منم سفیر عزیز زهرا
شدم به کوفه غریب وتنها
دلم شکسته ز بی وفائی
به روی دارم به عشق مولا
میا به کوفه میا به کوفه
ز مردمان این دیار
به گریه و تاب وتبم
به دست بسته دم به دم
فقط به فکر زینبم
نگاه مردمش حسین
ز کینه ها لبالبه
تموم سنگ کوفیان
به انتظار زینبه
میا به کوفه میا به کوفه
میا به کوفه
شدم اسیرش
نداره رحمی
جوان و پیرش
خدا میدونه
دلم می لرزه
ز حرمله و سه شعبه تیرش
میا به کوفه میا به کوفه
ز حال و روز کوفیان
شنو ز من تو روضه ها
چه رونقی گرفته است
دکان نیزه سازها
میان کوفه رسمیه
سراسرش رنج و محن
نمیدهند یه جرعه آب
به میهمان خویشتن
ز کودکی من اسیر عشقم
دخیل عشق امیر عشقم
خدای قلبم فقط حسینه
به روضه
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 15:49
- نوشته شده توسط
- یحیی