عبدالله بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس
 محمود ژولیده

نوحه عبد الله بن الحسن(ع) -(عبداللهم عبداللهم من عاشق ثاراللهم) * محمود ژولیده

7408
18

نوحه عبد الله بن الحسن(ع) -(عبداللهم عبداللهم من عاشق ثاراللهم) عبداللهم عبداللهم
من عاشق ثاراللهم
یار سر افراز عمو
سرباز جانباز عمو
مگو که هستم بی پسر
دست و سرم ترا سپر
هستم سراپا مست تو
تا پای جان پابست تو
جام طهورایم بده
در مقتلت جایم بده
ای مقتلم آغوش تو
جان و دلم مدهوش تو
از خیمه دل بریده ام
تا قتلگه دویده ام
وقتی رسیدم با جنون
دیدم تنت را غرق خون
خود را رساندم آن میان
دیدم هجوم کوفیان
با آن لبان تشنه ات
دیدم بزیرِ دِشنه ات
یک نیزه بر حلقت رسید
خون از گلویت می چکید
مانند من کو مَحرمت
چون من که دیده درهَمت
در آخرین لحظه عمو
بودی تو در چنگ عدو
دیدم رخ نورانی اَت
یک سنگ بر پیشانی اَت
دیدم رگ گلوی تو
سه شعبه بر پهلوی تو
با این رگ بریده ام
من حنجرت بوسیده

  • سه شنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محمود ژولیده

دودمه حضرت عبدالله بن حسن(ع) -(تا جدا مثل علمدار شده بازویم) * محمود ژولیده

1579
1

دودمه حضرت عبدالله بن حسن(ع) -(تا جدا  مثل علمدار شده بازویم) تا جدا مثل علمدار شده بازویم
یا حسین می گویم
من به گودال ، وصالِ تو عمو می جویم
یا حسین می گویم

  • سه شنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن طالبی پور

حضرت عبدالله بن حسن(ع) -(میون گودال پر از غباره) * محسن طالبی پور

1024
0

حضرت عبدالله بن حسن(ع) -(میون گودال پر از غباره) میون گودال پر از غباره
ببین عموم و که نا نداره
یکی با خنجر کمین گرفته
می خواد که داغ رو دلم بزاره
موندنم بدون فایده س
تیر و نیزه ها شده قفس
عمه جون بزار برم عمو
داره می زنه نفس نفس
برات بمیرم ای عمو
پاشو که دارم می میرم ازغم
می ریزه خون از تن تو نم نم
پاشو بریم تا که روی زخمات
بزاره عمه براتو مرهم
چی آورده این سپاه سرت
خاکیه عمو چرا پرت
من چی کار کنم خودت بگو
مثل نیزه زاره پیکرت
برات بمیرم ای عمو
به جای بابا تو قتلگاهم
با یاد زهرا تو قتلگاهم
باید که دستم برات سپر شه
شبیه سقا تو قتلگاهم
عشقم و به تو نشون می دم
دستم و به آسمون می دم
افتخارمه دارم عمو
روی سینه ی تو جون می دم
برات بمیرم ای عمو

  • دوشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 11:15
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام #عبدالله_ابن_الحسن *

46

روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام #عبدالله_ابن_الحسن روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام
#عبدالله_ابن_الحسن
?شمر كه خود را بگمان خويش پيروز يافت
خندان و شادان كه دل همه انبيا و اوليا را هدف تيرخندهاى خود قرار داده بود با لشكريان خود بازگشت و پس از اندكى دوباره بحضرت حمله آورده و اطرافش را احاطه كردند.
در اين هنگام عبد اللَّه بن حسن ع كه هنوز به حد بلوغ نرسيده با سرعت از ميان خيمه‌ها
بيرون آمده و مى خواست خود را بكنار عموى بزرگوارش رساند زينب ع خواست او را از رفتن ممانعت كند و حسين ع هم بخواهرش دستور داده بود ، او را از آمدن كنار عمش جلوگيرى نمايد ليكن عبدالله شديدا از رفتن به خيمه‌ها امتناع مي ورزيد و ميگفت سوگند بخدا از عمويم جدا نخواهم شد.
اين

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام #عبدالله_ابن_الحسن *

14

روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام #عبدالله_ابن_الحسن روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام
#عبدالله_ابن_الحسن
?شمر با پيادگان نزديك حسين عليه السلام رسيد؛ حسين عليه السلام بر ايشان مي‌تاخت و آنها را مي‌راند، باز او را در ميان گرفتند، و پسري خردسال از خاندان او بيرون آمد؛ زينب دختر اميرالمؤمنين او را گرفت شايد نگاه داردش و حسين عليه السلام فرمود: او را نگاهدار! و آن پسر خود را از دست عمه رها ساخت و سوي حسين مي‌دويد تا كنار او بايستاد. و شيخ مفيد گفت: عبدالله بن حسن عليه السلام از نزد زنان دوان بيرون آمد و او پسري بود به بلوغ نرسيده تا كنار حسين عليه السلام بايستاد، زينب دختر اميرالمؤمنين خويش را بدو رسانيد كه نگذاردش و حسين عليه السلام فرمود: اي خوا

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

روضه عبد اللّه بن حسن عليه السّلام #عبدالله_ابن_الحسن *

6

روضه عبد اللّه بن حسن عليه السّلام #عبدالله_ابن_الحسن روضه عبد اللّه بن حسن عليه السّلام
#عبدالله_ابن_الحسن
?دو كودك در آغوش امام حسين عليه السلام توسط تير حرمله به شهادت رسيدند يكي از آن دو علي اصغر بود و يكي هم عبدالله ابن الحسن عليه السلام بود ، راري مي گويد :
لشكريان مدّتى توقّف مى كنند و به سوى حسين عليه السّلام بازمى گردند، در حالى كه امام عليه السّلام بر زمين نشسته اند و نمى توانند برخيزند ايشان را احاطه مى كنند، عبد الله بن حسن كه يازده سال بيشتر نداشت نگاهى به عموى خود مى اندازد كه در محاصره لشكريان قرار گرفته است، با سرعت به سوى عمو حركت مى كند، زينب مى خواهد او را بازدارد او فرار
مى كند و نزد عمويش مى آيد، بحر بن كعب شمشير را بالا مى ب

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام *

11

روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام روضه عبدالله ابن الحسن عليه السلام
#عبدالله_ابن_الحسن
?قالَ الرّاوى فَاسْتَدْعَى الْحُسَيْنُ ع بِخِرْقَةٍ فَشَدَّ بِها رَأْسَهُ، وَ اسْتَدْعَى بِقَلَنْسُوَةٍ فَلَبِسَها وَ اعْتَمَّ عَلَيْها فَلَبِثُوا هُنَيْئَةً ثُمَّ عادُوا إِلَيْهِ وَ أَحاُطوا بِهِ.
راوى گويد: امام عليه السّلام از اهل حرم دستمالى را طلب فرمود و سر مبارك را با آن محكم بست و كلاهى طلبيد كه عرب آن را ( قلنسوه) مى نامند و آن را هم بر فرق همايون نهاد و عمامه را بر روى آن پيچيد و ملبس به آن گرديد و بار ديگر عزم ميدان نمود.پس لشكر اندكى درنگ نمود، باز آن بى دينان بى شرم رجوع كردند و حضرت امام را احاطه نمودند

فَخَرَجَ عَبْدُ اللّه

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:05
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

#عبدالله_ابن_الحسن #علي_اصغر *

176

#عبدالله_ابن_الحسن  #علي_اصغر #عبدالله_ابن_الحسن
#علي_اصغر
?سيدابن طاووس روايت كرده : دوتا كودك در آغوش ابي عبدالله بود با تير حرمله سر از بدنشان جدا شد ، يك كودك عبدالله ابن الحسن بود .
در همان لحظاتي كه حسين عليه السلام بر شهادتگاه، خود با لب تشنه و غرق در خون در انتظار شهادت بود، يادگار ارجمند برادرش، «عبدالله»، فرزند امام حسن كه كودكي هوشمند بود، از سراپرده بانوان بيرون آمد و شتابان خود را به عموي گرانمايه اش حسين عليه السلام رسانيد. عمه اش «زينب» خود را به او رساند تا وي را به خيمه‌ها بازگرداند، اما او پايداري كرد و بازنگشت و فرياد برآورد كه: «لا والله لا افارق عمي! »به خدا سوگند از عمويم جدا نخواهم شد و او را تنها نخ

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:09
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

#عبدالله *

211

#عبدالله ك روز امام حسين داخل خانه امام حسن شد
فَلَمّا نَظَرَ إِلَيْهِ بَكى، فَقالَ: ما يُبْكيكَ؟ قالَ: اءَبْكى لِما يُصْنَعُ بِكَ،
چون چشم امام حسن عليه السّلام به برادر خود افتاد گريه نمود! امام حسين عليه السّلام عرض نمود: سبب گريه شما چيست؟
فَقالَ الْحَسَنُ عليه السّلام: إِنَّ الَّذى يُؤْتى إِلَيَّ سَمُّ يُدَسُّ إِلَيَّ فَاءُقْتَلُ بِهِ، وَلكِنْ لا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يا اءَبا عَبْدِاللّهِ، يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلاثُونَ اءَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ اءَنَّهُمْ مِنْ اءُمَّةِ جَدِّنا مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه و آله، وَ يَنْتَحِلُونَ الاْ سْلامَ، فَيَجْتَمِعُونَ عَلى قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِكَ وَانْتِهاكِ حُر

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 14:33
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

روضه و گريز حضرت عبدالله ابن الحسن ع *

11

روضه و گريز  حضرت عبدالله ابن الحسن ع روضه و گريز
حضرت عبدالله ابن الحسن ع
منبع : مقتل مرحوم مقرم ترجمه استاد عقيقي بخشايشي صفحه ٢٦٠ و ٢٦١

بسم الله الرحمن الرحيم
سپاه كوفه پس از اندكى درنگ دوباره به سوى امام حسين عليه السلام برگشتند و در حالى كه هنوز روى زمين نشسته بود و نمى تونست بلند شه اطرافش رو محاصره كردند ، در اين حال عبدالله ابن الحسن كه ١١ ساله بود نگاهش به عموش افتاد و ديد دشمن دور او حلقه زده اند ، دويد به سمت عمو، عمه سادات هر كاري كرد نتونست جلوى اين بزرگوار رو بگيره در حالي كه داد مي زد (( والله لا افارق عمى)) يعني به خدا قسم از عموم جدا نمي شم ، وقتي كه به عمو رسيد بحرابن كعب حرام زاده شمشير بلند كرده بود كه بر سر ا

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 18:03
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

#عبدالله_ابن_حسن *

4

#عبدالله_ابن_حسن #عبدالله_ابن_حسن
?روزی رسول گرامی صلی الله علیه و آله نماز جماعت می‌خواند امام حسین علیه السلام نزدیک ایشان بود. هرگاه پیغمبر به سجده می‌رفت حسین بر پشت حضرت می‌نشست و هنگامی که حضرت سر از سجده بر می‌داشت، او را می‌گرفت و پهلوی خود می‌گذاشت. چند بار این کار تکرار شد و بدین گونه نمازش را به پایان رسانید.
یک نفر یهودی که ناظر بر این جریان بود عرض کرد:
شما با کودکان طوری رفتار می‌کنید که ما هرگز با کودکان چنین رفتار نکرده ایم!
پیغمبر فرمود:
شما هم اگر به خدا و پیغمبر او ایمان داشتید، نسبت به کودکان رحم و مدارا می‌نمودید.
یهودی به واسطه رفتار پسندیده پیغمبر گرامی مسلمان شد.
?جا داره عرض كنيم يا رس

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 19:19
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

#عبدالله *

606

#عبدالله ?يك روز امام حسين داخل خانه امام حسن شد
فَلَمّا نَظَرَ إِلَيْهِ بَكى، فَقالَ: ما يُبْكيكَ؟ قالَ: اءَبْكى لِما يُصْنَعُ بِكَ،
چون چشم امام حسن عليه السّلام به برادر خود افتاد گريه نمود! امام حسين عليه السّلام عرض نمود: سبب گريه شما چيست؟
فَقالَ الْحَسَنُ عليه السّلام: إِنَّ الَّذى يُؤْتى إِلَيَّ سَمُّ يُدَسُّ إِلَيَّ فَاءُقْتَلُ بِهِ، وَلكِنْ لا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يا اءَبا عَبْدِاللّهِ، يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلاثُونَ اءَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ اءَنَّهُمْ مِنْ اءُمَّةِ جَدِّنا مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه و آله، وَ يَنْتَحِلُونَ الاْ سْلامَ، فَيَجْتَمِعُونَ عَلى قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِكَ وَانْتِهاكِ ح

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 20:01
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
 علی صمدی

حضرت عبدالله بن حسن(ع) -(میبینه که عمو گشته تنها) * علی صمدی

735
1

حضرت عبدالله بن حسن(ع) -(میبینه که عمو گشته تنها) میبینه که عمو گشته تنها
آخرین یار و سرباز آقا
میگه عمه رها کن منو تا
دل رو راهی کنم سمت دریا
دنیا رو دنیا رو
نمیخوام بدون عمو ای خدا
نمیشم یه لحظه ز پیشش جدا
عمو هم عمو بود برام هم بابا
میدم جونمو برای عمو
ندارم کمی ... واهمه
ملاقات ما توی قتلگاه
میاد مادرم ... فاطمه
عمو جان حسین ۳ یا مولا
دست من شد سپر بهر مظلوم
صورتت تر شد از خون بازوم
حاجتم رو حالا من گرفتم
روی سینت عمو گشتم آروم
آسمون آسمون
میباره مدام از غم شاه دین
شده خاک با خون طهورش عجین
سری بر نی و پیکری بر زمین
امیر غریب شدم بی شکیب
سپاه تو کو ... یا حسین
من عبدالهم که جان میدهم
به راهت عمو ... یا حسین
عمو جان حسین ۳ یا مولا

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

آخرین سرباز -(عمه رهام کن تا برم به میدون ) * اسماعیل تقوایی

1233

آخرین سرباز -(عمه رهام کن تا برم به میدون ) عبدا..بن حسن

عمه رهام کن تا برم به میدون
کمک میخواداز شهدا عمو جون

یعنی دیگه براش نمونده سرباز
زخم روی تنش شده فراوون

ببین چقدر دور وبرش شلوغه
شده بدون چاره وپریشون

عمه دارن سنگ بارونش می کنن
مسلمونای پست نامسلمون

رو زانوهاش نشسته نا نداره
من بمیرم، سرش شده پراز خون

دارن میرن سمت عمو با شمشیر
بیکس وتنها مونده تو بیابون

عمه بذار برم طاقت ندارم
برم فدا کنم برا عمو، جون

عبدا....رفت تا به عمو رسید و
بغل گرفت عمو با چشم گریون

گفت که عمو ببین اومد یه سرباز
اجازه میخوام که برات بدم جون

با دستش از عمو جونش دفاع کرد
پیش خدا رفت با لبای خندون

شاعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 16
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 20:25
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 علی محلاتی

عبدالله بن حسن(ع) -(عبداللهِ تو هستم) * علی محلاتی

1278
1

عبدالله بن حسن(ع) -(عبداللهِ تو هستم) عبداللهِ تو هستم
فرزند مجتبایم
همچون عباس و اکبر
من شیرِ کربلایم]
عمویِ مهربونم
شدی بی یار و یاور
اومدم تا بجنگم
یک تنه مثلِ لشکر
نمیتونم ببینم
سرِتو رو نیزه ها
یا که عمه همسفر
بشه با نامحرما
عبداللهِ تو هستم
فرزند مجتبایم
همچون عباس و اکبر
من شیرِ کربلایم
بند دوم
تا که شمشیرو دیدم
تویِ غربتِ نگاهت
دستایِ کوچیکم شد
سپرِ رویِ ماهت
دست من شده جدا
از بدن تو راهِ تو
شدم آخرین شهید
میونِ سپاهِ تو
عبداللهِ تو هستم
فرزند مجتبایم
همچون عباس و اکبر
من شیرِ کربلایم
بند سوم
دیدم اینجا رو لبهات
عطشِ خیمه ها رو
میزنم بوسه جایِ
تک تکِ نیزه ها رو
افتخارمه عمو
جون میدم رویِ تنت
وقتِ غارت، بدنم
میشه جایِ پیرهن

  • دوشنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 18:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

عبدا..بن حسن،آخرین سرباز -(دستان زینب چون کمان،او همچو تیری ) * اسماعیل تقوایی

1204

عبدا..بن حسن،آخرین سرباز -(دستان زینب چون کمان،او همچو تیری ) آخرین سرباز

دستان زینب چون کمان،او همچو تیری
از چله سوی زاده ی زهرا(س) رها شد

مولا بغل از بهر عبدا...بگشود
راهی آغوش عمو آن مه لقا شد

گفتا عمو سرباز آخر بهرت آمد
شادم کنون عبداللهت حاجت روا شد

بفشرد بر سینه حسین(ع) آن نازدانه
گریان برای یادگار مجتبا شد

عبدا....از بهر عمو دستش سپر شد
دستش به تیغ کینه از پیکر جدا شد

یک یا عمو گفتا وبعدش رفت از هوش
آماده ی نوشیدن آب بقا شد

لعن خدا بر حرمله، تیر سه شعبه
تیر آمد وبا سینه ی او آشنا شد

صدر عمویش شد بر او عرش معلی
از راه آن راهی دیدار خدا شد

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 23
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 08:00
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شهادت عبدا..ابن الحسن -(ببین عمه عمو ازپا فتاده ) * اسماعیل تقوایی

1339

شهادت عبدا..ابن الحسن  -(ببین عمه عمو ازپا فتاده ) ببین عمه عمو ازپا فتاده
سرغم را بزانویش نهاده

شده زخم تن او پر شماره
زکف داده عمویم راه چاره

سراپای عمو غرقاب خونست
به لب انا الیه راجعون است

ببین شیر خدا در کربلا را
به دورش گرگهای بی حیا را

هم آنانی که اصحاب یزیدن
همه آماده از بهر دریدن

بمیرم بین دشمن مانده تنها
چه سازد یک تنه در بین تن ها

عمو باشد سوی خیمه نگاهش
بگوش من رسد افسوس وآهش

یتیم مجتبی عبداللهم من
رهین منت ثاراللهم من

پدر بوده برایم بعد بابا
ندارم طاقت او گردیده تنها

رهایم کن روم رو سوی میدان
فدای مهربانیش کنم جان

زدست عمه دست او رها شد
دوید ومقصدش خون خدا شد

به گریه از حرم مدهوش او رفت
عمو را دید ودر آغوش او رفت

بگفتا

  • جمعه
  • 23
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:57
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -(ببین عمه چگونه بی قرارم) * حسن ثابت جو

2607
3

دوبیتی شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -(ببین عمه چگونه بی قرارم) ببین عمه چگونه بی قرارم
زمین خورده عموی دل فکارم
ببین یک عده دورش را گرفتند
رهایم کن دگر طاقت ندارم

  • جمعه
  • 23
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -(کسی همچون عمو دلدار من نیست) * حسن ثابت جو

775

دوبیتی شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -(کسی همچون عمو دلدار من نیست) کسی همچون عمو دلدار من نیست
خریدار دل بیمار من نیست
چو بابایم عمویم هم غریب است
درون خیمه ماندن کار من نیست

  • جمعه
  • 23
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

غزل شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -(بین خیمه با غم یادت تفکر می کنم) * حسن ثابت جو

946

غزل شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -(بین خیمه با غم یادت تفکر می کنم) بین خیمه با غم یادت تفکر می کنم
تشنه ام بر تشنگی تو تدبر می کنم
می زند غیرت به دل موجی و می آیم به سر
دامنت را از گلِ جسمم عمو پر مي كنم
دعوتت لبیک گفتم ای غریب کربلا
قابلم دانسته اي از تو تشكر مي كنم
بسكه مي خواهم تو را افتاده بین قتلگاه
در هوای سينه ات اكنون تبلوّر مي كنم
آخرين سرباز جانباز قیام تو شدم
اعتبارم دادي احساس تكبّر مي كنم
همچو بابایم در آغوشم گرفتی ای عمو
وقت جان دادن پدر را من تصور مي كنم
اي عمو با اين همه زخم تن و سوز عطش
از چنین صبری من احساس تحیر مي كنم

  • جمعه
  • 23
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 16:20
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب

حضرت قاسمبن حسن(ع) -(دستام توی دستای عمه م بود ) * پوریا باقری

790

حضرت قاسمبن حسن(ع) -(دستام توی دستای عمه م بود ) دستام توی دستای عمه م بود
داشتم به بابام فکر میکردم
زیر لبم آروم میگفتم
بابا میرم و بر نمیگردم
از دور میدیدم ته گودال
داشتن عمو مو ذبح میکردن
گفتم به عمه ، دستمو ول کن
این قوم خیلی پست و نامردن
عمه نگاه کن نیزه هاشونو
هی نا منظم تر میشه انگار
اون مردک پست و ببین عمه
چیزی میاره با خودش هربار
دارم میام پیشت عمو جونم
من که نمردم تو بشی تنها
خون حسن دارم تو رگ هام و
تو گوشمه توصیه ی بابا
دستش الهی بشکنه اون که
تیر سه شعبه توی قلبت زد
جون عمو من بر نمیگردم
جون بابام انقد نگو برگرد
آخه چجوری من برم خیمه
وقتی پُره زخم تن پاکت
کاشکی میشد کاری کنم واست
واسه تن بی جون و صد چاکت
از اصغرت کوچیک تر نیستم
ا

  • شنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 10:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

یک بند از ترکیب بند «غزال» تقدیم به حضرت عبدالله بن حسن علیه‌السّلام: -(با سر میاورم این دست را که دربر دلبر میاورم) * حامد تجری

639

یک بند از ترکیب بند «غزال» تقدیم به حضرت عبدالله بن حسن علیه‌السّلام: -(با سر میاورم این دست را که دربر دلبر میاورم) با سر میاورم
این دست را که دربر دلبر میاورم

دستم که جای خود
تو سرتکان بده بخدا سر میاورم

هرچند از عطش
یک لب به خشکی لب اصغر میاورم-

لب تر کنی اگر
با چشم خویش چشمه کوثر میاورم

اصلا تو جان بخواه
اصلا بگو سپاه بیاور، میاورم

رخصت اگر دهی
ازبین کودکان دو سه لشکر میاورم

بابای من شدی
من هم شجاعت علی اکبر میاورم

دقت که میکنم
از عمق زخمهای تو سر در میاورم

پس با خودم دوا
از اشکهای حضرت مادر میاورم

ای آبروی من
«ای صید دست و پا زده در خون» عموی من

  • چهارشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:42
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر حضرت عبدالله بن حسن ع و سبک زنجیر زنی محرم 98 -(افتاده به مقتل با جسمی پر از خون) * مجید رجبی

9

متن شعر حضرت عبدالله بن حسن ع و سبک زنجیر زنی محرم  98 -(افتاده به مقتل با جسمی پر از خون) افتاده به مقتل با جسمی پر از خون

از خون جبینش رویش گشته گلگون

عمه رها کن ببین که زیر دشنه

جان می دهد هستی ام با لب تشنه ۳

وای واویلا

محشر کشته برپا گرداگرد گودال

می زند عمویم چون مرغی پرو بال

پر میکشم سوی او با دل خسته

قاتل روی سینه عمو نشسته

وای واویلا

در راهت عمو جان بگذرم من از سر

دست من سپر شد پیش تیغ و خنجر

عبد الهت در ره تو جان فدا شد

دستش چنان دست سقایت جدا شد

وای واویلا

  • شنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

نوحه زنجیر زنی محرم 98 حضرت عبداله بن حسن ع -(از خون عمو گشته) * مجید رجبی

71

نوحه زنجیر زنی محرم 98 حضرت عبداله بن حسن ع -(از خون  عمو گشته) بند اول

از خون عمو گشته
مقتل شبیه دریا ۳
یک لشکر خون ریزو
او یک تنه و تنها ۳
عمه ببین جبین او شکسته
قاتل به روی سینه اش نشسته
واویلا ۲ عمو حسین جان

بند دوم

دیدم که عدو قصد
جان عمویم دارد۳
از هر طرفی سویش
شمشیر و سنان بارد ۳
بهرش سپر نمودم دست خود را
کردم فدایش همه هست خود را
واویلا ۲ عمو حسین جان

  • شنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:04
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(نوحه)دلداده و عاشق ثاراللهم * محمود اسدی

762
1

(نوحه)دلداده و عاشق ثاراللهم دلداده و عاشق ثاراللهم
من یادگار حسن عبداللهم
من با عمو میان قتلگهم
به سویت دویدم تو هستی امیدم
هستی من فدای هستت
دستم فتاده روی دستت

صدای هل من ناصرت شنیدم
از خیمه تا به قتلگه دویدم
به غربت آه از جگر کشیدم
زدی تو دست و پا فتادم از نوا
دور تو پر ز تیر و سنگ است
از خون محاسن تو رنگ است

دیدم شکسته شده آیینه ات

نیزه فرو رفته به گنجینه ات
جسم من افتاده روی سینه ات
تنم را از عمو جدا کرده عدو
شمر لعین به کینه پرداخت
از قتلگه بیرونم نداخت
*****
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • یکشنبه
  • 3
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 21:57
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(قطعه)جنایت شمر/از خیمه ها دیدم که زنده زنده دشمن * محمود اسدی

528

(قطعه)جنایت شمر/از خیمه ها دیدم که زنده زنده دشمن از خیمه ها دیدم که زنده زنده دشمن
با اسب بر جسم عمویم تاخت بابا

رفتم به میدان و سپر کردم دو دستم
دشمن به ظلم و کینه اش پرداخت بابا

از ضعف چشمان عمویم تار می دید
سربسته گویم او مرا نشناخت بابا

وقتی که شمر آمد روی سینه نشیند
از قتلگه بیرون مرا انداخت بابا
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • چهارشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 07:34
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 روح اله نوروزی

زمینه عبدالله بن الحسن (ع) -(عمه دستمو رها بکن ) * روح اله نوروزی

0

زمینه عبدالله بن الحسن (ع) -(عمه دستمو رها بکن ) عمه دستمو رها بکن

عمه جون فقط دعا بکن

تا نشه دیر برسم یه وقت

قتلگارو یک نگا بکن

میبینی عمو داره
حال خسته ميجنگه
الهی من بمیرم
که نشسته ميجنگه

اشکای چشام توو خیمه روونه روونه

بی عمو بهار عمرم خزونه خزونه

بند 2

ازدحام شده دوروبرش

قتلگاه پر از شمیم سیب

عمو مو تنها نميذارم

نگن که حسین شده غریب

رجزای حیدریم
به زمین زد دشمنو
یادِ بابام زنده شد
تا دیدن جنگ منو

جونِ من فدای راهت عموجون عموجون

من خودم میشم سپاهت عموجون عموجون

بند 3

بچه ی شیر یل جمل

شوق و ذوق جنگه تو سرم

میرم تا تو قتلگاه بشم

شهید و مدافع حرم

یاد ضربه غلافم
شميرش خورد رو دستم
یادِ اشک کوچه ها
یادِ پهلو شکستم

داغ ماد

  • پنج شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(نوحه)از کودکی ای دلبرم * محمود اسدی

1456
3

(نوحه)از کودکی ای دلبرم از کودکی ای دلبرم
بودی به جای پدرم
طاقت ندارم بنگرم عمو تنت
افتاده زیر دست و پای دشمنت
عمو حسین عمو حسین عمو حسین

با نیزه ای از صدر زین
دیدم که افتادی زمین
دیدم سواره ها به سویت آمدند
زنده بودی و از تن تو رد شدند
عمو حسین عمو حسین عمو حسین

سویت دویدم ای عمو
ناله کشیدم ای عمو
ناله زنم تا قتلگه با شور و شین
والله لا افارق عمی حسین
عمو حسین عمو حسین عمو حسین
*******
شائق

  • جمعه
  • 8
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 22:46
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

شهادت حضرت اباعبدالله ابن الحسن -(من نمیخوام تو خیمه ها باشم ) * محسن ناصحی

640

شهادت حضرت اباعبدالله ابن الحسن -(من نمیخوام تو خیمه ها باشم ) من نمیخوام تو خیمه ها باشم

زندگی بی عمو مگه میشه؟!

دلم از غصه پاره شد عمه

دل پاره رفو مگه میشه؟!

داداشم رفت قاسم و میگم

خب منم عاشق رها شدنم

لازمه دشمنای ما بدونن

که منم بچه ی همون حسنم

داداشم مرگ رو عسل می دید

نکنه مرگ با دلم قهره؟

مرگ اینجوری و میخوام اما

زندگی بی عمو برام زهره

گیرم اصلاً که دستامم بِبُرن

پر زدن با همین دوبال که نیس

دشمنت کو کجاس بیاد ببینه

مرد بودن به سن و سال که نیس

مرگ داره به من نفس میده

این شهادت چقدر باحاله!

با عمو ،جون می گیرم این پایین

بخدا زندگی تو گوداله

  • شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:08
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

نوحه سنتی دهه اول محرم98عبدالله بن الحسن (ع) -(تاب و تب من عمو حسینه - ذکر لب من عمو حسینه) * روح اله گائینی

5

نوحه سنتی دهه اول محرم98عبدالله بن الحسن (ع)  -(تاب و تب من عمو حسینه -  ذکر لب من عمو حسینه) تاب و تب من عمو حسینه - ذکر لب من عمو حسینه
در سینه جز مِهر و ولای تو ندارم
در پیش پای تو عمو جان می سپارم
عمو حسینم عمو حسینم
******
صد مرد جنگی با تیر و خنجر – دور و بر تو لاله¬ی پرپر
در سینه جز مِهر و ولای تو ندارم
در پیش پای تو عمو جان می سپارم
عمو حسینم عمو حسینم
******
دیدم که دشمن با سنگ می زد – بر صورت تو او چنگ می زد
در سینه جز مِهر و ولای تو ندارم
در پیش پای تو عمو جان می سپارم
عمو حسینم عمو حسینم
******

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 19:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد