اربعین حسینی

مرتب سازی براساس

چشم بگشا و ببین همسفر بی سر من *

1983
3

چشم بگشا و ببین همسفر بی سر من چشم بگشا و ببین همسفر بی سر من
باز هم آمده بالای سرت همسفرت
خواهرت معجر خود را به سرت بست ولی
نگرانم که چرا خوب نشد زخم سرت
آنقدر سوخته این صورت افسرده ی من
که کسی کرده کنیز تو خطابم آقا
حق نداری که تو این بار مرا نشناسی
مادر طفل صغیر تو ربابم آقا
مثل پروانه ببین دور و برم می چرخند
همه زن های حرم از سر دلداری من
قطره ای آب حرام دو لب خشک رباب
آسمان محو تماشای وفاداری من
کم نخوردم لگد اما به خدا خم نشدم
زیر آماج بلا از تو حمایت کردم
پهلویی باز سپر شد که سرت را نبرند
هم چو زهرا تن خود خرج ولایت کردم
شاعر:عبدالحسین مخلص آبادی

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

پاییز آمده به سراغ بهارها *

1196

پاییز آمده به سراغ بهارها پاییز آمده به سراغ بهارها
سر آمده است حوصلۀ انتظارها
باید کشید جور رسیدن به یار را
باید رسید بر سر کوی نگارها
بعد از نزول سورۀ مریم رسیده است
شان نزول آمدن انفطارها
مدیون زینبیم اگر با ولایتیم
ثابت شده است در گذر روزگارها
اصلا نیاز نیست که یادآوری کن
از فتنه های عده ایی از نابکارها
خانم سلام! بعد چهل روز آمدی...
تو آمدی که گریه کنی بر مزار ها
یا ایهاالرسول! بگو از رسالتت
خطبه بخوان ز رنج و غم روزگارها
خانم اجازه هست که من روضه خوان شوم؟
این جا نیاز نیست به این استعارها...
وای از مسیر کوفه و وای از مسیر شام
وای از نگاه بی ادب نیزه دارها
عباس نشنود! کمی آرام تر بگو
بستند راه زینب کبری سوارها
ای

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( ای آفتاب دیدۀ روشنگرم حسین ) *

1682

اشعار اربعین حسینی ( ای آفتاب دیدۀ روشنگرم حسین ) ای آفتاب دیدۀ روشنگرم حسین
کرده شرار داغ تو خاکسترم حسین
با دیدن مزار تو بعد از یک اربعین
آتش فتاده است به چشم ترم حسین
هر لحظه از فراق تو سالی به ما گذشت
با آن که نیست دوری تو باورم حسین
گفتی صبور باشم و بودم، ولی ببین
داغت چه کرده با دل غم پرورم حسین
بال و پری نمانده برایم، ولی هنوز
«تا پر نشسته تیر غمت در پرم حسین»
بار دگر به ساحل تف دیدۀ فرات
سوزد به یاد حنجر تو حنجرم حسین
آثار تازیانه و سیلی هنوز هست
بر روی کودکان تو و پیکرم حسین
پرسی اگر ز کودک دُردانه ات ز من
پرپر زد او کنار سرت در برم حسین
همراه ناله های من و کودکان تو
آید صدای زمزمۀ مادرم حسین
در این حصار درد «وفائی» به ناله گفت
در رو

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:32
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( بعد یک اربعین رسید از راه ) *

1673
4

اشعار اربعین حسینی ( بعد یک اربعین رسید از راه ) بعد یک اربعین رسید از راه
غم به قلبی صبور می آید
قتلگه را دوباره می بیند
آنکه از راه دور می آید
یادش آمد غروب رفتن را
لبش از فرط تشنگی می سوخت

او نگاه پرِاز غم ِ خود را
بر تن پاره پاره ای می دوخت
یادش آمد که دست و پا میزد
پیش چشمان زینب آن تشنه
یادش آمد که خون او میریخت
از قفا روی تیزی ِ دشنه
یادش آمد تن ِ پر از چاکش
جای مرهم که سنگ باران شد
استخوان های سینه میگویند:
حال نوبت به نیزه داران شد
پیش آن بی رمق کمانداران
هر چه در چنته بود آوردند
زخم سر نیزه را نشان کردند
شرط بندان همیشه نامردند
یاد آن ناله های تشنگی و
لخته خونی که از جبین میریخت
آب را پیش چشم او قاتل
خنده میکرد بر زمین میریخت
بر ز

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( کاروان آمده و موعد دیدار شده) *

1384
2

اشعار اربعین حسینی ( کاروان آمده و موعد دیدار شده) کاروان آمده و موعد دیدار شده
چشم بارانی عمه چه قدر تار شده
چه قدر عمه ی سادات مصائب دیدند
چه قدر مردم بازار به ما خندیدند
چه قدر هلهله کردند و دف و چنگ زدند
وسط کوچه چه بد بر سرمان سنگ زدند
آه ای اکبر من مرهم جانی بفرست
خواهرت آمده برخیز اذانی بفرست
خواهرت آمده برخیز، قدم خم شده است
آه آری یکی از اهل حرم کم شده است
آه یک دختری از آل علی تنها ماند
خواهر کوچکمان کنج خرابه جا ماند
خواهر کوچکمان را چه قدر ترساندند
دل او را همه آتش زده میسوزاندند
هرکه می آمده چیزی ز زمین بر میداشت
و کتک خوردن ما حالت سرگرمی داشت
بسکه بر پیکرمان سنگ اصابت میکرد
رفته رفته تنمان داشت که عادت میکرد
رفته رفته تنمان داشت

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( به زیر سم ستوران چه بیکران شده ای) *

1734

اشعار اربعین حسینی ( به زیر سم ستوران چه بیکران شده ای) به زیر سم ستوران چه بیکران شده ای
مگو به من که چرا خواهرم کمان شده ای
ز روی نیزه ی عدوان ببین اسارت من ...
برای بدرقه اما چه ناتوان شده ای
امان ز لحظه ی آخر همان زمان وداع
همان زمان که به ناحق تو بر سنان شده ای
سری نمانده که گویم برادرم چه شدی
تنی نمانده که گویم چرا چنان شده ای
ز بعد آمدنت از کنار شط فرات ...
به یاد اهل حرم ماند که بی امان شده ای
به خون دل بشدم من علم به دوش حرم ...
ز بعد آنی که تارفت به سر زنان شده ای
بمان و اهل حرم را به دست من بسپار
تویی که روی زمین چون خدا نهان شده ای
شاعر: فرشيد يار محمدي

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( زینب رسیده از سفر برخیز ارباب) *

1480

اشعار اربعین حسینی ( زینب رسیده از سفر برخیز ارباب) زینب رسیده از سفر برخیز ارباب
با کاروانی خون جگر، برخیز ارباب
برگشته ام از شام و کوفه، قد خمیده
آورده ام صدها خبر، برخیز ارباب
شد مقتدای کوفی و شامی سقیفه
می سوخت خیمه مثل در، برخیز ارباب
ای کاش تو هم در رکوع بخشیده بودی
انگشترت شد درد سر، برخیز ارباب
شد روزگارم تیره، وقتی کنج ویران
مهمان ما شد تشت زر، برخیز ارباب
یک جمله از غمهای زینب، بشنو کافیست
با شمر بودم همسفر، برخیز ارباب
از دختر دردانه ات چیزی نپرسی!!
جا مانده در وادی شر، برخیز ارباب
در آرزوی دیدن موعود دارم
چشمی به راه منتظر، برخیز ارباب
شاعر: حسین ایمانی

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی (در اين سفر ببين كه به پای اراده ام ) *

1495

اشعار اربعین حسینی (در اين سفر ببين كه به پای اراده ام ) در اين سفر ببين كه به پای اراده ام
بال و پری كه داشتم از دست داده ام
از بوی دود چادر آتش گرفته ام
بسيار روشن است كه پروانه زاده ام
من را به جا نياوری اکنون بدون شک
از غصۀ فراق تو از پا فتاده ام
ای سر بلند ،زينت دوش رسول عشق
اينك تو زير خاكی و من ايستاده ام
افتاده ام به ياد تن پاره پاره ات
حالا که سر به روی مزارت نهاده ام
با اين قد خميده ،برادر هنوز هم
من دختر رشيده ی اين خانواده ام
شاعر: محسن مهدوی

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:43
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را) *

1879
2

اشعار اربعین حسینی ( یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را) یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را
یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را
با ظرفی از آب آمده تا که ربابه
سیراب گرداند علی اصغرت را
برخیز ای نور دو چشمم ای برادر
تا که کمی آرام سازی همسرت را
بگذار تا شرح سفر با تو بگویم
بشنو کمی از غصّه های یاورت را
از کوفه و شام بلا ای داد بیداد
رنج اسارت پیر کرده دلبرت را
وقتی گذر دادند ما را بین مردم
دیدم سر نی گریۀ آب آورت را
دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با
سنگی نشانه رفته چشمان ترت را
رقّاصه های شهر را آورده بودند
تا در بیارند اشک چشم خواهرت را
تهمت زدند و خارجی خواندند ما را
آتش زدند آن جا دل غم پرورت ر

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:03
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( از سفر، داغدیده آمده‏ام ) *

1550

اشعار اربعین حسینی ( از سفر، داغدیده آمده‏ام ) از سفر، داغدیده آمده‏ام
دل ز هستی بریده، آمده‏ام
زینبم من، که از دیار عراق
رنج و حسرت کشیده، آمده‏ام
اینک از شام با لباس سیاه
چون شب بی‏سپیده آمده‏ام
شادی دهر را ز کف داده
غم عالم خریده، آمده‏ام
گر چه با قامتی رسا، رفتم
لیک به قدی خمیده آمده‏ام
پیکر پاک سرو قدان را
به ‏روی خاک دیده آمده‏ام
دسته‏ گل های نازنینم را
دست بیداد چیده، آمده‏ام
دیده‏ام یک چمن گل پرپر
خار در دل خلیده، آمده‏ام
پای هر گل، گلاب دیدۀ من
با تأثر چکیده، آمده‏ام
سر بلندم که با اسارت خویش
افتخار آفریده، آمده‏ام
تار و پود ستم به تیغ سخن
با شهامت دریده آمده‏ام
پی محو ستم، اگر رفتم
با همان عزم و ایده آمده‏ام
از کنار مجاهدان شهید

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی) *

3331
6

اشعار اربعین حسینی ( از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی) از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل كنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا كنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
كی گفته قطعه قطعه شدن درد آور است؟
مُردن به عشق تو كه ندارد مشقتی
بهتر نبود جای تو من كشته می شدم؟
بی تو چگونه صبر كنم.... با چه طاقتی؟
از بس برای زخم لبت گریه كرده‌ایم
چشمی ندیده‌ام كه ندیده جراحتی
تو رفتی و غرور حریمت شكسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی
آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی
این بچه ها تمامی شان لطمه خورده‌اند
با من ولی به شكوه نكردند صحبتی
غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین
از فتح شام آمده‌ام با چه هیبتی
شرمنده‌ام رقیۀ تو در خراب

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( از كوفه تا شمشیر عزراییل هایش ) *

1618
1

اشعار اربعین حسینی ( از كوفه تا شمشیر عزراییل هایش ) از كوفه تا شمشیر عزراییل هایش
از كربلا تا شام با تفصیل هایش...
بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز
امروز آمد دیدن فامیل هایش
خود را به روی قبرهای خاكی انداخت
بانوی مكه با همان تجلیل هایش
حال عجیبی داشت وقتی باز می گشت
بغض غریبی داشت در ترتیل هایش
با او چهل روز و چهل شب همسفر بود
كابوس هایی تلخ با تأویل هایش
آخر پذیرفت آن چه را باور نمی كرد
دل كند این جا زینب از هابیل هایش...
زن مانده بود و یك بیابان بی پناهی
زن مانده بود و داغ اسماعیل هایش
شاعر : مطهره عباسیان

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( ای مظهر صفات خدا أیها العزیز) *

1526

اشعار اربعین حسینی ( ای مظهر صفات خدا أیها العزیز) ای مظهر صفات خدا أیها العزیز
ای امتداد نور هدی أیها العزیز
ای که کریم هستی و از نسل ذو الکرام
پر کن دو دست خالی ما أیها العزیز
یک نَظرة رحیمة بینداز بر دلم
تا مس شود شبیه طلا أیها العزیز
در انتظار آمدنت پیر گشته ایم
این جمعه هم گذشت، بیا أیها العزیز
همراه کاروان که به مقتل رسیده اند
ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز
چندین هزار سال تو خون گریه می کنی
از داغ زینب و أسرا أیها العزیز
امشب در این حسینیه داریم شور و شین
گوئیم زیر لب همه، لبیک یا حسین
زینب رسیده است برادر کنار تو
این بار در بغل بگرفته مزار تو
مُلحق بر آن مُقَطّعُ الأعضاء می شود
امروز یا حسین سر زخم دار تو
یک اربعین برای همه جان فدا

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:26
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( آمده سر شکستۀ محنت ) *

1331
1

اشعار اربعین حسینی ( آمده سر شکستۀ محنت ) آمده سر شکستۀ محنت
آمده اشک ریز بت شکنت
السلام ای مرملٌ بدماء
چه خبر از هزار زخم تنت
از دو تا لاله های من چه خبر
چه خبر از سپاه بی کفنت
حال شش ماهه حرم خوب است ؟
چه خبر از دو حیدر حسنت ؟
خیز و بنگر به حال و اوضاع
اولین کاروان سینه زنت
علم ما شکسته گهواره
پرچم ماست کهنه پیرهنت
جمع ما روضه خوان نمی خواهد
نوحه ماست نام دل شکنت
تن هشتاد و چند عزادارت
وضع بهتر ندارد از بدنت
خیز و بنگ به مو سفیدانت
بر سپاه کبود و گریانت
یاس بودم که پرپرت شده ام
قد کمانی حنجرت شده ام
قتلگاهت عجب حرایی شد
وحی آمد پیمبرت شده ام
اقراء اقراء رسید و حس کردم
آخرین تیر لشکرت شده ام
پیکر و موی من سیاه و سفید
چه قدر شکل مادرت

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( سر تو از سر نیزه به من توان می داد) *

1759
1

اشعار اربعین حسینی (  سر تو از سر نیزه به من توان می داد) سر تو از سر نیزه به من توان می داد
امید بر دل مجروح بی کسان می داد
خودت که از سر نیزه به چشم خود دیدی
کنیزکی به یتیم تو خرده نان می داد
نماز جمعه کوفه شلوغ بود آن روز
گمان کنم که علی اکبرت اذان می داد
میان مجلس شان از کنیز تا گفتند:
سکینه دخترت از ترس داشت جان می داد
برای خوش گذرانی، یزید در مجلس
مدال نیزه زنی را که بر سنان می داد...
...رقیه دختر دردانه داشت دق می کرد
دوباره رأس اباالفضل را نشان می داد
هزار مرتبه گفتم نخوان عزیز دلم!
تو خواندی و صله ات را به خیزران می داد
همین که چوب جفا بر لبان تو می خورد
بدان که خواهر تو سخت امتحان می داد
نبودن تو ز یک سو و ضربۀ زنجیر
به جسم خواهر تو درد است

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 18:08
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( آمد ولی صد غصه در دل داشت زینب ) *

1726
3

اشعار اربعین حسینی ( آمد ولی صد غصه در دل داشت زینب ) آمد ولی صد غصه در دل داشت زینب
یک کربلا آلاله در گِل داشت زینب
صد زخم کهنه بر جگر از داغ گل ها
زخمی به سر از چوب محمل داشت زینب
هجده ستاره همره این کاروان بود
بر نیزه اما ماه کامل داشت زینب
در هجمۀ امواج سختی و بلاها
مانند کوه از صبرِ ساحل داشت زینب
دردانه ای از کاروان در شام جا ماند
در گفتن این حرف مشکل داشت زینب
« شد خاطرات روز عاشورا مجسم »
یک کربلا غم در مقابل داشت زینب
در راه دلبر هستی خود را فدا کرد
آری فقط یک جان قابل داشت زینب
شاعر : سید سعید پور هاشمی

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 18:10
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

اشعار اربعین حسینی -( سحر چون پیک غم از در درآید ) *استاد محمد جواد غفورزاده

3367
1

اشعار اربعین حسینی -( سحر چون پیک غم از در درآید ) سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
مرا از دیدگان، یک کاروان اشک
به شوق پای‏بوس رهبر آید
جدا زین کاروانِ اشک و حسرت
صدای کاروانی دیگر آید
گمانم کاروان اهل‏بیت است
که سوی قبلۀ دل با سر آید
گلاب از دیده افشان همچو جابر
که عطر عترت پیغمبر آید
به رسم دیده بوسی با عزیزان
به حسرت از مدینه مادر آید
پس از یک اربعین هجران و دوری
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر، که کس نشناسد او را
به باغ لاله‏های پرپر آید
همان خواهر، که با سحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان خواهر، که غوغا کرده در شام
همان آئینۀ پیغمبر آید
همان ویرانگر بنیان تزویر
همان رسواگر زور و زر آید
همان خواهر، ولی گیس

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 18:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

شعر اربعین -( ای بزرگ، ای جلیله، ای بانو! ) * امیر عظیمی

1803

شعر اربعین  -( ای بزرگ، ای جلیله، ای بانو! ) ای بزرگ، ای جلیله، ای بانو!
ای عزیز قبیله، ای بانو!
عمه ی بی بدیله، ای بانو!
ای عقیله، عقیله، ای بانو!
عشق تنها به تو نظر انداخت
عقل در پای تو سپر انداخت
عمه تو بر سپهرها قمری
زنی از جنس شیرهای نری
کرد با تو حسین جلوه گری
فتنه در تو نداشته اثری
در نگاهت بلا چه زیبا شد
از کلامت یزید رسوا شد
تو که خود محشری به تنهایی
سوره ی کوثری به تنهایی
ثانی مادری به تنهایی
حیدر دیگری به تنهایی
کوهی از غم شدی، چهل روز است
از چه رو خم شدی، چهل روز است
اربعین، عمه زینب کبرا
با دلی گُر گرفته از غم ها
آمدی تا به دشت کرببلا
از سر ناقه مثل تک تک ما
جسم پاکت ز صدر زین افتاد
باز هم عرش بر زمین افتاد
باز هم عمه، قتلگا

  • دوشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1393
  • ساعت
  • 13:31
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

اشعار اربعین حسینی ( بالم شكسته، از پرم چیزی نگویم) * وحید قاسمی

4549
9

اشعار اربعین حسینی ( بالم شكسته، از پرم چیزی نگویم) بالم شكسته، از پرم چیزی نگویم
از كوچ پر درد سرم چیزی نگویم
طوفان سختی باغ مان را زیر و رو كرد
از لاله های پرپرم چیزی نگویم
حق می دهم نشناسی ام؛ اما برادر
از آن چه آمد بر سرم، چیزی نگویم
وقت وداعِ آخرت، عالم به هم ریخت
از شیون اهل حرم چیزی نگویم
آتش گرفتن گر چه رسم و سنت ماست
از دامن شعله ورم چیزی نگویم
بگذار سر بسته بماند روضه هایم
از ماجرای معجرم چیزی نگویم
كم سو تر از چشمان من، چشمان زهراست
از گریه های مادرم چیزی نگویم
آن صحنه های سهمگین یادم نرفته
افتادنت از روی زین یادم نرفته
از نعل اسب و بوریا چیزی نگویم
از آن غروب پر بلا چیزی نگویم
در عصر عاشورا النگوهام گم شد
از غارت خلخال ها چیزی نگویم

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 18:18
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( چهل شب است چهل شب هوای دل تنگی) *

1680
1

اشعار اربعین حسینی (  چهل شب است چهل شب هوای دل تنگی) چهل شب است چهل شب هوای دل تنگی
چهل شب است چهل شب فضای دل تنگی
چهل شب است غم تو به گونه ای دیگر...
به دل نشسته و خواند نوای دل تنگی
شب چهلمت آقا چقدر غمگین است
همین غم است برایم بهای دل تنگی
حسین ماه محرم تمام شد، غم تو ...
...هنوز مانده میان سرای دل تنگی
میان روضه بی تابی چهل روزه
چقدر اشک خدایا خدای دل تنگی
چه کربلا چه مدینه چه کل هست جهان
برای ماتم تو شد گدای دل تنگی
اگر حسین نباشد مرا چه غم باشد
حسین روضه سرخی برای دل تنگی
گذشت فصل محرم گذشت عمر غمت
و آه مانده دل ما به پای دل تنگی
شاعر : سجاد صفری

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( اربعینی ز تو جدا مانده ) *

3032
3

اشعار اربعین حسینی ( اربعینی ز تو جدا مانده ) اربعینی ز تو جدا مانده
کاروانی که بی صدا مانده
کاروان شکسته برگشته
کشتۀ زیر دست و پا مانده
عوض تکه های پیروهنت
تکه هایی ز بوریا مانده
به رخ تک تک عزیزانت
جای سیلیِ بی هوا مانده
نه کمر مانده از بدن هاشان
نه رمق بهر دست ها مانده
از تو شرمنده ام برادر من
در خرابه رقیه جا مانده
روضه خواندم برای صبر خودم
من نشستم کنار قبر خودم
شاعر : مسعود اصلانی

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی (ای شهیدان شمع روشن، عود در مجمر کنید ) *

1327

اشعار اربعین حسینی (ای شهیدان شمع روشن، عود در مجمر کنید  ) ای شهیدان شمع روشن، عود در مجمر کنید
عمـۀ سـادات از شام آمده، باور کنید
بـا گلاب اشک خود آیید بهر پیشباز
شستشو از چهره او گرد و خاکستر کنید
کـوثر زهـرا ز صحـرای اسـارت آمده
جای گل با هم نثارش سورۀ کوثر کنید
تا گل سرخِ «مبارک باد» بر لیلا برید
خلعت نو بر تن پاک علی‌اکبر کنید
سینه‌ای پر شیر از خون دل آورده رباب
گریه بر لبخندِ خونین علی‌اصغر کنید
لالـه‌های پـرپـر ام‌البنین، زهرا رسید
در پیِ عبـاس، استقبال از مادر کنید
ام‌کلثوم از سفـر آورده رو در علقمه
لحظه‌ای دلجویی از آن مهربان خواهر کنید
همره زینب به سوی قتلگاه آرید رو
گریه بر آن خواهر و آن پیکرِ بی‌سر کنید
تا سکینه چشم نگشاید به سوی قتلگاه
خو

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:09
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

اشعار اربعین حسینی ( ما را که غیر داغ غمت بر جبین نبود ) *استاد محمد جواد غفورزاده

2384

اشعار اربعین حسینی ( ما را که غیر داغ غمت بر جبین نبود ) ما را که غیر داغ غمت بر جبین نبود
نگذشت لحظه ایی که دل ما غمین نبود
هر چند آسمان به صبوری چو ما ندید
ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید
رنج اسارت، این همه شور آفرین نبود
ای آفتاب محمل زینب کسی چو من
از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود
در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمی گرفت
در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود
در حیرتم که بی تو چرا زنده ام حسین
عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت
یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود
شاعر : محمد جواد غفور زاده

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

بحر طویل اربعین ( کاروان می رسد از راه‌، ولی آه) *

13175
42

بحر طویل اربعین ( کاروان می رسد از راه‌، ولی آه) کاروان می رسد از راه‌، ولی آه
چه دلگیر چه دلتنگ چه بی تاب
دل سنگ شده آب، از این نالۀ جانکاه
زنی مویه کنان، موی کنان
خسته، پریشان، پریشان و پریشان
شکسته، نشسته‌، سر تربت سالار شهیدان
شده مرثیه خوان غم جانان
همان حضرت عطشان
همان کعبۀ ایمان
همان قاری قرآن، سر نیزۀ خونبار
همان یار، همان یار، همان کشتۀ اعدا
کاروان می رسد از راه، ولی آه
نه صبری نه شکیبی
نه مرهم نه طبیبی
عجب حال غریبی
ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی
ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی
ز داغ غم این دشت بلا پوش
به دل هاست لهیبی
به هر سوی که رفتند
نه قبری نه نشانی
فقط می وزد از تربت محبوب
همان نفحۀ سیبی
که کشانده ست دل اهل حرم را
×××
کاروان م

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( ساربان از اشتران بگشای بار) *

1696

اشعار اربعین حسینی ( ساربان از اشتران بگشای بار) ساربان از اشتران بگشای بار
لحظه ای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین
مویه ها دارد ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین
هم طراز آه گردون تا زمین
اشک می ریزد ز چشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات
آن بلا جویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید از اینان پایدار
ماند و می ماند به دور روزگار
گر فرات این جا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید بر هامون گریست
شاعر : مشفق کاشانی

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( چهل شب است فقط گریه کرده ام بی تو) *

1644
1

اشعار اربعین حسینی (  چهل شب است فقط گریه کرده ام بی تو) چهل شب است فقط گریه کرده ام بی تو
چهل شب است برادر که مانده ام بی تو
ز بعدِ صحنۀ گودال و بی تو گشتنِ من
بدون محرم و یاور شکسته ام بی تو
دلم شکسته ز داغت ولی پیام تو را
به کل عالم هستی رسانده ام بی تو
به هر کجا که سرت رفت من هم آمده ام
گمان مکن که من از پا نشسته ام بی تو
شبیه فاطمه گشته کبودیِ بدنم
شبیه مادر مظلومه گشته ام بی تو
حکایتِ تن بی سر و حلقه انگشتر
برای کل جهان روضه خوانده ام بی تو
شاعر : سید علی محمد نقیب

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی (چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو ) *

1589

اشعار اربعین حسینی (چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو  ) چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو
چهل شبانه بى عشق، بى یقین، بى تو
پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد
چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو
مرا که چله نشینِ خرابه ها شده ام
مرا که با غم هر ثانیه عجین بى تو
کسى نبرد به مهمانى دعا و درود
که عشق بى کس و کار است این چنین بى تو
به سر سلامتى من چه تلخ آمده اند
ستاره هاى پریشان هر پسین بى تو
چهل شب است که خواب غروب مى بینند
پرندگان غزل مردۀ زمین بى تو...
شاعر : سودابه مهیجی

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( اختر من! هلال من! ماه من) *

1884

اشعار اربعین حسینی (  اختر من! هلال من! ماه من) اختر من! هلال من! ماه من
همسفر و همدم و همراه من
بی تو دلم طایر بی ‌بال بود
داغ چهل ‌روزه چهل ‌سال بود
شعله نثار جگرم کرده‌اند
با سر تو همسفرم کرده‌اند
پیش روی محمل من صف‌ زدند
رقص‌کنان، خنده‌ زنان کف ‌زدند
محمل ما در ملاء عام بود
همدم ما سنگ لب ‌بام بود
دیده به خورشید رخت دوختم
آب شدم ساختم و سوختم
رأس تو می‌داد به زینب سلام
چشم تو می‌گشت به من هم‌ کلام
چشم تو از چار طرف سوی من
نغمۀ قرآن تو نیروی من
حال، پی عرض سلام آمدم
فاتح و پیروز ز شام آمدم
ای به جمالت نگه فاطمه
ای سر نی هم‌ سخن ما همه
باز هم از وحی محمّد بگو
از گلوی پاره خوش‌ آمد بگو
آمده‌ام شانه به مویت زنم
بوسه به رگ‌های گلویت زنم
دست،

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:53
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین) *

1638
3

اشعار اربعین حسینی ( فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین) فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین
کرده‌ام فتح تو را بر همه اعلام، حسین
ذوالفقار سخنم معجزۀ حیدر داشت
فتح شد با نفس حیدری‌ام شام، حسین
نالۀ کودک تو کاخ ستم را لرزاند
گر چه در گوشۀ ویرانه شد آرام، حسین
به طواف حرم محترمت گردیده
جامۀ ماتم ما حلّۀ احرام، حسین
در طواف سر خونین تو خواندیم نماز
مُهر ما بود فقط سنگ لب ‌بام، حسین
باورت بود که در حال اسیری ببرند
دختر فاطمه را در ملاء عام، حسین
لعنة الله علی آل زیادٍ و زیاد
که ز خون تو گرفتند همه کام، حسین
هدیه بردند سر پاک تو را بهر یزید
تا بگیرند پی قتل تو انعام، حسین
باورت بود که در شام بلا دخترکت
بر روی خاک گذارد سر بی ‌شام، حسین
آتشی بر جگر سوختۀ «م

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار اربعین حسینی ( یک اربعین.. بعد تو هق هق زدم حسین ) *

1647

اشعار اربعین حسینی ( یک اربعین.. بعد تو هق هق زدم حسین ) یک اربعین.. بعد تو هق هق زدم حسین
شعله به غنچه های شقایق زدم حسین
یک اربعین... سرخ... سما... رنگ گشته است
صد رعد و برق در غمت آهنگ گشته است
یک اربعین... مشک به دندان گرفته ام
از دوری تو آتش حرمان گرفته ام
یک اربعین... گلایه به دادار کرده ام
چادر به سر برابر انظار کرده ام
یک اربعین... فریضه واجب چو خوانده ام...
سجده فقط به چوبه محمل نشانده ام
یک اربعین... روزه گرفتم فسرده ام
خون جگر به موقع افطار خورده ام
یک اربعین... وقت صلاتم نشسته ام
من دختر همان زن پهلو شکسته ام
یک اربعین... دست به گهواره مانده ام
لالاییت به طفل خیالیت خوانده ام
یک اربعین... صورت زن ها کبود شد
در سوگ تو... طفل سه ساله خمود

  • یکشنبه
  • 26
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد