"شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها"
عمه جون سینه ام خسته ی درده
قصه ی کربلا آه چه سرده
بگم از صحنه ی تلخِ اسیری
تا بدونی عدوم با من چه کرده
عمه جونم ببین دلم کبابه
قصه ی این سفر برام سرابه
سرا پا وجودم در اضطرابه
حال و روزم ببین چقد خرابه
وقتی خنجرش رو عدو میگیره
رقیَت ترسِ او میخواد بمیره
با دو دستش داره گیسو میگیره
با دو پاهاش منو نشونه میره
بس ز داغِ پدر آزرده بودم
ناقه می رفت و من افتاده بودم
اون شب از قافله جا مونده بودم
اینو من توی گوشت خونده بودم
امشب این جاده ها چه بی گریزه
تیغِ این کوره راه ببین چه تیزه
عمه جون کفِ پام داره میسوزه
داره از تاولاشم خون میریزه
هر چه خاره امشب جلوی
- چهارشنبه
- 21
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:52
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹






#نذر_غربت_حضرت_رقیه_س



