با سرمی اورم
این دست راکه دربر دلبر می اورم
دستم که جای خود
تو سر تکان بده بخدا سر می اورم
هر چند از عطش
یک لب به خشکی لب اصغر می اورم
لب تر کنی اگر
با چشم خویش چشمه ی کو ثر می اورم
اصلا تو جان بخواه
اصلا بگو سپاه بیاورم می اورم
رخصت اگر دهی
از بین کودکان دو سه لشگرمی اورم
بابا ی من شدی
من هم شجا عت علی اکبر می اورم
پس با خودم دوا
از اشک ها ی حضرت مادر می اورم
دیگه واسه چی بمو نم حالاکه توبی سپاهی
تو ر گام میجو شه خو نم حالا که تو قلتگا هی
من عا زم می دونم نمی تونم که بمو نم
خو دمو تو گو دال به عمو جو نم میر سو نم
ضربان قلب من یا حسن یا حسین
اسمون ها هم میگن یا حسن یا حسین
عمو حسین عموحسین ببی
- سه شنبه
- 27
- مرداد
- 1394
- ساعت
- 08:27
- نوشته شده توسط
- امیر حسین