اشعار شهادت حضرت مسلم

مرتب سازی براساس

شعرمرثیه شب اول محرم مسلم(روی تو را به چشم دل ، از سر دار دیده ام) *

1236
1

شعرمرثیه شب اول محرم مسلم(روی تو را به چشم دل ، از سر دار دیده ام) روی تو را به چشم دل ، از سر دار دیده ام
جانب مکه پر زند ، جان به لب رسیده ام
حرمت جان شکسته ام ، بر دل خون نشسته ام
تاکه به دست بسته ام ، ناز غمت کشیده ام
دیده به شعله دوختم ، لحظه به لحظه سوختم
هستی خود فروختم عشق تو را خریده ام
تن به قضا سپرده ام منت تیغ برده ام
بلکه تو خنده ای کنی پای سر بریده ام
تا بزنم ز زخم دل بوسه به خاک مقدمت
کوچه به کوچه میروم جسم به خون تپیده ام
از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم
من که زخاک کوچه ها بوی تو را شنیده ام
هست امیدم از درت بعد تو نزد خواهرت
شود کنیزه دخترت دختر داغ دیده ام

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(اینجا رسیده ام که مرا مبتلا کنی) *

1112
1

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(اینجا رسیده ام که مرا مبتلا کنی) اینجا رسیده ام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز پیک خودت چشم وا کنی
ای دلبر غریب مبادا که لحظه ای
بر وعده های کوفی شان اعتنا کنی
این کوچه گردی عاقبتش درد سیلی است
باید به رنج فاطمه ام آشنا کنی
سنگم اگر زنند دل از تو نمی کَنم
تا که ز لطف گوشه چشمی به ما کنی
برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست
با خنده های حرمله و شمر تا کنی
اینجا که بار مرکبشان تیر و خنجر است
بهتر که فکر حَنجر مه پاره ها کنی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(رو لب پاره ام نغمه ی اسم تو آقاست 2) *

1207

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(رو لب پاره ام نغمه ی اسم تو آقاست 2) رو لب پاره ام نغمه ی اسم تو آقاست 2
چشمه ی چشم من یاد غربت تو دریاست 2
انگاری مغیره زاده اند تو این جا
کینه دارند همه از حضرت زهرا
رحمی کن به روی دختر سه ساله ات
سنگینه دست اینا قسم به مولا 2
تنم افتاد/به زیر دست و پای ایناها تن شما/می ره به زیر سمّ اسبا
ثارالله 4
انگاری آقا جون می بینم زخم تنت رو 2
تو دشت کربلا بدن بی کفنت رو 2
مُحرم روی توأم بر سر این دار
من فدای شما و روی علمدار
محرمم به عشق تو میون این شهر
می کشند تن من و میون بازار 2
آقا2/درد و بلات نصیب جونم یا بن الزهرا/ز غربت شما می خونم
ثارالله 4
شاعر:محسن حنیفی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

شعرشب اول محرم حضرت مسلم(بی کس و یاورم میان این وادی غربت) * رضا تاجیک

1005

شعرشب اول محرم حضرت مسلم(بی کس و یاورم میان این وادی غربت) بی کس و یاورم میان این وادی غربت
یک قدم مانده تا لحظه ی پر فیض شهادت 2
دگر اجل شده – سایه ی بر سرم
کشته شدم ولی – به یاد اصغرم
وای واویلا 2 وای ابی عبدالله
می شوم راحت از این زندگی بدتر از زهر
گشته حیدر کشی رسم و رسوم مردم شهر 2
با نیزه و کمان – به هم رسیده اند
برای ساقی ات – نقشه کشیده اند
وای واویلا 2 وای ابی عبدالله
می زند بی حیا به سم استر نعل تازه
تا شود پیکرت به خاک و خون تشییع جنازه 2
به شهر بی کسی - دلم شکسته اند
تشنه به خون تو – همه نشسته اند
وای واویلا 2 وای ابی عبدالله
شاعر:رضا تاجیک

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول حضرت مسلم(در کوچه ها دربه در شدنم را نظاره کند نیمه شب مهتاب) *

1085

شعر شب اول حضرت مسلم(در کوچه ها دربه در شدنم را نظاره کند نیمه شب مهتاب) در کوچه ها دربه در شدنم را نظاره کند نیمه شب مهتاب
کوفه میا چونکه دخترکت شب به ضرب لگد می پرد از خواب
بنگر مسلمت را که در شهر کوفه پناهی ندارد حسین جانم
به خدا قطره ای آب به لب تشنه دادن گناهی ندارد حسین جانم
آنقدر بی کسم که اگر جان سپارم کسی روی جسمم نریزد خاک
کوفه از سر بریدن ز شش ماهه تو ابائی ندارد حسین جانم
کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد
کوفه چنان دوره پدرت شهر ظلم و ریا شهر نیرنگ است
دیدم که بر دست بیعتشان جای شاخه گل نیزه و سنگ است
فطروس آسمانی سفیرم شده تا رساند سلام سفیرت را
از همانجا که هستی عوض کن به سمت مدینه دوباره مسیرت را
من نمی خواهم آقا رقیه ببی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(یه سفیر غریب – روی دار جفا) * رضا تاجیک

1288
2

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(یه سفیر غریب – روی دار جفا) یه سفیر غریب – روی دار جفا
خیره مونده چشاش – سوی کرببلا
برمشامم می رسه عطر و بوی کربلا
مونده توی قلب من آرزوی کربلا
توی شهر غربت – حال من خرابه – ذکر من تو کوفه – یا ابوترابه
یا حسین مظلوم 4
شعله زد به دلم – رسم مردم شهر
زندگی برا من – دیگه شد مث زهر
طبق حکم کوفیا شد علی کشتن روا
التماست می کنم یا حسین کوفه میا
یا حسین به زیر – بار غم شکستم – من خجل ز روی – زینب تو هستم
یا حسین مظلوم 4
اهل کوفه همه – نانجیب و بدن
پای مرکباشون – نعل تازه زدن
قلبمو می لرزونه انقلاب نیزه ها
پر ز سنگ ریزه شده توی مشت بچه ها
آتیشم زده این – سینه ی کبابم – بی قرار اشک – غنچه ی ربابم
یا حسین مظلوم 4
شاعر:رضا تاجیک

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(ز بام کوفه می کنم تو را نظاره یا حسین) *

1121
1

شعر شب اول  محرم حضرت مسلم(ز بام کوفه می کنم تو را نظاره یا حسین) ز بام کوفه می کنم تو را نظاره یا حسین
تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین
سروِ به خون نشسته ام، زائر دست بسته ام
سلام می فرستمت از لب پاره یا حسین
لحظه به لحظه دم به دم، مرگ دوباره دیده ام
بس که رسیده بر تنم، زخم دوباره یا حسین
میان خندۀ عدو بهر تو گریه می کنم
بلکه به اشک دیده ام کنی نظاره یا حسین
تیر به چلۀ کمان، کمان به دست حرمله
میا به کوفه رحم کن به شیرخواره یا حسین
پرده کنار رفته و می نگرم به دخترت
نه معجرش بُود به سر، نه گوشواره یا حسین
هدیۀ حاجیان بُود به مسلخ ولا یکی
مرا بُود در این منا دو ماه پاره یا حسین
به آسمانِ دیده ام، نظاره کن که دم به دم
در آفتاب ریختم بر تو ستاره یا حسین
نگ

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(به جای دستۀ گل، خون گلویم وقف دامانت) *

1094

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(به جای دستۀ گل، خون گلویم وقف دامانت) به جای دستۀ گل، خون گلویم وقف دامانت
تو ابراهیمی و من هم ذبیح عید قربانت
میان خندۀ دشمن بیا از گریه آبم کن
که همچون قطرۀ اشکی، بگردم دور چشمانت
در آب افتاد دندان من و کردم دعا بر تو
مبادا بشکند از چوب دشمن دُرّ دندانت
تو روح احمد و ریحان زهرایی میا کوفه
که فردا می کنند این سنگ دل ها سنگ بارانت
ز چشمم پرده یک سو رفته و انگار می بینم
که بر گوشم رسد از نوک نی، آوای قربانت
به ظرف آب خونم ریخت و عکس تو را دیدم
که خون چهره ات می ریزد از لب های عطشانت
برای مرد گریه سخت باشد در دل دشمن
الهی بین دشمن کس نبیند چشم گریانت
به زیر تیغ دشمن آرزویم هست این مولا
که می کردم هزاران بار جانم را به قربانت
تو تنها

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(پایان ندارد ابر خیس گریه هایش) *

1094

شعر شب اول محرم  حضرت مسلم(پایان ندارد ابر خیس گریه هایش) پایان ندارد ابر خیس گریه هایش
غم می چکد از ردّ پای بی صدایش
بعد از نماز مغرب این جا هیچکس نیست
بوی غریبی می وزد وقت عشایش
می شد ببینی دردهای با وفا را
در لابلای جمله ی «کوفه میا»یش
دیوارهای سنگیِ آتش به دستان
افتاده دنبال شکست بال هایش
با التهابی حیدرانه جنگ می کرد
می آمد از کوچه رجزهای رسایش
چندین تَرَک بر روی لب ها نقش بسته
یک کاسه آب امّا نمی آید برایش
دارد زیارت نامه می خواند دوباره
بر پشت بام غصّه ی کرب و بلایش
کوچه به کوچه می شود بازیچۀ شهر
جسم ز هم پاشیده ی در زیر پایش
یک ماه آن سوتر سر چشم انتظاری
می بیند امّا روی نیزه مقتدایش
شاعر:علیرضا لک

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(وقتی بدنم را ز سرِ بام رها کرد) *

1066

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(وقتی بدنم را ز سرِ بام رها کرد) وقتی بدنم را ز سرِ بام رها کرد
آغوش علی بود ز کارم گره وا کرد
در کوفه امیر الاُمرا غیر علی نیست
یک شهر نه او سلطنت دهر بنا کرد
این مرکب رهوار فقط رام امام است
این تخت روانی ست که از غیر ابا کرد
من کارگزار سپه دولت یارم
فرماندۀ بی یار سر دار نوا کرد
در شهر علی، پور عقیل است گرفتار
این قوم، سر افكنده ام از آل عبا كرد
ای یار میا کوفه که این شهر شلوغ است
برگرد که با نائب تو کوفه جفا کرد
بدجور تنم را سر بازار کشاندند
با نعش فرستادۀ تو خصم چها کرد
تا پیکر تو زیر سم اسب نیفتد
در زیر لگد پیکر من دفع بلا کرد
تا خواهرت آواره در این شهر نگردد
مسلم دل شب بر سر بازار دعا کرد
شد كام دلِ سوخته با نام تو شیری

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(پایان ندارد ابر خیس گریه هایش) *

951

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(پایان ندارد ابر خیس گریه هایش) پایان ندارد ابر خیس گریه هایش
غم می چکد از ردّ پای بی صدایش
بعد از نماز مغرب این جا هیچکس نیست
بوی غریبی می وزد وقت عشایش
می شد ببینی دردهای با وفا را
در لابلای جمله ی «کوفه میا»یش
دیوارهای سنگیِ آتش به دستان
افتاده دنبال شکست بال هایش
با التهابی حیدرانه جنگ می کرد
می آمد از کوچه رجزهای رسایش
چندین تَرَک بر روی لب ها نقش بسته
یک کاسه آب امّا نمی آید برایش
دارد زیارت نامه می خواند دوباره
بر پشت بام غصّه ی کرب و بلایش
کوچه به کوچه می شود بازیچۀ شهر
جسم ز هم پاشیده ی در زیر پایش
یک ماه آن سوتر سر چشم انتظاری
می بیند امّا روی نیزه مقتدایش
شاعر:علیرضا لک

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شب اول محرم حضرت مسلم(در حق و باطل عادت تشکیک دارد) *

1153

شب اول محرم حضرت مسلم(در حق و باطل عادت تشکیک دارد) در حق و باطل عادت تشکیک دارد
با جهل خویشاوندی نزدیک دارد
در فتنه قومی قابل تحریک دارد
مثل مدینه کوچه ی باریک دارد
می خوانمت با چشم های کم فروغم
من عابر آواره ی شهر دروغم
در بین این ها کاتبان نامه دیدم
مشتی به ظاهر زاهد و علامه دیدم
سرگرم بر پا کردن برنامه دیدم
غارتگر انگشتر و عمامه دیدم
خواهی شنید از کوچه هایش بوی خون را
روی لبم "انّا الیه راجعون" را
یک شهر از وحشت زبانش لال گشته
مردانگی روی زمین پامال گشته
آهنگری در شهرشان فعّال گشته
کوفه مهیّا بهر استقبال گشته
هر باغ را آماده ی پاییز کردند
دندان برای غنچه هایت تیز کردند
این پینه های مانده بر روی جبین را
حق ناشناسان به ظاهر اهل دین را
بهتر بگ

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(ع)-(عشق تو کوچه گرد کرد مرا، این منِ از همیشه تنهاتر) * رضا یزدانی

1737

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(ع)-(عشق تو کوچه گرد کرد مرا، این منِ از همیشه تنهاتر) عشق تو کوچه گرد کرد مرا، این منِ از همیشه تنهاتر
دست ها مثل مرتضی بسته، چشم هایم شبیه زهرا، تر
شهر در انتظار رؤیت توست، همه از روی بام چشم به راه
چون قرار است ماه من روزی، باشی از روی نیزه پیداتر
شهر در انتظار رؤیت توست، همه آماده ی پذیرایی
همه ی شهر حاضرند ولی، بام ها، سنگ ها، مهیاتر
چه کند کاروان اگر کوفه...؟ چه کند کاروان اگر در شام...؟
این همه پرسشِ بدون جواب، و یکی از یکی معماتر
می شود دید هر کجا حتی، بین این کاسه آب، عکس تو را
با لب خشک می شود حالا، آخر قصه ام چه زیباتر
شاعر:رضا یزدانی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان) *

1738
1

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان) از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان
مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان
یک پیره زن فقط به سَفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر می زنم ز غُصه به دیوارهایشان
جای طناب، بر دهنم مشت می زدند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان
محصول باغ ها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پر شده انبارهایشان
خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی و کارهایشان
سکه شده فروختن چکمه هایشان
رونق گرفته دکه يِ نجارهایشان
بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان
اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته اند
غوغا شده میان کماندارهایشان
اینجا برای غارت خلخال و روسری
خُرجین خریده اند

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(در شهر نمانده اهل دردى جز تو) *

1012

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(در شهر نمانده اهل دردى جز تو) در شهر نمانده اهل دردى جز تو
در جاده ‏ی عشق، رهنوردى جز تو
در كوفه، اگر چه لاف مردى بزند
اى طوعه! نمانده است مردى جز تو
***
ظلمتكده‏اى است كوفه، چون شام بود
با این همه، دل به یادت آرام بود
سرمستى ‏ام از باده ‏ى عشق است و عطش
معراج من، افتادن از این بام بود
شاعر:سیدمهدی حسینی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(همره قافله ي كرب و بلا) *

1384

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(همره قافله ي كرب و بلا) همره قافله ي كرب و بلا
دختري بود ز مُسلِم به نوا
همه شب ذكري و حاجاتي داشت
صوت جانسوز و مناجاتي داشت
كاي خدا چشم اميدم به در است
تا كي آخر پدرم در سفر است
كاش بابم ز سفر مي آمد
زان سفر كرده خبر مي آمد
آن دل افسرده در آن شدت غم
ديد در بين غزالان حرم
پسر فاطمه همچون پدرش
ميكشد دست يتيمي به سرش
گفت اي سوخته عالم ز غمت
بر سرم سايه ي لطف و كرمت
شده از لطف تو خون بر جگرم
من مظلومه مگر بي پدرم
فاش برگو چه خبر آمده است
پدرم را چه به سر آمده است
گفت اي دسته گل زيبايم
من از امروز تورا بابايم
دختر كوچك من خواهر توست
خواهر غم زده ام مادر توست
شاعر:غلامرضا سازگار

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت) *

1965
5

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت) بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت
تا صبح از غم تو مرتب دلم گرفت
با دیدن سواره و مرکب دلم گرفت
آقا فقط به خاطر زینب دلم گرفت
از حال و روز کوفه پریشان شدم حسین
گفتم بیا به کوفه پشیمان شدم حسین
پایان غصه های جدایی چه میشود؟؟
آقا اگر به کوفه نیایی چه میشود؟؟
رحمی به حال خود بنمایی چه میشود؟؟
یا اینکه بی رقیه بیایی چه میشود؟؟
آقا نیا که مدعیان پشت پا زدند
آقا نیا که مرد و زن کوفه جا زدند
آقا نیا دیار حرام زاده های پست
آقا نیا که بیعت کوفی زهم گسست
نزدیک خانه ی پدری ات سرم شکست
شرمنده است سفیر تو آخر زپا نشست
شرمنده ام غمی به دل تو گذاشتم
دست خودم نبود کسی را نداشتم
زجر از رسیدن تو خبر دارد ای حسین
ای

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(خورشید خوابیده انگار بعد از غروبی دوباره) *

1002

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(خورشید خوابیده انگار بعد از غروبی دوباره) خورشید خوابیده انگار بعد از غروبی دوباره
شب آمده ، گشته حیران در کوچه ها یک ستاره
خفاش شب در کمین است، دستان او «صبح چین» است
می ریزد از دست پستش، خون کبوتر هماره
وقتی رسیدم به این شهر؛ مردم همه مرد بودند
حالا ندارم میان نامردمان راه چاره
این مردم اهل شکستند، حرمت وَ بیعت ندارد
آئینه اند اهل بیتت، این مردمان سنگ خاره
در آب می بینم انگار، دستان قطع علمدار
ایضا تو را آن زمان که مشکش شده پاره پاره
پایان افسانه ما خیلی شبیه است آقا
تو می روی روی نیزه، من روی دارالعماره
در پشت دروازه شهر یک فاتحه قسمتم کن
جسم مرا یا اباالعشق وقتی که کردی نظاره
شاعر:پیمان طالبی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(پیشانی او وقف سنگ کوچه ها بود) *

1140

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(پیشانی او وقف سنگ کوچه ها بود) پیشانی او وقف سنگ کوچه ها بود
اوّل ذبیح مقتل کرب و بلا بود
از پشت بام کوفیان بی مروّت
تنها نصیبش آتش و سنگ جفا بود
خون از لبش می ریخت روی خاک کوچه
دستان او حاکی ز درد مرتضی بود
یک تن حریف گلّه ای نامرد کوفه
امّا دلش با کاروان کربلا بود
با نائب خاص امام عصر یارب
رفتار بدتر از یهود آیا روا بود؟
از درب خانه تا به بالای مناره
همواره گریان قتیل نینوا بود
شک در مسلمانی او کردند مردم
آنکه شبیه شاه عطشان سر جدا بود
این لکّه ی ننگی است تا روز قیامت
بر هرکه بیعت کرد و آخر بی وفا بود
شاعر:روح الله عیوضی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(شك و تريديشان يقيني بود) *

1283

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(شك و تريديشان يقيني بود) شك و تريديشان يقيني بود
آسمانهايشان زميني بود
همه دنبال وعده گندم
شهر مشغول خوشه چيني بود
كوچه ها خالي از وفای به تو
خانه ها گرم شب نشيني بود
خودشان را نشان نمي دادند
پشت هر سايه اي كميني بود
دست غفلت هميشه در دست
زندگي هاي اينچنيني بود
مه فتوا به خويش مي دادند
هر كسي مجتهد به ديني بود
نامه ام را نوشته ام اما كاش
يك نفر مرد، يك اميني بود
صبح تا شب تو را دعا كردم
تا نيايي خدا خدا كردم
خوب در حق تو وفا كردند
كه مرا اينچنين رها كردند
شب شد و مثل يك غريبه مرا
از سر خويش زود وا كردند
و نخوانده؛ نماز مغرب را
در نماز عشا قضا كردند
پشت ديوار مسجد كوفه
پشت ابليس اقتدا كردند
آه؛ مولا تو ديده اي حتماً
با

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(سوي کوفه ميا که پيچيده) *

1489

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(سوي کوفه ميا که پيچيده) سوي کوفه ميا که پيچيده
بوي غربت ميان هر کوچه
باز تکرار بي وفائي هاست
باز دستان بسته در کوچه
**
حسّ دلتنگي قفس دارد
آسمان کوچ کرده از اين شهر
عشق و احساس و عزت و غيرت
هم زمان کوچ کرده از اين شهر
**
اين قبيله چقدر بي دردند
بي حيائي ست خصلت کوفه
مشک‌ها طعم تشنگي دارد
و سراب است بيعت کوفه
**
غربت زائر غريبي را
به نظاره نشسته اند آقا
نيزه نيزه در انتظار تواند
همه پيمان شکسته اند آقا
**
در کمين نگاه مهتابند
بغض ها ، کينه ها ، کبودي ها
و براي تو نقشه ها دارند
کوفيان ، شاميان ، يهودي ها
**
دلشان را ز کينه ي مولا
دم بدم پر گدازه مي کردند
دل من آه ارباً اربا شد
نعل ها را که تازه مي‌ کردند
**
دگر آقا چه

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال دختر حضرت مسلم(از هق هق نسیم شنیدم صدای تو) *

3559
0

شعر زبانحال دختر حضرت مسلم(از هق هق نسیم شنیدم صدای تو) از هق هق نسیم شنیدم صدای تو
بابا فدای گریه ی" کوفه میای " تو
اینجا همه برای سرت گریه می کنند
اینجا منم رقیه ی بزم عزای تو
بابا شنیدم از همه جا سنگ خورده ای
لابد نمانده است سری هم برای تو
تو اولین شهیدی و من اولین یتیم
این اولین یتیم شهادت فدای تو
آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست
در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو
جسم تو را چگونه به کوچه کشانده اند؟
ای کاش بود چادر من بوریای تو
تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها
زینب چقدر نذر نموده برای تو
زینب دو طفل دارد و تو هم دوتا پسر
آنها به جای زینب و اینها به جای تو
بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت
تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو
کوفه برای دیدن من مع

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند) *

1212

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند) میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند
برای سنگ زدن بر سرت، قمار کنند
میا به کوفه که صیادهای گرگ صفت
غزال های بیابانتان شکار کنند
میا به کوفه که تیرِ سه شعبه، زهرآلود
نصیب حنجر عطشان شیرخوار کنند
میا که تشنه، میان دو رود، سیرابت
به تیر و نیزه و شمشیرِ آبدار کنند
میا که چشمِ تو از تشنگی و داغ جوان
شبیه عصر پر از التهاب، تار کنند
میا که ساحل رود فرات را این قوم
ز خون اکبر و عباس، جویبار کنند
میا که فرقۀ بی شرم، دخترانت را
بر اشتران اسیری خود سوار کنند
میا که اهل و عیالت برای حفظ نقاب
گهی پناه به هم برده، گه فرار کنند
ببین، به زمزمه از گوشِ دختران و زنان
چگونه وعدۀ خلخال و گوشوار کنند
برای قاسمِ خود

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت مسلم(اگرچه بر سر دارم میا به كوفه حسین) *

1749

شعر شهادت حضرت مسلم(اگرچه بر سر دارم میا به كوفه حسین) اگرچه بر سر دارم میا به كوفه حسین
هنوز زمزمه دارم میا به كوفه حسین
سلام من به تو ای آفتاب هستی بخش
چراغ محفل تارم میا به كوفه حسین
نوشته ام كه بیائی ولی به صفحۀ خاك
به اشك خود بنگارم میا به كوفه حسین
میان كوفه غریبانه می زنم فریاد
امید و صبر و قرارم میا به كوفه حسین
به سنگساری مهمان اگرچه می كوشند
امامِ آینه دارم میا به كوفه حسین
در این دیار به سرنیزه لاله می چینند
گلِ همیشه بهارم میا به كوفه حسین
بیا به همره زینب از این سفر برگرد
امید جان فكارم میا به كوفه حسین
برای آن كه نگردی تو بی علی اكبر
دمادم است شعارم میا به كوفه حسین
نشسته حرمله در انتظار اصغرِ تو
ببین كه واهمه دارم میا به كوفه حسین
پ

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت مسلم(سر به زیر تیغ، دل در حسرت دیدارها) *

1214

شعر شهادت حضرت مسلم(سر به زیر تیغ، دل در حسرت دیدارها) سر به زیر تیغ، دل در حسرت دیدارها
مرگ شیرین است بی دلشوره ی دلدارها
درد دوری بیشتر از درد زخمم می کشد
با طبیبان غم نباشد در دل بیمارها
بیعت دستم شکست و کوفه ماند و غربتم
از وفاشان پشت پا خوردم یکی نه بارها
نامه هاشان بوی خون و بوی آتش می دهد
پای امضاهاش بسیارند نیزه دارها
چوب دارد می خورد بر قیمت عمامه ات
صحبت مال و منال توست در بازارها
مردهاش از چندتا انگشت دستم کمترند
چندتایی هانی اند و میثم تمارها
سنگ زنها بی هوا و ماهرانه می زنند
آنقدر پیشانی ام را داده اند آزارها
اشکهام این آخری گرم دعا بر زینبن
تا سر سالم برد از پای این دیوارها
شاعر:علی ناظمی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت مسلم(کاش این غم به دلِ هیچ مسلمــان نرسد) *

1308

شعر شهادت حضرت مسلم(کاش این غم به دلِ هیچ مسلمــان نرسد) کاش این غم به دلِ هیچ مسلمــان نرسد
که ز غربت سخنش خوب به جانان نرسد
من نوشتم که بیا کـــوفه ولی فـــــــهمیدم
که مسلمــــانی اینان به مسلمـــــان نرسد
ز پذیرایی این قــوم همین جمله بس است
که ز مهمـــانیشان ذره به مهمـــان نرسد
یک شبه این همــه ي شــهر عوض میگردد
جز ستمـــکاریشان هیچ به خوبـــان نرسد
کـــــوفه را گـــــرمی بازار فـــراوان امـا
ازدحامی به صـــفِ نیـــــزه فروشان نرسد
هر چه توصیـف کنم باز از او پسـت ترند
عــــهد کــــوفی به وفـــاداری پیمان نرسد
به لب تشــــنه اگر وعـــده ی دریـــا بدهند
جرعـــه آبي به لب و حنجــر عطشـــان نرسد

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعری در وصف مسلم بن عقیل(بزرگ ياور اسلام ،‌ مسلم بن عقيل) *

1591

شعری در وصف مسلم بن عقیل(بزرگ ياور اسلام ،‌ مسلم بن عقيل) بزرگ ياور اسلام ،‌ مسلم بن عقيل
به امر حجت حق ، سوي كوفه گشت گسيل
به جاي خويش ، پيامي ز دوست داشت نهان
به دست ، نامه اي از حجت خداي جليل
كه اي معاشر كوفي ، برادرم اين است
كه سوي شهر شما كرده است ، عزم رحيل
هم اوست معتمد و ابن عم من، كه به حق
زمن ، به سوي شما او بود سفير و وكيل
نخست مردم كوفي ، اطاعتش كردند
براي راه نجاتش شناختند دليل
ولي دريغ ، كه پيمان خويش بشكستند
چو حكم ظلم و ظلالت ،‌ به كوفه شد تحميل
پس از قتال ، به دارالاماره اش بردند
به بام قصر ، به راه حبيب گشت قتيل
ايا بلند مقامي كه گرد بارگهت
به احترام و ادب ، طوف مي كند جبريل
محيط كشور ايثار را ، تويي مركز
مقام عزت و اقبال را ، تويي

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت مسلم(گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام) *

2867
3

شعر شهادت حضرت مسلم(گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام) گر چه ای یار، اسیر کف اغیار توام
نی گرفتار عدو بلکه گرفتار توام
نام تو وِردِ زبانم به سر دار شده ست
تو علی هستی و من میثم تمّار توام
می زند خصم مرا طعنه ولی غافل از آن
بر سرم نیست هوایی که هوادار توام
دستم از پشت اگر بسته، دگر قطع نشد
فکر انگشت تو و دست علمدار توام
گر شکافی لب من خورده دگر چوب نخورد
در غم چوب یزید و لب خونبار توام
دشمنم آب دهد لیک ننوشم هرگز
گرچه لب تشنه ولی تشنۀ دیدار توام
شاعر:علی انسانی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشهادت حضرت مسلم(من و انبوهی از دلواپسی ها) *

1131

شعرشهادت حضرت مسلم(من و انبوهی از دلواپسی ها) من و انبوهی از دلواپسی ها
که دارم لشکری از بی کسی ها
تمام کوفه عهدی تازه دارند
برای کشتن تو ای مسیحا
×××
دلم را مثل پیمان ها شکستند
دو دستم را به عهدی تازه بستند
همان هایی که نامه می نوشتند
به استقبال تو خنجر به دستند
×××
دلم مانده ست و داغ جانگدازی
که شد با حرمت نام تو بازی
تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون
امان از این همه مهمان نوازی
شاعر:سید محمد جواد شرافت

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعری در وصف حضرت مسلم(با دست بسته با جسم خسته فرق شکسته) *

1310
1

شعری در وصف حضرت مسلم(با دست بسته           با جسم خسته          فرق شکسته) با دست بسته با جسم خسته فرق شکسته
زائـر نخـل رســولم یابن زهرا کن قبولم
مولا یا ابا عبدالله
****
دارالعمــاره دارالزیــاره تـن پـاره
می‌دهد مسلم، سلامت کن نگاهم از کرامت
مولا یا ابا عبدالله
****
با کام عطشان با چشم گریان با لب خندان
گشته قلبم بی‌قرارت جان خود کردم نثارت
مولا یا ابا عبدالله
****
مسلم فدا شد حقش ادا شد رأسش جداشد
خون چکد از هر دوعینم من فدایی حسینم
مولا یا ابا عبدالله
آقـا غریبم دور از حبیبم تویی طبیبم
وصل تو درمان دردم یا حسین دورت بگردم
مولا یا ابا عبدالله
****
روز وصالم دو نونهـالم گرید به حالم
یوسف زهرا کجایی؟ یا حسین داد از جدایی
مولا یا ابا عبدالله

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد