جوادی معدن جودی محمد
تو عطری عنبری عودی محمد
ولای تو سراسر منفعت ها
کلان و بی کران سودی محمد
تقی و متقی ، ای اهل تقوا
فقیهِ کودکی بودی محمد
به خشکی ِ دلِ اهل محبت
مثال چشمه ای رودی محمد
تنیده بر تنم رختِ ولایت
تو تاری رشته ای پودی محمد
چه زیبا خالقت خَلقَت نموده
مرا هم اینچنین عبدَت نموده
تو دادی بر رضا جانی دوباره
ز کوثر ابتری خوانی دوباره
شده کور از قدومت چشم کفار
شود بدخواهتان فانی دوباره
مریدانت چنین احوالشان بود
رسند بر اوج ایمانی دوباره
غلامم مخلصم عبدم مریدم
بنه بر سفره ام نانی دوباره
خریدِ حرزِ تو گشته چه رایج
کرم کن بر گدا باب الحوائج
دو گنبد میکنند معنا طلا را
چگونه سر کنم من این بلا
                                                        
- شنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:29
- نوشته شده توسط
- یحیی

 
                 
                


 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
    