شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

زبانحال امیرالمؤمنین(ع)شهادت حضرت زهرا(س) -(از عشق خود جداشدن اسان نیست) * محسن رضوانی

556

زبانحال امیرالمؤمنین(ع)شهادت حضرت زهرا(س) -(از عشق خود جداشدن اسان نیست) از عشق خود جدا شدن آسان نیست
یا دست کم برای من آسان نیست

هر چیز سخت، در سخن آسان ست
مرگ عزیز در سخن آسان نیست

طومار عاشقیست که میپیچم
پیچیدن تو در کفن آسان نیست

آه ای عزیز مصر علی! از تو
راضی شدن بپیرُهن آسان نیست

گیرم که زینبین تو خوابیدند
آرام کردن حسن آسان نیست

خود مرد جنگیَم من و میدانم
با میخ، جنگ تن به تن آسان نیست

دلهای عاشقند که میفهمند
بی عشق خویش زیستن آسان نیست

  • شنبه
  • 15
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 16:00
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 اسماعیل تقوایی

یا فاطمه الزهرا (س) _نابکاران دخت پیغمبر زدند * اسماعیل تقوایی

494

یا فاطمه الزهرا (س) _نابکاران دخت پیغمبر زدند یا فاطمه الزهرا(س)
نابکاران دخت پیغمبر زدند
پیش چشم کودکی مادر زدند

فاطمه در کوچه شد نقش زمین
عرشیان نالان شده بر سرزدند

دست نامحرم، رخ یاس کبود
آتش اینسان بر دل حیدر زدند

ظلم کردند بر پیمبر مسلمین
آتش اندر خانه ی دختر زدند

بود پشت در، ناموس خدا
آنزمان که با لگد بر در زدند

غنچه پرپر گشت و گل نقش زمین
بر وجود باغبان خنجر زدند

با غلاف تیغ ناگه ضربه بر
پهلوی همچون گل کوثر زدند

جان بسورد بهر مولامان علی
بند بر دست یل خیبر زدند

نانجیبان با چنین ظلمی، یقین
لطمه ها بر روح پیغمبر زدند

شعر:اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 16
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 01:25
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

روضه حضرت زهرا -(در خانه به یک لگد وا شد) * محمد حبیب زاده

427
1

روضه حضرت زهرا  -(در خانه به یک لگد وا شد) در خانه به یک لگد وا شد
میخ در بین سینه ای جا شد

شدت ضربه پهلو را بشسکت
قامت مادری جوان تا شد

جلوی چشم فاتح خیبر
سند مرگ عشقش امضا شد

چادری که فرشته میبوسید
پاره پاره ز حمله پا شد

سفره عشق و عاشقی شد جمع
سفره اشک و آه بر پا شد

فاطمه پشت در زمین افتاد
پشت یک درب آتشین افتاد...

  • یکشنبه
  • 16
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 09:20
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

فاطمیه -(شكسته شد در و اي واي خانمم افتاد) * احمد شاکری

539
1

فاطمیه  -(شكسته شد در و اي واي خانمم افتاد) شكسته شد در و اي واي خانمم افتاد
هجوم لشكر و اي واي خانمم افتاد
مسير معبر و اي واي خانمم افتاد
نگاه دختر و اي واي خانمم افتاد

هجوم دود ، نديدم چقدر تاريك است
حيا كنيد كمي كوچه تنگ و باريك است

پرند دور و بر تو عقب برو بانو
شكسته بال و پر تو عقب برو بانو
چه آمده به سر تو عقب برو بانو
كه ضربه زد به سر تو عقب برو بانو

خدا كند كه نيافتي دوباره راه برو
سريعتر برو از هجمه ي نگاه برو

فداي زار نگاهت چقدر غم خوردي
مگر چه بوده گناهت چرا بهم خوردي
بگو زچند نفر ضربه پشت هم خوردي
گمان كنم كه زمين خوردي و قدم خوردي

قدت خميده شده بانوي جوان علي
چه زود پير شدي آه مهربان علي

چه شد برام بگو زير دست و پا ماندي
نديدمت وسط ماجرا چرا ماندي؟!
ميان خنده يك مشت بي حيا ماندي
بگو براي علي كه چه شد كجا ماندي

حسن نشسته فقط آه مي كشد بانو
نگاه خسته به اين راه مي كشد بانو

خدا كند كه كسي ضربه ناگهان نخورد
خدا كند كه عزيزي غم جوان نخورد
خدا كند غمِ اينجا به خاندان نخورد
به قلب زينب تو آب هم تكان نخورد

تمام قائله اينجا دگر تمام شود
از اين به بعد فقط نقل احترام شود

  • یکشنبه
  • 16
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

گل یاس -(دست گلچین زمانه گل یاسی چیده) * کربلایی حسن آخوندی

380

گل یاس -(دست گلچین زمانه گل یاسی چیده) دست گلچین زمانه گل یاسی چیده
گل یاسی که نظیرش رو ندیده دیده

گل یاسی که نه تنها به زمین و به سما
بلکه در عرش خدا نکهت او پیچیده

گل یاسی که مثالش رو در این عالم هست
نه کسی دیده و حتی نه کسی بشنیده

گل یاسی که خدا خالق ذرات جهان
ازچنین خلقت یکتا به خودش بالیده

گل یاسی که رسول مدنی وقت قرار
بیقرارش شده و ازدل و جان بوسیده

گل یاسی که علی مفخر حیّ ازلی
از فراقش به وطن خانه نشین گردیده

گل یاسی که ز پرپر شدنش خصم دنی
به سُرور آمده زین درد گران خندیده

گل یاسی که سراپا شرف و عاطفه بود
از جفا و ستم باد خزان خشکیده

گل یاسی که زپرپر شدنش عرش خدا
به فغان آمده از ناله ی او لرزیده

گل یاسی که زپرپرشدنش غنچه و گل
باغبان را شده همراه و سیه پوشیده

گل یاسی که ز رنج و غم پرپر شدنش
گلشن عشق علی را گل غم روئیده

گل یاسی که ز داغ غم او شیر خدا
اشک خونین دل شب بر دل چاه باریده

گل یاسی که آخوندی همه شب تا به سحر
ناله سر داده و یکسر ز غمش نالیده

  • چهارشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 23:50
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 وحید محمدی

شعرحضرت زهرا(س)، هجوم به بیت وحی -(خیر با اولاد شر درگیرشد) * وحید محمدی

1170
1

شعرحضرت زهرا(س)، هجوم به بیت وحی -(خیر با اولاد شر درگیرشد) خیر با اولاد شر درگیر شد
آه با سیل شرر درگیر شد

کم کم آوردند هیزم پشت در
خانه با موج خطر درگیر شد

ساقه ی گل زیر پا افتاد، آه
یاس حیدر با تبر درگیر شد

آتش بیداد بالا رفت و بعد
شعله ها با موی سر درگیر شد

بازویش با ضربه ی های پشتِ هم
سینه اش با میخ در درگیر شد

ناگهان مادر زمین افتاد و بعد
ناله هایش با جگر درگیر شد

راه بند آمد، نمی دانم چه شد
صد نفر با یک نفر درگیر شد

کوچه من را تا دل گودال برد
لشکری با یک نفر درگیر شد

شمر آمد در میان قتلگاه
دست او با موی سر درگیر شد

خنجری با حنجری درگیر شد
خواهری بالای مقتل پیر شد

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:33
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

یا حضرت زهرا(س) -(مادرم خورد برزمین یک روز) * ابراهیم زمانی

503
1

یا حضرت زهرا(س) -(مادرم خورد برزمین یک روز) مادرم خورد برزمین یک روز
پیشِ چشمانِ خسته ی مَردم

من غرورم شکست رویِ زمین
پدرم شرمگیـــن و سردرگُــم

مادرم خورد بر زمین آن روز
ولی انگار ما زمیــن خوردیم

بُغض در بُغض شانه در شانه
مادرم را به خانه می بُردیم

مادرم خورد بر زمیــن ... امّا
بازویش بهتر است نیلی نیست

صورتش هم اگر کمی سُرخ است
رنگِ شرم است رنگِ سیلی نیست

حــال و روزِ پـــدر ولی حالا
شده مانندِ بخــــتِ او تیـــره

با خودش حرف می زند وقتی
به درِ خانه می شود خیــــره

در خودش محو می شود انگار
بُغض هـــایِ نهفتـــه ای دارد

می توان از سـکوتِ او فهمید
اشــک هایِ نگفتـــه ای دارد

با صدایی گرفته از تردیـــد
گفتم آنجا چه چیز را دیدی ؟

گفت دردی که من کشیدم را
شاید این فاطمیّه فهمیدی ...

فاطمیّه رسید... فهمیدم
علّتِ رنـج و دردِ بـابـا را

مـادری باردار بود آنـروز
کودکی هم ندید دنیـا را ...

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت علی(ع) -(استراحت کن کمی؛ تا صبح بیداری بس است) * علی علی بیگی

397
1

زبانحال حضرت علی(ع) -(استراحت کن کمی؛ تا صبح بیداری بس است) ستراحت کن کمی تا صبح بیداری بس است
پلک هایت سوخته پس گریه و زاری بس است

خانه ام جارو نمی خواهد به خود زحمت نده
با قدی خم ایستادن های اجباری بس است

دستْ بر دیوارْ دردِ سینه را پنهان نکن
خنده های بی رمق از روی ناچاری بس است

بانوی خانه، نفس را هم به سختی میکشی
میشود از پختن نان دست برداری، بس است

صورتِ زخمی و بازویِ کبود و چشمِ تار
فاطمه شرمنده ام از من طرفداری بس است

نا امیدم ای امیدم بسترت را جمع کن
هیچ جایی در لباست نیست گل کاری بس است...

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زهرا(س) -(یافضه خُذینی که دگر تاب ندارم...) * علی حسینی

1249
1

زبانحال حضرت زهرا(س) -(یافضه خُذینی که دگر تاب ندارم...) یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم
مانند علی بی کسم اَحباب ندارم

پیغام مرا زود به حیدر برسانید:
جز گوشه ی اَبروی تو محراب ندارم

باید که بپوشانم از او چهره ی خود را
با زخم و کبودی رخ مهتاب ندارم

طِفلی حسنم دیده که نامرد مرا زد
با گریه بمن گفت: دگر خواب ندارم

فِضّه بگمانم که حسینم زده فریاد:
مادر شده ام تشنه ولی آب ندارم

دیدم که علی خیره به در مانده و با خود
می گوید از این پس گل نایاب ندارم

پنهانی و شب دفن کنید این تن من را
یک دلخوشی از این دو سه اَصحاب ندارم

پهلو و سر و صورت و بازو، در و مِسمار
یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم

  • سه شنبه
  • 2
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زهرا(سُ) -(نیلی بُوَد ز سیلی بیگانه روی من) *

294
1

زبانحال حضرت زهرا(سُ) -(نیلی بُوَد ز سیلی بیگانه روی من) نيلى بوَد ز سيلى بيگانه، روى من
داغ پدر، سپيد نموده‌ست موى من!

شب‌هاى درد و ناله و غم، تا سپيده دم
با پهلوى شكسته بود گفتگوى من!

تابى به تن نمانده و زينب ز روى مهر
وقت نماز آورَد آب وضوى من!

بيزارم از جفاى نفاق افكنانْ پدر!
جز مرگ در جهان نبوَد آرزوى من!

دخت تو از حريم ولايت دفاع كرد
چون بود آبروى على، آبروى من

رخت از جهان به سوى جنان مى‌كشيم ما
از كردگار خواهشم اين‌است: شوى من

تا ننگرد به بازوى آزرده و كبود
از زير پيرهن بدهد شستشوى من

روز جزا پناه دهم "تائب" حزين
گر آيد از طريق محبت به سوى من

مرحوم تائب

  • سه شنبه
  • 2
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:43
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

مرثیه حضرت زهرا -(شبیه ربنایی که دم افطار می پیچد) * امیر عظیمی

473

مرثیه حضرت زهرا  -(شبیه ربنایی که دم افطار می پیچد) شبیه ربنایی که دم افطار می پیچد
صدای فاطمه در کوچه و بازار می پیچد

مگر زهرا نبود انگیزه ی ایجاد این عالم
چرا دور سر او گنبد دوار می پیچد

چه غوغایی به راه افتاده از زهرا در این خانه
صدایی که به در خورده است، از دیوار می پیچد

سرش خورده به دیوار و کمی با مکث می افتد
کنار استخوان پهلویش مسمار می پیچد

برای محسنش کاری نمی شد کرد اما او
به سمت مرتضی با حالتی غمبار می پیچد

علی رفته، در افتاده، زبانه می کشد آتش
وجود مادرم در شعله ها انگار می پیچد

همین آتش زبانه می کشد تا خیمه ی اطفال
صدای نازدانه دختری این بار می پیچد

تنم، پیراهنم آتش گرفت ای عمه کاری کن
زمین که می خورم، موهام لای خار می پیچد

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(رفت زهرا ولي از محنت بسيار نگفت ) *

338

مرثیه حضرت زهرا  -(رفت زهرا ولي از محنت بسيار نگفت ) رفت زهرا ولي از محنت بسيار نگفت
به من از آنهمه رنج و غم و آزار نگفت

گريه مي کرد ولي از غم مظلومي من
از غم و درد خودش با منِ غمخوار نگفت

درد بسيار به تن داشت که شب خواب نداشت
شب نخوابيد ولي از درو ديوار نگفت

ماه در پرده ابر سيه اش را پوشاند
رو گرفت از من و از سيلي اغيار نگفت

همره هر نفس از سينه او خون مي رفت
به من از ضرب در و سينه و مسمار نگفت

بارها بار غم و غصه ز دوشم برداشت
غصه ها بود درون دلش انبار نگفت

اثر ضرب در و سيلي و مسمار و غلاف
تا که غصه نخورم زان همه آثار نگفت

اين وفاداري او کشت مرا که هرگز
چه سرش آمده از خصم ستمکار نگفت

نتوانست زند شانه به موي زينب
دست بشکسته اش افتاد از اين کار نگفت

همه جا در غم من سنگ صبورم مي شد
اين همه غم به دلش بوده و يک بار نگفت

شاعر:محمدمعارف وند

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(در شهر حرف کوچه و بازار بشنوم) * محمد مهدی سیار

619

شهادت حضرت زهرا  -(در شهر حرف کوچه و بازار بشنوم) در شهر حرف کوچه و بازار بشنوم
در خانه طعنه در و دیوار بشنوم

هر بار از کنار در خانه رد شوم
آوای آه... مثل همان بار... بشنوم

هر بار، باز دست برم سوی ذوالفقار
از غیب، باز «دست نگهدار» بشنوم

از کودکان مدام همین یک سؤال را:
«بهتر شده ست مادر تب دار؟...» بشنوم

اینها جدا جدا همه سخت است و سخت تر
حرف جدایی است که از یار بشنوم

سخت است از نفس نفست هم صدای بال...
بال پرنده های سبکبار بشنوم

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -( ای غریب مدینه همسر با وفای من) *

393

شهادت حضرت زهرا  -( ای غریب مدینه همسر با وفای من) ای غریب مدینه همسر با وفای من
اینقدر دعا نکن دیگه برا شفای من

بدجوری اسباب زحمتت شدم بسه دیگه
خیر ببینی علی جون سوختی چقد به جای من

شنیدم همسایه ها از دست من خسته شدن
من میرم راحت بشن از دست گریه های من

نفسم در نمیاد از بعد اون دیوار و در
لحظه های آخره درنمیاد صدای من

پهلو وُ بازوم شکسته کمرم درد می‌کنه
کبوده صورتم و میلرزه دست و پای من

شبونه غسلم بده شبونه بسپارم به خاک
نمیخوام قاتل من بیاد برا عزای من

من میرم اما برای بچه هام دلواپسم
بعد من جون توو این سه تا نوگلای من

از کوچه چیزی نپرس که مجتبی دلش پره
من که خوردم رو زمین طفلکی شد عصای من

موهای زینبَمو شونه بزن پریشونه
بگو کم گریه کنه اشک بریزه برای من

شبا رو سر حسینم کاسه ی آب بذاری
خیلی زود تشنه میشه شهید کربلای من

شاعر:مجیدمرادزاده

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:52
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 وحید محمدی

فاطمیه 99 -(نور وکوثر نمیفهمیم ما) * وحید محمدی

2196
7

فاطمیه 99 -(نور وکوثر نمیفهمیم ما) نور و کوثر نمی فهمیم ما
قدر را آخر نمی فهمیم ما

قدر زهرا را فقط حیدر شناخت
یاس پرپر را نمی فهمیم ما

ما فقط گریه بلد هستیم و بس
روضه ی در را نمی فهمیم ما

درد زهرا که فقط محسن نبود
درد مادر را نمی فهمیم ما

فضه می داند چه شد در آن میان
حرف معجر را نمی فهمیم ما

پیش چشم شوهرش او را زدند
داغ حیدر را نمی فهمیم ما

زخم ابرو را نمی دانیم ما
درد آن سر را نمی فهمیم ما

ناتوان در بین بستر نیمه جان
زخم بستر را نمی فهمیم ما

خانه ی بی مادر و بی تکیه گاه
رنج دختر را نمی فهمیم ما
.....
دختری که می رود تا روی تل
حال خواهر را نمی فهمیم ما

زخم سرخ کندی آن تیغ را
بر روی حنجر نمی فهمیم ما

تا قیامت روضه اش سربسته ماند
جسم بی سر را نمی فهمیم ما

خیمه ها غارت شد اما روضه ی
کشف معجر را نمی فهمیم ما

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت زهرا(سلام الله علیها) -(بعد از آنکه بازشد سمت شما در بی هوا) * محسن صرامی

494
2

یا حضرت زهرا(سلام الله علیها) -(بعد از آنکه بازشد سمت شما در بی هوا) بعد از آنكه باز شد سمت شما در بي هوا
يك گل نشكفته شد آن لحظه پرپر بي هوا

پاره ي تن خوانده پيغمبر شما را بارها
پس زمين خورده همان لحظه پيمبر بي هوا

بايد از اينجاي روضه بگذريم و بگذريم
تا به اينجا كه زمين افتاد حيدر بي هوا

دست بردار از كمربند علي زهرا نبود
با غلاف افتاد بر بازويش آخر بي هوا

حضرت ام ابيها بستري شد چند ماه
بارها در پا شدن افتاد مادر بي هوا

بي هوا افتادنش را ارث بردند اهلبيت
شاه افتاد از فرس در پيش خواهر بي هوا

نيمه شب بود و بيابان بود و مركب بي جهاز
دور از چشم همه افتاد دختر بي هوا

بدتر اينكه از فراز نيزه ها افتاده است
پيش چشم مادر او راس اصغر بي هوا...

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:31
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مرثیه حضرت زهرا(س) -(چیزی از مادر نمانده غیر یک جسم نحیف) * محسن راحت حق

600

مرثیه حضرت زهرا(س) -(چیزی از مادر نمانده غیر یک جسم نحیف) چیزی از مادر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف
هیچ از کوثر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف..

وای از اوضاعِ خانه وای از وضعِ علی...
چیزی از حیدر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف

هرکسی آمد عیادت..گفت با حالِ خراب..
بینِ این بستر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف

فاطمه باغِ بهشتِ مصطفا بوده ...ولی
جانِ پیغمبر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف..

آنقدر.... آزار دید از امّتِ بی عاطفه...
از گلِ پرپر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف

بهرِ مرگِ خود دعاها کرد در وقتِ نماز
از همین مضطر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف

در کنارش می شمارم زخم ها را یک به یک
گویی از پیکر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف

روضه را سربسته می خوانم برای شیعیان
چیزی از مادر نمانده غیرِ یک جسمِ نحیف

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 آرمان صائمی

زبانحال امیرالمؤمنین، مصیبت بستر -(انگار سردردت تورا بدخواب کرده) * آرمان صائمی

668

زبانحال امیرالمؤمنین، مصیبت بستر -(انگار سردردت تورا بدخواب کرده) انگار سر دردت تورا بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده

دیدی که گل هایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شمارا قاب کرده؟

امّید دارد زخم هایت خوب گردند
با اینکه میداند تو را بی تاب کرده

تو در میان بستر و من هم کلافه
درد تو مردت را چه بی اعصاب کرده

باید بریزم در خودم این گریه هارا
این بغض ها قلب مرا خوناب کرده

خیر و خوشی هرگز نمی بیند کسی که
دریای زیبای مرا مرداب کرده

اصلا خبر داری حسین دلواپس توست؟
دیدی که ظرف آب را پر آب کرده؟

یک روز می آید حسینت تشنه مانده
یک لشکر اما مرکبش سیراب کرده

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:31
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

لحظه ی آخر_حلالم کن علی جانم رسیده لحظه ی آخر * اسماعیل تقوایی

1036

لحظه ی آخر_حلالم کن علی جانم رسیده لحظه ی آخر یا فاطمه الزهرا(س)
حلالم کن علی جانم رسیده لحظه ی آخر
صدا کن کودکانم را که گیرم همچو جان در بر

نمی دانم که بودم من، برایت همسری نیکو
نبودم گر، ببخشا این قصور همسرت، حیدر

شبانه غسل ده جسم مرا و خاک هم بسپار
مزارم را تو پنهان دار از این مردم کافر

عزیز جان زهرا، گریه کم کن این دم آخر
الا ای فاتح خیبر، مزن برجان من آذر

علی جان، جان تو، جان یتیمان به جا مانده
بکش دست نوازش برسر اطفال بی مادر

پس از من زینبم، بانوی این کاشانه می گردد
دهد دلداری بابای خود، این باوفا دختر

خدا را شکر می گویم، دعای من اجابت شد
ولی سوزد دلم از بهر، تو ای ساقی کوثر

شعر :اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 07:31
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(می رود از آن سَرِ دنیا خبر می آورد) * مجتبی حاذق

321

مرثیه حضرت زهرا  -(می رود از آن سَرِ دنیا خبر می آورد) می رود از آن سَرِ دنیا خبر می آورد
شعر در وصف تو باشد بال در می آورد

شعر در وصف تو یعنی اشک ، یعنی اشک ، اشک
شاعر این ابیات را با چشم تر می آورد

مصرع اول اگر از در بگوید با خودش
مصرع دوم سر از دیوار در می آورد

پرسشم تلخ است و پاسخ تلخ تر ، این روزگار
کِی برای چیدن یاسی تبر می آورد

در جواب اینکه در کوچه چه آمد بر سرش
فاطمه هربار اما و اگر می آورد

چشم بگشا و ببین خیرالنسا با رفتنش
چه بلایی بر سر خیرالبشر می آورد

دست او بالا نمی آید ، ولی این روزها
نام ما را در دعایش بیشتر می آورد

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 09:34
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -( داند آنکس مستی اش از این شراب و ساغر است) *

478

مرثیه حضرت زهرا  -( داند آنکس مستی اش از این شراب و ساغر است) داند آنکس مستی اش از این شراب و ساغر است
سوختن در شعله ها شرط وصال دلبر است

سر الاسرار خدا در لیله القدرست چون
لوح محفوط خدا در انحصار کوثر است

حب او تنها نصیب قلب مومن میشود
هرکه در قلبش ندارد حب زهرا کافر است

مهر آل الله پر کرده است قلبم را ولی
مهر زهرا در دلم ای دوست جور دیگر است

از زنان اهل عالم او نه تنها برتر است
از‌تمام‌ مادران هم مادر ما سرتر است

مکتب زهرا حسینی میکند دلداده را
اینکه مجنون حسینیم از نگاه مادر است

نام مادر معنی از ایثار زهرا جان گرفت
بس که این مادر فداکار و عزیز و محشر است

هرکجا میخ دری دیدم دلم آتش گرفت
انکه خاکی بر سرم کرده دلا میخ در است

سیزده تن را فرستاداست معراج و خودش
با تن مجروح اینک بی گُنه در بستر است‌

میشود رو برنگردانی ز من ریحان من
تا ببینم روی ماهت روزهای آخر است

من‌نمیدانم چه شد در کوچه ای زهرا ولی
حال اطفالت بد است اما حسن جان بدتر است

جان من کاری نکن این روزهای آخری
قلب من از آتشِ درد تنت خاکستر است

یاعلی مانع نشو بگذار کارش را کند
گر چه پهلویش شکسته باز مادر ، مادر است

جرم زهرا چیست جز حق خواهی اش ای کافران
اینکه سیلی میزنیدش دختر پیغمبر است

میروی وبا خودت جان مراهم میبری
روز پرکشیدنت ختم عزای حیدر است

ّّسهم چشمم خون و اشک سهم قلبم خنجر است
با که گویم حال خود خاموش باشم بهتر است

شاعر:محسن شعبانپور

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 09:37
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(میخ در با من زدرد خویش گو) *

969
4

مرثیه حضرت زهرا  -(میخ در با من زدرد خویش گو) میخ در با من زدرد خویش گو
زان مصیبت با دلی پر ریش گو

گو چه کردی با وفادار علی
از چه خون شد سینه یار علی

گفت آتش کم بزن بر جان و تن
تهمت این جرم را برمن مزن

من به چوب و تخته درب خانه را
حفظ می کردم ، من آن کاشانه را

افتخارم بود در بیت علی
میخ در بودم در آن خانه ولی

دشمن مولا مرا شرمنده کرد
من چه گویم داغ دل را زنده کرد

تا به خود من آمدم دیدم چه شد
محسن زهرا میان خانه مرد

آه آتش گشت همدم با تنم
لال گردم دیگر از این گفتنم

عرش حق شد سرنگون در پشت در
آه ، یا اماه آمد از پسر

فاتح خیبر فتاده بر زمین
زیر پا جان امیرالمؤمنین

فضه بر صورت زند ، اسما بسر
این چه خاکی بود شد از ما به سر

شاعر:مهدی یوسفی نجات

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 09:40
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(ای روی دل‌فروز تو شمع شبانه‌ام!) *

514
1

شهادت حضرت زهرا  -(ای روی دل‌فروز تو شمع شبانه‌ام!) ای روی دل‌فروز تو شمع شبانه‌ام!
شد بی فروغ روی تو تاریک، خانه‌ام

ای آرزوی گم‌شده! زهرا! کجاستی؟
تا بنگری فغان و نوای شبانه‌ام

ای بنت سیّد قرشی! در فراق تو
از دل، هزار تیر بلا را نشانه‌ام

بعد از تو نیست خیر به قاموس زندگی
ترسم که طول عمر شود در زمانه‌ام

در تنگنای تن شده محبوس، روح من
ای کاش! مرغ جان بپرد ز آشیانه‌ام

زهرا! تو رفتی؛ از غم و محنت رها شدی
من بی تو چون پرنده‌ی گم کرده لانه‌ام

مِن بعد درد دل به که گویم که هم‌چو من
باشد شریک درد دل محرمانه‌ام

پروانه‌وار بال و پرم سوخت ای عجب!
کس باخبر نشد ز شرار زبانه‌ام

زهرا! چرا جواب علی را نمی‌دهی؟
ای باخبر ز سوز دل عاشقانه‌ام!

اندر حیات عاریه شرمنده‌ام ز تو
تا دیده‌ام فتد به در و آستانه‌ام

بر حقّ خود دهم قَسَمَت بگذر از علی
بس جور روزگار کشیدی به خانه‌ام

از تازیانه، ساعد سیمین تو شکست
دل‌خسته من هنوز از آن تازیانه‌ام

کی می‌توان تحمّل این بار غم نمود؟
در پشت در نهاد عدو نازدانه‌ام

از بهر گریه در غم هجران تو بس است
رنگ پریده‌ی حسنینت بهانه‌ام

منسوب بر شما و «حسینی» است شهرتم
آن بلبلم که نام تو باشد ترانه‌ام

مدّاح آستانه‌ی قدس شماستم
افسوس! غرق بحر غم بی کرانه‌ام

بر «سعدی زمانی» خود نیست فخر من
این فخر بس که چاکر آن آستانه‌ام

شاعر:سیدرضاحسینی

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:02
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -( وقتی خدا بنای جهان را گذاشته) * سارا جلوداریان

429

شهادت حضرت زهرا  -( وقتی خدا بنای جهان را گذاشته) وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته...

آن‌قدر سربلند و شریفی که از ازل
در طالع تو، لیلۀ اسرا گذاشته...

بیهوده نیست این‌که دری از بهشت را
تنها برای خاطر تو وا گذاشته

روز نخست، از تو چه پنهان که آفتاب
ردّ تو را در آینه‌ها جا گذاشته

خوشبخت، آن زنی‌ست که در طول زندگی
پا جای پای حضرت زهرا گذاشته...

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:05
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(تا آمدی کمی بنشینی کنارمان) * هادی جانفدا

439

شهادت حضرت زهرا  -(تا آمدی کمی بنشینی کنارمان) تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان

از روی خاک تیره سحرگاه پا شدی
رفتی وضو گرفتی از اشراق و بعد از آن

هجده نفس کشیدی و رکعت به رکعتش
نزدیک‌تر شدی به خودت، ذات بی‌نشان

می‌خواستی که جلوه کنی بر زمین ولی
توحید نردبان شد و بردت به آسمان

از عصر جاهلیت آن‌ها تو را گرفت
دادت به درک ناقص این آخرالزمان

حالا هزار سال پس از تو رسیده‌اند
اهل زمین به قسمت جذاب داستان

جایی که آسمان به زمین رزق می‌دهد
از سفرۀ نگاه تو بانوی مهربان

در کوچه‌های ساکت و مرطوب شهر ما
حس می‌شود حضور شما موقع اذان...

این شعر را بگیر و برای فرشته‌ها
با لهجۀ خدا و صدای خودت بخوان

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:08
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(دنیا چه کرد با غزل عاشقانه‌ات) * فائزه زرافشان

619

شهادت حضرت زهرا  -(دنیا چه کرد با غزل عاشقانه‌ات) دنیا چه کرد با غزل عاشقانه‌ات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانه‌ات

ای کوه غم که روی زمین راه می‌روی
تابوت کیست نیمۀ شب روی شانه‌ات؟

غم شعله می‌کشد به بلندای آه تو
آتش نشست بر در و دیوار خانه‌ات

بگذار سر به سجده نهم، گریه سردهم
بر ساحل بلند غم بی‌کرانه‌ات

بی‌تو تمام شهر به بن‌بست می‌رسد
بانو چقدر کرده دل من بهانه‌ات

شلاق باد بسته نگاه پرنده را
گم می‌شود مسیر تو و آشیانه‌ات

دستاس چرخ می‌خورد و نوحه می‌کند
با اشک‌های گندمی دانه ‌دانه‌ات...

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:09
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(بهار از قدمت برگ و بار می‌گیرد) * زهرا بشری موحد

768

شهادت حضرت زهرا -(بهار از قدمت برگ و بار می‌گیرد) بهار از قدمت برگ و بار می‌گیرد
بهشت از فدک تو انار می‌گیرد

به رسم عشق صبوری، وگرنه حقِ تو را
اگر اراده کنی ذوالفقار می‌گیرد

به کوچه‌های مدینه بگو که بعد از تو
علی از عالم و آدم کنار می‌گیرد

«أشمّ رائحةً طیبه»، روایت کن!
حدیث از نفست اعتبار می‌گیرد

دلم گرفته و در گردش است تسبیحم
که در مدار تو دل‌ها قرار می‌گیرد

می‌آید آنکه از آیینه‌کاری حرمت
به دستمال ظهورش غبار می‌گیرد

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:10
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(چشم و ابروت گره خورده بهم) * محمد حبیب زاده

619

شهادت حضرت زهرا  -(چشم و ابروت گره خورده بهم) چشم و ابروت گره خورده بهم
علت اینست همه جا تار است

صورتت جور دیگری شده که
به گمانم که کار دیوار است

همه ی دلخوشی من نروی
از من انکار از تو اصرار است

لااقل با علی تکلم کن
بی صدای تو خانه آوار است

غم تو استخوان حنجره ام
در نگاه ترم چنان خار است

چه کشیدی چه ناله ای کردی
علت گریه هام مسمار است

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:24
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(فدای چادر خاکیت مادر) * منصوره محمدی مزینان

531

شهادت حضرت زهرا  -(فدای چادر خاکیت مادر) فدای چادر خاکیت مادر
شدی مثل گل تو کوچه پر پر

یه نگام کن حَسنت جون به لبه
روز روشنش بی تو مثل شبه

مادرم بلند شو ، راه و بدم نشونت
دستت و بزار روشونه ام فدایِ قد کمونت

وای مادرم چرا رو خاکا نشستی؟
وای مادرم پس چرا چشاتو بستی؟

میخرم به جون همه درداتو
پاک کن از رو گونه هات اشکاتو

چیزی نیس گریه نکن گل پسرم
یه کمی زخمی شده بال و پرم

ماجرای کوچه ،بین من و تو رازه
نزاریم رو قلب بابا دوباره یه داغ تازه

وای مرتضی ... آخه این روزا غریبه
وای مرتضی ... دشنمشم نانجیبه

با بابام همیشه بودی تویه خط
واسه حق گذاشتی جونتو وسط

سندش این پهلویِ شکستَته
میونِ نمازایِ نشستَته

دغدغه ای به غیر از عشق علی نداشتی
تو واسه ی ولایت ،سنگ تموم گذاشتی

دنیای من ... تویی ذوالفقار حیدر
دنیای من .....همه کس و کار حیدر

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:33
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار * مرضیه عاطفی

386

تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار -لطفا حق روضه ادا شود-

تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار
با گریه حک شد سورۂ کوثر به دیوار

زد سیلی آن نامرد و یک آن بیهوا خورد-
پیش حسن(ع) محکم سرِ مادر به دیوار

با بی حیایی بر سر زهرا(س) تشر زد
جبریل می زد آه بال و پر به دیوار

روی زمین افتاد تا که گوشواره
با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار

از صبحِ خلقت تا به صبح روزِ محشر
لعنت فرستاده ست پیغمبر(ص) به دیوار

لعنت بر آن دستانِ هیزم آوری که
هر لحظه میزد آتشی دیگر به دیوار

سر را علی(ع) شرمنده می انداخت پایین
می رفت بالا شعله ها از در به دیوار

شد بیشتر از پیش هر چه درد پهلو
نزدیک میشد بیشتر بستر به دیوار

«عجّل وفاتي» شد اجابت تا حسینش(ع)
زل زد شبانه با دو چشم تر به دیوار

تابوت را میساخت پنهانی و کم کم
چون تکیه میزد گوشه ای دختر به دیوار

در خانه تیغِ ذوالفقارش می کشید آه
در کوچه میشد خیره تا حیدر به دیوار!

#ألسلام_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#آجرک_ٱلله_یاصاحب_ٱلزمان_عج
#إلهی_بفاطمة_عجل_لولیک_الفرج
#مرضیه_عاطفی

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد