شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 مرتضی محمودپور

شب سوم محرم -(السلام علیکِ یا بنت‌الحسین) * مرتضی محمودپور

1254

شب سوم محرم -(السلام علیکِ یا بنت‌الحسین) ◾السلام علیکِ

◾یا بنت‌الحسین

صورتم را ببین مثل مادر شده

رنگ رخسار من رنگ معجر شده

پای من زخمی و دست من بسته شد

غنچه‌ی یاس از کینه پرپر شده

  • چهارشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 00:07
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 وحید زحمتکش شهری

حضرت رقیه -( بابای نازنین من ای نور هردو عین) * وحید زحمتکش شهری

1056
1

حضرت رقیه -( بابای نازنین من ای نور هردو عین) بابای نازنین من ای نور هردو عین
بابا خوش آمدی به برم ماه من حسین

بابا نبودی و به دلم غصه خانه کرد
بابا تو را همیشه دل من بهانه کرد

بابای خوب من کمرم درد می کند
موی مرا کشید و سرم درد می کند

بابا همین که راس تورا بر سنان زدند
با تازیانه طفل تو را بی امان زدند

بابا ببین که قد سه ساله کمان شده
در کودکی بهار وجودم خزان شده

من را ببر که خسته ز دنیایم ای پدر
دلتنگ برای دیدن زهرایم ای پدر

وحید زحمت کش شهری

  • چهارشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:17
  • نوشته شده توسط
  • وحید زحمت کش شهری
ادامه مطلب

حضرت رقیه س -(ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن!) * هستی محرابی

2039
1

حضرت رقیه س -(ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن!) ‍ #بیقراری_حضرت_رقیه_س
#در_خرابه_شام_برای_پدر

در خرابه دختری جا مانده بود
حسرتِ دیدارِ بابا مانده بود
از فراقِ دیدنِ روی پدر
کنجِ این ویرانه تتها مانده بود

اندر آن ویرانه ی شامِ خراب
لاله ای در چنگِ خارا مانده بود
بس دویدش بینِ خار و بوته ها
تیغِ خارا در کفِ پا مانده بود

ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن

بس که بر تن تازیانه خورده بود
صد کبودی بر تنش جا مانده بود
محنتِ ایام و دردِ بی کسی
در سکوتِ سینه غوغا مانده بود

انتظارِ لحظه ها آمد به سر
تا که آن روی طبق وا مانده بود
آن سرِ خونینِ از پیکر جدا
صحبتِ آغوشِ غمها مانده بود

ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن

خلوتِ تنهاییِ خود با پدر
مدتی د

  • چهارشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 علی اصغر یزدی

حضرت رقیه سلام الله علیها -(یاس کبود صورت او التهاب داشت) * علی اصغر یزدی

987

حضرت رقیه سلام الله علیها -(یاس کبود صورت او التهاب داشت) مولاتى رقیه علیها السلام

یاس کبود صورت او التهاب داشت
معجراگرچه سوخته بود،اوحجاب داشت

گرچه به سمت آن تن بی سر پناه برد
هر گوشه رفت همره خود ،یک سپاه برد

طفل سه ساله قامتش از غم خمیده بود
بوی طعام شمر به صحرا رسیده بود

بر روی نیزه اشک علمدار جاری است
زجر لعین موظف یک سر شماری است

در پای غرق تاول او خار رفته بود
قد خمیده مجلس اغیار رفته بود

اشک سه ساله در دل صحرا سرود بود
ای عاشقان دو گونه ی سرخش کبود بود

هر درد و قصه ای که بگویی چشید او
باسیلی عاقبت به خرابه رسید او

علی اصغر یزدی

اللهم عجل لوليک الفرج
بحق الزينب سلام الله علیها

  • چهارشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • علی اصغر یزدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه -(سلام ما به رقیه اسیر و آزرده!) * هستی محرابی

1174
2

حضرت رقیه -(سلام ما به رقیه اسیر و آزرده!) #السلام_علیک_یا_بنت_الحسین_رقیه_جان

سلامِ ما به رقیه اسیر و آزرده
انیسِ غربتِ مادر به یاس پژمرده
سلامِ ما به گلی که ز دشنه پَرپَر شد
به آن یتیمِ سه ساله به آن پدر مرده!

..............................................

سلامِ ما به تو ای زخمِ خنجر و سیلی
ز ضربِ دستِ عداوت چنین شدی نیلی
به آهِ قلبِ پُر از خون و چشمِ پُر آبت
تویی که وارثِ صبر و کتابِ تفضیلی!

.......................................

همه‌ی هستیِ من رفت ز دستم عمه
بین ره با لگدی سخت شکستم عمه
یاد مادر چو فتادم همه غمها گم شد
بینِ خاک از ستم و کینه نشستم عمه!

...................................

ای رشته ی توسل، ای ملجأء و پناهَم
آو

  • چهارشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 19:14
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

حضرت رقیه س چرا رحمت به من ای ظالم کافر نمی آید * رامین برومند

1151
4

حضرت رقیه س چرا رحمت به من ای ظالم کافر نمی آید صحبت های حضرت رقیه با زجر ملعون

و صحبت با حضرت زینب س

چرا رحمت به من ای ظالم کافر نمی آید

به تو گفتم نزن ،دیگر صدایم در نمی آید

مکش إنقدر مویم را مگر دختر نداری تو

از این پاهای خسته راه رفتن بر نمی آید

بزن هرقدر میخواهی ولی کمتر فحاشی کن

که این رفتار با شیرین زبان دختر نمی آید

عمو ، عمه ، پدر ، قاسم ، علی اکبر

ببین این زجر بد رحمش به من آخر نمی آید

صدا میکردم اکبر را جوابم بود جان اما ....

نمی دانم چرا حالا علی اکبر نمی آید

رهایم کن که دردم کم شود،بگذار بنشینم

پریدن با پر و بال شکسته بر نمی آید

تنم درد میکند دیگر مزن آخر یتیمم من

نزن گفتم که من دیگر صدایم در نمی آید

تمام صورتم

  • چهارشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 21:39
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب
 روح اله نوروزی

حضرت رقیه(س) -(از درد و غمِ تو می نالم) * روح اله نوروزی

1867

حضرت رقیه(س) -(از درد و غمِ تو می نالم) از درد و غمِ تو می نالم
ببین که سوخته پَر و بالم
گریه زاری شده احوالم
ای وای ای وای ای وای ای وای
بابا
میریزه اشکام دونه دونه
نمیشه موهام دیگه شونه
آخه پُر از لخته ی خُونه
ای وای ای وای ای وای ای وای
سوخته موی تو، سَر و رویِ تو
سر تو بابا مگه کجا بوده
چرا زیرِ چشمای تو کبوده
ای وای ای وای ای وای ای وای
بابا
بار غم رو دوشم آووردم
نبودی چقد سیلی خوردم
خودمو به عمه سپُردم
ای وای ای وای ای وای ای وای
بابا
ببین چشم ترم میسوزه
بدجور بال و پرم میسوزه
داره موی سرم میسوزه
ای وای ای وای ای وای ای وای
چشم تو دور دید، با لگد کوبید
شبیه مادر پهلومو شکستن
می بینی دست و بازومو شکستن
ای وای ای وای ای وای ای و

  • شنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ (س) -( خون شد دل من ز غصه، در طشت چرا؟ ) * مریم موسوی

833

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ (س) -( خون شد دل من ز غصه، در طشت چرا؟ ) اَلسَّلامُ عَلیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ (س) -( خون شد دل من ز غصه، در طشت چرا؟ )

نذر بانوی سه ساله ی کربلا حضرت رقیه (س)

رباعی اول:

خون شد دل من ز غصه، در طشت چرا؟
گشت رأس تو روی نیزه در دشت چرا؟
کابوس تمام شد رسیدی تو، ولی
گفتند رقیّه (س) بی صدا گشت چرا؟

رباعی دوم:

گفتم که "مرا زدند با کعب سِنان"
گفتی که "ز بغض حیدری برده نشان"
گفتم که "دلم گرفته بس یا أبَتاه"
گفتی که "شمیم یاس آمد ز جِنان"

پ.ن:
وزن: مستفعل فاعلات مستفعل فع

  • دوشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • مریم موسوی
ادامه مطلب

حضرت رقیه س -(گنجینه ی عشق است دل خون رقیه!) * هستی محرابی

5861
2

حضرت رقیه س -(گنجینه ی عشق است دل خون رقیه!) #نذر_غربت_حضرت_رقیه_س

گنجینه عشق است دلِ خون رقیه

عالم به فدای دلِ محزون رقیه

دردانه بابا چو خودش بس که رئوف است

شد وِردِ لبِ ما اَنا مجنونِ رقیه!

#هستی_محرابی

  • سه شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 10:37
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا حضرت رقیه -(ای شام فلا تقهر این بچه یتیم است ) * اسماعیل تقوایی

1873
1

یا حضرت رقیه -(ای شام فلا تقهر این بچه یتیم است ) یا رقیه(س)

ای شام فلا تقهر، این بچه یتیم است

از جور زمان گوشه ویرانه مقیم است

خوردست بسی سیلی وبس ضربه شلاق

از دست توان داده در احوال وخیم است

این دخت سه ساله شده چون مادر سادات

چون جده ی خود داغ پدر دیده،الیم است

دیدست به خوابش که پدر آمده آنجا

بیدار شده گریه کنان یاد قدیم است

دورش همه زنهای حرم حلقه ببستند

با زاری او هر که در این گریه سهیم است

زینب به سر او بکشد دست نوازش

از بعد پدر عمه بر او یار وندیم است

آوردن سر بهر یتیم هست جنایت

این کار فقط سرزده از خلق لئیم است

گفتا که بیا عمه نسیمی بوزیدست

همراه نسیم از پدرم عطر وشمیم است

شعر:اسماعیل تقوایی

  • شنبه
  • 7
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا رقیه بنت الحسین -(رقیه کنج ویران با تنی تبدار می گرید ) * اسماعیل تقوایی

756

یا رقیه بنت الحسین  -(رقیه کنج ویران با تنی تبدار می گرید ) یا رقیه بنت الحسین (س)
رقیه کنج ویران با تنی تبدار می گرید
کنارش عمه اش زینب به یاد یار می گرید

به رویا دیده بابا را، به یاد خواب شیرینش
دلش تنگ پدر گشته شده بیدار می گرید

هرآنکس ساکن ویرانسرا باشد بود نالان
به دورش حلقه بسته دیده اش خونبار
می گرید

به یاد دختر آید خاطرات قبل عاشورا
زبابا و عمو یاد آیدش رخسار می گرید

به یاد آرد آغوش علی اکبر گل لیلا
به یاد اصغر آن نو غنچه ی گلزار می گرید

به یاد آرد مدینه،عزت آل پیمبر را
کنون از سختی دوران کج رفتار می گرید

به یاد آرد غروب غارت واز هول خصم دون
دویدنها بروی خاک ناهموار، می گرید

چو می آرند بهرش آن سر خونین بابایش
زبان بگرفته گوید درد دل بسیا

  • یکشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا رقیه بنت الحسین -(بیا تا دختر شامی بفهمد من پدر دارم ) * اسماعیل تقوایی

1135

یا رقیه بنت الحسین -(بیا تا دختر شامی بفهمد من پدر دارم ) یا رقیه بنت الحسین(س)

بیا تادختر شامی بفهمد من پدر دارم

بیا تا آید وبیند تورا بابا به بردارم

ترا در خواب دیدم شادمان بودم در آغوشت

شدم بیدار وگریان خاطراتت را بسر دارم

زبعد رفتنت خیری زاین دنیا ندیدم من

سه ساله هستم اما از جهان قصد سفر دارم

حواله شد مرا سیلی هرآن نام ترا بردم

دگر از بردن نام نکوی تو حذر دارم

اگر بینی مرا یادی کنی از مادرت زهرا

رخ نیلی، زشلاق عدو برخود اثر دارم

به مژگانم زنم جارو زمین کنج ویرانه

برای آب پاشی اشک از چشمان تر دارم

تسلای دل عمه سکوت خویش می خواهم

بود از دست من خارج، تلاش بی ثمر دارم

میسر می شود خاموشی ام با دیدن رویت

یتیمم، حسرت دیدار آن قرص قمر دا

  • سه شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه‌ی سینه‌زنی -(شهادت حضرت رقیه س) * مرتضی محمودپور

907

نوحه‌ی سینه‌زنی -(شهادت حضرت رقیه س) ◾نوحه‌ی سینه زنی
◾شهادت حضرت رقیه(س)
◾بنداول
دوستت دارم بابا
بیا بشین رو دامنم
تشنه سرجدا
به سینه و سر میزنم(۲)
کنج خرابه بابایی
سینه زنت شدم ببین
برای دیدن سرت
از ناقه افتادم زمین
آی بابایی آی بابایی(۲)
◾بنددوم
عمه به من میگفت
گریه نکن بابات میاد
آتیش نزن بجونم
باز داره صدات میاد(۲)
کنج خرابه بابایی
خوش اومدی خوش اومدی
بگو چرا تو تنهایی
نوگل باغ احمدی
آی بابایی آی بابایی(۲)
◾بندسوم
حالا که اومدی
از پیش من دیگه نرو
اگه میخوای بری
بدون من‌دیگه نرو(۲)
کنج خرابه بابایی
بیکس و تنها مونده‌ام
تمامیه قافله رو
به پای خود نشونده‌ام
آی بابایی آی بابایی(۲)

  • دوشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 00:15
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

حضرت رقیه سلام الله علیها -(روزها درد کمر دارم ولی شب بیشتر) * مرضیه نعیم امینی

2357
4

حضرت رقیه سلام الله علیها -(روزها درد کمر دارم ولی شب بیشتر) روزها درد کمر دارم ولی شب بیشتر
ما کتک خوردیم بابا، عمه زینب بیشتر

خنجر و سرنیزه و سنگ و سنان و چکمه ها
عطر تو دارند اینها، نعل مرکب بیشتر

  • پنج شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 19:33
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه نعیم امینی
ادامه مطلب

زخم خار مغیلان -(از سوی نیزه سرو خرامان خوش آمدی ) * حامد آقایی

908

زخم خار مغیلان -(از سوی نیزه سرو خرامان خوش آمدی ) از سوی نیزه سرو خرامان خوش آمدی
ای گل به دامن گلِ ویران خوش آمدی
مرهم به زخم خار مغیلان خوش آمدی
مهمانِ ریگهای بیابان خوش آمدی
آغوش من شده پدرم سایبانِ تو
شرمنده ام خرابه شدم میزبان تو
خورشید من شبانه به گلشن رسیده ایی
با بوی نان و آتش و آهن رسیده ایی
این بار جای من ، تو به دامن رسیده ایی
ای باغبان به نیتِ چیدن رسیده ایی
چون چاره ایی به یک سر بی تن نداشتم
صورت به صورت تو پدر من گذاشتم
تا دستِ تیره ایی به روی نور می زند
بابا برای عمه دلم شور می زند
با کعبه نی عدوی تو بدجور می زند
تا آنکه دیده ایی بشود کور ، می زند
عجِل وفات ، گشته دعایم ببر مرا
در شام ، گریه گشته غذایم ببر مرا
با عمه آندمی که ت

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

زینبی مذهب -(ای که تویی حسین را نورعین) *استاد سید هاشم وفایی

1066

زینبی مذهب -(ای که تویی حسین را نورعین) ای که تویی حسین را نورعین
رقیه خاتونی وبنت الحسین
سه ساله ومعلم مکتبی
فروغ بخش دیدۀ زینبی
تورهرو عقیده وجهادی
تورهنمای راه اعتقادی
تو بهترین پدیدۀ مکتبی
حسین خو و زینبی مذهبی
به بحر عشق وعاشقی گوهری
سفینه النجات را لنگری
طینت تو پاکتر از گل بود
نور وجود تو توکل بود
بزرگ عالمی کجا کوچکی
باب حوائجی اگر کودکی
نورتوای شهیدۀ راه عشق
سر زده ازسپیدۀ راه عشق
به زخم جان ودل ما مرهمی
باب مراد همۀ عالمی
تورنگ وبو به زمزمه می دهی
که عطر وبوی فاطمه می دهی
سوخته جان ها زشرار غمت
جان همه فدای عمرکمت
گذشته درفراق شب های تو
ندیده کس خنده به لب های تو
سه ساله ای وپُر ز جوش وخروش
رنج چهل ساله کشیدی به دوش
چون تو

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)درد کمر/پروانه ام که بال و پرم تیر می کشد * محمود اسدی

1034

(غزل)درد کمر/پروانه ام که بال و پرم تیر می کشد پروانه ام که بال و پرم تیر می کشد
جسم ضعیف و مختصرم تیر می کشد

از بس که اشک ریختم از دوریَت پدر
بنگر به چشم های ترم تیر می کشد

فریاد آب آبِ تو یادم نمی رود
تا آب می خورم جگرم تیر می کشد

آسیب دید شاخه ای از من به رهگذز
هستم نهال و برگ و برم تیر می کشد

ای سر ز سنگها که عدو بر سرم زده
سربسته گویمت که سرم تیر می کشد

از آن شبی که زجر لگد زد به پهلویم
دردش رسیده تا کمرم تیر می کشد
******
شائق

  • شنبه
  • 21
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 17:25
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)گوش پاره/سينه ام سوخته و از نفسم آيد دود * محمود اسدی

791

(غزل)گوش پاره/سينه ام سوخته و از نفسم آيد دود سینه ام سوخته و از نفسم آید دود
دیدنِ این سر پر خون به غمم،غم افزود

سرت از سنگ شده زخم،لب از چوب ولی
مات و مبهوت که گیسوی تو در دست که بود

نه فقط صورت من گشت سیاه از سیلی
غیر ناخن همه اعضای تنم هست کبود

ضربت سیلیِ شان نیست کم از ضرب لگد
گوش پاره شود از سیلیِ سنگین یهود

وای از هلهله و رقص زنان شامی
لااقل کاش سرِ نیزه علمدار نبود
*****
شائق

  • شنبه
  • 21
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 20:26
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

رقیه خاتون(از وقتی نیستی حالم خرابه) * اسماعیل تقوایی

911

رقیه خاتون(از وقتی نیستی حالم خرابه) زهرای سه ساله
از وقتی نیستی حالم خرابه
دلم غمین وچشام پر آبه

با رفتن تو آسایشم رفت
زندگی بی تو برام عذابه

مدتی میشه آغوش گرمت
بابا ی خوبم،برام سرابه

کتک زدندم جای نوازش
یتیم نوازی،اینجوری بابه

بابا کجایی، بیای ببینی
دل رقیه ت خیلی کبابه

هروقت میارم اسمتو بابا
جواب دشمن برام عتابه

چه جور بگم من،که روم نمیشه
دختر تو اینجا بی نقابه

سرم رو زانوت،همیشه جاش بود
حالا رو خاکه،توی خرابه

بابا دعا کن که من بمیرم
دعات میدونم که مستجابه

خوابتو دیدم مزه بمن داد
از خواب پریدم دیدم حبابه

بابا بیا سر،بزن به دختر
یتیم نوازی کار ثوابه

عمه خوبم پیر شده بابا
بعد تو دائم در اضطرابه

براش بمیرم بعد داداشش

  • یکشنبه
  • 22
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زهرای سه ساله(گیسوانم فرش زیر پای بابا می کنم) * اسماعیل تقوایی

838

زهرای سه ساله(گیسوانم فرش زیر پای بابا می کنم) رقیه بنت الحسین

گیسوانم فرش زیر پای بابا می کنم
بهر استقبال از او خود را مهیا می کنم

گر کند لطف وگذارد پای در ویرانه ام
سر به گوشش می نهم تا صبح نجوا می کنم

می نشینم روبرویش خیره تا صبح سحر
قامت زیبای بابا را تماشا می کنم

سخت بگذشته ست بی او روزگار دخترش
سر بزانویش نهاده درد دلها می کنم

گرچه در آغوش عمه بوی او حس میشود
لیک آغوش پر از مهرش تقاضا می کنم

او مسیحای منست واز برای مرهمش
زخمهای پیکرم بهرش هویدا می کنم

گر بیاید ناله وزاری به پایان می رسد
بازهم گلخنده را بر لب شکوفا می کنم

گویمش بابا کجا بودی اسیری رفته ام
روزها باشد که با غمها مدارا می کنم

عمه ام زینب بلاکش بوده در این قافله

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

حضرت رقیه س -(در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه!) * هستی محرابی

746

حضرت رقیه س -(در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه!) #زبانحال_حضرت_رقیه_س_با
#سر_بریده_پدر_در_خرابه_شام

در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه
گویی فرود اومد شهابِ آسِمونی
دختر گرفته راسِ بابا رو به دامن
چن تا ترک روی لب و روی پیشونی

داره میگه این بوده تنها آرزویم
شونه زنی با لای انگشتت به مویم
دس که نداری لااقل پس بوسه ای زن
"ردِِّ طنابِ مونده" بر زیرِ گلویم

دیشب که خوابم اومدی بابا چه زیبا
دَستی کشیدی زخمِ رویم ناز کردی
بس که گره افتاده بود هر تارِ مویم
با نرمیِ دسّات اونا رو باز کردی

اصلاً خودم دیدم در آغوشم کشیدی
امشب چرا بابا حسین "بی دسّ و پایی"
دیدم که با دسات تو لُپّامو کشیدی
آخه مگه در "جسم و سر" میشه جدایی؟

تو اومدی و عمّه جون هم پیشمون

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

رباعی حضرت رقیه (س) -(شب موقعِ خواب بیقرارم بابا) * رضا رسول زاده

1336
3

رباعی حضرت رقیه (س) -(شب موقعِ خواب بیقرارم بابا) شب موقعِ خواب بیقرارم بابا
سر بر سرِ سنگ می گُذارم بابا
شُد مویِ سرم به رنگِ دندان هایم
همرنگِ همین ها که ندارم بابا

  • سه شنبه
  • 24
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 21:38
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(شرمنده ام بابا از این حال و هوایم) * محسن صرامی

974

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(شرمنده ام بابا از این حال و هوایم) شرمنده ام بابا از این حال و هوایم
پیداست بغضی که نهفته در صدایم

شیرین زبانی های من را یاد داری
سخت است حالا گفتن بابا برایم

چشمان من کم سو شده کم سوی کم سو
آنقدر که حتی نمی بینم کجایم

درد کمر دیگر امانم را بریده
در راه رفتن سخت محتاج عصایم

دردم که آخر یکی دوتا نیست بابا
زخم است مثل پیکرت سر تا به پایم

از هر نظر از راه رفتن تا شمایل
خیلی شبیه حضرت خیر النسایم

سیرم پدر از زندگی از صبح تا شب
عجل وفاتی شد فقط ذکر و دعایم

شرمنده ام از عمه جان خیلی به قران
عمه کتک خورده پدر خیلی به جایم

  • پنج شنبه
  • 4
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 21:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(آسمونا اين روزا تار ميبينم،ميخورم زمين تا راه ميرم كمي) * محسن صرامی

715

یا حضرت رقیه سلام الله علیها  -(آسمونا اين روزا تار ميبينم،ميخورم زمين تا راه ميرم كمي) آسمونا اين روزا تار ميبينم،ميخورم زمين تا راه ميرم كمي
خود به خود نقش زمين ميشم بابا،تا ميام بردارم از جا قدمي

دست به ديوار ميگيرم ولي بازم،سختمه چند تا قدم كه راه ميرم
بسكه پهلوم باباجون تير مي كشه،زير لب ميگم كه پس كي مي ميرم

ديگه از عمه خجالت ميكشم،هي كتك ميخوره اون بجاي من
خدا خيرش بده عمه زينب و،خيلي زحمت كشيده براي من

كاريه كه شده فكرشم نكن،فداي سرت اگه منا زدن
دوباره به هم رسيديم عاقبت،باز بهم بگو بابا دخترمن

بگو تا همه بفهمند كه اومد،از سفر تموم هستيم پدرم
ديگه هيچ جائي نميذارم بري،خواستي هم بري منا هم ببرم

  • شنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 13:04
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(شد پخش به صحرا همه ي پيكرت از عمد) * محسن صرامی

798

یا حضرت رقیه سلام الله علیها  -(شد پخش به صحرا همه ي پيكرت از عمد) شد پخش به صحرا همه ي پيكرت از عمد
شد جسم تو مانند علي اكبرت از عمد

بسيار كريمي چه نياز است به شاهد
بردي وسط قتلگه انگشترت از عمد

لشگر همگي منتظر شكوه ي زينب
زد بوسه به رگ هاي گلو خواهرت از عمد

ديدم همه حساس به آن نام تو هستند
هي نام تو را برد پدر دخترت از عمد

انگار نه انگار مرا زجر كشم كرد
تازه شده ام آينه ي مادرت از عمد

ديدند رباب است ميان همه بي تاب
رقصيد كسي پاي سر اصغرت از عمد

ممنونم از اينكه پدر خوب رقيه
مهمان شده بر دامنم امشب سرت از عمد

از عمه ي خود ياد گرفتم كه گذارم
لب هاي خودم را به روي حنجرت از عمد

  • شنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 13:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

دل شيدا -(برخورد همينكه دل شيدا به رقيه) * محسن صرامی

922
1

دل شيدا -(برخورد همينكه دل شيدا به رقيه) برخورد همينكه دل شيدا به رقيه
دادم به اباالفضل دلم را به رقيه

با دست پر از مجلس او آمده قطعأ
هر كس متوسل شده هر جا به رقيه

زل ميزده هر وقت دل زينب كبري
مشتاق رخ حضرت زهرا به رقيه

از بدو تولد همه ديدند رقيه
وابسته به بابا شد و بابا به رقيه

با ذكر رقيه شده صاحب نفس عيسي
مديون شده بسيار مسيحا به رقيه

من را بسپاريد شب اول قبرم
يا دست علي اصغرشان يا به رقيه

ميگفت كسي لحظه ي احياي شب قدر
ده مرتبه با اشك خدايا به رقيه

پيدا نشود هيچ كسي تا ابد الدهر
حساس تر از اكبر ليلا به رقيه

شد ذكر رجز خواني عباس علمدار
لاحول ولا قوه الا به رقيه

  • یکشنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

حضرت رقیه (سلام الله علیها ) -(السلام ای دختر شاه حجاز) * مقصود ایران منش

1151
1

حضرت رقیه (سلام الله علیها ) -(السلام ای دختر شاه حجاز) السلام ای دختر شاه حجاز
السلام ای قبله گاه اهل راز
ای حریمت با صفا و دلربا
دستهای کوچکت مشگل گشا
تو گل گلخانه طاها ستی
تو شبیه حضرت زهرا ستی
دررخت نور شرافت منجلیست
دررگت خون حسین این علیست
جدتو پیغمبر خاتم بود
ریزه خوار خوان تو حاتم بود
تا ابد در این جهان پاینده ای
آل سفیان مرده و تو زنده ای
روگذارد بردرتو خاکیان
خادم درگاه تو افلاکیان
ای کشیده رنجها و دردها
ای اسیر پنجه نامردها
تازیانه زد بتو اهل جفا
زجرها دیدی ز دست زجرها
ازجفای دشمنان آزروده ای
طعنه ها از رهگذار بشنیده ای
عاقبت اندر خرابه خفته ای
گوهراشگت زمژگان سفته ای
آسمان میرفت آن شب ناله ها

گشته پژمرده زغم آلاله ها
اشگها جاری همه باس

  • دوشنبه
  • 8
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 18:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

حضرت رقیه علیهاالسلام -(آفتاب، پشت ابرهاست) * سید مهدی موسوی

927

حضرت رقیه علیهاالسلام -(آفتاب، پشت ابرهاست) آفتاب، پشت ابرهاست
در میانه‌های راه
دختری
سینیِ غذا به دست
با نگاهِ کودکانه‌اش به زائران تعارفِ تبسّم و سلام می‌کند
التماس پشت التماس:
«یا ضُیوفنَا الکرام!
اَلطّعام! اَلطّعام!»
من به اتفاق کودک درون خود به شام می‌روم
سینی و سری شبیهِ آفتاب…
کاش سینیِ مسی نماد آسمان نبود
کاش آفتابِ شام دخترک
این‌قدَر عیان نبود
کاش پشت ابر بود.

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:45
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر رباعی حضرت رقیه علیهاالسلام مدافعان حریم اهل‌بیت -(شاید که برای تعزیت می‌آید) * زهرا سپه‌کار

528

شعر رباعی  حضرت رقیه علیهاالسلام مدافعان حریم اهل‌بیت -(شاید که برای تعزیت می‌آید) شاید که برای تعزیت می‌آید
تشییع تو را به تسلیت می‌آید
این خانم کوچک سه‌ساله چه کسی‌ست؟!
سوی تو خلاف جمعیت می‌آید

  • دوشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل حضرت رقیه(ع) -(اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده) * مجید تال

872
2

شعر غزل حضرت رقیه(ع) -(اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده) اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده

به خواب سخت فرو رفته پای همّت من
وگرنه اسم کسی از قلم نیفتاده

به غیر، کار ندارم به خویش می‌گویم
چرا هنوز به ابروت خم نیفتاده؟

بقیع شاهد زنده، شبیه سامرّا
که اتفاق از این دست، کم نیفتاده

بماند اینکه به آن قوم رحم کرده حسین
هنوز سفرهٔ شاه از کرم نیفتاده

بماند اینکه چه خمپاره‌ها که آمده است
ولی به حرمت او در حرم نیفتاده

گذار پوست به دباغ‌خانه می‌افتد
هنوز کار به دست عجم نیفتاده

اگر که پرچم عباس روی گنبد رفت
سه ساله خواست بگوید علم نیفتاده

سه ساله خواست بگوید که دختر علی است
هنوز قیمت تیغ دو دم، نیفتاده...

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد