خواهم درآغوشت کِشم پیوسته چون جان ای پدر
بنشینم و بنشانمت بر روی دامان ای پدر
.
چون گُل تورا بُویم همی گَرد از رُخت شُویم همی
با تو سخن گویم همی از درد هجران ای پدر
.
تو ماه بر نی اندری آری ز مه زیباتری
از عالَمی دل میبری با روی رخشان ای پدر
.
تو کعبه ی جان منی مهر فروزان منی
جانیّ و جانان منی در مُلک امکان ای پدر
.
دیدم تو را جان یافتم جان چیست جانان یافتم
گویی که سامان یافتم در این بیابان ای پدر
.
گر چه شدم دور از تو من افکار و رنجور از تو من
اینگونه مَهجور از تو من با آه و افغان ای پدر
.
خنجر بُریده حنجرت ببریده شمر دون سرت
در پیش روی خواهرت با کام عطشان ای پدر
.
شام است یا شام وداع بنهادمش
- سه شنبه
- 23
- مهر
- 1398
- ساعت
- 14:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور