شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

مرثیه حضرت زهرا -(آن لحظه که بر روی زمین بود و در افتاد) *

356

مرثیه حضرت زهرا  -(آن لحظه که بر روی زمین بود و در افتاد) آن لحظه که بر روی زمین بود و در افتاد
بر روی دل زار و حزینش شرر افتاد

یک ناله زد و گفت بیا فضه که این دم
آن غنچه ی نشگفته ی من بی ثمر افتاد

بستند چو دستان علی را و کشیدن
یک آه کشیده و شرری بر جگر افتاد

در کوچه که اسناد فدک بود به دستش
ناگاه نگاهش به خَسی بی پدر افتاد

آن لحظه عدو آمد و زد ضربه ی سیلی
زد ناله ی جانسوزی و پیش پسر افتاد

شد چادر او خاکی و گوشش شده پاره
شد قرص قمر نیلی و او در گذر افتاد

با یاری دیوار بلند شد ز جایش
تا خانه رسد، روی زمین مستمر افتاد

در خانه که افتاد به بستر گل مجروح
با دیده ی تارش نگهش سوی در افتاد

یک آه کشید و دل او کرب و بلا رفت
ای وای خیام پسرش در شرر افتاد

ای وای ز آن آتش سوزان خیامش
بر صورت همچون گل دختر اثر افتاد

ای کاش حبیب آن قلمت بشکند آخر
ای وای از آن لحظه که گفتی و در افتاد
شاعر:حبیب اصفهانی

  • شنبه
  • 20
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:18
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مرثیه حضرت زهرا -( رد خونست که بر پیکر این در مانده) * نرگس غریبی

349

مرثیه حضرت زهرا  -( رد خونست که بر پیکر این در مانده) رد خونست که بر پیکر این در مانده
مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده

لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده
گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده

غم عالم به سرم ریخت ،امان از کوچه
همه ی بال و پرم ریخت ، امان از کوچه

آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد
دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد

بضعه افتاد ، همه جان پیمبر افتاد
دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد

گره افتاده به این کار،امان از کوچه
خم شده حیدر کرار ، امان از کوچه

مانده خاکستر در ، روی پر و بال اما
مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما

یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما
چادری که شده در معرکه پا مال اما

بدتر این بود نه با پا ، که با سر افتاد
تا به روی کمر مادر من در افتاد

مانده نجوای شب و روز منو این کوچه
مانده این آه جگر سوز من و این کوچه

آتش و دود غم افروز من و این کوچه
حسرت مادر دیروز من و این کوچه

تکه تکه شده ام ، قحطی مرگست خدا
میکشد آه مرا ، کوچه جدا ، مرگ جدا

آسیابست که امروز سرش خلوت شد
یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد

گریه در روزن چشمان همه دعوت شد
بوی مادر به لباس تن من عادت شد

سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر
شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر

هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد
بين موهای حسن این همه تأثیر نکرد

یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد
گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد

آن سه تا بانی دردند ، امان از کوچه
چه جفاها که نکردند ، امان از کوچه

  • شنبه
  • 20
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:28
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

فاطمیه -(درک تو در تصور خلقت نیامده) * عالیه رجبی

448

فاطمیه -(درک تو در تصور خلقت نیامده) درک تو در تصور خلقت نیامده
شانت هنوز هم به روایت نیامده

ای از ازل مصور تصویر لایزال
آیینه ای به این همه قِدَمت نیامده

گنگ ست کائنات برای ستودنت
مانند کودکی که به صحبت نیامده

زیباترین بهانه ی خلقت به غیرتو
شرطی برای خلق نبوت نیامده

ریحانه ای هنوز هم ای هستی علی
اصلا به تو جراحت صورت نیامده

بااینکه مهربانیت از لطف بی حداست
اما به این قبیله محبت نیامده

ازآنهمه که بین دعا نام برده ای
حتی یکی به مجلس ختمت نیامده

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:33
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

مظلومیت مردی -(بیابان و شب و آوای مردی) *حاج نادر بابایی

361

مظلومیت مردی -(بیابان و شب و آوای مردی) بیابان و شب و آوای مردی
فغان و ناله و غمهای مردی

صدای هِق هِق بُغضی گُشوده
سرشک دیده و سیمای مردی

سر چاه و شَرار سوز آهی
گواه سینه‌ء سینای مردی

همه گویند علی مظلوم گشته
همان اُسطوریه تنهای مردی

ندارد مَحرمی بر درد پنهان
شود تا رازِ دل اِفشای مردی

به غسل فاطمه او پیر گشته
چه دیده ،دیدهء بینای مردی

علی آن سِرّ پنهان دیدو فهمید
شکسته گوهر یکتای مردی

به زیر خاکها پنهان شبانه
شود آیا چرا زهرای مردی

چه دیده در میان درب و دیوار
نمی‌آید به خانه پای مردی

همان بِه (نادرا) مُردن ،ندیدن
که نامردی نشنید جای مردی

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

شبهای مدینه -(مدینه شهر طاها نیمه شبها) *حاج نادر بابایی

292

شبهای مدینه -(مدینه شهر طاها نیمه شبها) مدینه شهر طاها نیمه شبها
کند آه و نوا با نیمه شبها

شده مُستَغرق اندوه و ماتم
خَموش از ظلم اَعدا نیمه شبها

به یاد آن غریب آشنایش
کِشد از سینه آوا نیمه شبها

هنوز آید زِ نخلستان یثرب
نوای مرتضی تا نیمه شبها

مدینه آگَه از سِرّ مَگو شد
بداند این مُعمّا نیمه شبها

کجا میرفت علی از خانه بیرون
که ریزد اشک خود را نیمه شبها

چرا در خلوت خاموش صحرا
علی تنهای تنها نیمه شبها

بخاک این فاتح خیبر فتاده
کنار قبر زهرا نیمه شبها

علی را(نادرا)هرکس شناسد
بگرید نیمه شبها ،نیمه شبها

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:52
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

شمع شبستان -(نِی گردون که مینالد همه نیزار میگرید) *حاج نادر بابایی

390

شمع شبستان -(نِی گردون که مینالد همه نیزار میگرید) نِی گردون که مینالد همه نیزار میگرید
زِ نای نی چه میخیزد ،دل و دلدار میگرید

رسیده آتش از دست ستم بر لانهء قُمری
شکسته بال مینالد ، بحالش نار میگرید

در بشکسته و سوزان زِغُصّه قِصّه ها دارد
بحال صاحب خانه در و دیوار میگرید

شده بر یک گُل وغنچه مَطاف قُدسیان مقتل
چه دیده از گُل و غنچه ، نوک مِسمار میگرید

رسیده آفت صَرصَر چرا برگلشن هستی
شقایق گشته افسرده ، همه گلزار میگرید

ویا شمع شبستانی خَموش از تُندَر گردون
ولی پروانه سر دَر گُم بیاد یار میگرید

شده اشک علی مَرهَم بدرد سینیه زهرا
بحال این طبیب امّا خود بیمار میگرید

بنازم باغبانی را که در سوگ گُلی پَرپَر
تَسلّی بخش گُلها شد ولی خود زار میگرید

دل شب دختری گریان پی تابوت مادر بود
به سوز نالهء زینب همه اَشعار میگرید

به مادر گفت کِای مادر ،غریبانه سفر کردی
غَمت را چادر خاکی کند اظهار میگرید

اُفول زُهره را دیده سَما غرق مِحن گشته
زمین بر سینه میگیرد دُر شَهوار میگرید

اگر چه (نادرا) آنشب غریبی رفته از غُربت
ولی دنیا و مافیها بدان اَسرار میگرید

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:55
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

شهادت حضرت زهرا(س) -(مرغ شب امشب شده دَستانسرای فاطمه) *حاج نادر بابایی

345

شهادت حضرت زهرا(س) -(مرغ شب امشب شده دَستانسرای فاطمه) مرغ شب امشب شده دَستانسرای فاطمه
فاطمه می کوچد امشب از سرای فاطمه

جِبرَئیل از عرش بَهر سر سلامت آمده
چون نِی بشکسته نالد در عزای فاطمه

عرشیان این نوحه را خوانند باهم یکصدا
برعلی صبری عطا کن ای خدای فاطمه

میوَزد باد سحر آوای غم سر میدهد
چون نمیآید دگر صوت دعای فاطمه

آن نِدای حق دِگرخاموش گردید ای عجب
چون حمایت از علی گشته خطای فاطمه

سینهء خاک سِیَه اُمّ اَبیها می رود
نوحه می خواند پیمبر از برای فاطمه

در دل شب شهریثرب شاهد یک ناله بود
نالهء واغُربَتای مرتضای فاطمه

این غریب شهر خود دیگرندارد هَمدمی
یار خود گُم کرده یار باوفای فاطمه

آب اَسما ریزد و شوید علی آن جسم زار
اشک می ریزند اَمّا بچّه های فاطمه

زد کنار آب روان زُلف سپید از روی او
بَرمَلا گردد به حیدر تا نَمای فاطمه

چون بدیدآن چهرهء نیلوفری باگریه گفت
گشته نیلی بوسه گاه مصطفای فاطمه

حال دانستم چرا این دُرّ گَنج سَرمدی
روی می پوشانده از شیر خدای فاطمه

ای خوش آنروزیکه (نادر)این تن ناقابلت
گر چه ناقابل بوَد ،باشد فدای فاطمه

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

قتلگاه حضرت محسن(ع) -(خانه ای کَز معنویت هَل اَتی را مَنزل است) *حاج نادر بابایی

356
1

قتلگاه حضرت محسن(ع) -(خانه ای کَز معنویت هَل اَتی را مَنزل است) خانه ای کَز معنویت هَل اَتی را مَنزل است
آل سَرمد را حَریم و قبلهء اهل دل است

مِحنت این خانه شد نوحه بَراَحباب علی
قتلگاه مُحسن است اینجا و یا باب علی

ای صبا رو در مدینه حال آن بیمار پُرس
حال زهرای علی را از در و دیوار پُرس

فاطمه در بستر مرگ و علی بالین او
چون نِی بشکسته دارد از جدایی گفتگو

آن دَم آخر به گریه گفته با زهرا علی
میروی بعد از تو میماند ولی تنها علی

در غمت من مونس درد و مَلالم فاطمه
میروی پهلو شکسته کن حلالم فاطمه

(نادر)ازشرح غمت درنیمه شب دلخون تو
باید از این مِحنت عُظما شود مجنون تو

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(#فاطمیه_غربت_مادر تا که مادر بر تنِ خود جای زخمِ میخ دارد مکتبِ ما خاطراتِ تلخی از تاریخ دارد ) * هستی محرابی

368

شهادت حضرت زهرا س -(#فاطمیه_غربت_مادر  تا که مادر بر تنِ خود جای زخمِ میخ دارد مکتبِ ما خاطراتِ تلخی از تاریخ دارد  ) #فاطمیه_غربت_مادر

تا که مادر بر تنِ خود جای زخمِ میخ دارد
مکتبِ ما خاطراتِ تلخی از تاریخ دارد

#هستی_محرابی

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:37
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

مادر -(مادر سُرود عاطفه ها در بیان توست) *حاج نادر بابایی

431
1

مادر -(مادر سُرود عاطفه ها در بیان  توست) مادر سُرود عاطفه ها در بیان توست
زیباترین ترانۀ خلقت از آن توست

لالایی اَت که هَنگ تلاوت به جان زند
یاسین توست یا که بگویم دُخان توست

با شیرهء حَیات حَیاتم تو داده ای
داند خدا که بود من از بود جان توست

خَتم رُسل زِ شَان تو فرموده این سخن
جَنّت به زیر آن قدم بی نشان توست

ای بی کَلک رفیق چو مرغی پریده ای
آشفته تر ز حال دلم آشیان توست

هر روز ما بخانۀ تو روز مادر است
اشکم روان ز دیده برای روان توست

درتو تَجلّی همۀ مهر و عاطفه ست
(نادر) رَهین آن نگه مهربان توست

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:00
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

شهادت حضرت زهرا -(تو آن ابری که سمتِ آسمان بی‌وقفه می‌باری) * رضا قاسمی

448

شهادت حضرت زهرا  -(تو آن ابری که سمتِ آسمان بی‌وقفه می‌باری) تو آن ابری که سمتِ آسمان بی‌وقفه می‌باری
ولی در خشکسالِ این کویرستان گرفتاری

سرِ تابیدنت شمعِ وجودت آب شد هر شب
زمانی که همه خوابند، جای ماه بیداری

به خاکِ سجده‌ات جاری‌ست سیلِ دانه‌های اشک
به باغِ تربتِ اعلای خود تسبیح می‌کاری

تو آن یاسِ پُر از زخمی که در پیراهنی گلدار
گلابِ سرخ، از گلبرگ‌هایت می‌شود جاری

شکایت می‌کند از بانی «الجار ثُم الدّار»
به جرمِ گریه و زاری، عجب همسایه‌ای داری !

چه می‌خواهند از جانت قماشِ کاتبان وحی ؟!
به این کوثرکُشان انگار، جانت را بدهکاری

تو را کشتند، اما دردهایت همچنان زنده‌ست
تو را کشتند اما نه؛ هنوز انگار بیماری

هزار و چهارصد سال است، زخمت همچنان تازه‌ست
هنوز انگار بین آتشی؛ نزدیکِ مسماری

هزار و چهارصد سال است، نامت شیعه می‌سازد
تو آن نوری که در آیینه‌ها در حال تکراری

تو را کشتند اما نه؛ حکایت همچنان باقی‌ست
تو آغاز لُهوفی؛ مطلع خونینِ اشعاری

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:11
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مدح و شهادت -(عالم فدای خاک کف پای فاطمه...) *

1134
1

حضرت زهرا(س) مدح و شهادت -(عالم فدای خاک کف پای فاطمه...) عالم فدای خاک کف پای فاطمه
قربانِ "بعلها و بَنیها"ی فاطمه
خورشید و ماه، محو تماشای فاطمه
تنها علی ست گوهر همتای فاطمه
بی فاطمه، علی لقبش مرتضی نبود
زهرا اگر نبود، رسول خدا نبود

شب، انعکاس کوچکی از رنگ چادرش
درمانده اند آینه ها از تصورش
تدبیر، سر نهاده به پای تدبّرش
کوثر شده کثیر برای تکاثرش
هفت آسمان چو نقطه ای از «هَل أتی» او
نازل شده ست سوره انسان برای او

چشم فلک به گردش دستاس خانه اش
جنّ و ملک، گدای درِ آستانه اش
اخلاص، محو بندگی خالصانه اش
یک شهر، وامدار دعای شبانه اش
قوم یهود، معجزه ها دیده اند از او
مردان کور نیز حیا دیده اند از او

با نام او صحیفه خلقت گشوده شد
زیباترین سرود نجابت سروده شد
نوری که در لسان خدایش ستوده شد
از قبلِ آفریده شدن آزموده شد
هر واژه ی زیارت او، چاره ساز ما
تسبیح اوست مهر قبول نماز ما

سرِّ نهفته در دل تکبیر، فاطمه
شأن نزول آیه ی تطهیر، فاطمه
همچون علی شجاع تر از شیر، فاطمه
گرچه نبرده دست به شمشیر، فاطمه
جنگیده در برابر صد مرد، پشت در
هی شعله پشت شعله و هی درد، پشت در

این در، حسابش از همه ی خانه ها جداست
این در محل آمد و رفت فرشته هاست
با دستهای پاک نبی، خوب آشناست
یک میخ آن شریف تر از خانه ی خداست
بازار دین فروشی تاریخ، داغ شد
آتش به در زبانه زد و میخ داغ شد

درها که وا شوند به دیوار می رسند
دیوار اگر نشد به تنِ یار می رسند
غم ها به قلب حیدر کرار می رسند
یک روز هم به گوش علمدار می رسند
عباس، اشک ریختنش فرق می‌کند
از کوچه طرز رد شدنش، فرق می کند

تا رفت سوی علقمه یک کوچه باز شد
بی جنگ و بی مقدمه یک کوچه باز شد
در آن خروش و همهمه یک کوچه باز شد
گویا برای فاطمه یک کوچه باز شد
اینجا ولی به جای لگد، تیر می‌زدند
جای غلاف، با خودِ شمشیر می‌زدند

میخواست پیش پای برادر بایستد
در پیش چشم خسته خواهر بایستد
سر راست کرد، حداقل سر بایستد
آخر توان نداشت که بهتر بایستد
یک عمر ایستاده به زینب سلام کرد
دستش به سینه بود و به او احترام کرد

می‌خواست آب را برساند ولی نشد
شرمنده ی رباب نماند، ولی نشد
خود را کشید تا بتواند، ولی نشد
خود را به خیمه ها بکشاند ولی نشد
تا برد نامِ فاطمه را مادرش رسید
قبل از حسین، فاطمه بالا سرش رسید

شاعر: #محسن_مراد_نوری

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

طوفان، گدایِ های و هوی ذوالفقار است * مرضیه عاطفی

385

طوفان، گدایِ های و هوی ذوالفقار است طوفان، گدایِ های و هوی ذوالفقار است
لبخندِ حیدر آرزوی ذوالفقار است

از ضربِ شصتش خاطراتی ناب دارد
خیبر اگر در جستجوی ذوالفقار است

آنکس که سیلی زد! نمیدانست انگار
برّنده بودن خلق و خوی ذوالفقار است

یک استخوانِ تیز از قوم ِ سقیفه
عمریست در کنج گلوی ذوالفقار است

دست و طناب و آتش و خشم و جسارت
این ها همه رازِ مگویِ ذوالفقار است

شد خاکِ پایش مُهر سلمان تا قیامت
اشکِ علی(ع) آب وضوی ذوالفقار است

وقتِ دفاعِ از ولایت خوش درخشید
زهرا(س) یقیناً آبروی ذوالفقار است

آیاتِ کوثر دست بر پهلو گرفته
قرانِ ناطق روبروی ذوالفقار است

در سینه می ریزد علی(ع) بغض و غضب را
این روزها دستش به روی ذوالفقار است!

#صلی_الله_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#اول_مظلوم_عالم_مولانا_علی_ع
#إلهی_بفاطمة_عجل_لولیک_الفرج
#مرضیه_عاطفی

  • سه شنبه
  • 23
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 ودود آذرین خلخال

حضرت زهرا(س) -(خم شده قامت عالم ز غمت یا زهرا) * ودود آذرین خلخال

371
1

حضرت زهرا(س) -(خم شده قامت عالم ز غمت یا زهرا) خم شده قامت عالم ز غمت یازهرا
آسمان گریه کند ز ماتمت یازهرا

گرچه قبرت شده مجهول چو قدرت؛ بشود
تا ابد سینه شیعه حرمت یازهرا

گر مسیحا به دمی زنده کند مرده ؛ گمان
دم او جان بگرفته ز دمت یازهرا

در قیامت شود از آتش دوزخ محفوظ
هر که آید به پناه علمت یازهرا

کشتی نوح رهانید ز طوفان همه را
نوح خود خیمه زده در بلمت یازهرا

فاطمیه شده میعادگه فاطمیون
خیل عشاق فدای قدمت یازهرا

(آذرین )دست نیازش همه بر سوی شماست
چشم دارد همه جا بر کرمت یازهرا

  • سه شنبه
  • 23
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:40
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 ودود آذرین خلخال

آتش زدن بیت امامت -(باز هم وحشیگری آغاز شد) * ودود آذرین خلخال

364
2

آتش زدن بیت امامت -(باز هم وحشیگری آغاز شد) باز هم وحشیگری آغاز شد
با لگد در را زدند و باز شد

آتش و مسمار و پهلوي بتول
واژه های ناب محنت ساز شد

آتش كينه زدند و دشمنان
خانه اي كو معدن اعجاز شد

ضرب در بر سینه دخت رسول
باعث کشف هزاران راز شد

سينه شدمجروح مسمار ستم
بغض و كين دشمنان ابراز شد

فاطمه پشت در افتاد ازنفس
محسنش آماده ي پرواز شد

شد شهيد اول راه علي
فاطمه هم اولين جانباز شد

زد صدا فضه به فريادم برس
عرشيان با ناله اش دمسازشد

برفرار خانه وحي و هبوط
آه و واويلا طنين انداز شد

جرم زهرا چيست جز اينكه او
با علي المرتضا همرازشد

با تولّي و تبرّي (آذرين)
رتبه بالاي تو احراز شد

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(ای یارِ جوون و قد کمونم زهرا ای همه دردَت به جونم) * هستی محرابی

565
3

شهادت حضرت زهرا س -(ای یارِ جوون و قد کمونم زهرا ای همه دردَت به جونم) ‍ #فاطمیه_نذر_غربت_مادر
#سبک_نوشته

◾️بند اول

ای یارِ جوون و قد کمونم
زهرا ای همه دردَت به جونم
پاشو که بی تو قلبم میگیره
حرف از رفتن نزن مهربونم

دائم بر لبِ من این زمزمه
فاطمه فاطمه یا فاطمه.....

◾️بند دوم

مرو ای مونسِ شامِ تارم
همدمِ غمهای بی شمارم
بعد از تو ای شمعِ خونه ی من
آه! از من و دلِ بی قرارم

یا زهرا ای گلِ قد کمونم
مرو ای بانوی بی نشونم

◾️بند سوم

آسمون پُر شد از ربَّنایت
خونه پیچیده بوی دعایت
ذکرِ لبِ تو عَجّل وفاتی
التماسِ تو این از خدایت

الوداع ای گلِ یاسِ بابا
بعدِ تو همدمم کوهِ غمها

◾️بند چهارم

سینه ات پر ز درد و ملامت
جاری بر گونه ات اشکِ غربت
مدینه ای تو تنها گواهم
امان از این قومِ بی مروت

می روری یاسِ هیجده بهارم
بی تو بر خشتِ غم سر میزارم

◾️بند ششم

بعد از تو ای گل بی جوونه
دیگه خاموش میشه شمعِ خونه
فاطمه ای یاسِ نا شکفته
می روی امّا چه بی نشونه

یا زهرا یا زهرا یا مظلومه
غربت از روی قبرت معلومه

#هستی_محرابی
#بداهه

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:01
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(کوچه های غربتِ شهرِ مدینه شاهدند) * هستی محرابی

495

شهادت حضرت زهرا س -(کوچه های غربتِ شهرِ مدینه شاهدند) #فاطمیه_غربت_مادر

کوچه های غربتِ شهرِ مدینه شاهدند
مردمانش بی حیا و پست و نامرد و بدند
غنچه پرپر بود و باغ آتش گرفت و؛ناکسان
زیرِ دست و پا گلم را بی بهانه می زدند

#هستی_محرابی

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(چنان از دستِ دشمن در ستم بود که اصلاً خواست گم باشد مزارش) * هستی محرابی

388

شهادت حضرت زهرا س -(چنان از دستِ دشمن در ستم بود که اصلاً خواست گم باشد مزارش) #فاطمیه_نذر_غربت_مادر

خزان افتاده در باغِ بهارش
که برده از کفش صبر و قرارش
چنان از دستِ دشمن در ستم بود
که اصلاً خواست گم باشد مزارش

#هستی_محرابی
#بداهه

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(جهان بی تو ندارد رنگ پاکی) * هستی محرابی

427

شهادت حضرت زهرا س -(جهان بی تو ندارد رنگ پاکی) #فاطمیه_غربت_مادر_زبانحال

من اینجا و تو در آغوشِ خاکی
شب و روزم شده بی تو تباکی
کجا رفتی بیا آرامِ جانم
جهان بی تو ندارد رنگِ پاکی!

#هستی_محرابی
#بداهه

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(کجا پنهان شد آن نیلی بدن که نمانده یک نشانی از مزارش ) *

313

شهادت حضرت زهرا س -(کجا پنهان شد آن نیلی بدن که نمانده یک نشانی از مزارش  ) #فاطمیه_غربت_مادر
#زبانحال_زینب_کبری_س

نمی دانم کجا خوابیده مادر
بپرسم تا دمی از حالِ زارش

کجا پنهان شد آن نیلی بدن که
نمانده یک نشانی از مزارش

کجا خفته گلِ یاسم که هرگز
کسی آنجا نمی افتد گذارش

#هستی_محرابی
#بداهه
@Asharemehrabi

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(شهادت جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها -(به غیر تو زهرا ندارم کسی)) * هستی محرابی

453

شهادت حضرت زهرا س -(شهادت جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها -(به غیر تو زهرا ندارم کسی)) #فاطمیه_زبانحال_مولا
#سرود_سبک_نوشته

به غیرِ تو زهرا ندارم کَسی
مرا کشته این آهِ دلواپسی
منو این همه حسرتِ بی شمار
چه کرده گلم با تو این روزگار
بگریَم برایت من از سوزِ دل
چگونه سپارم گلم را به گِل

اگر امشب سخن داری
تو با این قلبِ سوزانم
برایم گو در آن وقتی
نباشند این یتیمانم
از آن زخمِ کبودِ تو
غم و رنجِ نبود تو
به زیرِ معجرِ خونی
در این ساعاتِ پایانی

شدم مبتلا من ز هجرانِ تو
گرفت ابرِ خون چشمِ گریانِ تو
دریغا که فصلِ گلم شد خزان
شده روزگارم چه محنت کز آن
مپوشان تو امشب ز من روی خود
دلم را مکن زخمِ بازوی خود

چه گویم جوابِ یتیمانِ تو
همه سر نهادند و دامانِ تو
ز خون شد حنا هر دو گیسوی تو
دلم مانده در حسرتِ روی تو
فشارِ در و زخمِ پهلوی تو
ز نیزه سیه گشته بازوی تو
چه سازم که وقتِ جدایی شده
رُخ ماهِ تو کهربایی شده

مرو سروِ زمین خورده
تو از آغوشِ این باغم
مبادا آخر ای یاسم
شوی از دستم آزرده
نگاه از تو نمی گیرم
من از داغِ تو می میرم
ببین اشکِ فراقِ من
مزن آتش به باغِ من

دهَم غسلِ خون زیرِ پیراهنت
هزاران کبودی به روی تنت
حنوطت دهم تا ببندم کفن
صدا می زنم بر حسین و حسن
به گوشم رسد ناله ی آسمان
چه زهرا غریبی امان الامان

#هستی_محرابی

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 علی صمدی

شور زیبای فاطمی -(زیبا ترین حس من) * علی صمدی

458

شور زیبای فاطمی -(زیبا ترین حس من) بند اول:
زیباترین حس من
یاسه و نرگس من
دل نسوزونده کسی
مثل مادر (واسه من)۳

عشق بی اون بی فایده ست
ما قوم مادر پرست
فرزندان حیدریم
مادرمون (فاطمه ست)۳

الا مادر قربون تمام اون زحمت هات
خوشی یعنی لبخندت بهشت یعنی زیر پات
نخ چادر نماز تو ریسمان الهی
نمیمونه با دعات برای ما گناهی

یا فاطمه یا زهرا یا فاطمه یا زهرا

بند دوم:
عمر دنیا میگذره
پایین بالا میگذره
داغی رو دل میمونه
اون هم داغ (مادره)۳

مادر یعنی آسمون
مادر یعنی مهربون
نبینه چشم فلک
مادری رو (قد کمون)۳

نیاد اون روز که مادر بیفته توی بستر
پرش زخمی باشه و جوون باشه چه بدتر
نیاد اون روز که مادر نتونه از جا پاشه
چه بدتر که بشنوی اون مادر زهرا باشه

یا فاطمه یا زهرا یا فاطمه یا زهرا

بند سوم :
غربت کی بیشتره
از همه مظلوم تره
تیره و تار این‌شبا
روزگار (حیدره )۳

میشه حیدر بی پناه
میگه درداشو به چاه
قوت(به معنای غذا) غالب علی
میشه اشک و( بغض و آه )۳

اول مظلوم عالم داره از غم میسوزه
یه چشمش رو به دیوار و یه چشم به در میدوزه
در نیم‌سوز افتاد و کبوتر قربونی شد
چرا فریاد زد فضه؟ چرا مسمار خونی شد ؟

یافاطمه یازهرا یافاطمه یازهرا

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • علی صمدی
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)، مدح و شهادت -(دیده هایم چادر خاکی که رؤیت میکند) * بردیا محمدی

1599
2

حضرت زهرا(س)، مدح و شهادت -(دیده هایم چادر خاکی که رؤیت میکند) دیده‌هایم چادرِ خاکی که رُویَت می کند
ناگهان در چشم‌هایم اشک حرکت می کند

اذن این گریه‌نمودن ها به دست فاطمه است
چشم را در محفل غم اوست دعوت می کند

هرکه از داغش بگوید..،روضه‌لازم می شوم
این دلِ وامانده ی من میل هیئت می کند

بانیِ پیدایِشِ دنیا وجودِ فاطمه است
نور او نوری است که آغازِ خِلقَت می کند

عرشیان محو تماشای نمازش می شوند
تا که زهرا با خدای خویش خلوت می کند

گرچه پیغمبر کمالِ زُهد او را درک کرد
وقت سجده کردن او باز حیرت می کند

همکلام او شدن در فهم اهل خاک نیست...
بیشتر با ساکنین عرش صحبت می کند

صبح و ظهر و شب..،به فرمان خدا،روح الامین
پشت در می ایستد،از او عیادت می کند

فاطمه در هر گناهی آبرویم را خرید
طفل بازیگوش را..،مادر وساطت می کند

تا سلامی وقتِ تلقین‌خواندنم بر او دهید
روح این گریه‌کُنَش را غرق رحمت می کند

روز محشر کار ما لنگِ نگاهِ فاطمه است...
او در آن هولُ وَلا ما را شفاعت می کند

از تنورِ خانه ی او رزق عالم پخش شد
با همین نان پُختَنَش بر ما عنایت می کند

فاطمیّه بارها بابای پیرم گفته است:
کسب و کار ما به لطف اوست..،برکت می کند

شرح اوصافِ خداوندیِ او را می دهد
قاری قرآن که کوثر را تلاوت می کند

خون پهلو..،خونِ بازو..،محسنش..،حتّی خودش...
هرچه دارد فاطمه خرجِ امامت می کند

با زبان نه..،دستمالی را که بر سر بسته است
دارد از این روزهای او شکایت می کند

آن گُلی که تاب باران را ندارد..،بین راه
دست سنگینی به گلبرگش اصابت می کند

آه!بین شعله‌ها مسمار او را ول نکرد...
هرچه با ما می کند،آن میخِ نکبت می کند

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:52
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

غزل مصیبت حضرت زهرا(س) -(دلِ تو از دل آشوب من خبر دارد) * قاسم نعمتی

1005
3

غزل مصیبت حضرت زهرا(س) -(دلِ تو از دل آشوب من خبر دارد) دلِ تو ، از دلِ آشوبِ من خبردارد
مگر حبیبۀ من نیت سفردارد

فلک ندیده علی رو به هیچکس بزند
اگر که رو بزنم ؟ خواهشم اثردارد

بجایِ من تو به تابوتِ خویش می خندی؟
مریضِ ما چه خیالی مگر به سر دارد

چرا وضویِ خودت را جبیره می گیری؟
مگر برایِ تنت آب هم ضرر دارد

دمِ تنور نرو فضه هست اسما هست
برایِ سوخته این شعله ها خطر دارد

حسین گفتنِ تو با تنور یعنی چه؟!
مگر زخانة خولی شبی گذر دارد

چه آمده سرِ تو فضه هم نمی گوید
جوانِ خانه ، چرا دست بر کمر دارد

زمانِ حمله به زهرایِ من نگفت کسی :
که این صدف به درونِ خودش گوهر دارد

پرت به چوبۀ در خورد ، محسنت افتاد
خبر زسینة مجروح، میخِ در دارد

تمامِ پیکرِ تو باغلاف زخمی شد
نشانِ حداقل ضربِ چِل نفر دارد

دوان دوان پیِ تو زینب آمده کوچه
به حمله ها وگرفتاری ات نظر دارد

به رویِ چادر تو جایِ پاست یعنی که
همیشه یاریِ مظلوم دردسر دارد

  • شنبه
  • 27
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:50
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) هجوم به بیت ولایت -(به خود گفتند پیمان عداوت بسته خواهد شد) * محمدعلي بياباني

855

حضرت زهرا(س) هجوم به بیت ولایت -(به خود گفتند پیمان عداوت بسته خواهد شد) به خود گفتند پیمان عداوت بسته خواهد شد
و با این عقده دستان ولایت بسته خواهد شد

خیال خامشان این بود اگر در را بسوزانند
به روی خلق دیگر باب رحمت بسته خواهد شد

دری که شأن آن “لا تقنطوا من رحمة الله” است
به رأفت باز می‌گردد به غفلت بسته خواهد شد

زمین افتاد بین کوچه بانویی که در محشر
به یک نیمه نگاهش بار خلقت بسته خواهد شد

نمی‌دانست میخ در چه زخمی را به پهلو زد
که در شام غریبان هم به زحمت بسته خواهد شد

گره می‌زد به دست مرتضی و خوب می‌دانست
که چشم بخت عالم تا قیامت بسته خواهد شد

علی مامور بر صبر است، بی پروا بزن قنفذ!
که در این کوچه حتی دست غیرت بسته خواهد شد

فدای چشم‌های نیمه جانی که در این ایام
به ندرت باز می‌گردد به سرعت بسته خواهد شد

اگر بستند دستان علی را بین آن کوچه
دو دست دخرش هم در اسارت بسته خواهد شد

  • شنبه
  • 27
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:12
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) شهادت -(حق و ناحق را به شکلی تازه درمی آورند) * فاطمه عارف‌نژاد

374

حضرت زهرا(س) شهادت -(حق و ناحق را به شکلی تازه درمی آورند) حق و ناحق را به شکلی تازه درمی‌آورند
جای ایمان و یقین، اما اگر می‌آورند

بوی آتش می‌دود در کوچه‌باغ نخل‌ها
کیستند اینان که بغضی شعله‌ور می‌آورند؟

این جهنم‌جایگاهان را چه کاری با بهشت؟
خیر مطلق را نمی‌فهمند، شر می‌آورند

جبهه‌ی جنگ جمل اینجاست یا بیت بتول؟
با چه رویی کینه‌ها را پشت در می‌آورند؟

صبر حیدر معجزه‌ست اما ولی‌نشناس‌ها
پشت اعجاز سکوتش حرف درمی‌آورند

بعد پیغمبر مسلم بود زهرا رفتنی‌ست
ناکسان دارند اسباب سفر می‌آورند

کاروان کوچکی در نیمه‌ی شب بعد از این
زیر نور ماه مفقودالاثر می‌آورند

  • دوشنبه
  • 29
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(الجار ثم الدار شد رمز دعایت ) * سید امیر حسین خوشرو

638

مرثیه حضرت زهرا  -(الجار ثم الدار شد رمز دعایت ) الجار ثم الدار شد رمز دعایت
دیدم که میلرزید آهسته صدایت

شهری که میسوزد خودش از بغض و کینه
میریزد آخر هیزم و آتش به پایت

قدر تو را مولا فقط میداند ای عشق
جاهل نمیفهمد تورا ای بی نهایت

حتی گذشتی از همان نان و نمک ها
میشد فقیری بین سفره هم غذایت

در مهربانی و وفا بی انتهایی
ای که دلیل خلق دنیا ابتدایت

عرش خدا از خانه ی تو نور برداشت
از گردش دستاس و شور ربنایت

آخر بجای بوسه پیغمبر آتش
افتاد برآن خانه شد کرببلایت

مولا فقط وصف تورا میگفت زهرا
ای که همه هستیه عالم شد فدایت

یک عمر اگر ما از غریبی ات بگوییم
پایان ندارد ماتم بی انتهایت

  • چهارشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 00:13
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 داود تیموری

ایام فاطمیه -( از سقيفه تا ستم آغاز شد) * داود تیموری

399

ایام فاطمیه  -( از سقيفه تا ستم آغاز شد) از سقيفه تا ستم آغاز شد

دفتر غمهاي مولا باز شد

هركه بُغضي از علي در سينه داشت

هيزمي آورد و پشت در گذاشت

حائلِ گلچين و گل در بود و سوخت

پشت در آياتِ كوثر بود و سوخت

تا ميان كوچه شد دستش كبود

سوخت درعالم همه بود و نبود

ياس تا با رنگِ نيلي خو گرفت

بِين باغ از باغبان هم رو گرفت

گشت پرپر از ستمها فاطمه

رفت از دنيا چه تنها فاطمه

از ستمها عمرِ او كوتاه شد

محرم اسرار حيدر چاه شد

فاطميه بارش ابر بلاست

وقت ماتم بر دل اهل ولاست

فاطميه ناله هاي حيدر است

ديدن جسم كبود همسر است

فاطميه نيمه هاي شب خموش

بردن ياس كبودي روي دوش

مرتضي قلب زمين را چاك كرد

جسم او نه،، جان خود در خاك كرد

آسمان درفاطميه ناله كرد

گريه بر بانوي هجده ساله كرد

بر لب اهل ولا اين زمزمه است

كربلا هم از قيام فاطمه است

نام زهرا بر لواي كربلاست

فاطميه ابتداي كربلاست

از مدينه آتشي افروختند

تا خيام كربلا را سوختند

روز عاشورا براي فاطمه است

جاي،جايش جاي پاي فاطمه است

تاحسين آنجا به ياد مادر است

قتلِگاهش بِين ديوار و در است

گر كنار مرتضي زهرا نبود

فاش ميگويم كه عاشورا نبود

او كه در محشر شود بر ما شفيع

خفته عاصي در دل خاك بقيع

  • چهارشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 00:17
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

ایام بی زهرا(س) _ايام بی تو فاطمه(س) دشوار باشد * اسماعیل تقوایی

509

ایام بی زهرا(س) _ايام بی تو فاطمه(س) دشوار باشد ایام بی زهرا(س)
ایام بی تو فاطمه دشوار باشد
غم‌های عالم در دلم انبار باشد

هرگه نظر بر جای خالی ات نمایم
اشکم روان از دیده، حالم زار باشد

ای فاطمه، ای عشق بی تکرار حیدر
بعد تو حسرت خوردنم بسیار باشد

در حسرت آن سال‌های با تو بودن
شویت ز بی تو بودنش بیزار باشد

آخر سپردی کودکانت را تو بر من
گر زنده هستم از سر اجبار باشد

هر گاه بی‌تو سفره می افتد به خانه
اشک من واطفال بر رخسار باشد

شب زنده داری می کنم شبها به یادت
حیدر به ناله تا سحر بیدار باشد

ای همره ویار تمام لحظه هایم
بی تو غم واندوه ما را یار باشد

سردار بدر وخندق وخیبر گشایت
بی لشگر وتنها وبی سردار باشد

من لحظه ها را میشمارم تا شهادت
دل فکر شوق لحظه ی دیدار باشد

تا آخر عمرم دلم خون است جانا
آزرده از یاد در و دیوار باشد

شعر:اسماعیل تقوایی

  • چهارشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 07:16
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 ایمان دهقانیا

غریب علی(ع) -(خسته و زار ودل آزرده علی...) * ایمان دهقانیا

389

غریب علی(ع) -(خسته و زار ودل آزرده علی...) خسته و زار و دل آزرده علی
سر به چاهِ غم فرو برده علی
این سه ماهه بجای آب و غذا
غریبونه غصه ت و خورده علی
.
راه میری و دست به زانو میگیری
دست به دیوار ، دست به پهلو میگیری
درِ سوخته برا کشتنم بسه
تو دیگه چرا ازم رو میگیری
.

  • سه شنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد