رمضان رفت ولی بار گناهم مانده
به همان سفره ی تو خیره نگاهم مانده
گفته بودم به خودم توبه کنم خوب شوم
رمضان رفت ولی روی سیاهم مانده
داده ام دل به علی ضامن این بد بشود
خط نزن نام مرا راه نجاتم مانده
به همان رّبنا بر دم افطار سوگند
که براین گداییم هستم خدایا خرسند
شده ام آتش نمرود گلستانم کن
تشنه ی اب حیاتم تو سیرابم کن
نیمه شب وقت سحر دست به دعا برداشتم
خجل و شرمنده ام دست از شما برداشتم
مزد این سی شبه را برات کربلا بده
تو به جای گریه هام یه ایون طلا بده
عید فطر امده است عیدی به من برات بده
تو به من مجوز رد شدن از صراط بده
هرکه گفت حسین حسین آقا خودت نجات بده
شاعرت خسته شده جوهری به گدات بده
- یکشنبه
- 24
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 23:23
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور