شب های خرابه چقدر خاموشو سرده
اون روزایی که رفته دیگه برنمی گرده
اون روزایی که جونی توی بالم و پرم بود
اون روزایی که سایه تو روی سرم بود
بابا حسین رفتیو اسیر شدم
بعد تو من از این دنیا سیر شدم
سه سالمه اما خیلی پیر شدم
روی لبم شکوه از زمونه هست
روی دلم داغ بی کرونه هست
روی تنم رد تازیونه هست
من الذی ایتمی یا ابا
خورشید سحرگاهی من ای فلق نور
من که طبق سر ندیدم پس طبق نور
بابا منو با موی پریشون دیده بودی
با سر برسه سرزده مهمون دیده بودی
بابا فدات چشم بارونیت بشم
فدای این زخم پیشونیت بشم
تو خرابه میخوام قربونت بشم
خودم دیدم که با خیزرون می زد
روی لبات ضرب می زد
ناله زنان بر سر عمه جون می زد
من الذ
- پنج شنبه
- 6
- مهر
- 1396
- ساعت
- 04:00
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی