عمه آمده مهمانم
جاگرفته بر دامانم
مرهم لب پر خونش
گشته دیده ی گریانم
با دو دیده ی پر ز اخترم
این شده همه حرف آخرم
با پر شکسته کبوترم
میبوسم با قد کمان
من جای چوب خیزران
-بند دوم
گوشه ی خرابه دارم
از نگاه تو می بارم
بعد ماجرای بازار
دیگر از سفر بیزارم
از سفر رسیدی مسافرم
خود نظاره کن حال مضطرم
مثل تو شکسته شده سرم
بی تو در رنج و مشکلم
دوری ات گشته قاتلم
-بند سوم
مهربان من ...بابایی
بی قرارم از تنهایی
مثل صورت و پهلویم
قامتم شده زهرایی
مثل مادرت قد خمیده ام
بار غم به شانه کشیده ام
بسکه در پی نی دویده ام
قاری نی سوار من
هستم مثل تو بی کفن
التماس دعا
- جمعه
- 8
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 17:56
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور