شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 اسماعیل تقوایی

رقیه بنت الحسین(خسته زدوران شده وحال ندارد) * اسماعیل تقوایی

692

رقیه بنت الحسین(خسته زدوران شده وحال ندارد) رقیه بنت الحسین

خسته زدوران شده، حال ندارد
بهر فرار از قفس، بال ندارد

مرغک بشکسته پر،رفته توانش
بهر حیاتش دگر، مجال ندارد

خواب پدر دیده ،ازخواب پریده
جز گل روی پدر، خیال ندارد

گریه کند بی امان، میان خرابه
فکر دگر جز ره، وصال ندارد

سن کمی دارد وبس رنج کشیده
غنچه ما بیشتر از، سه سال ندارد

با سر بابا، فراق او بسر آمد
شاد شده او، دگر آمال ندارد

راس پدر را به بر، کشیده وجان داد
مرگ چنین در جهان، مثال ندارد

شعر:اسماعیل تقوایی

  • چهارشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

سه ساله حسین -(وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه ) * مهدی کبیری

1859

سه ساله حسین -(وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه ) وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه
داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه
ماه ست گدای سر بازار نگاهش
خورشید بود مشتری کوی رقیه
چشمان علمدار اگر چشمه ی خون شد
میخواست نباشد خجل از روی رقیه
دست چه کسی خورده به آیینه رویش
زخم ست چرا گوشه ی ابروی رقیه
یک روزه شده پیر چه گفتید به این طفل
ای زجر سفید ست چرا موی رقیه
وادار نکن دختر نالایق خود را
اندازه ی او نیست النگوی رقیه
ترسیم نکن داغ غم مادرمان را
باپات نزن ضربه به پهلوی رقیه

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

یاس کبود -(بارفتنت تمامی دنیا کبود شد) *استاد سید هاشم وفایی

689

یاس کبود -(بارفتنت تمامی دنیا کبود شد) بارفتنت تمامی دنیا کبود شد
مانند آسمان دل صحرا کبود شد
چشمم کبود و چهره کبود و تنم کبود
در پیش دیده ام همه دنیا کبود شد
از ضرب تازیانه ی دشمن چه گویمت
بابا سه ساله ی تو سراپا کبود شد
یاسی سفید بودم و در این خزان درد
مثل بنفشه ها گلت اما کبود شد
همرنگ مادرت شده اینجا سه ساله ات
مانند مادرت که در آنجا کبود شد
عمه تمام راه سپر شد برای ما
از ضرب تازیانه ی اعدا کبود شد
قوم یهود بر سر ما سنگ میزدند
از ضربه های سنگ سر ما کبود شد
بر روی هر ترک ز لبت چوب می دوید
با دیدن لبت دل زهرا کبود شد
این نیمه جان به پاس حضور تو رو نماست
هر چند که از هجوم بلاها کبود شد
از ماتم رقیه وفایی به گریه گفت
قلب تمام اهل ت

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 احمد ایرانی نسب

حضرت رقیه سلام الله علیها -(گوشوارم را بگیر انگشترش را پس بده) * احمد ایرانی نسب

5483
6

حضرت رقیه سلام الله علیها -(گوشوارم را بگیر انگشترش را پس بده) گوشوارم را بگیر انگشترش را پس بده
آه ، تنها دلخوشی دخترش را پس بده

موی بابا را رها کن ، گیسوی من را بکش
هر چه میخواهی بزن اما سرش را پس بده

چشمهایش پر ز خاکستر شده ، نشناختم
لطف کن مژگان چشمان ترش را پس بده

معجرم آتش گرفت و گیسوانم سوخته
جای آن ، کهنه لباس مادرش را پس بده

لااقل قبل از رسیدن تا سر بازار شام
تکه ای از روسری خواهرش را پس بده

عاقبت جان میدهد از این پریشانی رباب
جای این طعنه زدن ها اصغرش را پس بده

کودکی از بام سنگی را به سویم پرت کرد
داد زد خلخال پای لاغرش را پس (نده)

روضه خوان مبهوت مانده در ردیف روضه ها
گوشوارش را نگیر ، انگشترش را پس بده

احمد ایرانی نسب

  • یکشنبه
  • 22
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:24
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه س -(بابا گل امیدم آخر سیرت ندیدم!) * هستی محرابی

5797
3

شهادت حضرت رقیه س -(بابا گل امیدم آخر سیرت ندیدم!) #بیا_عمه_بین_بال_و_پرم_سوخت

دیدی که پا برهنه سوی تو می دویدم
وقتی سرِ تو را در بالای نیزه دیدم

بابا گلِ امیدم من که سیرت ندیدم
این چند عمرِ کوتاه حیف از گلت نچیدم!

#هستی_محرابی

  • یکشنبه
  • 22
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 20:40
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 وحید زحمتکش شهری

شهادت حضرت رقیه -(امشب خرابه را چه صفا دادی ای پدر) * وحید زحمتکش شهری

697

شهادت حضرت رقیه -(امشب خرابه را چه صفا دادی ای پدر) امشب خرابه را چه صفا دادی ای پدر
بر زخم روی سینه دوا دادی ای پدر

با سر به دیدن گل خود آمدی بیا
شور دوباره ای تو به ما دادی ای پدر

آتش گرفته موی سرت نور عین من
مهمان بگو که سر به کجا دادی ای پدر

چشمم تمام ره به سر انور تو بود
از روی نی به ما تو بها دادی ای پدر

با خود نگفته ای که گلم غصه می خورد
تنها مرا به شام چرا دادی ای پدر

بابا دلم هوای وصال تو کرده بود
ممنون که تو جواب مرا دادی ای پدر

وحید زحمت کش شهری

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 07:20
  • نوشته شده توسط
  • وحید زحمت کش شهری
ادامه مطلب
 وحید زحمتکش شهری

شهادت حضرت رقیه -(ای یاس پرپرم به خرابه خوش آمدی) * وحید زحمتکش شهری

4543
1

شهادت حضرت رقیه -(ای یاس پرپرم به خرابه خوش آمدی) ای یاس پرپرم به خرابه خوش آمدی
ای پاره پیکرم به خرابه خوش آمدی

روشن شده ز نور تو کل جهان من
ماه منورم به خرابه خوش آمدی

برخیز و بوسه ای به روی دخترت بزن
ای سایه ی سرم به خرابه خوش آمدی

بنگر که قد خمیده شدم مثل فاطمه
فرزند مادرم به خرابه خوش آمدی

بوی بهشت حق به مشامم رسد پدر
مُشک معطرم به خرابه خوش آمدی

وحید زحمت کش شهری

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:08
  • نوشته شده توسط
  • وحید زحمت کش شهری
ادامه مطلب

دوبیتی شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(غمش زانویِ زینب(س) را چه لرزاند) * مرضیه عاطفی

4638
1

دوبیتی شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(غمش زانویِ زینب(س) را چه لرزاند) غمش زانویِ زینب(س) را چه لرزاند
سرِخاکش «گلی گم کرده ام» خواند

برادر؛ زیر نیزه، کنجِ «گودال»...
برادرزاده در «ویرانه» جاماند!

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

معراج -(دلم میخواست معراجت ببینم) * سید پوریا هاشمی

1083
1

معراج -(دلم میخواست معراجت ببینم) دلم میخواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی
نرو دیگر! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی
تورا با زخم صورت میشناسم
مرا بشناس با قد کمانی
نمیدانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی
عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو بدست ساربانی
چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی
اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم بدست این و آنی؟!
نشد غارت پدر جان!چادرم را..
خودم دادم به آن دختر امانی!
نفهمد هیچکس بازار رفتم
بماند بین ما راز نهانی
رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی
سرت خاکی شده دراین خرابه
شدم شرمنده ازین میزبانی

  • چهارشنبه
  • 25
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 19:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن لطفی

یا رقیه(س) -(دَمِ اذان پدرم نانِ تازه ای آورد) * حسن لطفی

1519
3

یا رقیه(س) -(دَمِ اذان پدرم نانِ تازه ای آورد) دَمِ اذان پدرم نانِ تازه ای آورد
که بویِ تازگی اش بر مشام می آمد
به یادِ روضه یِ طفلی سه ساله اُفتادم
زِ خانه ها همه بویِ طعام می آمد
برای عمه که بَد شُد گرسنه خوابیدم
اگر چه با شِکمِ سیر می زدند مرا
به جان تو اثرِ تازیانه یادم رفت
چقدر با سرِ زنجیر می زدند مرا
عجیب شهرِ شلوغیست هر طرف بِرَوَم
برایِ دخترت از سنگ مَرحَمَت دارند
کمی مواظبِ من باش از سرِ نیزه
همیشه چشم چرانها مزاحمت دارند
کسی نگفت ندارم پدر امان بدهید
و فرصتی نه به من که ، به خیزران بدهید
کسی نگفت که نانِ شما نمی خواهد
پدر نخواست سرش را به او نشان بدهید
طنابِ گردنِ من بسته بود به دستِ رُباب
میان راه زمین می خوریم و می خندند
یهودی

  • جمعه
  • 11
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر حضرت رقیه(س) -(میریزه اشکام دونه دونه) * عالیه رجبی

2380
2

متن شعر حضرت رقیه(س) -(میریزه اشکام دونه دونه) میریزه اشکام دونه دونه
آهسته آهسته رو گونه
یه دردی دارم توی سینه
دردی که هیشکی نمیدونه

وقتی که افتادم رو خارا
یکی بهم حرفای بد زد
هردفه اسمتو آوردم
محکم به پهلوهام لگد زد

به عمه جون نشون نمیدم
جای لگدهاشو رو پهلوم
صورتمو بادست گرفتم
تانشه جای سیلی معلوم

سر تو روی نیزه داره
واسه دلم قرآن میخونه
چی سر دندونات آوردند
بیا که برگردیم به خونه

ازمشتایی که توسرم خورد
گُلِ سرم یه تیکه خونه
طعنه ی دخترای کوفی
بابا دلم رو میسوزنه

یه دختری همش میخندید
به من و این لباس پاره
نمیتونستم راه برم خوب
دیدم ادامو در میاره

گوشوارمو دیدم تو گوشش
لباس تو تن باباش بود
خوش بحالش هرجا که میرفت
باباجونش همش باهاش

  • شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(درد هاي دل ما را گله ها ميفهمند) * محسن صرامی

810

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(درد هاي دل ما را گله ها ميفهمند) درد هاي دل ما را گله ها ميفهمند
معني صبر مرا حوصله ها ميفهمند

عمه آرام قدم زد كه نيفتيم زمين
روضه سخت است ولي سلسله ها ميفهمند

تب،تشنج،ورم پا،و بماند ديگر
تلخي درد مرا آبله ها ميفهمند

گم شدم دشمن جاني به سراغم آمد
دختر گم شده را قافله ها ميفهمند

حسرت بوسه به روي تو مرا پيرم كرد
درد دل هاي مرا فاصله ها ميفهمند

دم دروازه ي ساعات همه رقصيدند
اين همه رقص جنون را صله ها ميفهمند

نيست ديگر سرپا خواهرت از بعد وداع
علت اش را سحر و نافله ها ميفهمند

  • شنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 11:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(اين چه رسم ميهماني بود آخر بدگذشت) * محسن صرامی

458

یا حضرت رقیه سلام الله علیها  -(اين چه رسم ميهماني بود آخر بدگذشت) اين چه رسم ميهماني بود آخر بدگذشت
هم به ما هم برخدا هم برپيمبر بدگذشت

ما مگرسرخود دراين شهربلا مهمان شديم
آه..دعوت داشتيم اما به اصغر بدگذشت

برسر دوش عمو عباس ديدم صحنه را
نيزه را بد زد و ازپهلوي اکبر بدگذشت

گوش کردم عمه زينب درميان گريه گفت
با توخوش بودم ولي بي توبه خواهر بدگشت

خوب شد بابا نبودي و نديدي بعد تو
خيمه ها غارت شد و خيلي به دختر بدگذشت

آه..برما که مه وخورشيد هم نامحرم است
درميان کوچه وبازار و معبر بدگذشت

تشت بود وخيزران بود و يزيد پست مست
بيشتر از هرکجا آنجا به مادر بد گذشت

  • شنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 11:17
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

بابام اومد -(زحمتت شد تا به اينجا اومدي) * محسن صرامی

610
1

بابام اومد -(زحمتت شد تا به اينجا اومدي) زحمتت شد تا به اينجا اومدي
باز خدا را شكر كه حالا اومدي
از تو ممنونم كه از كوفه تا شام
هر جوري بود دنبال ما اومدي

بچه ها بيدار بشيد بابام اومد
نزده به خواهش من دست رد
چرا گريه ميكني بابا جونم
هيچ كسي حتي يه بار منا نزد

دخترت نوازشاتو كم داره
چي شده چرا نگاهت غم داره
ورم صورتم از سيلي كه نيست
شايد از تب صورتم ورم داره

در نمياد اگه ميبيني صدام
مال خستگي و هواي شام
گوشواره هامو خودم هديه دادم
فكر نكن كسي كشيده از گوشام

پاي تو تا پاي جونم ميشينم
از لبات با گريه بوسه ميچينم
اگه پير شدم تو فكرشم نكن
فداي سرت اگه تار ميبينم

بگذريم تنگ شده بود دلم برات
راستي چي اومده بر سر لبات
خير نبينه هر كي اي

  • دوشنبه
  • 8
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 20:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(درد مرا درمان به اصرار خودش كرد) * محسن صرامی

534

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(درد مرا درمان به اصرار خودش كرد) درد مرا درمان به اصرار خودش كرد
عمري مرا از عمد بيمار خودش كرد

از بسكه راه انداخته او كار ما را
هي سائلانش را طلبكار خودش كرد

مشكل گشائي ميكند با سفره هايش
اين سفره هر جا پهن شد كار خودش كرد

با خشت خشت سفره اش اين نازدانه
ما را كه بد جوري گرفتار خودش كرد

نان و پنير سفره اش هم روضه دارد
از كودكي دل را عزادار خودش كرد

بيش از هزار و سيصد و اندي رقيه
با سفره اش ما را بدهكار خودش كرد

  • سه شنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

غم محرم -(خسته ازعالمي روانه شدم) * محسن صرامی

478

غم محرم -(خسته ازعالمي روانه شدم) خسته ازعالمي روانه شدم
سمت خانه ولي دلم غم داشت
وارد كوچه كه شدم ديدم
خانه ي ما غم محرم داشت

پرچم يارقيه راديدم
جلوي درب خانه آويزان
بوي اسفنددرهوا پربود
درو ديوارخانه مان گريان

پله ها رايكي يكي رفتم
سمت بوي گلي كه مي آمد
سفره اي پهن بود و در آنجا
مادر من به صورتش ميزد

نان و خرما وخاردر سفره
علت گريه هاي مادربود
گفت مادركه ازهمين سفره
حاجتش راگرفته خيلي زود

شك ندارم به گفته ي مادر
مرده رازنده ميكند نامش
گر چه اوخود گرسنه خوابيده
سيرشد عالمي ز اطعامش

قبل يكسال بعدازاين قصه
بي دوائي ودكتري يكبار
به خودم آمدم وديدم كه
شده ام يارقيه دختردار

  • سه شنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

باب ساعت -(دوست دارم روزهائي كه تو بودي را زياد) * محسن صرامی

552

باب ساعت -(دوست دارم روزهائي كه تو بودي را زياد) دوست دارم روزهائي كه تو بودي را زياد
جمله ي اينكه مي آئي تو به زودي را زياد

هي دلم بابا هواي با تو بودن ميكند
خوانده ام آن روضه ي بابا نبودي را زياد

او مرا از عمد هول داد از شتر آن نيمه شب
زجر دارد در وجودش بي وجودي را زياد

باب ساعت بود كه ماندم به زير دست و پا
خواب مي بينم پدرجان آن ورودي را زياد

چند عضو من شكسته ،دست،پهلو،سر،كمر
ميشود پيدا كني در من كبودي را زياد

كاش عمو دعوا كند هر كس مرا زد اي پدر
كاش عمو دعوا كند قوم يهودي را زياد

يا بيا تو پيش من،يا من مي آيم پيش تو
دوست دارم روزهائي كه تو بودي را زياد

  • یکشنبه
  • 21
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 11:31
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یاحضرت رقیه سلام الله علیها -(هرگز نميخواهم به تن جان بي رقيه) * محسن صرامی

562

یاحضرت رقیه سلام الله علیها -(هرگز نميخواهم به تن جان بي رقيه) هرگز نميخواهم به تن جان بي رقيه
زنده نخواهم ماند يك آن بي رقيه

كوثر براي فاطمه بود و رقيه
بيچاره آنكه خوانده قرآن بي رقيه

؛منا؛شود هر كس بگيرد دامنش را
؛منا؛نخواهد ماند سلمان بي رقيه

با شيخ گفتم تا نخواهد او نيايد
روي زمين يك قطره باران بي رقيه

؛بردأ سلاما؛هم يقين كار خودش بود
آتش نمي گردد گلستان بي رقيه

بايد اجازه گيرد عزرائيل از او
هرگز نمي آيد به لب جان بي رقيه

نامش شده اذن دخول ما به روضه
اين فيض ممكن نيست آسان بي رقيه

با دست هاي او گره ها ميشود باز
افتاد گره در كار انسان بي رقيه

ما را سپرده دست او ساقي كوثر
مستان نمي گيرند سامان بي رقيه

پس با جهنم فرق چنداني ندارد
از ديد ما جنات

  • سه شنبه
  • 14
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیه -(حالا كه هستي توي آغوشم دوباره) * محسن صرامی

573

یا حضرت رقیه سلام الله علیه -(حالا كه هستي توي آغوشم دوباره) حالا كه هستي توي آغوشم دوباره
خيلي خلاصه حرف دارم با اشاره

خورشيد و ماهي داشتم در آسمانم
در آسمانم نيست حتي يك ستاره

از فكر سوغاتي بيا بيرون كه ديگر
گوشي ندارم كه بخواهم گوشواره

از دختران لوس شامي دلخورم من
سنگم زدند و شد لباسم پاره پاره

ديدي كه زن هاي يهودي را چه كردند
داديم از كف ما در آنجا راه چاره

از جا پريدم تا كه ديدم خيزران را
با گريه ميكردم تو را آنجا نظاره

ديگر ندارم لحظه اي تاب اسارت
ديگر گذشته دردهايم از شماره

در اينكه من بابائي ام شكي نداري
من را ببر دل دل نكن بي استخاره

  • چهارشنبه
  • 15
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 18:32
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س) -(مویم که به دست عربی بی ادب افتاد) * حسین جعفری

771

حضرت رقیه (س) -(مویم که به دست عربی بی ادب افتاد) مویم که به دست عربی بی ادب افتاد
از گیسوی حوریه ای ام رنگ شب افتاد

خورشید، که تابید و در آتش بدنم سوخت
دستام چروکید و تنم در تعب افتاد

دیدم همه صورت تردم شده زخمی
عکسم که در آیینه قهر و غضب افتاد

هرجور حسابش کنی از شدت سیلی
بر صورت من قالب دست عرب افتاد

از ناقه که افتادم و پایم پر خون شد
یک بوته خاری بغلم در عجب افتاد

من پشت سر نیزه تو تند، دویدم
تا شمر نگوید، که رقیه عقب افتاد

دروازه ساعات ورودی غمم شد
وقتیکه به جان و تن مردم طرب افتاد

از نیزه که افتادی و چشمات لگد خورد
انگار که از نخل شرف یک رطب افتاد

قلبی که سه سال است برای تو طپیده
باور کنی یا نه دگر از تاب و تب افتاد

  • سه شنبه
  • 4
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل حضرت رقیه علیهاالسلام -(سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم) * محمد رسولی

1851
5

شعر غزل حضرت رقیه علیهاالسلام -(سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم) سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم

سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم

تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...

قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...

هلا! می‌روم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:48
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 روح اله نوروزی

سبک زمینه حضرت رقیه س -(بابایی خرابه احوالم) * روح اله نوروزی

1226
3

سبک زمینه  حضرت رقیه س -(بابایی خرابه احوالم) بابایی خرابه احوالم
از غم و دردِ تو می نالم
روز و شب کار من شد گریه
روضه خونِ غمِ گودالم

خون میباره چشام
بلند شده صدام
کجایی ای بابام
بابام بابام بابام...

تنها و مضطرم
شبیـه مـادرم
آتیش گرفت پرم
پرم پرم پرم...
...
#بند_دوم
سر تو روی زانوم باشه
دله بی تابه من آرومه
مثه مادر رو خاک افتادم
اگه دستم روی پهلومه

بال و پرم شکست
بغض حرم شکست
بابا ســرم شکست
شکست شکست شکست...

این حق من نبود
یتیم شدم چه زود
تنم شده کبود
کبود کبود کبود...

محمد صادق باقی زاده
روح الله نوروزی

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر رباعی حضرت رقیه(ع) -(خورشید به خون نشسته‌ام، آه! رسید) * سید محمد بابا میری

448

شعر رباعی حضرت رقیه(ع) -(خورشید به خون نشسته‌ام، آه! رسید) خورشید به خون نشسته‌ام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
ای عمّه! کمک کن که ز جا برخیزم
انگار مسافر من از راه رسید!

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی حضرت رقیه(ع) -(با این‌که غمی بزرگ بر دوش من است) * سعیده اصلاحی

510

شعر رباعی حضرت رقیه(ع) -(با این‌که غمی بزرگ بر دوش من است) با این‌که غمی بزرگ بر دوش من است
او نیست ولی صداش در گوش من است
ای هق‌هق بی‌امان کمی بند بیا
حالا که سر پدر در آغوش من است

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 مهدی صادقی

سبک زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -(دیگه روشن شده چشمای من با دل ریشم) * مهدی صادقی

910
3

سبک زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -(دیگه روشن شده چشمای من با دل ریشم) دیگه روشن شده چشمای من با دلِ ریشم

آخه بابای خوبم عمه جون اومده پیشم

عمه برگو چرالبهای زیبای بابام پرخونه امشب

عمه این دل زغم ودردو رنجِ بیکسی (می خونه امشب) ۲

(مَنِ الَّذی اَیتَمَنی) ۴

صورت دخترت ازاین مصیبت زردِ زرده

شبای این خرابه، ای باباجون خیلی سرده

بابا امشب چرا دست و پاهای کوچیکم داره می لرزه

بابا بوسه از لبای پُر ازخونت (به این دنیا می ارزه) ۲

(مَنِ الَّذی اَیتَمَنی) ۴

  • سه شنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 10:39
  • نوشته شده توسط
  • صادقی
ادامه مطلب
 عادل لاله چینی

ای وای رقیه سلام الله علیها (پایم، سرم، تمام تنم درد می کند) * عادل لاله چینی

2094
6

ای وای رقیه سلام الله علیها (پایم، سرم، تمام تنم درد می کند) پایم، سرم، تمام تنم درد می کند
من را لگد زدند، کمرم درد می کند
زیر کتک همینکه بگفتم پدر پدر
سیلی زدند مرا، دهنم درد می کند
از بس که زجر موی مرا هرطرف کشید
مویی نمانده، کل سرم درد می کند
رنگ بنفشه گشته تمامی پیکرم
از ضرب کعب نی بدنم درد می کند
آنقدر ناله کرده ام اندر فراق تو
کز سوز آه من، جگرم درد می کند
با نیزه میزدند، به پهلوی ما پدر
وقت نفس زدن، نفسم درد می کند
از خواب ناز با لگدی گشته ام به پا

از آن لگد پدر، شکمم درد می کند
(لطفا در صورت ادا نشدن حق مطلب و یا در مجالس عادی خوانده نشود)

  • یکشنبه
  • 3
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 09:54
  • نوشته شده توسط
  • عادل لاله چینی
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

حضرت رقیه سلام الله علیها محرم 98 -(امشب به شام شام مرا آفتاب برد) * سید پوریا هاشمی

609

حضرت رقیه سلام الله علیها محرم 98 -(امشب به شام شام مرا آفتاب برد) امشب به شام شام مرا آفتاب برد
کوه غمی که سینه من داشت آب برد

به به ببین که آمده اینجا به دیدنم!
با سر رسیده سر بگذارد به دامنم

خوش آمدی عزیز دل غم کشیده ام
پایت کجاست تا بگذاری به دیده ام؟!

گریه به روز و حال سیاهم نکن پدر
آشفته ام عجیب! نگاهم نکن پدر

آرام باش حال مرا بدترش نکن
هرچه شنیده ای ز کسی باورش نکن

بعد از تو روزگار من و عمه خوب بود
یادت که هست دمدمه های غروب بود؟!

سجاده ی نماز من اصلا لگد نشد
مردی بزور از وسط خیمه رد نشد

پوشیه های اهل حرم را کسی نبرد
چادر نماز قیمتیم را کسی نبرد

اصلا که گفته زجر مرا زجر داده است؟
باور نکن!که حرف بقیه زیاده است

زجر آنقدر هوای مرا بین دشت داشت
آ

  • سه شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)کوه غم/هزار کوه بلا را به شانه ام بردم * محمود اسدی

476

(غزل)کوه غم/هزار کوه بلا را به شانه ام بردم هزار کوه بلا را به شانه ام بردم
ز دوری تو پدر همچو لاله پژمردم

قدم خمیده شده مثل مادرت زهرا
به مثل مادرت از داغ و غصه افسردم

نماند دختر تو پشت در ولی بابا
خدا گواست که در زیر دست و پا مردم

فقط نه تشنگی کربلا مرا آزرد
گرسنه بودم و؛سیر از همه کتک خوردم
*****
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • چهارشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 07:15
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

نوحه زبانحال حضرت رقیه (س) -(ای پدرخوش آمدی بـه گـوشۀ ویرانه) *استاد سید هاشم وفایی

1158
2

نوحه زبانحال حضرت رقیه (س) -(ای پدرخوش آمدی   بـه گـوشۀ ویرانه) ای پدرخوش آمدی بـه گـوشۀ ویرانه
توشدی شمع من و من شده ام پروانه
ای امید جان من بابا توشدی مهمان من بابا
یاب المظلوم یااب العطشان (2)

ازچه غرق خون شدی مگرچه دیده ای پدر
من نفس بـریـده و توسربـریـده ای پدر
جان به قربان سرت بابا کی بریده حنجرت بابا
یاب المظلوم یااب العطشان (2)

گرجه زخمی وکبود ازاثـرجفـاشـدم
من سفیر کوچک قیـام کـربلاشـدم
من سفیر مکتبم بابا من حسینی مذهبم بابا
یاب المظلوم یااب العطشان (2)

شده چون روی کبودم رخ لاله گون تو
بوسه می زنم به پیشانی غرق خون تو
گرچه درمرارتم بابا غرق درزیارتم بابا
یاب المظلوم یااب العطشان (2)

ای فـدای همـۀ سـوزتووتـاب تبت
اثرچوب ستم مانـده چـرا روی لبت

  • جمعه
  • 8
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:35
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

شهادت حضرت رقیه(س) -(انگار روح فاطمه در او دمیده بود) * موسی علیمرادی

637

شهادت حضرت رقیه(س) -(انگار روح فاطمه در او دمیده بود) انگار روح فاطمه در او دمیده بود

آیینه ای که دیده عالم ندیده بود

هنگام خواب در بغل عمه زینبش

دختر نگو بگو ملکی آرمیده بود

از هر طرف پدر به تماشاش می نشست

از بس که اوبه حضرت زهرا کشیده بود

یادش به خیر آن شب جشن سه سالگیش

با با دو گوشواره زیبا خریده بود

یادش به خیر روز تولد برای او

زینب براش چادر مشکی بریده بود

چادر به سر که کرد دل خانواده رفت

گویا که مهر درشب تیره دمیده بود

آوردسینه ریز قشنگی عمو براش

خوشبخت تر ز او به خدا کس ندیده بود

بعد از پدر به سینه او غم سپرده شد

افسوس هر چه داشت به تاراج برده شد

حالا به روی خاک خرابه فتاد ه است

طفلی که بیش از همه زخمی جاده است

حالا نه گو

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد