

که در طریق وفا استوار گام من است

غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است

خوشم که عطر وصال تو در مشام من است

مرا به مژده دیدار تو امیدی نیست

غم جدائی تو همدم مدام من است

مگر که شهد شهادت به جام من ریزند

که در فراق تو چندی است تلخ کام من است

به راه عشق نخستین فدایی تو منم

سفیر خاص ت

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(چه قدر فاصله دارد سر من و سر تو) *

2754
3

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(چه قدر فاصله دارد سر من و سر تو) چه قدر فاصله دارد سر من و سر تو

‏خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو

به راه آمدن تو نشسته دلخسته

فراز دار الاماره سر کبوتر تو

اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم

میا که کوفه گرفته بهانه سر تر

میا که نقشه کشیدند مردمان یهود

برای بردن خلخال پای دختر تو

‏ میا که نیزه فروشان شهر میخوانند

دعای رزق به پای گلو و حنجر تو

میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند

برای هلهله پیش علی اکبر تو

عمود آهن و نیزه فراهم آوردند

برای فرق علمدار و چشم حیدر تو

میا که حرمله دارد سه شعبه می سازد

برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو

شاعر:علی اشتری

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:58
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(گر بر سر دارم خبر از یار بیارید) *

2349
5

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(گر بر سر دارم خبر از یار بیارید) گر بر سر دارم خبر از یار بیارید

بر کشته من جان دگر بار بیارید

آرید اگر مژده از آن نرگس بیمار بیارید

بهر دل بیمار پرستار بیارید

با آن که گل باغ وفا بوی نکردید

بر من خبر از آن گل بی خار بیارید

بیهوده مرا سنگ زنید از در و از بام

من عاشق جان باخته ام دار بیارید

خواهید اگر عاقبت عشق ببینید

فردا چو شود روی به بازار بیارید

شاعر:علی انسانی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(شانه های زخمی اش را هیچ كس باور نداشت) *

1968
3

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(شانه های زخمی اش را هیچ كس باور نداشت) شانه های زخمی اش را هیچ كس باور نداشت

بار غربت را كسی از روی دوشش بر نداشت

در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسی

عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت

بام های خانه های مردم بیعت فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت

می چكید از مشك هاشان جرعه جرعه تشنگی

نخل هاشان میوه ای جز نیزه و خنجر نداشت

سنگ ها كمتر به پیشانی او پا می زدند

نسبتی نزدیك اگر با حضرت حیدر نداشت

روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی كبود

سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت

سر سپردن در مسیر سربلندی سیره اش

جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت

دخترش با دیدن بازارهای كوفه گفت

خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت

شاعر:یوسف رحی

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:11
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد