شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

ای سحرگاه شب قدر حسین *

4640
5

ای سحرگاه شب قدر حسین ای سحرگاه شب قدر حسین
روی تو باشد مه بدر حسین
کی سزاوارت بود ویرانه ای
جای تو باشد فقط صدر حسین
کاش جانم مثل جانت خسته بود
استخوانم مثل تو بشکسته بود
هر کجا اشکی ز چشمت می چکید
تازیانه بر تنت بنشسته بود
کسد به مانندت سر بابا ندید
تو چرا با عُمر کم قدّت خمید
وای من، این عقده گشته در دلم
یک سه ساله دختر و موی سفید
یا رقیه بهر من تدبیر کن
با نگاهت بر دلم تاثیر کن

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

بزن مرا كه یتیمم ، بهانه لازم نیست ... *

4536
1

بزن مرا كه یتیمم ، بهانه لازم نیست ... مرا كه دانه اشك است دانه لازم نیست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نیست
ز اشك دیده به خاك خرابه بنوشتم
به طفل خانه به دوش ، آشیانه لازم نیست
نشان آبله و سنگ و كعب نى كافى است
دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
به سنگ قبر من بى گناه بنویسید
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا كه یتیم ، بهانه لازم نیست
مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى كه اسیر است لانه لازم نیست
محبتت خجلم كرده ، عمه دست بدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نیست
به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
وجود سوزد از این شعله تا ابد ((میثم ))
سرودن غم آن نازدانه لاز

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 16:49
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

اگر بیمار شد كس گل برایش مى برند و من ... *

4495
2

اگر بیمار شد كس گل برایش مى برند و من ... من آن شمعم كه آتش بس كه آبم كرد، خاموشم
همه كردند غیر از چند پروانه ، فراموشم
اگر بیمار شد كس گل برایش مى برند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر كامم ، نمى نوشم
تو را بر بوریا پوشند و جسم من كفن گردد
به جان مادرت هرگز كفن بر تن نمى پوشم
دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
به ضرب تازیانه ، قاتلت مى كرد خاموشم
دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
كه مثل مادرم زهرا ز سیلى پاره شد گوشم
فراق یار و سنگ اهل شام ، و خنده دشمن
من آخر كودكم ، این كوه سنگین است بر دوشم
نگاه نافذت با هستى ام امشب كند بازى
گه از تن مى ستاند جان ، گه ا

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 16:59
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

از عاشقان كربلا اشك دیده است *

3811
0

از عاشقان كربلا اشك دیده است این گنج غم كه در دل خاك آرمیده است
این دختر حسین سر از تن بریده است
این است دخترى كه پدر را به خواب دید
كز دشت خون به نزد اسیران رسیده است
بیدار شد ز خواب و پدر را ندید و گفت
اى عمه جان ، پدر مگر از من چه دیده است
این مسكن خراب پسندیده بهر ما
از بهر خود جوار خدا را گزیده است
زینب به گریه گفت كه باشد برادرم
اندر سفر كه قامتم از غم خمیده است
پس ناله رقیه و زنها بلند شد
و آن ناله را یزید ستمگر شنیده است
گفتا برند سوى خرابه سر حسین
آن سر كه خون او ز گلویش چكیده است
چون دید راس باب ، رقیه بداد جان
مرغ روان او سوى جنت پریده است
این است آن سه ساله یتیمى كه درجهان
جز داغ باب و قتل برادر ندیده است
دانى

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 17:05
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

خوش آمدی ای پدر *

7145
24

خوش آمدی ای پدر یار سفر کرده‌ی من از سفر آمده
خرابه را زینت کنم که پدر آمده ‏
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏
تو کعبه ای و من نماز آورم سوی تو
با اشک خود شویم غبار از گل روی تو ‏
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏
قدم قدم به زخم دل نمکم می زدند
پدر پدر می گفتم و کتکم می زدند ‏
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏
جان پدر کبودی صورتم را ببین
شبیه مادرت شدم، قامتم را ببین‏
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏
نفس درون سینه ام شده تاب و تبم ‏
من بوسه گیرم از گلو تو زلعل لبم ‏
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏
چرا عذار لاله گون بَرِ من آورده‌ای
محاسن غرقه به خون بَر من آورده‌ای ‏
خوش آمَدی ای پدر! مرا به همره ببر‏
ای

  • دوشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

حضرت رقیه س-(طایر گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟ که با سرت سر زدی به نازنین دخترت) *

4545
5

حضرت رقیه س-(طایر گلزار  وحی! کجاست بال  و پرت؟                       که با سرت سر زدی به نازنین دخترت) حضرت رقیه س

طایر گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟ که با سرت سر زدی به نازنین دخترت
ز تندباد خزان شکفته تر می شوی می شنوم هم چنان بوی گل از حنجرت
به گوشه ی دامنم اگر چه خاکی بُوَد اذن بده تا غبار بگیرم از منظرت
تو کعبه من زائرت، خرابه ام حائرت حیف که نتوان کنم طواف دور سرت

ببین اسیرم، پدر! زعمر سیرم، پدر! مرا به همره ببر به عصمت مادرت
فتح قیامت منم، سفیر شامت منم تویی حسین شهید، منم پیام آورت
منم که باید کنم گریه برای پدر تو از چه گشته روان، اشک زچشم تَرَت
خرابه شأن تو نیست، نگویم اینجا بمان بیا مرا هم ببر مثل علی اصغرت
پیکر رنجور من گرفته بود التیام اگر بغل می گرفت مرا علی اکبرت
این همه زخمت که ه

  • دوشنبه
  • 8
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 17:15
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

روی پایم نهادی سرت را *

3770
4

روی پایم نهادی سرت را روی پایم نهادی سرت را
سایه بان سر خواهرت را
آمدی در کنار خرابه
تا عیادت کنی دخترت را
وای، کودک اما پیرم- وای، در غل و زنجیرم
وای، بی تو من می میرم
وای یااباعبدلله(ع)
*****
بنگر این یاس پژمرده ات را
دختر زار و افسرده ات را
من بمیرم نبینم پدر جان
این لبان ترک خورده ات را
وای، جگرم می سوزد – وای پیکرم می سوزد
موی سرم می سوزد
وای یااباعبدلله(ع)
*****
شعله سوزانده پیراهنم را
تازیانه چه کرده تنم را
گرد خاکستر گیسوی تو
کرده خاکستری دامنم را
وای، دشمنت من را کُشت- وای،میگرفت او در مشت
وای، گیسویم را از پشت
وای یااباعبدلله(ع)

امیر حسین الفت

  • دوشنبه
  • 8
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 21:17
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

ای سحرگاه شب قدر حسین *

3774
4

ای سحرگاه شب قدر حسین ای سحرگاه شب قدر حسین
ای سحرگاه شب قدر حسین روی تو باشد مه بدر حسین
کی سزاوارت بود ویرانه ای جای تو باشد فقط صدر حسین
کاش جانم مثل جانت خسته بود استخوانم مثل تو بشکسته بود
هر کجا اشکی ز چشمت می چکید تازیانه بر تنت بنشسته بود
کسد به مانندت سر بابا ندید تو چرا با عُمر کم قدّت خمید
وای من، این عقده گشته در دلم یک سه ساله دختر و موی سفید
یا رقیه بهر من تدبیر کن با نگاهت بر دلم تاثیر کن

  • یکشنبه
  • 14
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 17:54
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

باز باران با غریبی...(مصطفی آزادوار) *

4833
4

باز باران با غریبی...(مصطفی آزادوار) یاعلی ادرکنی

باز باران با ترانه

باسخنهای فراوان

میخورد بر بام خانه

یادم آرد طفل گریان

مادر بی شیرو نالان

تویه یک صحرای خونی

آن سه ساله..غرق ناله...

دخترک گریان شده از تشنگیه اهل خانه

دور میگشت او ز خیمه

صورتش خونی شده از ضربه لطمه

میپریداز روی خوارا...

گرگ بی رحم زمونه میکشید گوشوارهارا

باز باران با نمه خون..باصدای شیهۀ دون

یادم آمد قتلگارا...ضربۀ شمشیر کارا...

یادم آمد سر به نی را...تشنگی را...خستگی را.../

ساقیه گریان شده از مشک بی آب و

دودستانش چو بی تاب و

وآن لحظه به یاده کودکه خواب و

همش آب و همش آب و همش آب و

بازباران با غریبی

شد سه ساله همچو بی بی

میزند دستی چو سیلی

  • پنج شنبه
  • 6
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • مصطفی آزادوار(محب)
ادامه مطلب
 امیر فرخنده

حضرت رقیه(س) -(بابا سلام ازینورها؟) * امیر فرخنده

1108

حضرت رقیه(س) -(بابا سلام ازینورها؟) بابا سلام ازینورها؟
شدی ماه شب تارم
باور ندارم اینجایی
بگو خوابم یا بیدارم
*از وقتی رفتی خواب ندارم
توی خرابه تاب ندارم
دلم میخواد برم خونه
رو صورتم حجاب ندارم
حوصله طناب ندارم
بدون تو دلم خونه
بغضه که تو گلوم میریزه
غمای دنیا روم میریزه
تا دسته دسته موم میریزه
رهام نکن بابای من
بند دوم :
ببخش اگه قدم تاشد
ببخش اگه چشام تاره
ببخش اگه که این دختر
دیگه نداره گوشواره
آخه تو رفتی زجر کشیدم
دیگه از دست زجر بریدم
فقط به تو امیدوارم
بیای منو به جون بخری
هر جا میری منم ببری
بگی یه دختری دارم
دختری خمیده شده
رنگ رخش پریده شده
طفلکی مو سپیده شده
رهام نکن بابای من
دختری از رو بوم داره
برا ما دست تکون مید

  • شنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 20:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

نوحه واحد عاطفی بسیار زیبابمناسبت شهادت خانم رقیه س(باب الجنه) *

7410
13

نوحه واحد عاطفی بسیار زیبابمناسبت شهادت خانم رقیه س(باب الجنه) السلام علیک یا ابا عبدالله
نوحه واحد بسیار زیبا در مصیبت خانم رقیه س
بهمراه فایل صوتی سبک
یا حضرت رقیه س
عمه نوازشم کن من کودک اسیرم
بابا بابا بگویم در دامنت بمیرم
.......
نیلی تن سه ساله از ضرب قل و کتک شد
رقیه س مثل زهرا قربانی فدک شد
.....
گاهی بدادند نان و خرما کوفیان بر من گه طعنه دشمن
گاهی زدندم سنگ کین بر جسم و بر جانم گه خنده دشمن
چه میشود که بابا آید کنارم امشب
برای آخرین بار ببینمش من امشب
رقیه جان رقیه س رقیه جان رقیه س
امون ای دل امون ای دل از غربت و غریبی
00000000000000000000000
یتیمه حسینم دل بی قرارم امشب
بر خشت این خرابه سر میگزارم امشب
....
ای عمه جان روح تنم ببین دگر آمده
پدر

  • سه شنبه
  • 6
  • دی
  • 1390
  • ساعت
  • 22:08
  • نوشته شده توسط
  • ایمان
ادامه مطلب

گریه بس کن *

3050
4

گریه بس کن گريه بس كن كه دوباره طرفت مي آيند

باز با ظربه شلاق به مصافت آيند

قطره اشك تو درمان نكند دختر جان

به جز آن لاله گوشت كه خون مي آيد

چهره سرخ توانگاركه عادت كرده

به همان ضربه دستي كه ناگاه آيد

من بميرم وفدايت شوم اي عمه جان

قد خم، چادر خاكي چه به تو مي آيد

تو سه سال داري واندازه من صبر داري

اندكي صبر صداي پدرت مي آيد

چهره دختر ارباب كمي شاد بشد

چون كه اين مژده شنيدس پدرش مي آيد

عمه جان حرف غذا كه به لب ناوردم

اين طبق چيست كه دارد به برم مي آيد؟

گريه بس كن كه دارند طرفت مي آيند

پدرت آمده برخيز كه با سر آيد

عمه جان گو كه چه آمد به سر بابايم

بدنش كو؟ چه رخ داده كه با سر آيد؟

نكند ش

  • سه شنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1390
  • ساعت
  • 06:04
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن هاشمی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س),(بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم) *

5729
3

شعر شهادت حضرت رقیه(س),(بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم) بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم

بی آب و دانه مانده ام و مختصر شدم

تغییر طرح صورت من بی دلیل نیست

از بس شبــیه فاطمه بودم نظر شــدم

زانو بغل نمودن من ناز کردن اســت

از بوسه ی سکینه و تو باخبر شدم

دستی کشیده ای به سر و روی او ولی

من با سرت به روی سنان همسفر شدم

جان می کَنم، قدم بزنم می خورم زمین

بی دست و پا ز شدت درد کمر شدم

امشب بیا و دخترکت را قبول کُن

وقــتی برای قافــله ای درد سر شدم

حبيب نيازي

  • سه شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1391
  • ساعت
  • 04:03
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

متن سینه زنی شور شهادت حضرت رقیه (س) با سبک حاج حسین سیب سرخی -( ببین ای پدر شدم از این ویرونه خسته ) *

10149
16

متن سینه زنی شور شهادت حضرت رقیه (س) با سبک حاج حسین سیب سرخی -( ببین ای پدر شدم از این ویرونه خسته ) ببین ای پدر شدم از این ویرونه خسته
بین ای پدرکه پروبال من شکسته
ببین ای پدر رو صورتم جای یه دسته
بی سامونم دل خسته کنج ویرونم
بالاخره دیدید امشب مردم اومد باباجونم
وای صورتم نیلی و سوخته معجرم
وای شدم آخر عمر مثل مادرم
وای بابایی بابایی بابایی حسین
ببین ای پدر درد و غم و رنج اسیری
ببین ای پدر تو حال و روزگار پیری
ببین ای پدر شکسته دندونای شیری
شبها بابا رو خاک ویرونه تنها
سرم و میذارم و میبینم سرت رو نیزه ها
وای صورتم نیلی و سوخته معجرم
وای شدم آخر عمر مثل مادرم
وای بابایی بابایی بابایی حسین
بیا ای پدر بی تو بهارمن خزونه
بیا ای پدر بیین چشام کاسه خونه
بیا ای پدر ببین که قامتم کمونه
خون میباره

  • سه شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س)-یک شب دلم از فراق گنبد پر زد *

2998

شعر شهادت حضرت رقیه(س)-یک شب دلم از فراق گنبد پر زد یک شب دلم ازفراق گنبدپرزد دیوانه شدوبه این دروآن درزد

پروازکنان تاحرمش حروله کرد تاکه برگنبدمولابرسدپرپرزد

ازدورچودیدجمعیت زائرها جانی بگرفت وبال محکم ترزد

تشنه شدوروکردبه سقاخانه کاسه آبی طلبید٬لب به لب کوثرزد

دیدیک گوشه سه ساله ای نشسته تنها به سرش هوای روضه ی سرودخترزد

یادآن دخترکی کردکه عمه می گفت: ای عزیزم پدرت سوی خداوند٬پرزد

یادآن دخترکی کردکه می گفت:نزن هردفعه ازدفعه ی قبل عدوبدترزد

یادآن دخترکی کردکه درشام بلا بی هوادشمن اودست به سرومعجرزد

شاعر:سید حمید رضا برقعی

  • چهارشنبه
  • 1
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(من به قربانِ آن سَرِ نورانیت)به همراه سبک سنتی *

3522
6

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(من به قربانِ آن سَرِ نورانیت)به همراه سبک سنتی من به قربانِ آن سَرِ نورانیت
من بمیرم که زد سنگ به پیشانیت
ابتا یا حسین، ابتا یا حسین

چهره ی ماه تو ای گل حیدری
از چه رو ای پدر گشته خاکستری
ابتا یا حسین، ابتا یا حسین

ارث و از مادرم فاطمه بُرده ام
تازیانه من از دشمنان خورده ام
ابتا یا حسین ابتا یا حسین

حاج مهدی خرازی

دانلود سبک

منبع:سایت مدایح

  • شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:59
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(بیا عمّه کـه امشب، خرابه شده گلشن)به همراه سبک سنتی *

4897
6

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(بیا عمّه کـه امشب، خرابه شده گلشن)به همراه سبک سنتی بیا عمّه کـه امشب، خرابه شده گلشن

پدر آمد و برگو، که چشم همه روشن

کنم جان به فدایش برای رونَمایش

واویلا واویلا واویلا واویلا

بگو عمّه که دیشب، پدر پیش که بودست

چـرا سـرش شکسته، چرا لَبَش کبودست

کنم جان به فدایش برای رونَمایش

واویلا واویلا واویلا واویلا

اگـر بـه پـا نخیـزم، مگـو ادب ندارم

که بهر عُذرخواهی، رمق به لب ندارم

کنم جان به فدایش برای رونَمایش

واویلا واویلا واویلا واویلا

زبسکه پیش دشمن، سپر به کودکان شد

بیا و عمّه را بین، که ایـن سپر کمان شد

کنم جان به فدایش برای رونَمایش

واویلا واویلا واویلا واویلا

تویــی آینـه‌ی من، منم مرغ سخنگو

ولی طوطی سَبزت، شده رنگِ پرستو

کنم ج

  • شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(دختـری را کـه پـدر در سفـر است)به همراه سبک سنتی *

7745
9

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(دختـری را کـه پـدر در سفـر است)به همراه سبک سنتی دختـری را کـه پـدر در سفـر است

همــۀ چشـم امیـدش بـه در است

تـا کــه بابــا نیـــاد آروم نــداره

همــه آرامــش دختــر پــدر است

تمــام عالــم کسی ندیـده

سه ساله دختر قدش خمیده

حسین حسین وای

گوشـۀ خرابمــون خــوش اومدی

بــه یتیمت چـه عجب تـو سر زدی

فضــای خرابمـــون پــر شده از

بــوی سیــب، بــوی گـل محمّدی

غم هجر تو بود به سینه

بیا برگردیم سوی مدینه

حسین حسین وای

باباجـون عمه می‌گفت رفتـی سفـر

نــدادی بــه دختــرت چــرا خبــر

نکنــه دوبـــاره تنهــام بـــذاری

حــالا کــه تــو اومــدی منــم ببر

بـه غـم اسیرم بی تو می‌میرم

صدام کن بابا تا جون بگیرم

حسین حسین وای

مسافران صفر

  • شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شیعیان شرح شب تار مرا گوش کنید) *

4509
5

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شیعیان شرح شب تار مرا گوش کنید) شیعیان شرح شب تار مرا گوش کنید
قصه دیده خونبار مرا گوش کنید
مو به مو راز دل زار مرا گوش کنید
داستان من و دلدار مرا گوش کنید
روزگاری به سر دوش پدر جایم بود
ساحت کاخ شرف منزل و مأوایم بود
دیده مام و پدر محو تماشایم بود
ماه شرمنده زرخسار دل آرایم بود
حال در گوشه ویرانه بود منزل من
خون دل گشته زبی تابی دل حاصل من
ای سر غرقه به خون از ره دور آمده ای
طالب فیض حضورم به حضور آمده ای
تو کلیم اللهی از وادی طور آمده ای
بهر دیدار من از کنج تنور آمده ای
بی تو ای جان پدر تنگ مرا حوصله شد
پایم از خار مغیلان هله پر آبله شد

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

زمزمه زيباي دلم گرفت تو اين خرابه *

1444
2

زمزمه زيباي دلم گرفت تو اين خرابه بــابــا...

دلــم گــرفــت تــــو اين خـرابه

ديـــدن تــو بــرام يــه خــــوابه

ســرت تــو مــجــلس شــرابه

رو دســت مــن جـاي طــنابه...

بــابــا...

شـدم از ايـن زمــونـه خـسته

يه بغـضـي تو گــلـوم نشسته

دخـتـر حـرمـــلــه چـــه پــسته

سر من رو بـا سنگ شكسته...

بــابــا...

خيـلــي دلـــم شــده هــوايي

ذكـــر لـبــم ايـــــنــه كـــجــايي

خـرابــه شــــد چــه كــربــلايي

چه خوب ميشد پيشم بيـايي...

"سروده:محسن زعفرانيه"

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:29
  • نوشته شده توسط
  • علي احمدي
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده) *

1516
3

شعر حضرت رقیه (س) (دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده) دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده
سر تو از چه به خون و تن تو رنگ شده
دیده بگشا و ببین رنج اسیری بر ما
بین کوفی سر گوشواره ی ما جنگ شده

بر نوک نیزه سرت بود و تنت بر صحرا
جسم پامال و سرت هجمه ی صد سنگ شده
شبی از ناقه فتادم به دو چشمم دیدم
قد من؛ فاطمه و عمه هماهنگ شده
خواب دیدم که شبی بوسه زدی بر رویم
دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده...
شاعر:روح الله گایینی

  • دوشنبه
  • 20
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
 مهدی نظری

شعر حضرت رقیه (س) (گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم) * مهدی نظری

4408
7

شعر حضرت رقیه (س) (گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم) گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم
اگر چه خم شدم اما نمازم را ادا کردم
به تو گفتم که می خواهم شبیه مادرت باشم
از این رو پهلویم را با کتک ها آشنا کردم
چرا رفتی سر نیزه مگر آغوش من جا نیست
شبی در خواب دیدم که تو را از نی جدا کردم
تو رفتی و من و عمه زدیم آتش به این مردم
نبودی که ببینی من چه ها دیدم چه ها کردم
تو که رفتی پدر جانم گره بر کارمان افتاد
ولی من از سر زلفت گره با گریه وا کردم
تمام سنگ ها با هم سر تو شرط می بستند
خودت دیدی برای تو چگونه من دعا کردم
میان گریه ها یک شب به یاد اصغر افتادم
زدم بر سینه ام اما رباب آمد حیا کردم
شنیدم چند وقتی هست خواب عمه می آیی
برای دیدنت من هم پدر جان نذ

  • سه شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شعر حضرت رقیه (س) -(از شوق دیدار تو بابا پر گرفتم) * محمد فردوسی

2299
4

شعر حضرت رقیه (س) -(از شوق دیدار تو بابا پر گرفتم) از شوق دیدار تو بابا پر گرفتم
یعنی که جان تازه در پیکر گرفتم
چشم انتظار دیدن روی تو بودم
شکر خدا رأس تو را در بر گرفتم
حرفی نگفته در میان سینه دارم
بغضم شکست و روضه را از سر گرفتم ...
وقتی که با صورت زمین خوردم ز ناقه
دردی شبیه پهلوی مادر گرفتم
از ضرب آن سیلی که نور دیده ام بُرد
در صورتم یک شاخه نیلوفر گرفتم!
چادر نمازم را به زور از من گرفتند
حالا به جایش آستین بر سر گرفتم ...
... از کنج این ویرانه تا معراج رفتم
وقتی که بوسه از رگ حنجر گرفتم
فهمیده ام کنج تنور خانه بودی
بیخود نشد که بوی خاکستر گرفتم ...
... انگشتری زیبا برایت می خرم من!
وقتی ز دست ساربان زیور گرفتم ...
شاعر:محمد فردوسی

  • سه شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:26
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( تموم عالم مى ‏دونن كه دخترا بابایین ) *

64829
623

شعر حضرت رقیه (س) ( تموم عالم مى ‏دونن كه دخترا بابایین ) تموم عالم مى ‏دونن كه دخترا بابایین
بابا نیاد نمى‏ خوابند منتظر لالایى اند
تو دختر نازمنى همدم و همراز منى
بخواب بابا بخواب بابا سه سال جانباز منى
صورت تو كبودتر از صورت مادر منه
دست عدو بزرگتر از صورت دختر منه
سه ساله دختر كى دیده دلش بخواد شهید بشه
سه ساله دختر كى دیده موهاش همه سفید بشه
دیگه نمى ‏گم باباجون برام یه گوشواره بخر
فقط یه آرزو دارم منم ببر منم ببر
گوش بده بابا دخترت شكوه ز نامرد مى ‏كنه
از اون شبى كه مى ‏دونى بابا گوشم درد مى ‏كنه
خیمه هامون كه سوخته شد من توى گودال اومدم
به پیكر بى سر تو هر جورى بود یه سر زدم
تو هم بیا تو هم بیا یه سر به دخترت بزن
دخترِت رو دوست ندارى یه سر به

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:12
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
 مهدی نظری

شعر حضرت رقیه ( س) (... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد ) * مهدی نظری

1857
1

شعر حضرت رقیه ( س) (... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد  ) ... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد
کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد
سه ساله ای که تمام تنش کبود شده
دوباره روی تنش یک رد سیاه افتاد
همین که فاطمه آن نیمه شب صدایش کرد
بدون آنکه بفهمد بین راه افتاد
مگر چه ضربه سختی به صورتش خورده
که وقت دیدنش عمه به اشتباه افتاد
چه کرده بود مگر؟ کل کاروان دیدند
که موی سوخته اش دست یک سپاه افتاد
گه ورود به کوفه به خاطرش آمد
که یادگار عمو بین خیمه گاه افتاد
به روی نیزه پدر را نگاه می کرد و ....
.... به سینه میزد و میگفت آه آه افتاد
کنار چشم پدر دست بسته در این راه
هزار مرتیه این طفل بی گناه افتاد
شاعر: مهدی نظری

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:01
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

يا رقيه يا رقيه (3 *

1300

يا رقيه يا رقيه (3 يا رقيه يا رقيه (3)
همه دنيا مي‌دونند تاج سرم رقيه است
مي و ميخونه و جام و ساغرم رقيه است
مي‌گه حضرت حسين بن علي به زيرِ لب
به خدا شبيه زهرا مادرم رقيه است
* * *
چون ملائك اومدند برا شفاعت صف به صف
دست شادي مي‌زنند در آسمونا كف به كف
از لب افلاكيان اين زمزمه اومد به گوش
همه عشقا يه طرف عشق رقيه يه طرف
* * *
دلربايي مي‌كند باغ و بهارِ عالمين
دل شده از مقدم رقيه در شادي و شين
با وجودش دلرباي اهلِ خانه مي‌شود
دلربايي حضرت سلطان عشق مولا حسين

  • یکشنبه
  • 17
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 06:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی شهادت حضرت رقیه(ویرانه تاریک من امشب چراغانی شده ) *

18771
82

شعر سینه زنی شهادت حضرت رقیه(ویرانه تاریک من امشب چراغانی شده ) ویرانه تاریک من امشب چراغانی شده
عمه حلالم کن دیگر هنگام قربانی شده
دسته گل محمدی
بابای من خوش آمدی
امشب چو بلبل تا سحر افغان و زاری می کنم
دور گلم می گردم و شب زنده داری می کنم
دسته گل محمدی
بابای من خوش آمدی
امشب دگر از تن برون رخت اسارت می کنم
با اشک خونین لاله خود را زیارت می کنم
دسته گل محمدی
بابای من خوش آمدی
گیرم سرش را من بغل مانند خاک کربلا
دامان گرد آلود من نبود کم از طشت طلا
دسته گل محمدی
بابای من خوش آمدی
امشب من و تو از دهن گوهر فشانیم ای پدر
می گریم و می خندم و می میرم امشب پدر جان
دسته گل محمدی
بابای من خوش آمدی

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی شهادت حضرت رقیه(ای سری که بر نیزه، همچو ماه تابانی) *

40189
216

شعر سینه زنی شهادت حضرت رقیه(ای سری که بر نیزه، همچو ماه تابانی) ای سری که بر نیزه، همچو ماه تابانی
سَروَر شهیـــــــــدانی، سرور شهیدانی
در بــــــــرابر چشمم، روی نی نمایانی
سرور شهیــــــــــدانی، سرور شهیدانی
من که خسته ام بــابا، دل شکسته ام بابا
قلب کوچک خود را، بر تو بسته ام بابا
چون ز گلبون باغت، تازه رسته ام بابا
روی نیزه از دُختت، می کنی نگهبانی
با کمال بـــــی رحمی، دشمنت بیازُردم
در طریقۀ عشقت، تازیانه ها خوردم
همچون گل به دامانِ، گلشن تو پژمرده
تو شقایقِ زیبا، زینب این گلستانی
میوۀ دل زهرا، سرو گلشن حیدر
لحظه ای نظر فرما، زیر نیزه از دختر
خصم دین زند هر دم، تازیانه ام بر سر
کی پدر روان باشد، این چنین مسلمانی
شمع روشن توحید، ای سکینه قربانت
جان

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه(لالا لالا بخواب طفل سه ساله) *

1989
4

شعر حضرت رقیه(لالا لالا بخواب طفل سه ساله) لالا لالا بخواب طفل سه ساله
کـه ایـن وادی نـدارد گـاهـواره
بخواب تا کـه نبـیـنی روز فـردا
گــلــوی مــاه پـاره ،پـاره پــاره
***
لـالا لـالا گــل صـد بــرگ احـســـاس
بخــواب ای کــودک آرام و حـسـاس
بخـواب ای گل،درون خــیمـه گــاهـت
کنار خیـمه گاهـت ،هست عباس

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رسول میثمی

شور و زمینه و واحد حضرت رقیه(س) از رسول میثمی -( وعده دیدار تو بابا رسیده آخر به خرابه ) * رسول میثمی

4514
10

شور و زمینه و واحد حضرت رقیه(س) از رسول میثمی -( وعده دیدار تو بابا رسیده آخر به خرابه ) وعده دیدار تو بابا
رسیده آخر به خرابه
خوش اومدی به خونه ما
ببین که حال من خرابه

بابا تو رو کشتن زروی کینه
داغت برای دل من سنگینه
دیدن تو برای من تسکینه
امون امون ازین غریبی

(من الذی ایتمنی ثارالله) 3
(عزیز فاطمه حسین جان)

گشنه و تشنه بودم اما
تاکه برام غذا آوردن
وقتی کنار زدم روپوشو
دیدم سر تو رو آوردن

روضه برای سر تو میخونم
میدونی که خسته ازین ویرونم
دلت برام تنگه بابا میدونم
بیا منو ببر ازینجا

(من الذی ایتمنی ثارالله) 3
(عزیز فاطمه حسین جان)

یادم نرفته اون دل شب
وقتی که از ناقه فتادم
دنبال تو دویدم اما
مادر تو رسید به دادم

زخم و جراحات تنم کاری بود
عمه برام گرم پرستاری بود
برای تو اشک

  • دوشنبه
  • 19
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 10:41
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد