رقیه بنت الحسین
خسته زدوران شده، حال ندارد
بهر فرار از قفس، بال ندارد
مرغک بشکسته پر،رفته توانش
بهر حیاتش دگر، مجال ندارد
خواب پدر دیده ،ازخواب پریده
جز گل روی پدر، خیال ندارد
گریه کند بی امان، میان خرابه
فکر دگر جز ره، وصال ندارد
سن کمی دارد وبس رنج کشیده
غنچه ما بیشتر از، سه سال ندارد
با سر بابا، فراق او بسر آمد
شاد شده او، دگر آمال ندارد
راس پدر را به بر، کشیده وجان داد
مرگ چنین در جهان، مثال ندارد
شعر:اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 18
- مهر
- 1397
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی