شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

اشعار حضرت رقیه به همراه سبک/زمزمه -( بغض نشسته تو گلوم راه نفسهامو گرفت ) * احسان پیریابی

2224
3

اشعار حضرت رقیه به همراه سبک/زمزمه -( بغض نشسته تو گلوم راه نفسهامو گرفت ) بغض نشسته تو گلوم راه نفسهامو گرفت
نذاشت بپرسم عمه جون از من کی بابامو گرفت
انگار زمین و آسمون با ما سر یاری نداشت
سر شما بالـای نی جز نیزه غمخواری نداشت
با گریه های هر شبم ، ماه و ستاره گریه کرد
چشمام اگه کم سو شده ، با هر اشاره گریه کرد
از خاطرات این سفر ، من چی بگم خبرداری
گاهی نگاه کردی رو نی ، گاه از میون طشت زر
سالار زینب – بابای من
گردو غبار روی چشام توان دیدن رو گرفت
مشت و لگد از دخترت بال پریدن رو گرفت
مثل گلی شکسته ام که میشه پژمرده رو خاک
رنگ پرستویی می شم که تو قفس شده هلاک
با دیدن موهای تو ، موی خودم از یاد رفت
دندون تو شکسته شد ، هستی من بر باد رفت
رو دامنم آروم بگیر ، منم با تو

  • پنج شنبه
  • 14
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار شب سوم به همراه سبک/زمینه -( بابای من ) * محسن مقدم

2173
2

اشعار شب سوم به همراه سبک/زمینه -( بابای من ) بابای من افتادم یک شب از رو ناقه

بابای من توی این دل درد فراقه

بابای من بیابوناش اینجا چه داغه

تو ماه ومن ستاره پیش همیم دوباره

حرف می زنیم باباجون با زبون اشاره

خون میاد از رو لبهام هربار نفس کشیدم

نیمه شب از تو پاهام من خار وخس کشیدم

واای بهار عمر من خزون شد

واای بابا دیدی قدم کمون شد

چه بابای مهربونی که فرش راهش موهامه

غسل زیارت از سرش با گریه ها واشکا مه

ابتا یا حسین

یاد منه مارو بردن بزم نامردا

یاد منه عمه دست بسته بود تو اونجا

یاد منه خیزران اومد روی لب ها

خدا نیاره دختر لکنت زبون بگیره

خرابه تازیونه ازش امون بگیره

یه دختر حزینم بی بال و پر ترینم

جونی برام نمونده یه گوش

  • دوشنبه
  • 18
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 15:14
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شهیده خرابه -( کودکی بودم میان کاروان ) * اسماعیل تقوایی

2255
6

شهیده خرابه -( کودکی بودم میان کاروان ) کودکی بودم میان کاروان
دختری دردانه وشیرین زبان

گاه بودم روی زانوی پدر
گاه آغوش عموی مهربان

گرمی آغوش اکبرکیف داشت
بود مشتاقم همه پیر وجوان

یاد باد آن روزگار عزتم
آه وصد افسوس از جور زمان

آه از آندم که عاشورا رسید
شد مصیبتها برای من عیان

یک به یک دشمن عزیزانم گرفت
گشت فصل زندگانیم خزان

چیده شد گلهای باغ فاطمه
مانده تنها وپریشان باغبان

باغبان بابای مظلومم حسین
بی برادر بی پسر بی همرهان

عاقبت نوبت به بابایم رسید
او شهید ومن یتیمی بی نشان

شد غروت وحمله غارت شروع
در حریم بی کس وبی پاسبان

دیده گریان می دویدم هر طرف
عمه ام گریان به دنبالم دوان

گوش من شد پاره غارت گوشوار
ذکر لبهایم خداوندا

  • سه شنبه
  • 26
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 12:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار حضرت رقیه(س) -( من غیر از امشب محشری دارم ؟ ندارم ) * مهدی مقیمی

1614
1

اشعار حضرت رقیه(س) -( من غیر از امشب محشری دارم ؟ ندارم ) من غیر از امشب محشری دارم ؟ ندارم!

یک ذره حال بهتری دارم ندارم

جز دیدن تو، عمه هم می داند این را

من آرزوی دیگری دارم ندارم

در بین صحرا نیمه شب فهمیدم این را

بهتر ز زهرا مادری دارم ندارم

مانند زهرا مادرت دستم کبود است

بابا بگو بال و پری دارم ندارم

وقتی که سنگ از هر طرف می آید این سمت

جز پشت عمه سنگری دارم ندارم

با آستین پاره رو می گیرم اینجا

یعنی پدر جان معجری دارم ندارم

از دست زجر و حرمله درطول این راه

بابا بگو من پیکری دارم ندارم

در کاروان نیزه ها در بین سرها

زخمی تر از این سر ، سری دارم ندارم

گو ، از سرت در طول این عمر سه ساله

من میهمان بهتری دارم ندارم

من یاس بودم از بدِ ا

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 07:33
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

اشعار حضرت رقیه(س) -( از وقار عمه جان خود حجاب آموخته ) * محسن حنیفی

2764
7

اشعار حضرت رقیه(س) -( از وقار عمه جان خود حجاب آموخته ) از وقار عمه جان خود حجاب آموخته

او مودب بودنش را از رباب آموخته

با دو دست بسته تا شامات را یکسر گرفت

رزم را از فاطمه، از بوتراب آموخته

چشم بارانی او آموزگار اشک بود

گریه کردن بر لبت را او به آب آموخته

زلفهایت را ورق میزد شبیه مقتلی

روضه را از زخم جلد این کتاب آموخته

جمع زد زخم تو را با زخم های مادرت

با شمارش کردن آنها حساب آموخته

چشم بیدار شبش را چشم زد شام حسود

پلک هایش چند روزی هست خواب آموخته

زلف تو گفت از تنور و دخترت آتش گرفت

سوختن را پا به پایش آفتاب آموخته

گاه باید که ادب از بی ادب آموخت، پس

بوسه را از چوب در بزم شراب آموخته

شاعر : محسن حنیفی

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:11
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار حضرت رقیه(س) -( بابا من از دنیای بی تو دل بریدم ) * علی سپهری

1638
1

اشعار حضرت رقیه(س) -( بابا من از دنیای بی تو دل بریدم ) بابا من از دنیای بی تو دل بریدم

یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم

هر چند که دیر آمدی عیبی ندارد

شکر خدا امشب به دلدارم رسیدم

خیلی شبیه مادرت زهرا شدم...نه ؟

با این دو چشم تار و گیسوی سپیدم

این زجر یاغی دخترت را زجر می داد

از ترس او در بین صحرا می دویدم

از روی ناقه تا زمین خوردم مرا زد

من ضربه ی دستان سنگینش چشیدم

در راه شام از خستگی خوابیدم اما

از خواب با ضرب لگدهایش پریدم

هم گوش من سنگین شده هم پلک هایم

طوری کتک خوردم که یک ماهه خمیدم

وقتی که دشمن برد ما را بین بازار

من هم شبیه تو خجالت می کشیدم

هر چند بالم سوخته با این همه باز...

...هر شب به یاد عمه و بزم یزیدم

یک مرد شامی

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:14
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

متن اشعار حضرت رقیه(س) -( گرچه دیر آمدی بیا که عجیب ) * مهدی مقیمی

1757
2

متن اشعار حضرت رقیه(س) -( گرچه دیر آمدی بیا که عجیب ) گرچه دیر آمدی بیا که عجیب

دل برای رخ تو تنگ شده

بسترم خاکهای ویرانه

بالشم مدتیست سنگ شده

حرفهای من اذیتت نکند

شرح حال من است این گله نیست

زخم پای نحیف دختر تو

زخم عشق تو هست آبله نیست

سخت مشتاق دیدنت بودم

لحظه لحظه به شوقم افزودی

آمدی با سر و نشان دادی

که تو مشتاق تر ز من بودی

هرچه پرسیدم از تو دشمن تو

زود با کعب نی جوابم داد

تشنگیّ و گرسنگی به کنار

دوری روی تو عذابم داد

شاد بودم که باز همچو شبی

جلوۀ روی یار می بینم

آرزویم سراب شد زانکه

روی ماه تو تار می بینم

موی من چون سیاهی شب بود

حال همچون سپیدی فجر است

این سیاهی به روی یاسِ تنم

اثر تازیانۀ زجر است

دیگر از دست زجر خس

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:17
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 حسن لطفی

اشعار حضرت رقیه(س) -( دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد ) * حسن لطفی

4159
1

اشعار حضرت رقیه(س) -( دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد ) دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد

سَر که باشد بغلش حالِ سخن هم دارد

زحمت شانه نکش عمه برایش دیر است

گیسوی سوخته کوتاه شدن هم دارد

کاش عادت به روی شانه نمی کرد سه سال

بندِ زنجیر شدن دردِ بدن هم دارد

ناخُنِ پیر زنی بر رُخ او جا انداخت

کاش می گفت کسی بچه زدن هم دارد؟

ساربان ضربه ی دستش چقدر سنگین است

تازه انگشترِ او سنگِ یمن هم دارد

زخمهای سَر و رویِ پدرش را که شمُرد

گفت با عمه چرا زخمِ دهن هم دارد؟

حرمله چشم چران است بَدَم می آید

مثل زجر است ببین دست بزن هم دارد

چادرِ پاره ی او را به روی دست گرفت

عمه اش گفت به غَساله: کفن هم دارد

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:18
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

متن اشعار حضرت رقیه(س) -( قلبم شکسته اما اندازه ی سرت نه ) * محمد بختیاری

1670

متن اشعار حضرت رقیه(س) -( قلبم شکسته اما اندازه ی سرت نه ) قلبم شکسته اما اندازه ی سرت نه

آشفته دیده بودم مانند پیکرت نه

تا شام غصه خوردم با تو ولی نگفتم

ای كاش ساقی‌ات بود اینجا وخواهرت نه

پای تو ایستادم وقتی همه نشستند

پایت همه نشستند سرو تناورت نه

یك كربلا برایت تا كوفه گریه كردم

در اشك دیده بودم در خون شناورت نه

از ابرها گذشتیم با كاروان گریه

چشم همه سبك شد چشمان دخترت نه

در خواب پر گرفتم ای ماه مِه گرفته

تا عرش دیده بودم بالای منبرت نه

بین صفای آهت تا مروه ی نگاهت

عالم دویده اما همپای هاجرت نه

شاعر : محمد بختیاری

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:19
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 حسن لطفی

متن اشعار حضرت رقیه(س) -( خوابم نمی برد که دست تو بالشم نیست ) * حسن لطفی

3043
3

متن اشعار حضرت رقیه(س) -( خوابم نمی برد که  دست تو بالشم نیست ) خوابم نمی برد که دست تو بالشم نیست

بابا یتیم یعنی دست نوازشم نیست

باید بگیرم امشب دیوار را نیفتم

عمه حواس جمع است اینجاست تا نیفتم

حتی توانِ ماندن از بالِ من نیاید

گفتی به زجر دیگر دنبالِ من نیاید

من دوست دارم این را این زخم را که اینجاست

ردی که بر رُخَم هست نقشِ عقیقِ باباست

دیدم چقدر رویَت تغییر کرده بابا

دیدی چه با گلویم زنجیر کرده بابا

آنانکه روبرویت شمشیر را کشیدند

وقتی به گردنم بود زنجیر را کشیدند

بابا تمام کردند وقتی غذایشان را

انداختند پیشَم نان خشکهایشان را

کوچکتر از من اینجا این دختران ندیدند

دائم بلند کردند بر من صدایشان را

من رویِ خاک بودم تو رویِ خاک بودی

زحمت به

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

نوحه سنتی شهادت حضرت رقیه (س) -( فاطمه دیگرم ) * ابوالفضل آلوئیان

5894
5

نوحه سنتی شهادت حضرت رقیه (س) -( فاطمه دیگرم ) نوحه شهادت حضرت رقیه سلام الله

منم بنت الحسین
فاطمه دیگرم
از برای حسین
من سوره کوثرم

غرق در محنتم
فاطمی طینتم

جانم رقیه جان
******

وای از آن لحظه که
فتادی از ناقه ات
دست گلچین رسید
شکسته شد ساقه ات

خواب نازت پرید
تا که ملعون رسید

جانم رقیه جان
********
از فراغت پدر
چو عمه من خمیدم
بین شام بلا
زخم زبان شنیدم

چون عمو جان نبود
پیکرم شد کبود

جانم رقیه جان

شاعر : ابوالفضل آلوئیان

دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیه -( نوایی نوایی امون از جدایی ) *

5838
4

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیه -( نوایی نوایی امون از جدایی ) نوایی نوایی امون از جدایی

چشام تار تاره باباجون کجایی

خرابه شده کربلایی

دلم خون خونه دلم تنگ تنگه

هنوز داره یک شهر با بچه ات میجنگه

تو موهام پر از خورده سنگه

-------

وقتی سر تو بر روی یک نیزه جا گرفت

شلاق هم سراغ من و عمه را گرفت

آن نیزه ای که زیر سر تو نشسته است

آخر تو را ز دست من و عمه ها گرفت

از شمر سهم مادری ام را گرفته ام

یک پهلوی شکسته توان مرا گرفت

از بین نیزه پیرزنی گیسوی مرا

با بغض چند ساله ی تو بی هوا گرفت

با خطبه های عمه دلم قرص شد پدر

باید دهان عمه ی مان را طلا گرفت

چشم عمو به داد من و معجرم رسید

حیف از دو گوشواره که یک بی حیا گرفت

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 14:56
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( از سنگ پشت بام سرم درد می کند ) *

1580
2

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( از سنگ پشت بام سرم درد می کند ) از سنگ پشت بام سرم درد می کند

از ضجه های بی اثر من صدا گرفت

گفتم دعا کنم کمر زجر بشکند

با یک دل شکسته چه دیدی دعا گرفت

من هر چقدر ناله زدم بیشتر زدند

از من نفس عدوی تو با ضرب پا گرفت

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 14:57
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

متن اشعار زمینه – حضرت رقیه سلام الله علیها -( وای وای وقتی که می دیدم عمه ام رو زیر تازیونه ها ) *

2336
1

متن اشعار زمینه – حضرت رقیه سلام الله علیها  -( وای وای  وقتی که می دیدم عمه ام رو زیر تازیونه ها ) وای وای

وقتی که می دیدم عمه ام رو زیر تازیونه ها

وای وای

وقتی که رو نیزه سنگ خوردی از رو بوم خونه ها

وای وای

وقتی از رو نیزه افتادی رو خاکا

وای وای

وقتی از رو نیزه دیدی منو بابا

وای وای تا اسم تو رو بردم

وای وای سیلی و لگد خوردم

وای وای با هر قدم مردم

وای وای ذره ذره جون دادم

وای وای از رو ناقه افتادم

وای وای اسمم رفته از یادم

------

وای وای

وقتی که لرزیدم از شرم اون چشمای بی حیا

وای وای

وقتی که دیدم من میبندن سرها رو رو نیزه ها

وای وای

از دست نامردا تو کوچه و بازار

وای وای

از سیل اشکای این گریه ی زار زار

وای وای تا اسم تو رو بردم

وای وای سیلی و لگد خوردم

وای وای من با

  • دوشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( عمه بیا قرار دل بی قرارم اومد ) *

2215
1

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( عمه بیا قرار دل بی قرارم اومد ) عمه بیا قرار دل بی قرارم اومد

تو اوج فصل پاییزعمرم بهارم اومد

عمه بیا کمک کن که دیگه رمق ندارم

این سر غرق در خونو رو دامنم بذارم

بیا که نور چشام اومد

بیا که ماه شبام اومد

بیار عمه معجری واسم

بیا عمه جون بابام اومد

ابالمظلوم ای حسین من

-----

رمق نداشتم و با حضور تو جون گرفتم

از ترس دشمنت بود که لکنت زبون گرفتم

به من بگو چرا روی لب هات خون لخته بسته

سنگ کدوم حرومی سر پاکتو شکسته

چرا اینقدر زخمیه سر تو

بمیره برای تو دختر تو

از این دنیا سیر شدم بابا

ابالمظلوم ای حسین من

------

قسم میدم تو رو من به حق عمه ی مضطر

تا ببری منو با خودت پیش علی اصغر

سه سالمه ولی مثل زهرا غم کرده پیر

  • دوشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( عمه جان کن نظر آمده میهمان ) *

3049
5

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( عمه جان کن نظر آمده میهمان ) عمه جان کن نظر آمده میهمان

برده از قلب من صبر و تاب و توان

کنج ویرانه ام از رخش باصفا

ابتا یاحسین

------

تازیانه زده دشمنم بر تنم

مادرت فاطمه آمده دیدنم

بین که دردانه ات از ستم در نوا

ابتا یاحسین

-------

بار این سلسله قد من را خمید

من بی حوصله من گیسو سپید

میکشاند مرا از کجا تا کجا

ابتا یاحسین

------

همه جا کربلا همه جا نینوا

تو حسین منی نورعین منی

یاحبیبی حسین

  • دوشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار واحد – حضرت رقیه سلام الله علیها -( میدونی چرا صورت من شده کبود عمو نبود ) *

3634
3

اشعار واحد – حضرت رقیه سلام الله علیها -( میدونی چرا صورت من شده کبود عمو نبود ) میدونی چرا صورت من شده کبود عمو نبود

میدونی چرا موهام گرفته بوی دود عمو نبود

میدونی چرا رمق تو زانوهام نبود عمو نبود

میدونی چرا رفتم محله ی یهود عمو نبود

عمو نبود عمو نبود عمو نبود عمو نبود

--------

به خدا که آتیش روی چادرم نبود عمو که بود

یه دونه موی سفید روی سرم نبود عمو که بود

به خدا که دستی پی معجرم نبود عمو که بود

کسی توی صحرا پی گوشواره ام نبود عمو که بود

عمو نبود عمو نبود عمو نبود عمو نبود

--------

حالا که سرم رو خاک این خرابه هاست عمو کجاست

حالا که روی لبام همش خدا خداست عمو کجاست

حالا که حرم تو ازدحام دشمناست عمو کجاست

حالا که همش رقیه زیر دست و پاست عمو کجاست

عمو کجاس

  • دوشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( پهلو گرفته است ) *

1754
1

اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها -( پهلو گرفته است ) شب سوم

(حضرت رقیه سلام الله علیها)

پهلو گرفته است

از اشک چشم سوخته دارو گرفته است

سر با سر آمده

او پیش پاش از مژه جارو گرفته است

از نور از طبق

انگار چشم بی رمقش سو گرفته است

وقت قدم زدن

قامت خمیده دست به زانو گرفته است

مثل گل سری است

این لخته های خون که به گیسو گرفته است

تقصیر زجر بود

از چشم های عمه اگر رو گرفته است

خورشید صورتش

از زیر گونه تا سر ابرو گرفته است

رد قلاف نیست

انگار تازیانه به بازو گرفته است

لب باز می کند

کنج خرابه با پدرش خو گرفته است

قصه به سر رسید

جانم به لب رسید که از تو خبر رسید

طاقت ندارم و

جز بوسه یر گلوی تو حاجت ندارم و

می بوسمت ولی

هدیه به غیر گر

  • سه شنبه
  • 3
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

حضرت رقیه شعر -( دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر ) * وحید دکامین

2016
3

 حضرت رقیه شعر  -( دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر ) دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر
گفتم: چگونه بی تو شبم را سحر بُوَد ؟
گفتی:قرار آخر من با تو امشب است؛
بابا برای وصل تو، چشمم به در بُوَد

روزی به روی دوش عمو بود جای من
حالا به خاک سرد خرابه ست منزلم
حرف نگفته با تو بسی داشتم ولی
دیدم سر تو را و سخن مانْد در دلم

با دستْ اگرکه بر سرِتو دست میکشم
سیلی زجر چشم مرا تار کرده است
با دنده ی شکسته ی پهلوی من، پدر
کار نفس کشیدن من زار کرده است

حالا که برلبت اثر از خیزران نشست
در راه عشق من لب خود میکنم کبود
موی سرم چو موی تو،آتش گرفته است
دختر ندیده ام که شبیه پدر نبود

عمّه ز راه رفتن من گریه می کند
خیلی شبیه مادر پهلو شکسته ام
بابا بیا و همره خود دخ

  • یکشنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 08:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مدح حضرت رقیه(س) -( تا روضه های سخت تو را باز می کنند ) * محمد بختیاری

1884

مدح حضرت رقیه(س) -( تا روضه های سخت تو را باز می کنند ) تا روضه های سخت تو را باز می کنند

در هر نفس دو مرتبه اعجاز می کنند

با نام تو ملائکه پرواز می کنند

شاهان عالم از چه به خود ناز می کنند

مسند نشین تخت سلیمان رقیه است

از نسل فاطمیه و صاحب مدارج است

در آسمان چو سکه ی خورشید رایج است

چون دستگیر عالم و باب الحوائج است

از مرزهای سیر خیالات خارج است

پس سایه ای ز خالق رحمان رقیه است

اینجا شروع و خاتمه در موج گریه هاست

شک و یقین ما ، همه در موج گریه هاست

شور و نوا و زمزمه در موج گریه هاست

حتی نگاه فاطمه در موج گریه هاست

تا روضه خوان حضرت سلطان ، رقیه است

شد شهر عشق ، قبله ی جان حسینیون

شد گریه ، ساختار زبان حسینیون

در سفره ، گریه ی به ت

  • یکشنبه
  • 16
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

متن شعر مصیبت حضرت رقیه (س) -( عمه ببین تو بغلم مهمون ناخونده دارم ) * جعفر ابوالفتحی

4760
5

متن شعر مصیبت حضرت رقیه (س) -( عمه ببین تو بغلم مهمون ناخونده دارم ) زبانحال حضرت رقیه (س) با پدر

عمه ببین تو بغلم
مهمون ناخونده دارم
من جای سنگ دیگه روی
صورت اون سر میزارم

حالا که بابا اومده
به دیدنم ... بوسه میشم
هی میشینم روی لبش
از رو لبش پا نمیشم

از راه عشق بابایی
کی گفته پا پس می کشم
ناز می کنم صورتشو
روی موهاش دس می کشم

عمه بابای خوشگلم
چش به موهام دوخته چرا؟
شاید تو بهتر بدونی
موی بابام سوخته چرا؟

ردیفای بالاییه
دندونِ بابا ناقصه
خاطره ی چوب یزید
داره به ذهنم می رسه

باید برای دندوناش
لبهامو قربونی کنم
مشت بزنم به دهنم
دندونامو خونی کنم

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • یکشنبه
  • 30
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 09:11
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

زبانحال بی بی رقیه (س) با پدر -( من بی تو پاییز با تو بهارم ) * جعفر ابوالفتحی

2053

زبانحال بی بی رقیه (س) با پدر -( من بی تو پاییز  با تو بهارم ) زبانحال بی بی رقیه (س) با پدر

من بی تو پاییز

با تو بهارم

خیلی خوشالم

چون تو رو دارم

وقتی برا تو

دردامو می گم

شمع وجودم

آب میشه کم کم

دنیا عذابه

چشمام پر آبه

تموم غصه ام

بزم شرابه

با خیزرونش

میزد به لبهات

جونم فدای

لبهای زیبات

زخم مدینه

اینجا نمک خورد

اینجا به جا من

عمه کتک خورد

تو این خرابه

سامون ندارم

حتی تو پاهام

من جون ندارم

تنها به دادم

عمه رسیدش

خارای پامو

عمه کشیدش

یک شب ز ناقه

خوردم زمین من

طاقت نداری ؟

نمیگم اصلا .....

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

زبانحال حضرت رقیه بنت الحسین (س) -( من از گرسنگی مثِ یه تیکه استخون شدم ) * جعفر ابوالفتحی

2045
2

زبانحال حضرت رقیه بنت الحسین (س) -( من از گرسنگی مثِ یه تیکه استخون شدم ) یا رقیه خاتون (س) مددی

من از گرسنگی مثِ
یه تیکه استخون شدم
وقتی سرت رو نیزه رفت
من دیگه نصف جون شدم

خیلی توی خیمه بابا
منتظر عموم شدم
سوختم براش مث یه شمع
تا که دیگه تموم شدم

تو این مدت حتی بگو
یه قطره بارون اومده ؟
خیلی وقتا از تشنگی
از دماغم خون اومده

خیلی کسا اومدنو
داد کشیدن روی سرم
خیلی کسا اومدنو
گرفتن از موی سرم

از بسکه داد زدن سرم
گوشام داره سوت می کشه
بعد من عمه میاد و
دستاشو رو موت می کشه

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت رقيه(س) -( آغوش تو كجا و خرابه كجا پدر؟ ) * محسن اوجانی

2104
2

حضرت رقيه(س) -( آغوش تو كجا و خرابه كجا پدر؟ ) آغوش تو كجا و خرابه كجا پدر؟

خسته شدم ز اينهمه جور و جفا پدر

من ديدبان ارتش زينب رقيه ام

خوب است جان سپردن بهر خدا پدر

وقت مرور خاطرهامان رسيده است

يادش بخير شهر مدينه كه با پدر

هر جا حسين بود رقيه كنار او

حالا چقدر فاصله افتاده تا پدر

ماندم عمو كجاست به ما سر نميزند

پس لا اقل بيا تو به ديدار ما پدر

وقتي كه آمدي بنشين درد و دل كنيم

تو از گلو بگو و من از درد پا پدر

اين دختران شام مرا طرد كرده اند

همچون مريض هاي جزامي چرا پدر؟

پيچيده بود بين خيامت كه گشته است

راس بريده ي تو ز پيكر جدا پدر

در چشمهاي عمه پر از اضطراب بود

وقتي رسيد قافله شام بلا پدر

عمه بجاي من چقدر تازيانه خورد

  • یکشنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 05:03
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خیمه ها سوخت عمو شعری از خانم نعیمه امامی با اجرای حاج میثم مطیعی -( خیمه ها سوخت ) * نعیمه امامی

6675
16

خیمه ها سوخت عمو شعری از خانم نعیمه امامی با اجرای حاج میثم مطیعی -( خیمه ها سوخت ) یا اباالفضل العباس علیه السلام

پرم سوخت عمو

خیمه ها سوخت ... دویدیم و حرم سوخت عمو
معجرم سوخت ... همه دور و برم سوخت عمو

روی این خار بیابان نفسم بند آمد
ناگهان سیلی و ... چشمان ترم سوخت عمو

بعد تو دست یتیمان حرم را بستند
لا به لای قل و زنجیر ، پرم سوخت عمو

تا که بر نیزه سرِ قافله سالار گذشت
عمه با خاطره های پدرم سوخت عمو

آه از کوفه و آن هلهله و بزم یزید
از غم غربت عمه جگرم سوخت عمو

وقتی آمد سرِ بابای غریبم دیدم
آسمان تیره شد و در نظرم سوخت عمو

-
می شنیدم که علی اکبر بابا می گفت :
تشنگی برده امانم جگرم سوخت عمو

شاعر: نعیمه امامی اشلق

با تشکر از خانم نعیمه امامی اشلق به خاطر ارسال این

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1395
  • ساعت
  • 12:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

حضرت رقیه(س) -( صدا گاهی برای گوش چون داروست ) * مهدی رحیمی زمستان

1785
1

حضرت رقیه(س) -(  صدا گاهی برای گوش چون داروست ) صدا گاهی برای گوش چون داروست/ صدا گاهی خودش از گوش‌ها سر می‌رود در استخوان در پوست/ صدا چون از دهان تولید می‌گردد برای گوش هم نیکوست/ چون نیکوست هر چیزی رسد از دوست/ صدا هم طعم دارد در میان گوش یا گرم است یا سرد است/ صدا هم جنس‌های مختلف دارد صدا گاهی لطیف و گاه نامرد است/ صدا هم رنگ دارد نیلی و آبی و سرخ و گاه هم زرد است/ شنیدن بُعد می‌بخشد به فهمیدن/ شنیدن بُعد خواهد داد بر دیدن/اگر دقت کنی امشب یقین سمت صداهای زیادی گوشمان معطوف خواهد شد/ شب سوم شنیدن روضه ای مکشوف خواهد شد/ ببند ای روضه‌خوان چشم و فقط این بار تمرین شنیدن کن/ شنیدن را برای مستمع مانند دیدن کن/ صداهای زیادی می‌رسد از روضه شب

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:46
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 ولی الله کلامی زنجانی

حضرت رقیه(س)-مدح -( من به یزید چیره ام، کو به هنر نظیره ام ) * ولی الله کلامی زنجانی

985

حضرت رقیه(س)-مدح  -( من به یزید چیره ام، کو به هنر نظیره ام ) من به یزید چیره ام، کو به هنر نظیره ام

جلوه ی صبح روشنم، کوکب شام تیره ام

قبر مطهرم هنوز عطر بقیع می دهد

من گل یاس زینبم، فاطمۀ صغیره ام

شاعر : ولی الله کلامی زنجانی

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:49
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( به دنبال پدر تبدار رفتم ) *

944
0

حضرت رقیه(س) -( به دنبال پدر تبدار رفتم  ) به دنبال پدر تبدار رفتم

به جان خسته و بیمار رفتم

چنان محو رخش بر نیزه بودم

نفهمیدم که روی خار رفتم

محمد جواد صفری

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:53
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 رضا رسولی

زمینه شهادت حضرت رقیه -( یه دختر گوشه ی، خرابه با نوا ) * رضا رسولی

1365
0

زمینه شهادت حضرت رقیه -( یه دختر گوشه ی، خرابه با نوا ) یه دختر گوشه ی، خرابه با نوا
واکرده سفره ی، دلش رو ای خدا
میخونه درد و دلاش و با باباش میگه توو گوش بابا از غصه هاش
میگه از زخم دست و پاش
بابایی/ نبودی غنچت و از ساقه چیدن
بابایی/ با ضرب سیلی نازم رو خریدن 2

بابا سوخته موهات، ببین سوخته موهام
لب تو خونیه، نمیدید کاش چشام
نمیدیدم کاش زخمای رو سرت نمیدیدم کاشکی که نیست پیکرت
بمیره واست دخترت
بابایی/ نبودی و امونم و بریدن
بابایی/ با ضرب سیلی نازم رو خریدن 2

نشون دادم که من، نوه ی حیدرم
پای حفظ حجاب، شبیه مادرم
اگر چه از داغت زار و مضطرم اگر چه خاکی شد بابا معجرم
ندید هیچکس موی سرم
بابایی/ تا اینکه از لبام علی شنیدن
بابایی/ با ضرب سیلی نازم رو خ

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:50
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

زمینه شهادت حضرت رقیه -( شبم شد سحر، توی دلم محشره ) *

854

زمینه شهادت حضرت رقیه -( شبم شد سحر، توی دلم محشره ) شبم شد سحر، توی دلم محشره
که رو دامنم،یه سر بی پیکره
حقیقته یا سرابه بیداره چشام یا خوابه؟
چراغونیه / که مهمونیه / بابام اومده خرابه 2
این سر بی عمامه ماه شب های شامه
باورش سخته اما عمه جون این بابامه

برا دیدن، یه بی رمق اومدی
بمیرم برات، که با طبق اومدی
کارم فقط اشک و آهه نبردن من گناهه
شکسته شدم/ خمیده قدم/ تموم تنم سیاهه 2
توو چشام سو نمونده رو سرم مو نمونده
مثل مادر برا من دیگه پهلو نمونده
این سر بی عمامه ...

زمینگیرمو، نمیتونم پا بشم
بعیده دیگه، مث قدیما بشم
بابا توی دشمنات اون که رحمی نداره زجره
کبودیامو/ شکستگیام/ همش یادگار زجره 2
میشمرم دونه دونه زخم سر، زخم گونه
زخم پا، زخم دستام ز

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:52
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد