پروانه را تحمل ماندن به خاک نیست
مست تو را ز نیزه و شمشیر باک نیست
خیری ندیده هرکه برایت هلاک نیست
در عشق سن و سال که اصلا ملاک نیست
بوسیدی ام شکر شدن اثبات شد به من
از کنیه ات پسرشدن اثبات شد به من
ای یازده بهار پناه یتیمی ام
ماه تمام شام سیاه یتیمیم
رحمی نما به ناله و آه یتیمیم
آخر بگو که چیست گناه یتیمیم؟
که قسمتم نشستن درخیمه ها شده
افسوس خوردن و غم بی انتها شده
حالا که ابریم من و در فکر بارشم
میل قتال دارم و لبریز خواهشم
دستی بکش به روی سرم کن نوازشم
آخر به عمه بهر چه کردی سفارشم؟!
**
خورشید تیره بود و هوا پرغبار بود
پشت سرتو عمه پریشان و زار بود
دور و بر تو نیزه و سرنی
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 11:07
- نوشته شده توسط
- ح.فیض