ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند
مثل حیدر درمیان کوچه هایش می کشند
نامسلمانان به فکر سنّ وسالش نیستند
پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند
بی مروّت ها سوار مرکب ودنبال خود
(پیرمرد)ی را(پیاده)،(بی عصا)یش می کشند
با(طناب)و(دست بسته)،(سیلی) و آتش به در(ب)
لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند
نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور
درمیان کوچه زیر دست وپایش می کشند
روضه هارا در خیالش هی مجسم می کنند
از مدینه نا گهان تا کربلایش می کشند
***
((زینت دوش نبی))*افتاده (بی سر بر زمین)
وای بر من از کجاها تا کجایش می کشند**
شاه غیرت روی خاک افتاده وبی غیرتان
نقشه ی حمله به سوی خیمه هایش می کشند
چون نمی برّید
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 15:32
- نوشته شده توسط
- یحیی