شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

حضرت رقیه (س)شهادت -( آیینه ای که از غم بابا شکسته بود ) *

1026
1

حضرت رقیه (س)شهادت -( آیینه ای که از غم بابا شکسته بود ) آیینه ای که از غم بابا شکسته بود
پهلو کبود کنج خرابه نشسته بود

از غصه ها جگرش را نظاره کن
مثل تمام پیکر بابا گسسته بود

سید مهدی میری

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:09
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت رقیه(س)شهادت -( بابا معجرم رو با خودت بیار ) * رضا قربانی

4416
26

حضرت رقیه(س)شهادت -( بابا معجرم رو با خودت بیار ) بابا معجرم رو با خودت بیار
زَر و زیوَرم رو با خودت بیار
حالا که داری میای اگه میشه
داداش اصغرم رو با خودت بیار

اونقَدَر پدر ، پدر ، پدر کنم
دخترای ِشامی رو خبر کنم
روسریِ سوختمو؟! یا پارمو؟!
تو بگو کدومشون رو سر کنم

باید امشب خوابمو نگه دارم
چشمایِ پُر آبمو نگه دارم
حق بده ، نمیتونم با کف دست
کاملاً حجابمو نگه دارم

حرمله گُلایِ گُلشَنو میزد
نسل و ذُرّيه یِ پنج تنو میزد
آخرش نفهمیدم گُنام چی بود؟!!!
شُترش راه نمیرفت منو میزد

بزم مِی ندیده بودم که دیدم
چقَدَر حرفایِ بد بد شنیدم
تویِ خواب تا اومدم ببوسمت
موهامو کشید و از خواب پریدم
@hosenih
حالا که به من دادی امشبتو
فرصتی شده ببوسم لبتو
عمو ر

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:13
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر ) * علی ذوالقدر

4262
0

حضرت رقیه(س)شهادت -( بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر ) بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر
دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر

ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا
دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر

عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند
قافله در همۀ راه سپر داشت پدر

چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد
این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر

آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم
تاکه دست از سر لب های تو برداشت پدر

غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا
ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر

بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است
دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر

شاعر : علی ذوالقدر

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:15
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن صرامی

حضرت_رقیه_س_شهادت -( با وجودي که پدرجان گله خيلي دارم ) * محسن صرامی

1025
2

حضرت_رقیه_س_شهادت -( با وجودي که پدرجان گله خيلي دارم ) با وجودي که پدرجان گله خيلي دارم
نوه ي فاطمه ام حوصله خيلي دارم

وسط آن همه اسباب جسارت بر ما
نفرت از سلسله و هلهله خيلي دارم

قد کشيدم بزنم بوسه به رويت بر ني
ديدم از گونه ي تو فاصله خيلي دارم

عقب افتادنم از قافله زجرآور شد
گفتم اي زجر نزن آبله خيلي دارم

باعث زحمت جمع اسرا من بودم
خجلت از عمه در اين قافله خيلي دارم

با وجودي که سر از پيکر تو شمر بريد
من شکايت ولي از حرمله خيلي دارم

محسن صرامی

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:18
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت رقیه(س)شهادت -( شام غمهاى من غمزده را آخر نيست ) * قاسم نعمتی

826
1

حضرت رقیه(س)شهادت -( شام غمهاى من غمزده را آخر نيست ) شام غمهاى من غمزده را آخر نيست
لاله اى همچو تن خونى من پرپر نيست

گوشه ی پلک گشا صورت من خوب ببين
شک نکن دختر تو پير شده مادر نيست

يا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا
يا به والله قسم دختر تو دختر نيست

کودکى سنگ زد و گوشۀ اَبروم شکست
ديگر اين ظرف ترک خورده چونان ساغر نيست

آنکه شمشير کش است دست زخمى دارد
ضربه ی سيلى اش از ضرب لگد کمتر نيست

گيسوانم همه خيرات سر تو دادم
پنجه اى نيست که پیچيده به موى سر نيست

آن يهودى که ز خيبر به دلش بغضى بود
گفت اين قافله که هست اگر حيدر نيست

کاش همراه سرت رأس عمو مى آمد
تا نشانش بدهم بر سر من معجر نيست

چوبه ی محمل خونى شده شاهد باشد
دلى همچون دل زينب به حرم

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:21
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت_رقیه_س_شهادت -( دخترا بدون بابا...میمیرن ) *

1139
1

حضرت_رقیه_س_شهادت -( دخترا بدون بابا...میمیرن ) دخترا بدون بابا...میمیرن
دخترا بدون بابا...آواره
از قدیمیا شنیدم گریه کن
نداره، کسی که دختر نداره

دلمون هوای روضه کرده باز
آخه گریه برا روضه ثوابه
امشب و یتیم نوازی بکنین
همراهه باباش بریم تو خرابه

خوش زبونه ، خیلی حرفا داره که
به کسی نگفته،حتی عمه جون
خبرایی شده که بهش میگه
پاشو که اومده بابا...عمه جون

پاشو حرفات و بزن با پدرت
که دیگه از غصه داری آب میشی
روپوش و بزن کنار خودت ببین
غذا نیس که اینجوری کباب میشی

روپوش و کنار زد و باباش و دید
سرخ و خاکستری،خاکی و کبود
سر حرف و اینطوری واکرد و گفت
بگذریم از یکی بود یکی نبود...

بوی بابام و من از دور می شناسم
حالا هر چی ام که بوی نون بدی
فهمیدم

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س)مدح -( خاك قدم رقیه باشی عشق است ) * سید مجتبی شجاع

4494
8

حضرت رقیه (س)مدح -( خاك قدم رقیه باشی عشق است  ) خاك قدم رقیه باشی عشق است
زیر علم رقیه باشی عشق است

با مهدی صاحب الزمان از ره لطف
یك شب حرم رقیه باشی عشق است

هر جا سخن از رقیه جان می آید
صوت صلوات عرشیان می آید

در مجلس این سه ساله من معتقدم
عطر خوش صاحب الزمان می آید

امشب كرم رقیه را می بینیم
خیر قدم رقیه را می بینیم

این حرف تمام عاشقان است حسین
پس كی حرم رقیه را می بینیم

در محفل عشقتان ادب آوردم
غم از دلتان برده طرب آوردم

یادت نرود یك صلواتی بفرست
تا نام رقیه رابه لب آوردم

شاعر : سید مجتبی شجاع

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شهادت رقیه سادات -( من گریه میکنم به سر از پیکری که نیست* ) *

994

شهادت رقیه سادات -( من گریه میکنم به سر از پیکری که نیست* ) من گریه میکنم به سر از پیکری که نیست*
تو شکوه میکنی ز من از معجری که نیست

جارو زدم به پای تو خاک خرابه را
با چند تار گیسوی از خون تری که نیست

با این نگاه تار فقط دست میکشم
بر لعل خیزرانی ات از باوری که نیست

انگار که نه از سر تو چیز مانده است
نه دخترت ... که جز بدن لاغری که نیست

از آن شبی که آب به ما باز شد – رباب
سرگرم بازی است... ، با اصغری که نیست

جا ماندم از بقیه و خوابم گرفته بود
بر دست های خسته آن مادری که نیست

از زیر سنگ و آتش و سیلی گذشته ام
دیدی اگر به بال کبودم پری که نیست

در پاسخ سوال تو از گوشواره ام
می پرسم از عمامه و انگشتری که نیست

یک نانجیب دخترکت را کنیز خواند
دور از نگ

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 امیر حسین الفت

زمینه شهادت رقیه سادات -( بابا میمیرم از غم و از الم ) * امیر حسین الفت

1126

زمینه شهادت رقیه سادات -( بابا میمیرم از غم و از الم ) بابا میمیرم از غم و از الم
راحت نگذارم پلک خود روی هم
بابا برای تو می کردم دعا نماند سر تو زیر دست و پا
بابا بابا می گیرم بر دامان سرت
بابا بابا می میرد از غم دخترت

تا حالا بابا من اگر زنده ام
از عمه زینم من شرمنده ام
عمه میشد سپر بر من بی درنگ حتی در کوفه زیر باران سنگ
بابا بابا هر کس رد میشد می زدم
بابا بابا نتوانم بردارم قدم

وقتی چوب تر بر لبت جا گرفت
عمه زینب هم چشم من را گرفت
غمهای عالم بر قلب من نشست گفتم آنجا دیگر دندانت شکست
بابا بابا هق هق کردم پای سرت
بابا بابا ای کاش بودم جای سرت

__________________________________

@amirhoseinolfat

شاعر : امیر حسین الفت

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:19
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 امیر حسین الفت

دودمه شهادت حضرت رقیه (س) -( ای پدر آخر زدی سری به ایتام ) * امیر حسین الفت

2199

دودمه شهادت حضرت رقیه (س) -( ای پدر آخر زدی سری به ایتام ) ای پدر آخر زدی سری به ایتام
ببین شده منزلم خرابه ی شام
یا أبا ۲ می گردیدم عقب تو
یا أبا ۲ چرا ترک خورده لب تو
***
هرچه توان در تنم بود گرفته
از چه سر و صورتت دود گرفته
یا أبا ۲ ببین دل پر محنم را
یا أبا ۲ لباس پاره ی تنم را

شاعر : امیر حسین الفت

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت رقیه سادات -( دختری تو خرابه ها می خونه ای پدر بیا ) * رضا تاجیک

1081

زمینه شهادت رقیه سادات -( دختری تو خرابه ها   می خونه ای پدر بیا ) دختری تو خرابه ها می خونه ای پدر بیا
کاشکی جسم منم بره مثل تو بین بوریا
روضه خوندم از سر تو پیش چشمای زینبین
الله الله حسین وِین بسیوفٍ قَطَّعِین
وای قُتِل الحسینُ بِکربلا
وای ذُبِح العَطشانُ بِنینوا

شاعر : رضا تاجیک

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:32
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

دودمه شهادت حضرت رقیه (س) -( بابا جان با گریه ) * رضا تاجیک

1943

دودمه شهادت حضرت رقیه (س) -( بابا جان با گریه ) بابا جان با گریه
زیر و رو کرده ام کوفه و شام 2

باباجان می بینی
زیر سایه ی سرت بستم احرام 2

شاعر : رضا تاجیک

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:34
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

نوحه شهادت رقیه سادات -( دیر آمدی و غصه هایم را ندیدی ) * رضا تاجیک

1056
1

نوحه شهادت رقیه سادات -( دیر آمدی و غصه هایم را ندیدی ) دیر آمدی و غصه هایم را ندیدی
امشب برای کفن و دفن من رسیدی
من از سر شب چشم انتظارم
با بوسه از تو جان می سپارم
بابا حسین جان 4

بابا نبودی که گرسنه آرمیدم
بوی غذا از خانه هاشان می شنیدم
من که عزادار از قتلگاهم
شد پیکرم چون رخت سیاهم
بابا حسین جان 4

یادش بخیر آن چادر زیبا و گلدار
گلهای آن پرپر شده با دست اغیار
من پابرهنه دشمن سواره
شد معجر من یک کهنه پاره
بابا حسین جان 4

شاعر : رضا تاجیک

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:40
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( من خسته من تنها من سرگردون صحرا ) * رضا تاجیک

1020

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( من خسته من تنها         من سرگردون صحرا ) من خسته من تنها من سرگردون صحرا
نمی دونن که من هستم نوه حضرت زهرا
بابا نبودی/ قیامت دخترت و ببینی
بابا نبودی/ که به پای منبرم بشینی
تو رو بهونه کردم شام و ویرونه کردم
حسین یا أبا الغریب
حسین شیبک الخضیب
حسین وای

مگه از چشمت افتادم که نکردی بابا یادم
تو محل یهودی ها نرسیدی به فریادم
رفتی ز پیشم/ بابا ز تو انتظار نداشتم
تو بازار شام/ به خدا راه فرار نداشتم
می گفت شامی نامرد دیدی فراموشت کرد
حسین یا أبا الغریب
حسین شیبک الخضیب
حسین وای

تو قنوتم دارم آوا ربّنا آتنا بابا
خواب راحت نکردم من به خدا بعد عاشورا
با تو بگو که/ نیومده چرا عمو اباالفضل
داره می خونه/ نفسای تو گلو اباالفضل
آخه عمو کجایی او

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:45
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

زمینه شهادت رقیه سادات -( كنج خرابه تنها و زارم 2 ) * احسان جاودان

1070
1

زمینه شهادت رقیه سادات -( كنج خرابه  تنها و زارم 2 ) كنج خرابه تنها و زارم 2 اومدي بابا باور ندارم 2
اي سرِ بي بدن جون من مهمون من
روي عمه گواهه روزگارم سياهه
سينه ام غرق آهه 2
يا اباالمظلوم اباالعطشان ابا العطشان حسين
*****
از غم تو من دل بيقرارم 2 خون شده لبهات باور ندارم 2
خون شده روي تو موي تو، ابروي تو
دخترت زار و پيره دست به ديوار ميگيره
بي تو بابا ميميره 2
*****
خودم ميدونم وقتي نداري 2 يك سر و بابا صد نيزه داري 2
روح اين پيكرم دلبرم! سوخت معجرم
ديگه موهام سپيده خسته و قد خميده
جون به لبهام رسيده

شاعر : احسان جاودان

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( دگر برای طفلت پایی نمانده ) * رضا تاجیک

1047

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( دگر برای طفلت پایی نمانده ) دگر برای طفلت پایی نمانده اسیرم و در دستم نایی نمانده
همین قدر سربسته می گویم بابا برایت أم ابیهایی نمانده
پدر پری نمانده گل سری نمانده
ز غم هجر تو امان! شده ام سرگرمیشان
ندیده ای بابا تو اسیریم برس به داد من دم پیریم
پدر دوای من باش
بیا عصای من باش

دوان دوان در صحرا ها می دویدم چه ناله ها که از دلم می کشیدم
دمی که دنبالم می گردید آن نامرد پدر چنان بیدی به خود می لرزیدم
مرا گرفت و خندان... بماند ای پدر جان!
ز پر پروانه مپرس ز غم ویرانه مپرس
ببین جراحات سفرم بر تن شبیه تو محتاج حصیرم من
برای دفن دختر
تو بوریا بیاور

شاعر : رضا تاجیک

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:54
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( وای؛ درو وا کنید داره پدر میاد ) * رضا تاجیک

1193
1

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( وای؛ درو وا کنید داره پدر میاد  ) وای؛ درو وا کنید داره پدر میاد می دونستم آخر از سفر میاد
بابا وعده داده بود دیشب تو خواب دیگه قصه ی منم به سر میاد
دیگه مثل کوثرم چون که دیدنی ترم
بوسه ی پدر شده آرزوی آخرم
حسین وای

وای؛ همه می دیدن سرت رو نیزه هاست می دیدم سرت رو دست انبیاست
نمی دونی چی کشیده ام تو شام بابا زنده موندنم کار خداست
تشنه و گرسنه ام زار و ناتوون شدم
اما پیر روضه ی چوب خیزرون شدم
حسین وای

وای؛ پُر آبله و زخم کاریم بی تو گرم اشک و آه و زاریم
بابا بس که بی هوا من و زدند دیگه من ز سایمم فراریم
بین دشمنم پدر سوخته دامنم پدر
تا شبیه تو بشم لطمه می زنم پدر
حسین وای

شاعر : رضا تاجیک

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:56
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت رقیه(س)شهادت -( آتش کسی به بال کبوتر نمی‌زند ) * محمود ژولیده

1567
2

حضرت رقیه(س)شهادت -( آتش کسی به بال کبوتر نمی‌زند ) آتش کسی به بال کبوتر نمی‌زند
مردی تشر به کودک مضطر نمی‌زند
سیلی کسی به صورت دختر نمی‌زند
گم‌گشته را که خصم مکرر نمی‌زند
ترساندن یتیم دل شب عجیب نیست
گریاندن غریب مرتّب عجیب نیست

گیسو کشیده را که به گیسو نمی‌کشند
قد خمیده را که به هر سو نمی‌کشند
طفل یتیم را به سر مو نمی کشند
دخت سه ساله را که به زانو نمی کشند
حقّش نبود خنده به چشم تَرَش دهند
گریان به دست عاطفه‌ی مادرش دهند

از پا فتاده را به تهاجم نمی‌زنند
لکنت‌گرفته به تبسّم نمی‌زنند
جا مانده را به جای ترحم نمی‌زنند
تنها به جرم یک دو تکلّم نمی‌زنند
با گریه گفت: شیخ! یتیمم مرا نزن
من خود میایم از پِیِ تو، بی‌هوا نزن

با گوشواره بچّه کشیدن شجاع

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:21
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

حضرت رقیه(س)شهادت -( بابا بنگر رویِ به‌هم‌ریخته‌ام را ) * محمد جواد پرچمی

1244
1

حضرت رقیه(س)شهادت -( بابا بنگر رویِ به‌هم‌ریخته‌ام را ) بابا بنگر رویِ به‌هم‌ریخته‌ام را
وا کن گرهِ موی به‌هم‌ریخته‌ام را

دیگر رَمَقی نیست به رویت بگُشایم
چشم تر کم‌سویِ به‌هم‌ریخته‌ام را

من فاطمه‌ی شام شدم خُورده نگیرید
لرزیدنِ بازوی به‌هم‌ریخته‌ام را

آرام کن عمهّ تو پس از حرفِ کنیزی
این خواهرِ کم‌روی به‌هم‌ریخته‌ام را

هر تکه‌ای از زیور من دستِ کسی رفت
پیدا کن النگوی به‌هم‌ریخته‌ام را

در شامِ غریبانِ من آرام بشویید
خونابه‌ی پهلوی به‌هم‌ریخته‌ام را

زیبایی دختر یكی‌اش مویِ بلند است
صد حیف كه گیسویِ به‌هم‌ریخته‌ام را...

شاعر : محمد جواد پرچمی

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( پنهان به خاک كردم رازی به آب دیده ) *

1032
1

حضرت رقیه(س)شهادت -( پنهان به خاک كردم رازی به آب دیده ) پنهان به خاک كردم رازی به آب دیده
با كس نمی‌توان گفت سرّ دل رمیده

وقت سحر دعایم شد عاقبت اجابت
بر شام تار ما هم سر زد شبی سپیده

پرواز بردم از یاد بالم چو شد شكسته
این است حال و روز مرغ به خون‌تپیده

شادابی گذشته از من مخواه دیگر
برگشت‌ناپذیر است رنگ ز رخ پریده

قوت نداشت پایم تا پیش تو بیایم
از بس كه دختر تو در خارها دویده

شب بود و دشت وحشت پر شد وجودم از ترس
صحرا چه می‌شناسد طفل پدر ندیده

بسیار رنج بردم در راه عشقت اما
بار سفر كشیدم با قامتی خمیده

وضعیتی‌است وضع راس تو و سر من
مجنون سرشكسته، لیلای سربریده

مهرداد طوماری

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( شد قامت پیغمبر از این اجر خمیده ) * محمد کاظمی نیا

1136

حضرت رقیه(س)شهادت -( شد قامت پیغمبر از این اجر خمیده ) شد قامت پیغمبر از این اجر خمیده
بر صورت معصوم تو زد "زجر" کشیده

بعد از تو به هر کس که ستم دید به ناحق
گفتیم خدا رحم کند، "زجر کشیده"

شاعر : محمد کاظمی نیا

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( شعله‌های خیمه‌ها موی سرش را... بگذریم ) * سجاد احمد لو

1232
3

حضرت رقیه(س)شهادت -( شعله‌های خیمه‌ها موی سرش را... بگذریم ) شعله‌های خیمه‌ها موی سرش را... بگذریم
رد این زنجیرها بال و پرش را... بگذریم

یک پدر با چشم‌هایی نیمه‌باز از روی نی
سیلی زجرآوری بر دخترش را... بگذریم

هر زمان چشمش به سرها می‌خورد در بین راه
شمر پیش چشم‌هایش خنجرش را... بگذریم

درد پایش هیچ؛ وقتی درد پهلو می‌گرفت
با لگد آرام شد تا مادرش را... بگذریم

در دلش گل کرد حس خواهرانه بین راه
خواند لالایی که قدری اصغرش را... بگذریم

با عمو عباس گفت آخر نمی‌بینی مگر
خواهرت نامحرمان دور و برش را... بگذریم
***
با وجود زخم تاول، زخم گوش و زخم دست
دل‌خوش است از این‌که بر سر معجرش را... بگذریم

شاعر : سجاد احمد لو

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:29
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( گفتم به دست خویش بغل می‌کنی مرا ) *

1939
2

حضرت رقیه(س)شهادت -( گفتم به دست خویش بغل می‌کنی مرا ) گفتم به دست خویش بغل می‌کنی مرا
دستِ نبوده‌ات جگرم را کباب کرد
بود آرزوی من که ببوسم لب تو را
زخم لب تو آرزویم را خراب کرد

آن بوسه‌ای که از روی نی داده‌ای به من
بابا تمام عمر مرا زیر دِین بَرد
می‌خواستم که قرض خودم را ادا کنم
زخم لب تو لذت آن را ز بین برد

جای لبت به حنجر تو بوسه می‌زنم
این راه را به دختر تو عمه یاد داد
می‌خواستم که سیر ببینم رخ تو را
این چشم تار آرزویم را به باد داد

گر صورت تو خوب ندیدم تمام آن
تقصیر ِ گردن من و این چشم تر نبود
بابا برای روشن و واضح‌ندیدنت
خاکستر تنور تو هم بی‌اثر نبود

می‌خواستم گله کنم از دست شامیان
بیهوده نیست بغض گلویم اگر شکست
شرمنده‌ات شدم به خدا دیدم

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:34
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( به آشنا نگه آشنا نمی‌افتد؟! ) *

1223

حضرت رقیه(س)شهادت -( به آشنا نگه آشنا نمی‌افتد؟! ) به آشنا نگه آشنا نمی‌افتد؟!
چرا به ما گذر هل اتی نمی‌افتد؟!

قسم به سوره‌ی یس، به فجر و اعطینا
که لحظه‌ای دلم از تو جدا نمی‌افتد

کسی برای یتیمت میان این مردم
در این خرابه به فکر غذا نمی‌افتد

سرت اگر چه شکسته اگر چه خونین است
برای دختر تو از بها نمی‌افتد

سر تو را که به نی بست با خودم گفتم
اگر تکان دهدش ناشیانه، می‌افتد

دوباره نام تو را برده‌ام به لب حتما
به صورتم اثر تازیانه می‌افتد

خودت بیا و ببین زجر لعتنی هر روز
به جان دختر تو وحشیانه می‌افتد

چنان مرا به ستم پشت قافله زده است
که خود به خود سر من روی شانه می‌افتد

از آن زمان که شدم من شبیه مادر تو
دهان دشمنت از ناسزا نمی‌افتد

ز صورتم ک

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو دیگه نداره رمق ) * رضا تاجیک

1044
1

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو  دیگه نداره رمق ) چشای بی جون تو دیگه نداره رمق
دق می کنم بابا که آوردنت تو طبق
پر آبله شده ام بی حوصله شده ام
همه میگن که زحمت به قافله شده ام
ندیده چشم تو پشت منو دردش بابا جونم کشته منو
آستینمو رو دستم کشیدم نبینی انگشت منو
بابا سوخته دیگه پایین دامنم
بابا من ز درد دارم خاک و می کنم
بابا تا مثه تو شم لطمه میزنم؛ بابا !

تا که دووم بیارم لب رو گلوت میذارم
گرسنه هستم اما شکایتی ندارم
کسی تو مردم شام کفن نداره برام
مسلمونا منو میکشن تو ماه حرام
دستام گرفته جای چشامو عصا گرفته جای پاهامو
از بس که ناله کردم باباجون تشخیص نمیدی صدامو
بابا کاش که نیزه دارت امون بده
بابا دندوناتو به من نشون بده
بابا باید این عزیز تو

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:36
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو دیگه نداره رمق ) * رضا تاجیک

1337

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو  دیگه نداره رمق ) چشای بی جون تو دیگه نداره رمق
دق می کنم بابا که آوردنت تو طبق
پر آبله شده ام بی حوصله شده ام
همه میگن که زحمت به قافله شده ام
ندیده چشم تو پشت منو دردش بابا جونم کشته منو
آستینمو رو دستم کشیدم نبینی انگشت منو
بابا سوخته دیگه پایین دامنم
بابا من ز درد دارم خاک و می کنم
بابا تا مثه تو شم لطمه میزنم؛ بابا !

تا که دووم بیارم لب رو گلوت میذارم
گرسنه هستم اما شکایتی ندارم
کسی تو مردم شام کفن نداره برام
مسلمونا منو میکشن تو ماه حرام
دستام گرفته جای چشامو عصا گرفته جای پاهامو
از بس که ناله کردم باباجون تشخیص نمیدی صدامو
بابا کاش که نیزه دارت امون بده
بابا دندوناتو به من نشون بده
بابا باید این عزیز تو

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س) -( تاریک و دلگیره خرابه ، چی بگم از ) * ایمان مقدم

1180

حضرت رقیه (س) -( تاریک و دلگیره خرابه ، چی بگم از ) تاریک و دلگیره خرابه ، چی بگم از

غربت و بی کسی هام

بسه این همه صبوری ، بابا بیا

می سوزه دست و پاهام

روزام دیگه شبای تاره ، امون از این لباس پاره

کاشکی که برگردیم مدینه ، بابا دیگه آخر کاره

سخته که بی بابا باشی میون صحرا

به روی چادرت باشه یه ردی از پا

بابایی بابا

امون ای دل امون ای دل امون ای دل ، بابایی

******

دنیا دیگه برام عذابه ، من و ببین

بابایی آواره شدم

بین یه عده از اراذل ، دیدی بابا

بی گوش و گوشواره شدم

هر جا که اسمت و می بردم ، از حرمله سیلی می خوردم

دعای دخترت همینه ، کاشکی تو کربلا می مردم

جون من و گرفت بابا سر شکستت

چشام و بستم تا دیدم چشای بستت

بابایی بابا

امون

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س) -( گوشه خرابه بابا دخترت داره می میره ) * ایمان مقدم

1300
1

حضرت رقیه (س) -( گوشه خرابه بابا دخترت داره می میره ) گوشه خرابه بابا دخترت داره می میره

روز و شب از همه مردم سراغ تو رو می گیره

در گوش عمه می خونه بابامو ندیدی

میگه با لحن بچگونه بابامو ندیدی

خیلی زحمت دادم عمه رو باباجون

قول میدم که امشب جون بدم من آسون

ای بابا جونم

******

هر کجا که جا می موندم فقط اسم تو می بردم

توی شام و کوفه بابا از همه سیلی می خوردم

ببین که صورتم چه داغه کجا بودی بابا

من و انداختن از رو ناقه کجا بودی بابا

روی دستم جای سلسله افتاده

بین ابروی تو فاصله افتاده

ای باباجونم

******

بذا لحظه های آخر سر تو بغل بگیرم

من با صورت کبودم مثه مادرت می میرم

طاقت زخماتو ندارم بابای غریبم

سرتو رو پاهام میذارم بابای غریبم

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:23
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( در خرابه گلچینان یک طبق گل آوردند ) *

8650
37

حضرت رقیه -( در خرابه گلچینان یک طبق گل آوردند ) در خرابه گلچینان یک طبق گل آوردند
یک طبق گل خونین پیش بلبل آوردند

بلبل از فرافق آنشب زار و زار مینالید
داغدار گلها بود، بی قرار و مینالید

فصل سوگواری یاس و سرو و مریم بود
قتلگاه پر از گل بود عاشر محرم بود

دیدن سر پر خون در دلش شرر افروخت
داغ شعله بارانش عمه اش مکرر سوخت

شام و شام یلدا بود در خرابه غوغا بود
شور نغمه ی بلبل وای وای بابا بود

خم شد و لب خشک از قحط آب را بوسید
آن بریده رگهای حلق باب را بوسید

با محاسن خونین گیسویش حنا میکرد
کودکانه می نالید اینچنین دعا میکرد

کی خدا شده پایان طاقت و توان من
سوخت داغ بابایم، مغز استخوان من

آن سر بخون غلطان روی دست شد بالا
گاه یا ابت گفتا گاه گ

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:32
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( پایان قصه ختم میشد با عروسک ) *

2021
2

حضرت رقیه -( پایان قصه ختم میشد با عروسک  ) پایان قصه ختم میشد با عروسک
امروز عروسک -فردا-حالا عروسک

حالا که می خواهی بیایی کنج دامان
با خود بیاور پیش من صدها عروسک

یا چشم من کم سو شده -یا خواب دیدم
ریخته به روی خاک این صحرا عروسک

وقتی که از مسجد به خانه باز گشتی
به دخترت گفتی ...گلم ...زیبا...عروسک

دست مرا عمه گرفت با گریه میگفت...
گنجشک پر....بابا پر....حتی عروسک

حسین جهانسوز

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد