اشعار شهادت حضرت مسلم

مرتب سازی براساس

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(ای ماه من جان علی کوفه میاد) *

1565
1

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(ای ماه من جان علی کوفه میاد) ای ماه من جان علی کوفه میاد
هر جا میری برو ولی کوفه میاد
چون لاله ای خونین شده پیکرم
شکسته با سنگ ملامت سرم
کوفه میاد زمزمه ی آخرم
اگه می آی بیا ولی زینبت و نیاری
اگه می خوای که داغت و روی دلش نذاری
آقا آقام نیا نیا
می میرم و دارم به لب این زمزمه
کوفه میا ای نور چشم فاطمه
به روی این دارالعماره حسین
ذکرم شده با هر اشاره حسین
بیا نما بر من نظاره حسین
آرزوی دلم شده ببینمت دوباره
نام شما رو می برم با این لبان پاره
آقام آقام میا میا
خیره شده سوی مدینه دیده ام
شد سنگ کین سهم لب خشکیده ام

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(ای فخر دل غم زده از خاک در تو) *

1580

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(ای فخر دل غم زده از خاک در تو) ای فخر دل غم زده از خاک در تو
در غربت این شهر شدم در به در تو
از عشق تو سر می دهم این آخر عشق است
این هدیه نا قابل من نذر سر تو
ای کاش نسیمی برساند به تو پیغام
از عاشق در لجّه ی خون غوطه ور تو
بازار پر از نیزه و شمشیر و سنان است
ای کاش در این شهر نیفتد گذر تو
دیگر به لب مرد و زن اینجا سخنی نیست
غیر از سخن جایزه از بهر سر تو
برگرد از این راه،که ترسم بگذارم
داغ علی ِ اکبر تو بر جگر تو
این جا به همه حرمله با دست نشان داد
تیری که جدا کرده برای پسر تو
عهدی که شکستند دوباره همه بستند
این بار ولی عهده شکسته کمر تو
غوغاست برای زدن چشم اباالفضل
اینجا همه خارند به چشم قمر تو

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(به آل یس قسم قسم به حل و حرم) *

1235
2

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(به آل یس قسم قسم به حل و حرم) به آل یس قسم قسم به حل و حرم
که زنده روح کرم شد از مرام حسین
چه گویم از زینبش که در نماز شبش
شد از نضج لبش گل پیام حسین
حسین زهرا سرشت به خون پاکش نوشت
کلید باغ بهشت بود به نام حسین
الهی از ما مگیر محبت فاطمه
به حرمت زینب و به احترام حسین
توای دشمن مرا کشتی بیا بنویس با خونم
که من از مهمان نوازیهای اهل کوفه ممنونم
نه جای آنکه گل ریزند برسر خیل یارانم
همه کردند در این شهر غربت سنگ بارانم
نه بر خود نه برای لحظه قربا نیم گریم
نه بهر دو کبوتر بچه قربانیم گریم
اگر چه خون چکد بر رخ به یاد آل یاسینم
که من این جا سر اکبر به روی نیزه می بینم
تو که دست مرا بستی ندیدی زخم احسا سم
بیا دست مرا بشکن به فکر

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(بر مشام مسلم آید) *

1540
2

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(بر مشام مسلم آید) بر مشام مسلم آید
زین سفر بوی جدایی
جان زهرا ای حسین جان
سعی کن کوفه میایی
سیدی جان زهرای اطهر
زینبت را بکوفه میاور
فاطمه جان ، جان زینب
از جنان بنما نظاره
مسلمت را دست بسته
می برند دارالاماره
مسلمی را که یاور ندارد
سر به دیوار کوفه گذارد
ای حسین ، ای حسین، ای حسین جان

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(در دریای ثارالله گردیده فدا مسلم) *

1204

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(در دریای ثارالله گردیده فدا مسلم) در دریای ثارالله گردیده فدا مسلم
جان داده غریبانه در راه خدا مسلم
آه با دست بسته قلب شکسته گفتا حسین جان
از کوفه به گوش آید با ناله و با افغان
گردیده شهید از کین مسلم به ره قرآن
آه غریب و تنها از جور اعدا آن جان جانان
بام و بر کوفه شد چون کوی منای او
با زادة زهرا گفت جانم به فدای تو
آه نایب مولا در دست اعدا با چشم گریان
با باد صبا گفتا کی باد صبا بگذر
بر گو به حسین من در کوفه میا دیگر
آه از جور عدوان بهر جوانان هستم پریشان
از مردم بی ایمان صد شکوه مرا برلب
سر بسته کنم عنوان بی یار و شود زینب
آه جان شد فدایت گریم برایت با قلب سوزان
شاعر:مصطفی جعفری

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه مسلم بن عقیل(کوچه های کوفه گشته قتلگاهم یا حسین) *

2205
1

شعر روضه مسلم بن عقیل(کوچه های کوفه گشته قتلگاهم یا حسین) کوچه های کوفه گشته قتلگاهم یا حسین
از تبار حیدرم این شد گناهم یا حسین
مرگ من باشد طلوع سرخ عاشورای تو
در ره تو من غلامی سر به راهم یا حسین
گوئیا در کوفه هم رسم مدینه آمده
خود ببین یک زن فقط داده پناهم یا حسین
من چه گفتم این چنین بر صورتم آتش زدند
من فقط یک بوسه از دست تو خواهم یا حسین
کاش کوفه هر چه دارد سنگ ریزد بر سرم
تا من از زخم سر زینب بکاهم یا حسین
شکر حق رفتم ندیدم دخترت سیلی خورد
یا بسوزد در میان قتلگاهم یا حسین

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(گل ِ خونین گلزار عقیلم) *

1457
1

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(گل ِ خونین گلزار عقیلم) گل ِ خونین گلزار عقیلم
براهت یا حسین اول قَتیلم
تنم شد پاره پاره 2
به مسلم کن نظاره2
حسین جانم حسین جان، حسین جانم حسین جان 2
لبم خونین و دندانم شکسته
شدم زوار تو با دست بسته
بیا در قتلگاهم 2
نگاهم کن نگاهم2
حسین جانم حسین جان، حسین جانم حسین جان 2
بیا از مکه ای جانم فدایت
گذارم رأس خونینم به پایت
گشا چشمی به سویم 2
تبسم کن به رویم2
حسین جانم حسین جان، حسین جانم حسین جان 2
نه تنها در رهت جان می سپارم
دو قربانی برایت می گذارم
دو فرزندم فدایت 2
فدای خاک پایت 2
حسین جانم حسین جان، حسین جانم حسین جان 2
کجائی ای فروغ آشنایی
عزیز فاطمه داد از جدایی
زده در شهر کوفه 2
گل زخمم شکوفه 2
حسین جانم حسین جا

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه مسلم بن عقیل(برسر دارالاماره یا حبیبی یا حسین) *

2677
3

شعر روضه مسلم بن عقیل(برسر دارالاماره یا حبیبی یا حسین) برسر دارالاماره یا حبیبی یا حسین
پیکرم شد پاره پاره یا حبیبی یا حسین
از کنار خانه حق ای عزیز فاطمه
سوی مسلم کن نظاره یاحبیبی یا حسین
بر مسلم و جان نثاری اش باد سلام
بر خون وی از مردم آزاد سلام
بین روح بلندش که به زیر شمشیر
تنها به حسین بن علی داد سلام

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(میا به کوفه کوفیان شرم و حیا ندارن) *

1315
0

شعر روضه حضرت مسلم بن عقیل(میا به کوفه کوفیان شرم و حیا ندارن) میا به کوفه کوفیان شرم و حیا ندارن
داغ تو را به سینه ی زینب تو گذارن
میا به کوفه که رود به نیزه ها سر تو
اسیر کوفیان شود سه ساله دختر تو
میا به کوفه اصغرت پاره گلو نگردد
سه ساله ات کتک خور خیل عدو نگردد پی عمونگردد
میا به کوفه تاسرت تشت طلا نبیند
لب کبود وخشک توچوب جفا نبیند
پسر تورا نبیند
میا به کوفه تاسرت تشت طلا نبیند
لب کبود وخشک توچوب جفا نبیند
زینب تورا نبیند
میا به کوفه عاقبت به خاک گرم صحرا
سرت جدا شود ولی به پیش چشم زهرا
رود فراز نی ها
میا به کوفه خواهرت داغ تورا نبیند
گل محبت از رگ بریده ات نچیند

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر شب اول محرم مسلم(تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست) * حسن لطفی

1178

شعر شب اول محرم مسلم(تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست) تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست
بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست
هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست
نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست
من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر
چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه يِ شهر
یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند
یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند
بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند
سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند
زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه
امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه
تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد
تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد
پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد
سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد
خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد
کارم

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم مسلم(این دل برای دیدن روی تو تنگ است) *

964

شعر شب اول محرم مسلم(این دل برای دیدن روی تو تنگ است) این دل برای دیدن روی تو تنگ است
در فکر این نامردمان تزویر و ننگ است
کوفه مهیای مهیا بهر جنگ است
آقا دل این کوفیان از جنس سنگ است
اینان حسین جان حرمت مهمان ندارند
کور وکرند این کوفیان درمان ندارند
من پیش بینی میکنم باران نیزه
این گرگها هستند همیاران نیزه
زینب شود غرق غم و حیران نیزه
فریاد واویلا رسد از جان نیزه
گریم برای خواهری در بین گودال
تا که ببیند بسملش را بی پر و بال
دانم که معجرها رود آقا به غارت
بر خواهرت مولا شود اینجا جسارت
بعد تو زینب میرود سوی اسارت
بر روی نیزه کم شود صبر و قرارت
کوفه بساط غم مهیا کرده آقا
کوفه میا کوفه میا ای جان زهرا

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر اول محرم مسلم(كاش از آمدن كوفه حذر مي كردي) *

1529

شعر اول محرم مسلم(كاش از آمدن كوفه حذر مي كردي) كاش از آمدن كوفه حذر مي كردي
از پي دفع خطر ترك سفر مي كردي
زير شمشيرم و از پرده دل مي گويم
كاش آهنگ سفر جاي دگر مي كردي
چاك مي كرد به تن پيرهن صبر ايوب
گر از اين شهر پر از فتنه گذر ميكردي
آب در دست من آغشته به خون مي گردد
كاش مي ديدي و احساس خطر مي كردي
روز پيش نظرت تيره تر از شب مي شد
گر بر احوال من خسته نظر مي كردي
پاره پاره بدنم گر ز ستم مي ديدي
جاري از ديده خود خون جگر مي كردي
قبل از آني كه شود كشته جوانت اي كاش
ديده را محو تماشاي پسر مي كردي
كاش از واقعه حرمله و تير و گلو
مادر غمزده اش را تو خبر مي كردي
ذكر روز و شب ((ژوليده)) بود بهر تو اين
كاش از آمدن كوفه حذر ميكردي
شاعر:ژولیده نیشابور

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم مسلم(آقا سلام می دهم از جان و دل به تو) *

2265
1

شعر شب اول محرم مسلم(آقا سلام می دهم از جان و دل به تو) آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را
آقا کمی اجازه بده درد دل کنم
امّا خودت بگو که بگویم کدام را؟
کوچه به کوچه می روم و گریه می کنم
از دست بی وفایی این نانجیب ها
گفتم بیا به کوفه پشیمان شدم حسین
کوفه میا امام غریب قریب ها
این مردمی که بنده ی دینار و درهمند
یک یک تمام بیعتشان را شکسته اند
این نان به نرخ روز خوران قسم فروش
دست مرا ز حیله و نیرنگ بسته اند
تّجار کوفه فکر ادای نماز شکر
از بس که کارشان سر و سامان گرفته است
فهمیدم از شلوغی بازارهای شهر
کار تمام نیزه فروشان گرفته است
این جا همه به فکر خرید لوازمند
اجناسشان شده سپر و خنجر و کمان
در انتظار روز پذیرایی ت

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر اول محرم حضرت مسلم(از این کوفه از این مردم از این تقدیر می ترسم) *

2018
1

شعر اول محرم حضرت مسلم(از این کوفه از این مردم از این تقدیر می ترسم) از این کوفه از این مردم از این تقدیر می ترسم
من از این آسمان تیره و دلگیر می ترسم
ز دست ناله های من شکسته قلب هر سنگی
من از این ناله و دل های بی تأثیر می ترسم
از این شهری که هر کوچه پر از خار و پر از سنگ است
از آن بانو که خواهد رفت در زنجیر می ترسم
ه یاد قامت اکبر که مثل سرو می ماند
از این بازار گرم نیزه و شمشیر می ترسم
سه شعبه ساختند اینجا به قد و قامت اصغر
از این تشبیه وحشتناک از این تصویر می ترسم
پدرها قول سوغاتی به دخترهایشان دادند
من از آن دختر نازت از این تدبیر می ترسم
تجسم می کنم زینب اگر اینجا رسد ای وای
من از آن حتک حرمت ها و از این تحقیر می ترسم
شاعر:موسی علیمردانی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر نوحه همراه با سبک(ندیده شهر کوفه زمن خونین جگرتر) *

2480
7

شعر نوحه همراه با سبک(ندیده شهر کوفه         زمن خونین جگرتر) ندیده شهر کوفه زمن خونین جگرتر
ندیده کوچه هایش زمسلم در به در تر
خودم دانم دگر فردا به پیکر سر ندارم
به جسمم تا نفس دارم همین باشد شعارم
حسین کوفه میا
******
بسوز ای دل که باید بسوزی و بسازی
ز دست کوفیان و چنین مهمان نوازی
خودم دانم دگر فردا به پیکر سر ندارم
به جسمم تا نفس دارم همین باشد شعارم
حسین کوفه میا
*****
خودم آواره جائی دو طفلم جای دیگر
ببینم هر دو طفلم ولی دنیـای دیگر
دو دلبند و خودم هر سه فدای یك نگاهت
نیا كوفه كه دانم گردد اینجـــا قتلگاهت
­­­­­­­­حسین كوفه میا
شاعر:حیدر توکل

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شب اول محرم حضرت مسلم(می بارد از هر بام و در، سنگ ملامت) *

2578
2

شب اول محرم حضرت مسلم(می بارد از هر بام و در، سنگ ملامت) می بارد از هر بام و در، سنگ ملامت
از من گذشت اما سر زینب سلامت
تو ای خدیو انس و جان
بر او سلام من رسان
از کوفه بگذر
پیوند مهرت بسته دست و گردن من
بنگر تماشایی شده جان دادن من
با جسم پاره پاره ام
بین بر سر قناره ام
از کوفه بگذر
خون ریزد از باغ رخم، همچون شکوفه
با خون نویسم بر در و دیوار کوفه
این لحظه های آخر است
مسلم فدای رهبر است
از کوفه بگذر
این آتش حسرت مرا، سوزد سراپا
گفتم بیا اما میا ای پور زهرا
دل کرده احساس خطر
از کوفه کن قطع نظر
از کوفه بگذر

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(این جماعت به خدا قاتل و جنگ افروزند) *

868

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(این جماعت به خدا قاتل و جنگ افروزند) این جماعت به خدا قاتل و جنگ افروزند
یار دیروز و نمکدان شکن امروزند
همه شان پیش شما نان و نمک می خوردند
روزگاریست به اولاد علی مقروضند
همه شان گرگ ولی هیبت انسان دارند
مست یوسف کشی و قاتل دست آموزند
جان تو نیزه در این شهر فراوان دیدم
بی گمان پیرهنت را به تنت می دوزند
دور از خیمه نشو شعله ی آتش دارند
دختران تو در این معرکه ها می سوزند
سی هزارند و تو هفتاد و دو تن آوردی؟
باخبر باش که مردان خدا پیروزند
راستی پیشتر ازاین به تو گفتم آقا؟
دختران تو در این معرکه ها می سوزند
شاعر:عبدالحسین مخلص آبادی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(من پشیمانم از این نامه کجایی آقا ؟ ) *

1193

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(من پشیمانم از این نامه کجایی آقا ؟ ) من پشیمانم از این نامه کجایی آقا ؟
کاش میشد بنویسم که نیایی آقا
میثم از عشق علی و منم از عشق شما
میکنم بر سر این دار صفایی آقا
سر شب بین سبو آب نبود، رویت بود
خنده ات گفت کز این عبد رضایی آقا
با سرت از سر نی بر سرمن مهمان شو
ا بدانند که دارم چه خدایی آقا
ولی حالا که تو راهی منای عشقی
ببر همراه خودت چند عبایی آقا
و اگر اهل و عیال همسفر قافله اند
گو که معجر ببرند یک دو سه تایی آقا

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(چه بگویم ز عطر گیسویت) *

1245

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(چه بگویم ز عطر گیسویت) چه بگویم ز عطر گیسویت
چه نویسم ز خوبی رویت
گر به زلفش نمی‌رسد دستم
همه جا من به یاد او هستیم
از همان کودکی گرفتارم
عاشقم، عاشق رخ یارم
مسلمم، مسلم غریبم من
کشتۀ خنجر حبیبم من
نوبهارم غروب پاییز است
قصۀ غصۀ من غم‌انگیز است
خون بنوشم به جای آب، حسین
تا سلامم رسد جواب، حسین
کوفیان را دگر وفایی نیست
عهد آنان بجز ریایی نیست
با لب پاره بر سر دارم
بی‌سر از بام غم نگون‌سارم
اولین عاشق قتیلم من
پور رزمندۀ عقیلم من
هر که در راه من قدم برداشت
بر سر بام حق علم افراشت
راه من راه عشق و ایمان است
برگی از دفتر شهیدان است
چشم «عنقا» گُهر فشان گردید
در ره دوست بی‌نشان گردید
شاعر:عباس عنقا

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(تو ای قاتل مرا کشتی بیا بنویس با خونم) *

1163

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(تو ای قاتل مرا کشتی بیا بنویس با خونم) تو ای قاتل مرا کشتی بیا بنویس با خونم
که از مهمان نوازی های اهل کوفه ممنونم
به جای آنکه گل ریزند بر سر خیلِ یارانم
همه کردند در این شهر غربت سنگ بارانم
نه بر خود نه برای لحظۀ قربانیم گریم
نه بهر دو کبوتر بچۀ زندانی ام گریم
اگر خونم چکد بر رخ به یاد آل یاسینم
که من اینجا سر قاسم به نوک نیزه می بینم
تو که دست مرا بستی ندیدی زخم احساسم
بیا دست مرا بشکن که من در فکر عباسم
در آب افتاد دندان من و لب تشنه جان دادم
خدا داند همان لحظه به یاد اصغر افتادم
هر آنچه سنگ داری کن نثار فرق من کوفه
دم دروازه فردا سنگ بر زینب نزن کوفه
لب من پاره شد اما به فکر ضربۀ چوبم
مبادا بشکند فردا دُرِ دندان محبوبم
الا ای ک

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(بین من و دشمنانت آقا جنگ است) *

1089

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(بین من و دشمنانت آقا جنگ است) بین من و دشمنانت آقا جنگ است
خاموش نمی شوم که مردن ننگ است
مثل تو شکسته اند دندان مرا
همواره جواب عاشقان با سنگ است
***
نامردی و ازدحام بدتر باشد
نه … سنگ زدن ز بام بدتر باشد
ای وای اگر کوفه چنین است حسین
من می ترسم که شام بدتر باشد
***
در کوفه فقط عذاب دادند مرا
سایه نه … که آفتاب دادند مرا
آن روز که توی کوفه می پژمردم
رگ های بریده آب دادند مرا
***
دل های تمام کوفه سنگی شده است
یک رنگی شهر… چند رنگی شده است
به کوفه نیا حسین … چون می بینم
بازار پر از سلاح جنگی شده است
شاعر:مجتبی حاذق

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(در سرش غیر از هوای دیدن دلبر نداشت) *

1229

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(در سرش غیر از هوای دیدن دلبر نداشت) در سرش غیر از هوای دیدن دلبر نداشت
در دلش غیر از غم پرورده ی حیدر نداشت
در غریبی دامن دیوار می شد مأمنش
آن رسول بی کسی در کوفه یک یاور نداشت
کودکانش را به دست دشمنش بسپرده بود
آرزوی دیدن آن ها به دل دیگر نداشت
با خودش می گفت: باید سر به راه یار داد
تحفه ای بهتر برای دوست غیر از سر نداشت
تشنه بود و از لبان زخمی اش خون می چکید
قطره آبی تا کند حلقوم خود را تر نداشت
خود طناب دار را افکند دور گردنش
تاب دیدار علی اصغر به نی دیگر نداشت
اشک او می ریخت و در هر نفس می گفت: آه
طاقت دیدار اشک زینب مضطر نداشت
شاعر:محمد سهرابی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر اول محرم حضرت مسلم(آشفته ام آواره ام در پشت درها) *

1123
1

شعر اول محرم حضرت مسلم(آشفته ام آواره ام در پشت درها) آشفته ام آواره ام در پشت درها
کوه پر از دردم پر از خون جگرها
یکریز می بارم به روی جانمازم
دیگر خداحافظ خداحافظ سحرها
گفتم به دستت می رسد ای کاشهایم
نفرین به بال سنگی این نامه برها
دیروز با نان شماها قد کشیدند
حالا چه بی رحمند شمشیر پدرها
نقش و نگار صورتت حیف است برگرد
هرگز میا ای ماه من! این دور و برها
حالا تمام کوچه ها را گشته ام من
حالا تنم از کوچه ها دارد اثرها
این چندمین شب از کدامین ماه باشد؟
پس کی می آیی شهر کوفه شاه سرها
شاعر:علیرضا لک

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر اول محرم حضرت مسلم(فرياد وا محمدا حسين من كوفه ميا) *

5812
30

شعر اول محرم حضرت مسلم(فرياد وا محمدا حسين من كوفه ميا) فرياد وا محمدا حسين من كوفه ميا
اي خامس آل عبا حسين من كوفه ميا
مظلوم حسين مظلوم حسين
**
دارم درون سينه ام سوزوگدازي يا حسين
هرگزنديده كس چنين مهمان نوازي يا حسين
مظلوم حسين مظلوم حسين
***
اي يوسف زهرا ببين مسلم تماشايي شده
مهمانم وبا سنگ كين ازمن پذيرايي شده
مظلوم حسين مظلوم حسين
***
اي سيد و مولاي من اي نام تو ذكرلبم
مي گردم اندر كوچه ها اما به ياد زينبم
مظلوم حسين مظلوم حسين
***
تا مي تواني بين ره رقيه ات رانازكن
ياكه ميا يا گوشواره را زگوشش باز كن
مظلوم حسين مظلوم حسين
شاعر:حسین میرزایی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول حضرت مسلم(اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست) *

1404

شعر شب اول حضرت مسلم(اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست) اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست
دیگر خبر از لشگر چندصد نفری نیست
وقتی که بیایی ز سفیرت اثری نیست
از او زره و خود و عبا و سپری نیست
کوفه ست و همین عاقبت بیعت شان هست
یک ساعته غارت بکنند عادت شان هست
گفتم بنویسم که حسین گوش به زنگ باش
گفتم که بگویم به تو آماده ی جنگ باشد
در وقت جدل بر حذر از حلقه ی تنگ باش
خوردی به زمین منتظر بارش سنگ باش
اما نشد آقا... نشد آقا... نشد آقا
شرمنده ام آقای گلم - یوسف زهرا
اینجا همگان شهره به جنگاوری هستند
اینجا همه مست اند پی خیره سری هستند
اینجا همه آماده ی لوده گری هستند
اینجا همه دنبال سر و روسری هستند
سر از تو و از ایل و تبار و پسرانت
و روسری هم روسری دخترکا

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول حضرت مسلم(بیا مهمان سرگردان کوفی را تماشا کن) *

1362

شعر شب اول حضرت مسلم(بیا مهمان سرگردان کوفی را تماشا کن) بیا مهمان سرگردان کوفی را تماشا کن
ز احسان بهر این مهمان سر و سامان مهیا کن
چو شمعی در ره عشقت سرا پا سوختم امشب
بیا پروانۀ پروانه را ای شمع، امضا کن
دگر ای میزبانِ سفرۀ ایجاد، از رأفت
ز تن ها دل بُریدم فکر این مهمان تنها کن
اگر چه میهمانم، بسته شد درها به روی من
بیا ای طوعه امشب در به روی میهمان وا کن
اگر می خواستی فردا ببینی میهمانت را
بیا بازار قصابان، تن بی سر تماشا کن
ندارم شکوه ای بر لب گذشت آن ها که با من شد
ولی با عمۀ سادات ای کوفه مدارا کن
شاعر:علی انسانی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشب اول حضرت مسلم(دلم راهی به سرداب مزارت می برد مسلم) *

967

شعرشب اول حضرت مسلم(دلم راهی به سرداب مزارت می برد مسلم) دلم راهی به سرداب مزارت می برد مسلم
بلدچی تو عاشق را زیارت می برد مسلم
نگو از عشق این­گونه که این­جا اهل رازی نیست
که بی­پرواییَت بالای دارت می برد مسلم
وَ می دانی که فرجام قمار خانمان سوزت
تو را بی­ سر به استقبال یارت می برد مسلم
به هفتاد و دو مشتاق شهادت در رکاب عشق
سرت بالای دروازه بشارت می برد مسلم
برای این که راه کعبه بویی از خدا گیرد
شمیمت جاده ها را هم به غارت می برد مسلم
پس از سی روز ماندن بر سر دروازه خواهی دید
که دشمن خاندانت را اسارت می برد مسلم
شاعر:هادی جانفدا

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرمرثیه شب اول محرم مسلم(روی تو را به چشم دل ، از سر دار دیده ام) *

1161
1

شعرمرثیه شب اول محرم مسلم(روی تو را به چشم دل ، از سر دار دیده ام) روی تو را به چشم دل ، از سر دار دیده ام
جانب مکه پر زند ، جان به لب رسیده ام
حرمت جان شکسته ام ، بر دل خون نشسته ام
تاکه به دست بسته ام ، ناز غمت کشیده ام
دیده به شعله دوختم ، لحظه به لحظه سوختم
هستی خود فروختم عشق تو را خریده ام
تن به قضا سپرده ام منت تیغ برده ام
بلکه تو خنده ای کنی پای سر بریده ام
تا بزنم ز زخم دل بوسه به خاک مقدمت
کوچه به کوچه میروم جسم به خون تپیده ام
از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم
من که زخاک کوچه ها بوی تو را شنیده ام
هست امیدم از درت بعد تو نزد خواهرت
شود کنیزه دخترت دختر داغ دیده ام

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(اینجا رسیده ام که مرا مبتلا کنی) *

1000
1

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(اینجا رسیده ام که مرا مبتلا کنی) اینجا رسیده ام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز پیک خودت چشم وا کنی
ای دلبر غریب مبادا که لحظه ای
بر وعده های کوفی شان اعتنا کنی
این کوچه گردی عاقبتش درد سیلی است
باید به رنج فاطمه ام آشنا کنی
سنگم اگر زنند دل از تو نمی کَنم
تا که ز لطف گوشه چشمی به ما کنی
برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست
با خنده های حرمله و شمر تا کنی
اینجا که بار مرکبشان تیر و خنجر است
بهتر که فکر حَنجر مه پاره ها کنی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(رو لب پاره ام نغمه ی اسم تو آقاست 2) *

1107

شعر شب اول محرم حضرت مسلم(رو لب پاره ام نغمه ی اسم تو آقاست 2) رو لب پاره ام نغمه ی اسم تو آقاست 2
چشمه ی چشم من یاد غربت تو دریاست 2
انگاری مغیره زاده اند تو این جا
کینه دارند همه از حضرت زهرا
رحمی کن به روی دختر سه ساله ات
سنگینه دست اینا قسم به مولا 2
تنم افتاد/به زیر دست و پای ایناها تن شما/می ره به زیر سمّ اسبا
ثارالله 4
انگاری آقا جون می بینم زخم تنت رو 2
تو دشت کربلا بدن بی کفنت رو 2
مُحرم روی توأم بر سر این دار
من فدای شما و روی علمدار
محرمم به عشق تو میون این شهر
می کشند تن من و میون بازار 2
آقا2/درد و بلات نصیب جونم یا بن الزهرا/ز غربت شما می خونم
ثارالله 4
شاعر:محسن حنیفی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد