ماه تابان، ای پدر جان، غم مخور گر بی پناهی
میبرم غم، از دل تو، ای پدرجان با نگاهی
تو مخور غم، من نمردم
گر برادرهای من رفتند و گشتند فدایی
میخورم حسرت به مهدم تا شوم کرببلایی
با نوای هق هق خود پاسخی من میدهم به
ناله ی هل من معینت ای که بر غم آشنایی
میشوم سربازتو همدم و همراز تو
حجت حق، نور مطلق، تو مگو کم سن و سالم
در ره عشق تو لیلا همچو مجنون گشته حالم
بی قرارم، مست یارم
به خدا که از برای تشنگی نیست گریه هایم
در سرم شور شهادت در دلم پر از ولایم
در سپاهت بعد عباس میشوم من هم علمدار
نذر تو گشته تمام ناله ها و گریه هایم
آخر مهمانیت میشوم قربانیت
در بر من، دست به سینه، آسمان و ابر و بادند
زار و
- شنبه
- 17
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:17
- نوشته شده توسط
- سیده زینب فیض