شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 روح اله گائینی

متن شعر و سبک نوحه سنتی محرم 98حضرت رقیه (س) -(تنت زخمی لباست پاره پاره – شمار زخم و دردات بی شماره ) * روح اله گائینی

4

متن شعر و سبک نوحه سنتی محرم 98حضرت رقیه (س) -(تنت زخمی لباست پاره پاره – شمار زخم و دردات بی شماره ) تنت زخمی لباست پاره پاره – شمار زخم و دردات بی شماره
ز دست سیلی سنگین شامی – نه گوشی داری و نه گوشواره
مولاتی رقیه، رقیه جانم
********
روز نیزه سر باباتو دیدی – تو بیابون روی خارها دویدی
پاهات پر از زخم و پر از آبله – چقدر خار از توی پاهات کشیدی
مولاتی رقیه، رقیه جانم
********
می کشم خجالت از عمه زینب – بعد از تو عمه بود از غم جان بر لب
شبی افتادم از ناقه به صحرا – خانمی را دیدم به نام زهرا
مولاتی رقیه، رقیه جانم

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:24
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 سید محسن حسینی

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س) -(اشک من چو باران – می چکد به دامان) * سید محسن حسینی

10

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س)  -(اشک من چو باران – می چکد به دامان) اشک من چو باران – می چکد به دامان
کرده ام چراغان – که از سفر رسیده مهمان
رنگ من پریده – قد من خمیده
ای سر بریده – خوش آمدی به کنج ویران
سر تا به پا، پا تا به سر تمام دردم
عمع کمک کن تا که من دورش بگردم
بابا حسین بابا حسین بابا حسین جان (2)
******
سحرم خوش آمد – قمرم خوش آمد
پدرم خوش آمد – من بوسه از رویش بگیرم
من به جستجویم – گرم گفتگویم
باشد آرزویم – امشب کنار او بمیرم
ای قاری عمه لبت چون ارغوان است
بابا گمانم جای چوب خیزران است
بابا حسین بابا حسین بابا حسین جان (2)
******
من به پیچ و تابم – ای تو آفتابم
تو بگو جوابم – ای سر چرا سرت شکسته
من که بسته ام لب – ای عزیز زینب
آمدم من امشب – سوی طَب

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:35
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س) -(وبرانه ی من دارد تماشا) * سید محسن حسینی

7

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س)  -(وبرانه ی من دارد تماشا) وبرانه ی من دارد تماشا
مهمان من شد ماه دل آرا
عمه ببین من از لبش بوسه بگیرم
عمه دعا کن با همین بوسه بمیرم
بابا حسین جان (۲)
******
امشب بگویم از گوشواره
امشب بگویم از گوش پاره
تو باغبان هستی و من نیلوفر تو
بابا ببین هستم شبیه مادر تو
بابا حسین جان (۲)
******
کسی نگیرد از من نشانه
در کنج ویران جز تازیانه
امشب بیا نازم بخر ای میهمانم
امشب مرا با خود ببر ای میهمانم
بابا حسین جان (۲)
******

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س) -(دل شب آمده ز ره مهمان من) * سید محسن حسینی

65

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س)  -(دل شب آمده ز ره مهمان من) دل شب آمده ز ره مهمان من
نشسته میهمان روی دامان من
به گیسویش اسیرم – ز رویش بوسه گیرم – کنارش من بمیرم
پدر جانم پدر (3)
*****
گل یاست پدر شده نیلوفری
گمانم ناز من تو امشب می خری
منم در اشک و ناله – منم دلخون چو لاله – منم پیر سه ساله
پدر جانم پدر (3)
*****
چرا لبهای تو شده چون ارغوان
بگیرم بوسه من ز جای خیزران
بقربان سر تو – بگو کو پیکر تو – چه شد انگشتر تو
پدر جانم پدر (3)
*****
به زانویم دگر نما باشد رمق
نشساه آمدم کنار این طبق
تو با چشمان خونبار – ببین در این شب تار – بود دستم به دیوار
پدر جانم پدر (3)
*****
ببینی گر مرا به چشمان ترت
پدر جان می کنی تو یاد مادرت
ببین ای نور دیده – شبیه آن شه

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س) -(ز ره رسیده ماه دل آرا) * سید محسن حسینی

8

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت رقیه (س)  -(ز ره رسیده ماه دل آرا) ز ره رسیده ماه دل آرا
مهمانم امشب دارد تماشا
بابا حسین جان (۲)
*****
بگو کجایی ای قرص ماهم
سیلی گرفته نور نگاهم
بابا حسین جان (۲)
*****
به پای مهمان من سجده کردم
عمه کمک کن دورش بگردم
بابا حسین جان (۲)
*****
تو را به دامن می گیرم امشب
پای سر تو می میرم امشب
بابا حسین جان (۲)
*****
پیر سه ساله افتاده از پا
هستم سراپا شبیه زهرا
بابا حسین جان (۲)
*****
عمه کجایی در این شب تار
می میرم امشب خدا نگهدار
بابا حسین جان (۲)
*****

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر مثنوی حضرت رقیه -(دخترم دختر سه ساله من) * افشین علا

2285

شعر مثنوی حضرت رقیه -(دخترم دختر سه ساله من) دخترم٬ دختر سۀ ساله من

در گلستان عمر٬ لالۀ من

ای که دائم کنار بابایی

همه شب غمگسار بابایی

ای که جانت به جان من بسته ست

جان ما چون دو حلقه٬ پیوسته ست

ای که از در چو می‌روم بیرون

دیده پر اشک می‌کنی٬ دل خون

لیلی ای مونس روان پدر

گل مأنوس با خزان پدر

دل چون شیشه‌ات قوی‌تر کن

غم این عشق٬ معنوی‌تر کن

گر دو روزی ز من جدا باشی

بهتر آن است با خدا باشی

چون دلت تنگ شد برای پدر

غربت اهل بیت یاد آور

اهل بیتی که بهر حلقۀ دین

گوهری چون رقیه کرد نگین

دختری از خیال٬ نازک‌تر

از نسیم بهار٬ چابک‌تر

دختری مثل تو سه ساله٬ ولی

از بزرگان خاندان علی

دختری بیکرانه چون دریا

دامنش مثل دامن زهرا

پد

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • alatashekoodakan
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

یا رقیّه یا اباالفضل -(خدا کند که دگر خیمه ای بنا نشود) * محسن ناصحی

749

یا رقیّه یا اباالفضل -(خدا کند که دگر خیمه ای بنا نشود) خدا کند که دگر خیمه ای بنا نشود
بنا اگر شده بی صاحبش رها نشود

خدا کند که قد و قامت یلان غیور
کنار جسم برادر ز غصه تا نشود

خدا کند که اگر هر که داغ دید و شکست
شبیه آینه ی خُرد کربلا نشود

عموی ساقی من رفته آب بردارد
دعا کنید که دستش ز تن جدا نشود

ستون خیمه که افتاد عمه ام آمد
به معجرم گره ی کور زد که وا نشود

  • پنج شنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
حاج افشین بابک اردبیلی

درد دل حضرت رقیه در خرابه شام با راس مطهر -(اشکم از حسرت تو میل چکیدن دارد ) *حاج افشین بابک اردبیلی

1724

درد دل حضرت رقیه در خرابه شام با راس مطهر  -(اشکم از حسرت تو میل چکیدن دارد ) اشکم از حسرت تو میل چکیدن دارد
قلب با دیدن تو شوق تپیدن دارد
.
امشب ای ماه بخون خفته زپیشم نروی
صد گل بوسه ز لبهای تو چیدن دارد
.
شوق وصل تو مرا زنده نگه داشته بود
روحم از جسم دگر میل پریدن دارد
.
عمه جان ناز ترا میکشد امشب بابا
ناز کن ناز که ناز تو کشیدن دارد
.
این چه زخمی است که افتاده به کنج لب تو
نقطه هر جا غلط افتاد مکیدن دارد
.
عمه ام گفته به من گریه کن امشب چونکه
ماه در برکۀ چشمان تو دیدن دارد
.
تا سحر گوش ز تو نالۀ جانسوز زمن
درد دلهای من خسته شنیدن دارد
.
یک نفر کاش به این شمر ستمگر میگفت
حنجر تشنۀ این شاه بریدن دارد؟؟
.
«بابک» اینجا ثمن عشق کلاف جان است
یوسف فاطمه بالله که خریدن دارد

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر روشن ضمیر

زمینه شب سوم محرم98 -(بابایی‌ کاش من نبینم سر تو رو دیگه غرق خون) * امیر روشن ضمیر

479

زمینه شب سوم محرم98 -(بابایی‌ کاش من نبینم سر تو رو دیگه غرق خون) بابایی‌ کاش من نبینم سر تو رو دیگه غرق خون
حالا که اومدی یه کم دیگه پیش دخترت بمون
موهای سرم ببین سفیده
فصل پیریه منم رسیده
بابایی بهم بگو ببینم
سه ساله ی اینجوری کی دیده

امشب میگم هِی با دل خون
بابا پیش دخترت بمون

حالا که اومدی شده این خرابه دیگه غرق نور
الهی من بمیرم که رفته سرت گوشه ی تنور
از غصه ی تو دارم می میرم
بابا تو رو من بغل می گیرم
تازیانه شد شام شب من
از شام و از این زمونه سیرم

امشب میگم هِی با دل خون
بابا پیش دخترت بمون

ازجا کنده قلب منو غصه های کوچه های شام
نمیدونی چی کشیدم بابایی از سنگ روی بام
ما و این همه اذیت و آزار
هِلهِله توی کوچه و بازار
ما و این همه چشم حرامی
دختر تو

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:48
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

نوحه دهه اول محرم98شب سوم -(من سه ساله ی پیرم) * محمد حسین ملکیان

462

نوحه دهه اول محرم98شب سوم -(من سه ساله ی پیرم) من سه ساله ی پیرم
جانم آمده بر لب
رفته دیگر از یادم
کودکی و تاب و تب

من شبیه فاطمه ، شکسته پهلویم
وای ازین قد خم و ، کبودی ِ رویم

السلام و علی سیدنا المظلوم
............
خواب خوش بدون تو
رفته دیگر از یادم
ای پدر خبر داری
من ز ناقه افتادم

زجر بی حیا مرا ، چه بی هوا میزد
من همین که می زدم ، تو را صدا می زد

السلام و علی سیدنا المظلوم

سبک امیر حسین الفت

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 ابراهیم قبله آرباطان

متن غزل حضرت رقیه -(از خیمه بیرون می زنی، اما کجا دختر!) * ابراهیم قبله آرباطان

761

متن غزل حضرت رقیه -(از خیمه بیرون می زنی، اما کجا دختر!) از خیمه بیرون می زنی، اما کجا دختر!
این چیست که بی تاب تر کرده تو را دختر

گم کرده ای چیزی مگر؛ یا تشنه ای شاید!
اینسان که می گردی به دور نیزه ها دختر

اطراف را آرام می گردی، هراسانی
از حرمله اینقدر می ترسی چرا دختر!

ناگاه چشم دخترک بر نیزه ها افتاد
می دید روی نِی، نشانی آشنا دختر

یک سر، که از مجموع سرهای جهان سر بود
یک سر که بوسیدست آن را بارها دختر

یک سر، که روی نیزه چون خورشید می تابد
بغض اش شکست و کرد آن سر را صدا دختر

:بابا! دلم خون است؛ می بینی و می دانی
جز سایه سار تو ندارد هیچ جا دختر

قربان چشمت، باز کن جانِ جهانم را
تا با تو درد دل کند این خوش ادا دختر

بعد از تو سوزاندند و گریان

  • سه شنبه
  • 2
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 08:58
  • نوشته شده توسط
  • امیر روشن ضمیر
ادامه مطلب

متن شعر حضرت رقیه(س) -(خمار بود به یک جرعه بوسه از بابا) * عباس جواهری رفیع

3227
5

متن شعر حضرت رقیه(س) -(خمار بود به یک جرعه بوسه از بابا) خمار بود به یک جرعه بوسه از بابا
ولی دریغ سبو روی نیزه ها،میرفت....

  • چهارشنبه
  • 3
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:24
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 علی اکبر نازک کار

شعر حضرت رقیه(س) -(درِ این خانه که جبریل ارادت دارد) * علی اکبر نازک کار

744

شعر حضرت رقیه(س) -(درِ این خانه که جبریل ارادت دارد) درِ این خانه که جبریل ارادت دارد

سگ دربار به یک شیر شرافت دارد

قلمم لال شد از وصف،چه گویم وقتی

کمترین نوکرشان حکم شفاعت دارد

ره صد ساله کند یک شبه طی با سرعت

هرکسی با علی و فاطمه وصلت دارد

ام اسحاق همان ام رقیه، جز او

کیست بر همسری شاه لیاقت دارد

شده روشن حرم وقلب حسین از قدمش

که از این حیث به او ماه شباهت دارد

غرق شد در صفت رحمت کشتی نجات

اینچنین شد که خودش باب کرامت دارد

هر فقیر از در او رفت خودش حاتم شد

بذل خانم به گدا نیز سرایت دارد

چند سالی شده هم دوش حسن،پس قطعا

با کریمان جهان سخت رقابت دارد

چقدر رفته در این باب به دختر،مادر

بسکه بر سینه زنان لطف و محبت دارد

فضلش این بس

  • پنج شنبه
  • 4
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:22
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

حضرت رقیه س -(کنج ویرونه گلی حال پریشان دارد) * هستی محرابی

648
0

حضرت رقیه س -(کنج ویرونه گلی حال پریشان دارد) #نذر_غربت_حضرت_رقیه_س

کنجِ ویرانه گلی حالِ پریشان دارد
از فراقش دلِ ما روضه ی طوفان دارد

می خراشد جگرم را عطشِ فریادش
او که در پای خودش خارِ مغیلان دارد

بی حیا بر لب خشکیده ی او چوب مزن
آخر این لاله ی پژمرده مگر جان دارد

چشم پر حسرتِ او منتظر باران است
قدرِ عالم به دلش روضه ی هجران دارد

گریه اش دردِ فراق است به کنجِ ویران
مثلِ مادر ز غمش کلبه‌ی احزان دارد!

#هستی_محرابی

  • یکشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 22:44
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

حضرت رقیه س -(ببینی جوجه ای بی بال و پر شد) * هستی محرابی

1331
-1

حضرت رقیه س -(ببینی جوجه ای بی بال و پر شد) #نذر_غربت_حضرت_رقیه_س

شنیدم که رقیه بی پدر شد
شنیدم در خرابه در به در شد

شنیدم عصرِ عاشورای خونین
ز آتش دامنِ او شعله ور شد

شنیدم زیرِ دست و پای دشمن
یتیمی نازدانه محتضر شد

شنیدم کربلا تا کوفه و شام
که با راسِ بریده همسفر شد

شنیدم او لگد خورده ز دشمن
چه زخمی بر رقیه کارگر شد

تصوّر کردنش هم سخت باشد
که بینی جوجه ای بی بال و پر شد

چها بگذشته بر گل مثلِ مادر
دچارِ درد پهلو و کمر شد

ببینی ظالمی با چکمه هایش
در آنجا کودکی را حمله ور شد

ببینی غربتِ کنجِ خرابه
که ایامِ گلی اینگونه سر شد

ببینی در طبق راسِ بریده
به پیش دیده ی او جلوه گر شد

خرابه، کجِ ویران، راسِ بابا
بیا عمه شبِ تارم سحر شد!

  • دوشنبه
  • 8
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:51
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س) -(دختری در آرزوی دیدن روی پدر ) * محرم خراسانی

518

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)  -(دختری در آرزوی دیدن روی پدر ) دختری در آرزوی دیدن روی پدر
یک شبی در گوشه‌ی ویرانه‌ای خوابیده بود
.
ناگهان از خواب جَست و انقلابی شد پدید
گوییا در خواب، آن دختر، پدر را دیده بود
.
کرد با آه و فغان از عمّه بابا را طلب
کی کسی مانند زینب در جهان، غم‌دیده بود؟
.
ناله‌ها می‌کرد دختر از غم روی پدر
بلبلی از دوری گل کی چنین نالیده بود؟
.
گشت وارد در خرابه رأس پُرخون حسین
لیک خاکستر، رخ آن ماه را پوشیده بود
.
تا که سرپوش طبق را یک طرف زد ناگهان
دید رأسی را که خون حق بر آن پاشیده بود
.
با نگاهی آن سه ساله خوب بابا را شناخت
گر چه مدّت‏ها همی روی پدر نادیده بود
.
دست برد و آن سر خونین به دامانش نهاد
بوسه‌ها زد آن لبی را کز عطش خشکیده ب

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

زبانحال حضرت رقیه (س) -(زنده جان میکنم ای جان جهان از بویَت ) *حاج محمد رونقی مازندرانی

584
-1

زبانحال حضرت رقیه (س)  -(زنده جان میکنم ای جان جهان از بویَت ) زنده جان میکنم ای جان جهان از بویَت
پای واپَس نکشم یک سَر مو از کویَت
.
با که گویم که ز بیدادِ دَد و دیو ِدغل
کرده جا گَرد اَلَم گِرد رُخ نیکویت
.
تو چو گنجی که به ویرانه نهانی ای جان
جستجویت نکند جز خَلَف حق جویت
.
رفتی از پیش من و نیک ندانم که کجا
دیده روشن کنم از پرتو مِهرِ رویت
.
یا که چون سایه ز دنبال تو رو پس نکشم
کَهربایی تو و من کاه که آیم سویت
.
حاش لله مگر از غیر کنم آب طلب
بهتر آنست که سیراب شوم از جویت
.
تو پدر منبع فیضی و فلاحی و وداد
در من البته شد اِلحاق سراسر خویت
.
دامن از من مکش و هیچ مکن روی تُرُش
حیف «رونق» متمتّع نشود از رویت
.

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:01
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شهادت حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

420
1

شهادت حضرت رقیه(س) ◾شهادت حضرت رقیه(س)

ناگهان بر من این خبر آمد
عمه جان بابم از سفر آمد
کنج ویرانه تا به سر آمد
به شب تار من سحر آمد
یاریم کن ز جای برخیزم
هستیم پای این طبق ریزم

لب گشود وسخن نمود آغاز
همچو غنچه لبان او شد باز
از برای پدر نمود چون ناز
کنج ویران به سوز وآه‌وگداز
سرفتاد از دو دست او به زمین
از خودش گفته با سر خونین

نامرتب اگر که مویم شد
همچوپاییز اگرکه رویم شد
باتوکم گر که گفتگویم شد
بین ره زجر روبه رویم شد
من نگویم چه شد ولی بابا
شده‌ام مثل مادرت زهرا

ای‌پناه همه تو چون کوهی
حس‌من‌رفته‌یاتومجروحی
کشتی آورده‌ای مگر نوحی
به تن‌خسته‌ام چنان روحی
آمدی تا تو، درد یادم رفت
رنگ رخسار زرد یادم رفت

خس

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 22:20
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه سلام‌الله -(سرت به دامنم اينبار مثل قبل نشد) * احمد شاکری

603

شهادت حضرت رقیه سلام‌الله -(سرت به دامنم اينبار مثل قبل نشد) سرت به دامنم اينبار مثل قبل نشد
هنوز لحظه‌ی ديدار مثل قبل نشد

تو آمدی كه من آرام تر شوم نشدم
دل شكسته‌ام انگار مثل قبل نشد

چقدر غنچه‌ی لبخند دورِ لب داری
يكی از اين همه تكرار مثل قبل نشد

پُر از گره شده موهام هرچه بافتمش
يكی دو بار نه ، بسيار ، مثل قبل نشد

سكينه دق كند آخر كه بعد رفتن در
حراجی سر بازار مثل قبل نشد

رُباب بوده و لبخندهای مردم شام
هنوز از آن همه آزار مثل قبل نشد

هنوز جای كتک‌های ديشبش مانده
هنوز اين دل افگار مثل قبل نشد

هنوز ديدِ كنيزی به خواهرم دارند
هنوز صحبت انظار مثل قبل نشد

- - -

نشد نماز بخوانم دوباره با چادر
حكايت من و اين كار مثل قبل نشد

كمک گرفتم از عمه به پات ب

  • پنج شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

‍ سبک سینه زنی حضرت رقیه (س) -(خرابه ده قراریمی بو آخشام انتظار آلوب) * حسنعلی بالایی

709
2

‍ سبک سینه زنی  حضرت رقیه (س) -(خرابه ده  قراریمی بو آخشام انتظار آلوب) خرابه ده قراریمی بو آخشام انتظار آلوب
بابامی ایستورم گورم یولوندا گزلریم قالوب

نجه قوش ایستیر قونا چمنده گل بوداغینا
چوخ ایستیر کی قیز گله آتا آنا قوجاقینا
بابامی گورسم ایندی من دوشنٌم ال ایاقینا

داریخمیشام خرابه ده یرولموشام بو دنیادان
بابامی ایستورم گورم یولوندا گزلریم قالوب

چوخ ایستورم کی گلجگین قولومی بوینونا سالام
اوپم ائو مهربان یوزون دویونجا عطرینی آلام
بابا بابا دیَم اودا منه دیه جان آی بالام

بابا بابا دیه دیه خرابه ده گونوم کچور
بابامی ایستورم گورم یولوندا گوزلریم قالوب

بابامی گورسه کیم دئسون خرابه یرده قالمیشام
دئسون کی گل کیمی سولوب خرابه ده سارالمیشام
فراق اودوندا یانمیشام بیب

  • پنج شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک واحد سنگین شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(آسمونه دختر تو،ابری و بارونیه) * امیرحسین سلطانی

778

سبک واحد سنگین شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(آسمونه دختر تو،ابری و بارونیه) بند اول

آسمونه دختر تو،ابری و بارونیه
خرابه امشب شب یلدا شده مهمونیه

خوش اومدی دلبرم بابا/نور دو چشم ترم بابا
عزیزو تاج سرم بابا

دلم فرش زیر پات بابا/به قربون اون چشات بابا
الهی جونم فدات بابا

خوش اومدی ای نگار من
خرابمون رو صفا دادی
به روی قلبم نشستی و
دلم رو بابا جلا دادی

امشب و مهمون منی
چرا تو خونین دهنی
من الذی ایتمنی

(من الذی ایتمنی)

بند دوم

شکسته پیشونیه تو،قاب چشات خونیه
کی زده با چوب به لبت کنج لبات خونیه

سرت روی دامنم بابا/عزاداره تو منم بابا
ببین کبوده تنم بابا

شده خاکی روی ماهه تو/فدای چشم سیاهه تو
آخه چی بوده گناهه تو

خوش اومدی خسته یار من
به این ویرونه نظر کردی
سکوت شب

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر مصائب شام، حضرت رقیه(س) -(این زمین نحس بوده از اول ، ناله های ادامه دار بزن) * علیرضا لک

485

شعر مصائب شام، حضرت رقیه(س) -(این زمین نحس بوده از اول ، ناله های ادامه دار بزن) این زمین نحس بوده از اول ، ناله های ادامه دار بزن
آیه های مطهر گریه ، به سر و روی این دیار بزن

و حقيقت دوباره پنهان شد ، تا که آفتاب آشکار شود
ای ستاره! ستاره ی پر زخم ، تو بیا و در این غبار بزن

چادرت را به روی خاک بکش ، تا که ویرانه سرفراز شود
دستهایت اگر چه بی رمقند ، بار دیگر دست به کار بزن

چشمهایت اگر کمی تارند ، عطر و بویی ز فاطمه دارند
دو دم تیغ اشک را بردار ، شامیان را به ذوالفقار بزن

تا که دنیا همه خراب شود ، چشم ، آتشفشانِ آب شود
یک دو جمله بگو ، تو حرفی از ، گیسوی دست نیزه دار بزن

لرزه افتاده بر سر انگشتت ، میهمان آمده به ویرانه
به گمانم رسیده بابایت ، پرده ها را بیا کنار بزن

ت

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(سالم نمانده تار مویی در سر من) * محمد حبیب زاده

622
1

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(سالم نمانده تار مویی در سر من) سالم نمانده تار مویی در سر من
زخمی شده از اشک چشمان تر من

باور نمیکردم چنین روزی ببینم
بوسه بگیرد سنگ از بال و پر من

زنجیر سنگینی دخیل دست و پایم
از هم گسسته این ضریح پیکر من

گشته خرابه جایم و چیزی نخوردم
جز سنگ چیزی نیست در دور بر من

گفتم یتیمم رحم کن بابا ندارم
آمد به قصد بردن این معجر من

حتی گل سر از سرم رفته به غارت
غمناک تر هم لحظه های آخر من

شمر و سنان و زجر نامردو اراذل
حرف از کنیزی میزدند و خواهر من

ای کاش بود اینجا عموی قهرمانم
خوش غیرت و بالا بلند آور من

با آتش خیمه تنم هم سوخت بابا
پیر و زمین گیری نمیشد باور من

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(باید که شرح داد خرابات طور را) * محسن حنیفی

544

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(باید که شرح داد خرابات طور را) باید که شرح داد خرابات طور را
پای تو ریخت زمزم اشک طهور را

باید که شست زلف تو را با گلاب ناب
چون راهبی که درک نموده حضور را

از بس که باد پنجه زده بین زلف تو
باید که باز کرد گره های کور را

پاهایم آبله زده بابا، عمو کجاست؟
باید عمو ادب بکند راه دور را

انبان به دوش خانه ی ما هم سری زدی
سهم خرابه کرده ای آیات نور را

همراه اشک، سوره ی کوثر بخوان پدر
بابا بخوان برای همه، این سطور را

حوریه را کنیزی منزل نمی برند
در بین طشت زمزمه کن "یا غیور" را

از روی نیزه زمزمه کن "ان یکاد" را
دیدی به دور قافله چشمان شور را؟

بخشیده ام به یمن حضور تو زجر را
اما نخواه تا که ببخشم تنور را

اما نخواه تا که ببخشم

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین) * حامد آقایی

930

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین) پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین
دستهٔ آل علی خون جگرت بود حسین

سربلندم که در این شهر اسیر تو شدم
زینبت در همه جا در به درت بود حسین

گله از سختیِ شبها ننمودم هرگز
درشب سرد سرِ شعله ورت بود حسین

علت چشمِ ترت را همه می دانستیم
شمر با اهلِ حرم همسفرت بود حسین

دشمنت خواست که از عشق نماند حرفی
هر کجا رفت ولیکن خبرت بود حسین

تهِ گودال تو را تا به خدا بالا برد
زخمهای بدنت بال و پرت بود حسین

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(صدای هِلهِله ها می کُشَد مرا امشب! ) * محسن زعفرانیه

527
1

شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(صدای هِلهِله ها می کُشَد مرا امشب! ) صدای هِلهِله ها می کُشَد مرا امشب!
بگو که من شده ام عازمِ کجا امشب؟!

برای دیدنِ بابا چه خوب پَر می زد
نگاهِ زخمیِ من سویِ نیزه ها امشب

به یاد لحظه ی غارت چقدر نالیدم
ولی چه ساکت و آرام و بی صدا امشب!

در ازدحام و هیاهو عجیب لِه کردند
تمامِ بال و پَرَم را به زیرِ پا امشب!

به قصد کَندَنِ زیور به صورتم میزد
برید گوشِ مرا هم چه بی هوا امشب!

چقدر ضربه از این چوب خیزران خوردم
به جرم اینکه صدا می زنم تو را امشب!

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:09
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

غزل حضرت رقیه سلام الله علیها -(آخر عُمرِ دخترت آمد) * رضا رسول زاده

496

غزل  حضرت رقیه سلام الله علیها -(آخر عُمرِ دخترت آمد) آخر عُمرِ دخترت آمد
تازه پیشِ سَرم سرت آمد
.
عطری از شهرِ یاس آوردند؟
بوی رَاسِ مُعطّرت آمد!
.
من نمی بینم اِی پدر امّا
گفت عمّه که دلبرت آمد
.
گفت بابایت آمده زِ سفر
گفت رویای آخرت آمد
.
راستی! عمّه بود فرمانده!
تا به اینجا که لشکرت آمد
.
سیلِ دردی که آمده سویم
بیشتر سَمتِ خواهرت آمد
.
مثلِ عمّه برادرِ من هم
سَرِ نیزه، برابرت آمد
.
من خودم را به آیِنه دیدم
در بیابان که مادرت آمد
.
قاریِ در خَرابه مهمانم
موقعِ ختمِ کوثرت آمد
.
زودتر از خودش به شَهرِ شام
زیوَرآلاتِ دُخترت آمد
.
خوب شد خواب ماندم ای بابا
تا نَبینم چه بر سرت آمد
.
تا نبینم که تیر و نیزه و سنگ
مثلِ باران به پیکرت آمد
.
ولی از این

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:16
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

متن شعر پنجم صفر شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است) * مهدی رحیمی زمستان

990
1

متن شعر پنجم صفر شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است) ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است

می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است

درعرب با اینکه نامت شد رقیه،آخرش
پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است

گاه می میرد کسی در لفظ از دوری یار
گاه مانند تو هم می گوید و هم عامل است

ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم
آب وقتی هست درواقع تیمم باطل است

هم که بابا را به یک لبخند جان تازه ای
هم برایش بوسه ی از راه دورت قاتل است

بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست
تربت کرببلا در اصل چوب محمل است

تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه ات
قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است

شد دخیل دامنت

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

زبانحال حضرت رقیه (س) -(نه شکوه از تو نه از دور آسمان دارم ) * میرزا عبدالوهاب حقیر خویی

577

زبانحال حضرت رقیه (س)  -(نه شکوه از تو نه از دور آسمان دارم ) نه شکوه از تو نه از دور آسمان دارم
ز بخت خود گله ای یار دلستان دارم
.
شبان تیره چو ایام وصل یاد آرم
ز شام تا به سحر دیده خونفشان دارم
.
در آرزوی تو جانا رسید جان به لبم
هنوز ذکر لبت در لب و زبان دارم
.
هزار مرتبه مردن ز هجر آسان است
مرا پس از تو ز عمری که جاودان دارم
.
ولی هوای وصال تو بر سر است مرا
هنوز تا به لب خسته نیم جان دارم
.
ز صد یکی نتوان باتو راز دل گفتن
که یک زبان و دو صد گونه داستان دارم
.
دهم اجازه کشد شمّه ای سرشتۀ نظم
«حقیر»مور سخنگوی و خوش بیان دارم
.

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه(س) -(روح بزرگش دمیده است جان در تن کوچک من) * محمد علی مجاهدی

471

شعر حضرت رقیه(س) -(روح بزرگش دمیده است جان در تن کوچک من) روح بزرگش دمیده است جان در تن کوچک من
سرگرم گفت وشنود است او با من کوچک من

وقتی که شبهای تارم در انتظار سپیده است
خورشید او می تراود از روزن کوچک من

یک لحظه از من جدا نیست بابای خوبم ببینید
دستان خود حلقه کرده است بر گردن کوچک من

می خواستم از یتیمی ، از غربت خود بنالم
دیدم سر خود نهاده است بر دامن کوچک من

گفتم تن زخمی اش را ، عریانی اش را بپوشم
دیدم بلند است و، کوتاه پیراهن کوچک من

در این خزان محبت دارم دلی داغ پرور
هفتاد و دو لاله رسته از گلشن کوچک من

از کربلا تا مدینه یک دفتر خاطرات است
با رد پایی که مانده است از دشمن کوچک من

دنیا چه بی اعتبار است در پیش چشمی که دیده است
دار الامان جه

  • جمعه
  • 19
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد