شهادت امام موسی بن جعفر الکاظم

مرتب سازی براساس

رباعی شهادت امام کاظم از یاسر رحمانی -( هرچند نمانده اثري از اثر تو ) * یاسر رحمانی

3593
6

رباعی شهادت امام کاظم از یاسر رحمانی -(  هرچند نمانده اثري از اثر تو ) هرچند نمانده اثري از اثر تو
همسايه زنجير شده بال و پر تو
صد شكر خدا را كه نديدست يتيمت
بر پيكر تو نيزه و بر نيزه سر تو

شاعر : یاسر رحمانی

  • یکشنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 20:31
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محمد مبشری

زمینه شهادت حضرت موسی بن جعفر -( تو سیاهچالی اسیره ) * محمد مبشری

3060
3

زمینه شهادت حضرت موسی بن جعفر -( تو سیاهچالی اسیره ) تو سیاهچالی اسیره
آروم آروم پر میگیره
داره موسی بن جعفر میمیره
میون هلهله نواش گمشده
تو بغض گریه هاش صداش گمشده
چارچوب پیکر نحیف آقا
تو سجده ها زیر عباش گمشده
آه ، در دلِ شب میونِ دعا
مرد یهودی زند بی هوا
آه من کجا؟ ضربهء سِندی و...
آه از حسین،زینب و کربلا...
...
یا موسی بن جعفر
...
نه شنیدی ، نه... ، نبودی
من و این مرد یهودی..
رو تنم پُر میشه هر شب کبودی
نمیرسه خدا ناله های من
از ردپا پُره بر عبای من
یاد مدینه و پدر ، مادرم
خورد شده استخونای پای من
چند روزِ دردِسرِ ، دردِ سرْ
قوس کمانیِ روی کمر
تیر میکشه گونهء پاره ام
ارثیهء مادرِ بر پسر
...
یا موسی بن جعفر
...
دَمِ عصرِ یا غروبِ
کی میگه حال

  • یکشنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 21:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مهدی نظری

غزلی زیبا در شهادت مظلومانه امام موسی الکاظم از مهدی نظری -( کاش از او خبری را به پسر می بردند ) * مهدی نظری

2861
4

غزلی زیبا در شهادت مظلومانه امام موسی الکاظم از مهدی نظری -( کاش از او خبری را به پسر می بردند ) کاش از او خبری را به پسر می بردند
که برای پدرش خون جگرمی بردند
همه از غصه زندان بلا بی خبرند
لااقل کاش به معصومه خبر می بردند
کاشکی عطر سلام سحر دختر را
بانسیم سحری سوی پدر می بردند
پیرمردی که خدارا به نظر می آورد
سجده برخاک درش اهل نظر می بردند
گریه اش بوی مناجات علی را می داد
فیض از گریه او شام و سحرمی بردند
آسمانهاوزمین چشمه و ابر و دریا
روزی خویش از این دیده ترمی بردند
ساق پایش ترکی داشت که هی وا می شد
بازهم حمله به او داس وتبر می بردند
بعضی اوقات لگدها همه باهم محکم
حمله ای را سوی پهلو وکمر می بردند
تامناجات سحرگاهی او قطع شود
با زن فاحشه ای حوصله سر می بردند
بازشد چون درزندان همه باهم دی

  • یکشنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 21:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

واحد شهادت امام کاظم از بهمن عظیمی -( میان زندان زار و مضطر ) * بهمن عظیمی

3470
3

واحد شهادت امام کاظم از بهمن عظیمی -( میان زندان زار و مضطر ) میان زندان زار و مضطر
غریبانه، بی یار و یاور
دلم سوزد با یاد مادر
یازهرا.س. ۲
در این شبهای سخت و دلگیر
ندارم همدم غیر زنجیر
شدم دیگر از زندگی سیر
یازهرا.س. ۲
تنها و غریبانه جان میدهم در زندان
لب تشنه با دیده هایی گریان،به یادت حسین جان
میسوزد عالم از سوز و آه من
کسی نداند جرم و گناه من
گوشه زندان شد قتلگاه من

باب الحوائج،مظلوم عالمین۳

بدون عذر و بی بهانه
ز دشمن خوردم تازیانه
به جسمم دارم صد نشانه
واویلا۲
پر از خون شد چشم تر من
غل و زنجیر و پیکر من
جسارت شد بر مادر من
واویلا۲
چشمانم به در مانده در غربت و تنهایی
پر از خون شد این دیده دریایی،رضا جان کجایی
رمق نمانده بر پای این اسیر
شدم دگر من ا

  • یکشنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 21:34
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

شهادت امام موسی کاظم شعر بلندی از علیرضا خاکساری -( به لطف حضرت حق حس معنوی دارم ) * علیرضا خاکساری

2747
2

شهادت امام موسی کاظم شعر بلندی از علیرضا خاکساری -( به لطف حضرت حق حس معنوی دارم ) به لطف حضرت حق حس معنوی دارم
به شوق خواندن مرثیه مثنوی دارم
شب شهادت و من یاد کاظمین کردم
و اشک مادر سادات را در آوردم
دلا بسوز که معصومه زار و محزون است
دلا بسوز امام زمان دلش خون است
دلا بسوز که در سینه غم شرربار است
دلا بسوز امام رئوف عزادار است
دلا بسوز به سوز دل امام رضا
به روضه ای که شده قاتل امام رضا
یکی دو جرعه غزل مرثیه بنوشید و...
به دخترش همگی تسلیت بگویید و...
چه خوب تک تک تان اهل فیض و بارانید
به نام نامی آقا به روضه مهمانید
تمام غربت عالم به او حواله شده
اسیر خسته ی کنج سیاهچاله شده
بنای دشمن او ظلم و جور و بیداد است
سیاهچاله نگو قتلگاه بغداد است
به ناله محبس خود را اگر حرم کرده

  • یکشنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 21:40
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

تقديم به امام موسي ابن جعفر عليه السلام -( شانه هاى آسمان لرزيد از بار غمت ) * اصغر چرمی

2073
4

تقديم به امام موسي ابن جعفر عليه السلام -( شانه هاى آسمان لرزيد از بار غمت ) شانه هاى آسمان لرزيد از بار غمت
ديده ى افلاكيان شد ابر خونبار غمت

عرش حق زد ناله و افتاد بر روى زمين
خرد شد اركان آن در زير آوار غمت

پيكرت تشيع شد بر دوش زخمى نسيم
شد مشام عرش پر از عطر سرشار غمت

عرش حق شد كاظميه نوحه خوان شد جبرئيل
تا طنين انداز شد امروز اخبار غمت

آسمانها زير تابوتت كمر خم كرده اند
ريختند افلاكيان در پاى ديوار غمت

حنجر مرثيه ام زخمى داغ روضه ات
پيكر شعرم اسير درد بسيار غمت

مي توان ديوان نوشت از جوهر اشك شما
صد غزل مرثيه شد در بين آثار غمت

رشته ى عشق تو را بين كلافى بسته ام
تا كه باشم موجب گرمى بازار غمت

مدخل باب المرادت پنجره فولاد ماست
تذكره مي خواهد امشب اين گرفتار

  • جمعه
  • 1
  • خرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

غزلي تقديم به امام موسي ابن جعفر عليه السلام -( چون خدا درب جنان را از حريمت باز كرد ) * اصغر چرمی

2251
1

غزلي تقديم به امام موسي ابن جعفر عليه السلام -( چون خدا درب جنان را از حريمت باز كرد ) چون خدا درب جنان را از حريمت باز كرد
مي توان بين حرم با يك غزل پرواز كرد

مي توان مرثيه را با اذن زهرا مادرت
با گريز روضه هاى كربلا آغاز كرد

مي توان سر را فرود آورد پاى مدحتان
عشق را بر خاندان عترتت ابراز كرد

مي توان با يك اشاره بر شكوه مرقدت
بر بهشت و اهل آن تا صبح محشر ناز كرد

دل كه شد غمخانه ى موسي ابن جعفر زنده شد
گر گرفت و عالمي را غرق سوز و ساز كرد

عاشق باب المرادش كرد ما را آنكه گفت
حضرت موسي ابن جعفر در حرم اعجاز كرد

با برات كاظمينش بنده ى آلوده را
از همان آغاز با اهل ولا همراز كرد

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 1
  • خرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زندانی هارون -( سالها زندانی زندان هارون بود او ) * اسماعیل تقوایی

2431
4

زندانی هارون -( سالها زندانی زندان هارون بود او ) سالها زندانی زندان هارون بود او
راه دشواری برای حفظ دین پیمود او

هر که از عباسیان آمد ورا آزار داد
یا به زندان بود یا در خانه اش محدود او

سندی شاهک در آخر گشت زندانبان او
دشمنی غدار بر موسای کاظم(ع) بود او

در همان زندان بشد مسموم زهر کینه ها
بعد عمری رنج وزندان عاقبت آسود او

ابن صادق،عبد صالح،باب حاجت های ما
هفتمین ماه امامت دل زما بربود او

تسلیت باد این مصیبت بر رضا(ع) هشتم امام
سالها در حسرت دیدار بابا بود او

سر سلامت گوبه مولامان امام آخرین
حضرت صاحب که خصم دین کند نابوداو

هرچه خواهی شیعه از باب الحوائج کن طلب
چون که باشد مظهر لطف وامیر جود او

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 11:27
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

شهات حضرت موسی بن جعفر علیه السلام -( ما خاک پای دوستان اهل بیتیم ) * امیر عظیمی

3742
9

شهات حضرت موسی بن جعفر علیه السلام -( ما خاک پای دوستان اهل بیتیم ) ما خاک پای دوستان اهلبیتیم
خصم تمام دشمنان اهلبیتیم

ریزه خورِ هر روزِ خوان اهل بیتیم
اولاد حیدر را همیشه دوست داریم

موسی بن جعفر را همیشه دوست داریم
یارب چرا خورشیدمان رو به غروب است؟

دنیای ما، زندان آدم های خوب است
در این میان هر کس که محبوب القلوب است

باید که در زندان غم در بند باشد
یک عمر دور از همسر و فرزند باشد

آقای ما، موسی بن جعفر بین زنجیر
دارد دگر زندان به زندان می شود پیر

این روزهای آخر آقا شد زمینگیر
مابین غلّ و جامعه پایش خمیده

پایش فقط نه، کل اعضایش خمیده
این مرغ افلاکی دور از آشیانه

آزرده از زخم زبان های زمانه
آن قدر خورده از یهودی تازیانه

دل در از بر روضه هایش گریه می ک

  • یکشنبه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 08:06
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

سفره‌ی باب الحوائج -( ای که آیات خدا در نام تو معنا شده ) * عمار موحد

2874
2

سفره‌ی باب الحوائج -( ای که آیات خدا در نام تو معنا شده ) ای که آیات خدا در نام تو معنا شده
در کلامت شعله‌ور تفسیر «واعدنا» شده

در تجلّی‌گاه حق چون پا نهادی در ازل
جام طور سینه‌ات آیینه‌ی سینا شده

غیرتت آتش زده بر هفت تخت و نه فلک
کظم غیظی کرده‌ای و چرخ پابرجا شده

در مسیر علم تو لنگ است چون پای عقول
«کلبهم باسط» مقام خواجه‌ی دانا شده

«لن ترانی» خوانده‌ای در ستر زندان، بعد از آن
دیده‌ی حیران دنیا غرق مافیها شده

از دعای «نجّنی من سجن هارون» تو بود
ذکر نامت گر کلید حل مشکل‌ها شده

سفره‌ی باب الحوایج نذر رایج بین ماست
چون علی موسی الرضا روزی رسان ما شده

شاعر : عمار موحد

  • یکشنبه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 10:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

بمناسبت شهادت امام کاظم (ع) مناجات و مصیبت و گریز به شام -( بال و پر سوخته را پا بزنی، می افتد ) * جعفر ابوالفتحی

3102
3

بمناسبت شهادت امام کاظم (ع) مناجات و مصیبت و گریز به شام  -( بال و پر سوخته را پا بزنی، می افتد ) بال و پر سوخته را پا بزنی، می افتد
شکر، چشمت به دل همچو منی می افتد

تو که کوکش نکنی حس نوشتن دارد
مرغ عشق تو ز ساز دهنی می افتد

در یسار عطر دمت گر که دهن باز کند
در یمین آهِ اویس قرنی ، می افتد

بعد منزل نبود در سفر روحانی
عشق تو در دل یار یمنی می افتد

یاد لیلا نکنم من ز جنون می میرم
زخم برداشته در وای خون می میرم

موسی شهر ، عصای تو کجا افتاده؟
کشتی عمر تو در موج بلا افتاده؟

آنقدر زخم ز زنجیر به تن داری که
رد خون تن تو در همه جا افتاده

آن قدر لاغر و کم جثه شدی، ظالم گفت:
مرد عمامه به سر مثل عبا افتاده

باز صد شکر که با اینهمه بیداد و ستم
سر تو روی دو زانوی رضا افتاده

سر تو روی دو زانوی

  • سه شنبه
  • 22
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 07:28
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

امام موسی کاظم(ع)-مدح و شهادت -( چه عالمی ست عالم باب الحوائجی ) * یوسف رحیمی

2733
3

امام موسی کاظم(ع)-مدح و شهادت -( چه عالمی ست عالم باب الحوائجی ) چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی
بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی
دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی
صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دست های خالی از اینجا نمی رویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
گوشه نشین جنت الاعلای کاظمی

  • سه شنبه
  • 22
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 08:03
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 مهدی نظری

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( کاشکی از او خبری را به پسر می بردن ) * مهدی نظری

2433
5

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( کاشکی از او خبری را به پسر می بردن ) کاشکی از او خبری را به پسر می بردن
که برای پدرش خون جگر می بردن
همه از غصه ی زندان بلا بی خبرن
لااقل کاش به معصومه خبر می بردن
کاشکی عطر سلام سحر دختر را
با نسیم سحری سوی پدر می بردن
پیرمردی که خدا را به نظر می آورد
سجده بر خاک درش اهل نظر می بردند
گریه اش بوی مناجات علی را می داد
فیض از گریه ی او شام و سحر می بردن
آسمان ها و زمین چشمه و ابر و دریا
روزی خویش از این دیده ی تر می بردن
ساق پایش ترکی داشت که هی وا می شد
باز هم حمله به او داس و تبر می بردن
بعضی اوقات لگدها همه باهم محکم
حمله ای را سوی پهلو و کمر می بردن
تا مناجات سحرگاهی او قطع شود
باز با مکرِ زنی حوصله سر می بردن
باز شد چون در زند

  • سه شنبه
  • 22
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( گذشته از شنیده‌ها قصه‌ی داغ دیده‌ها ) * کاظم رستمی

2377

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( گذشته از شنیده‌ها قصه‌ی داغ دیده‌ها ) گذشته از شنیده‌ها قصه‌ی داغ دیده‌ها
قصه‌ی ساق و سلسله كشیده تا قصیده‌ها
جبال جاریِ حرم، هبوط‌های دم به دم
رسیده تا رهیده‌ها به سجن غم كشیده‌ها
ببین عبای پاره‌ای به سجده در شراره‌ای
ز دردِ كال چیده‌ها و از قفا بریده‌ها_
میان سجده می زند به تازیانه می‌برد
به صورت از كشیده‌ها و نام ناشنیده‌ها...
شهید جرم جامعه موسی عیسای همه
به خواب خان گزیده‌ها رسیده از سپیده‌ها
شكسته زخم كنده‌ها ساق و سیاق دنده‌ها
آه از این خمیده‌ها آخ از آن خمیده‌ها
میان خلوت خلود از این صبور در سجود
نه شكوه از شنیده‌ها نه خواهش از ندیده‌ها!
ولی چه شد كه عاقبت از آن یهود بی صفت
صدا زد ای حمیده‌ها به آسمان رسیده‌ها...
خلاص كن م

  • سه شنبه
  • 22
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( هفت آسمان در دست های مهربانت بود ) * حسین عباسپور

2427
4

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( هفت آسمان در دست های مهربانت بود ) هفت آسمان در دست های مهربانت بود
هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود
تسبیحی از ماه و ستاره بین دستانت
خورشید در سجاده هر شب میهمانت بود
تصویر تو در قاب زندان باز می تابید
یا نوریا قدوس وقتی بر زبانت بود
با تازیانه روزه ات را باز می کردند
اشک غریبی آه غربت، آب و نانت بود
وقت قنوت آخرت خون گریه می کردند
زنجیرهایی که به دست ناتوانت بود
طعنه شنیدن، داغ دیدن، خون دل خوردن
هر چند موروثی میان دودمانت بود
اما خدا را شکر این حرمت شکستن ها
دور از نگاه مضطر معصومه جانت بود

شاعر : حسین عباسپور

  • سه شنبه
  • 22
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( صدای تقتق زنجیر و پیرمردی که ) * مصطفی هاشمی نسب

2678
5

امام موسی کاظم(ع)-شهادت -( صدای تقتق زنجیر و پیرمردی که ) صدای تقتق زنجیر و پیرمردی که
میان محبس اهریمنان گرفتار است
اگر چه بسته به غل پا و گردنش دشمن
ولی هنوز هم او حجتی ز دادار است

برای روح بلندش قفس که مانع نیست
تمام ارض و سماوات تحت قدرت اوست
تمـام شهر نه ، بلکه تمــام دنیـا هم
رهین دست عطا بخش پر کرامت اوست

میان بند هم او باب حاجت است،آری
بیـا بخـواه از او هر چه در نظـر داری
اگر گره به دلت خورده یا به زندگی‌ات
چه بهتر آنکه به سوی گره گشا آری

کلیم و خضر و مسیح آمده به سائلی‌‌اش
بیا ببین که در خانه‌اش چه غوغایی است
محل آمـد و رفت ملائـکه شـده است
در استلام حجر دیدنش تماشایی است

تحیّــری است برایش ســرودن و خواندن
چه گویم از غم او تــا شــراره

  • سه شنبه
  • 22
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

شهادت امام کاظم -( از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم ) * محمد جواد شیرازی

3728
4

شهادت امام کاظم -(  از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم ) از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم
از عمر خود پرونده ای مختومه دارم
دردی شبیه مادر مظلومه دارم
امشب هوای دخترم معصومه دارم

از اشک، روی گونه ام سِیلی گرفته
بابا کجایی که دلم خیلی گرفته؟!

تحقیرهای دشمنم را صبر کردم
زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم
خونابه ی روی تنم را صبر کردم
این روزها جان کندنم را صبر کردم

کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا
عجل وفاتی روی لب دارم خدایا

بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت
تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت
از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت
وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت

من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی
این ها برای قوم غافل نیست کافی

تشنه که بودم حرف از آب خنک زد
وقت نمازم ب

  • چهارشنبه
  • 23
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 10:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی اکبر نازک کار

از سیه چال به گودال رسید -( چه مراعات نظیری است عجیب ) * علی اکبر نازک کار

3066
10

از سیه چال به گودال رسید -( چه مراعات نظیری است عجیب ) چه مراعات نظیری است عجیب
غل و زنجیر و یک مرد نجیب

شهر بغداد کم از کوفه نداشت
داغ بر روی دل شیعه گذاشت

صحنه هابس که غم انگیزشده
صبر از قاعده لبریز شده

این امامیست که از بغض وحسد
یک نفر نیست بدادش برسد

همه جا دشمن ویک یار نبود
همدمش جز در و دیوار نبود

آب رفته بدنش، پیر شده
خورده سیلی زعدو، سیر شده

بددهانی شده داغ دل او
و همین درد شده قاتل او

ضرب جلاد به جانش که نشست
ساق پا مثل دلش سخت شکست

وا شد از هم جگرش بند به بند
دست را سمت خدا کرد بلند

مثل مادر طلب مرگ نمود
خسته شد بار سفر بست چه زود

تا که از سوز جگر داد کشید
از سیه چال به گودال رسید

دید بی یاور و تنهاست امام
دور او لشگری از کوفه

  • چهارشنبه
  • 23
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 10:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت امام موسی كاظم (ع) واحد (به سبك ای روح مناجات) -( ای حضرت موسی دمت مسیحا ) * منصور عرب

2312
1

شهادت امام موسی كاظم (ع)  واحد  (به سبك ای روح مناجات) -( ای حضرت موسی دمت مسیحا ) ای حضرت موسی دمت مسیحا
یوسف طاها ، یا باب الحوائج
فاطمه تباری دل و دلداری
هوام و داری ، یا باب الحوائج
نیم نگات کافی ، دل بشه صافی
بشرم و حافی ، دورت می گردم
با یه السلام ، تا حرم میام
تویی تو آقام ، دوای دردم
(غریب آقام)3 مدد مدد
******
دو عشق و دو گنبد چه قیامت کرد
دل میره مشهد ، تو باب الجوادم
تو حرم حیرونم از کی بخونم
ابر بارونم ، تو باب المرادم
شیعه دلیره ، اگه چون شیره
آخه در حصن ، جوشن صغیره
دل که مدهوشه ، گرم چاووشه
اذن شیش گوشه ، ازت می گیره
(غریب آقام)3 مدد مدد

شاعر : منصور عرب

  • پنج شنبه
  • 24
  • اردیبهشت
  • 1394
  • ساعت
  • 06:35
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

دانلود اشعار شهادت امام موسی كاظم (ع) به هراه سبک-واحد -( کنج زندان بلا به غم اسیری ) * هاشم محمدی آرا

3100
6

دانلود اشعار شهادت امام موسی كاظم (ع) به هراه سبک-واحد -( کنج زندان بلا به غم اسیری ) کنج زندان بلا به غم اسیری

زیر لب دعا میکردی که بمیری

دست و پای تو ، بسته به زنجیره

مادرت روضه ، برا تو میگیره

زخمی شده چرا ، آقا بال و پرت

بی تاب تو شده ، معصومه دخترت

روحی لک الفدا

******

بسته دستای تو رو دشمن کافر

تن پاک تو شده نحیف و لاغر

نه توون داری ، بی کس و بی یاری

تو قفس ذکر ، خدا به لب داری

بارون می باره از ، گوشه ی چشم ترت

بی تاب تو شده ، معصومه دخترت

روحی لک الفدا

******

اگه آقا به شما شده جسارت

بخدا دختر تو نرفت اسارت

واسه ی زینب ، دل تو می سوزه

ولی راس تو ، نرفته بر نیزه

با یاد کربلا ، تو گریه میکنی

شب تا سحر شده ، کارت سینه زنی

روحی لک الفدا

شاعر : هاشم محم

  • یکشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 12:52
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زندانی بغداد -( ای امام هفتمین شیعیان ) * اسماعیل تقوایی

2403
1

زندانی بغداد -( ای امام هفتمین شیعیان ) ای امام هفتمین شیعیان
ای اسیر محبس عباسیان
ای که افتادی به گرداب بلا
ای به جور دشمن دین مبتلا
ای به خفاشان حاکم همچو نور
چشمشان ازنور اعجازتو کور
حاکمان قدر تو را نشناختند
در مصاف با تو خود را باختند
چاره این دیدند زندانت کنند
قصد بر بگرفتن جانت کنند
ای غریب محبس بغدادیان
سالها زندانی آن جانیان
بوالحسن موسای کاظم نام تو
عاقبت زهر جفا در کام تو
سندی شاهک تورا مسموم کرد
شیعه را از فیض تو محروم کرد
دور بودی ازرضا ودخترت
کس نیامد وقت آخر در برت
ای بخود پیچیده از درد جگر
این چنین مرگی برایت شد ظفر
جان غریبانه بدادی چون حسین(ع)
پیکرت مدفون شده در کاظمین
قسمت ما کن که زوارت شویم
روز مرگ تو عزادارت شو

  • یکشنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1395
  • ساعت
  • 03:56
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

غزل مرثیه شهادت امام کاظم علیه السلام -( مانند تو کسی تک وتنها نمی شود ) * محمود یوسفی

2703
5

غزل مرثیه شهادت امام کاظم علیه السلام -( مانند تو کسی تک وتنها نمی شود ) مانند تو کسی تک وتنها نمی شود
زندانی مصیبت و غم ها نمی شود

جسمت اسیر ضربه شلاق و ناسزاست
این زخم های کینه مداوا نمی شود

این رسم میزبانی یک روزه دار نیست
افطار او به مشت ولگد وا نمی شود

زنجیرها رسانده سرت را به زانویت
کاغذهم این چنین که تویی تا نمی شود

اعضای پیکر تو زهم منفصل شده
این پا دگر برای شما پا نمی شود

این سرفه های خشک تو یعنی که تشنه ای
آبی نصیب حضرت دریا نمی شود

آری تو هم به جد غریبت کشیده ای
ننویسم از مصیبت عظما نمی شود

شکرخدا که دختر تو جای دیگری ست
با پیکر نهیف تو تنها نمی شود

اما دلم گرفته ز اندوه دختری
طشت وسر و سه ساله و بابا نمی شود

شکرخدا که دست تو انگشتری نبود
بر روی

  • چهارشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1395
  • ساعت
  • 09:47
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

در کنج سیه‌چال... -( در کنج سیه‌چال شب و روز تفاوت که ندارند ) * حسین کریمی

1363
1

در کنج سیه‌چال... -( در کنج سیه‌چال شب و روز تفاوت که ندارند ) در کنج سیه چال شب و روز تفاوت که ندارند
از غصه‌ی تو خیل ملائک همگی ناله برارند

آن ساقِ به‌هم‌ریخته و طعنه و دشنام در افطار
این گوشه‌ی غم‌ها و یک از سند آن دوهزارند

پیداست ز خونی که ز پایت به زمین می‌چکد هر شب
در این غل و زنجیر دو تا ساقِ خمت تحت فشارند

آن مرد نگهبانِ عبوسی که زبانش بد و هرزست
طرز سخن و عادت او سخت‌ترین درد حصارند

از شوکت و از حرمت بر جسم نحیفت خبری نیست
باید بدنت را روی این تخته‌ی چوبی بگذارند

چون نیست رضا دوروبر و فاطمه هم پشت سرت نیست
بر دوش غلامان بدن پاک تو را پیش بیارند

اما بدنت را کفنی داده و تشییع نمودند
در کرب‌و‌بلا جسم شهنشه به سمِ اسب سپارند

شاعر : حسین کریمی

  • دوشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1396
  • ساعت
  • 00:50
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 حسن لطفی

اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) -( این استخوانِ پا چقَدَر خُردِ ریز داشت ) * حسن لطفی

878
1

اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) -( این استخوانِ پا چقَدَر خُردِ ریز داشت ) بر روی تخته پاره تنت گیر کرده بود
انگار لنگه در ، دو سه تا میخِ تیز داشت

زنجیر را کشید کمی از تو شد جدا
این استخوانِ پا چقَدَر خُردِ ریز داشت

تو رویِ در شکسته و مادر به پشتِ در...
تشییع تو به خانه‌ی زهرا گریز داشت

شاعر : حسن لطفی

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) -( گر چه اصلا غُل و زنجیر ، لباسش شده بود ) * رضا قاسمی

1045

اشعار شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) -( گر چه اصلا غُل و زنجیر ، لباسش شده بود ) ای ولی نعمتِ ایران پدرت را کشتند
آه ، ای شاهِ خراسان پدرت را کشتند

در میان حرمت سینه زنان می گوییم ...
وامصییت که رضا جان پدرت را کشتند

آنقَدَر از نفس حیدری اش ترسیدند ...
آخر از ترس ، هراسان پدرت را کشتند

چارده سال ، سیه چالِ بلا جایش بود
عاقبت در دلِ زندان پدرت را کشتند

از بلا هر چه که می شد به سرش آوردند
امتِ دور ، ز انسان پدرت را کشتند

اشک ، در چشم و به لب ناله ی "خَلِّصْنی" داشت
در عوض با لب خندان پدرت را کشتند

تا که دیدند کسی نیست ، که یاری ش کند ...
چقَدَر ساده و آسان پدرت را کشتند

حتما آن لحظه که بارید ، برای جدش ...
موقع بارش باران پدرت را کشتند

گر چه از فرطِ شکنجه بدنش آب شده

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) -( حرفهایی است که در سوره ی زلزال گذشت ) *

787

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)  -( حرفهایی است که در سوره ی زلزال گذشت ) چهارده سال بلا ؛ رنج؛ شکنجه ؛ دشنام
چهارده سال که اندازه ی صدسال گذشت

غنچه ی بوسه یقیناً به لبش میخُشکَد
عمر بابایی اگر دور ز اطفال گذشت

شب ظلمانی و زندان پی زندان یعنی
فرصت دیدن آن کوکب اقبال گذشت

غیر یک پرده که افتاده زمین هیچ ندید
هر کس از پهلوی این کعبه آمال گذشت

زهر کشتش نه جای تاریک و نمور
وای من شعر چرا از لب گودال گذشت

کربلا زُلزلتِ الارض چه آمد به سرت
حرفهایی است که در سوره ی زلزال گذشت

تیرها یک کفن از پر به تنش پوشاندند
خنجر از حنجرش آه به جنجال گذشت

چون سرش رفت سر نیزه دنیا خواهان
کار از غارت گهواره و خلخال گذشت

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) -( چارده دوباره روضه خوان هفتمین یک است ) * مهدی رحیمی زمستان

872

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)  -( چارده دوباره روضه خوان هفتمین یک است ) تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک است

مُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است

جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزش

ذکر یا علی علی برای او مُحرّک است

آن سیاه چال که تورا گرفته دربغل

معدن سخاوت است و مهبط ملائکه ست

در سیاه چال نیز مکتبت ادامه یافت؛

شیعه شد دوروزه پیش تو هر آنکه مُشرک است

بعد تازیانه نیمه شب در این سیاه چال

هم صدای خِش خِش است و هم صدای چِک چِک است

پرشد از ملائکه فضای آن که بی گمان

جان ز پیکرت در آستانه ی مُتارکه ست

پهلو و سر از اَدلّه ی به حق شیعه است

ساق پای خونی تو هم در این مدارک است

صورتی که تکیه داده روی تخته چون تنت

سیرت بهشت مؤمنون عَلَی الْاَرائِک ست

بین هشت ون

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) -( اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است ) * حسن لطفی

823

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) -( اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است ) کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است
خو با بلا گرفته ام اما بلا بس است

قلبم گرفته باز ، جگر گوشه‌ام کجاست
این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است

چشمی نمانده گوشه‌ی تارِ سیاه‌چال
دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است

زنجیر هم به شانه‌یِ من گریه می‌کند
در زیرِ حلقه‌ها بدنی بی نوا بس است

صیاد آمده به تماشایِ مرگ من
بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است

رحمی نمی‌کند نَفَسم مانده در گلو
رحمی نمی‌کند که من و این جفا بس است

اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است
اینجا کسی نگفت که سیلی چرا؟ بس است

یک‌جمله گفته‌ام بزن که خوب میزنی
باشد بزن دوباره ولی ناسزا بس است

شاعر : حسن لطفی

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:46
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) -( کِی می‌شود که شانه به مویِ رضا زنم ) * حسن لطفی

794

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)  -( کِی می‌شود که شانه به مویِ رضا زنم ) در گوشه‌ای شکسته زِ آوارِ بی کَسی
تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم
یلدا ترین شب است شبِ این سیاه چال
پیر و نحیف و بی‌کَس و بی هَم‌صدا منم

با خشت‌هایِ سنگی و با میله‌های خویش
زندان به حالِ روز و شبم گریه می‌کند
خون می‌چکد زِ حلقه و می‌سوزم از تَبَم
زنجیر هم به سوزِ تَبَم گریه می‌کند

پوسیده پیکرم که در این چهارده بهار
در تنگنایِ سرد و نموری فتاده‌ام
از بارِ حلقه‌های ستم خُرد گشته‌ام
دور از شعاعِ کوچک نوری فتاده‌ام

چشمم هنوز خیره به در باز مانده است
خونابه بر لبم پِیِ هر آه آمده
گویی فرشته است که در باز می‌کند
اما نه باز قاتلم از راه آمده

اینبار هم به ناله‌یِ من خنده میزند
دستی به زخم تازه‌ای ز

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:47
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) -( لبان تشنه ام مثل دو تا چوب است و حق دارم ) * محمد جواد شیرازی

850

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) -( لبان تشنه ام مثل دو تا چوب است و حق دارم ) شبیه پیر کنعان نه... که من یوسف دو تا دارم
غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم

از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم
در این شب ها هوای کوچ از این ویرانه را دارم

امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون
در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم

به هم می ریزد احوال مرا با ناسزاهایش
خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم

برای هتک حرمت، سمت من بدکاره آوردند
دعا کردم به سجده رفت و شد حالا هوادارم

زمان سجده می افتم شبیه یک عبا بر خاک
به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم

هزاران رد پا و چکمه بر روی عبا دارم
هزاران رد شلاقِ جفا زیر عبا دارم

کمی از چهره ام نیلی، کمی سرخ و کمی زرد است
شده رنگین

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 11:49
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد