شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

زمینه حضرت رقیه (س) * مجید آقاجانی

494

زمینه حضرت رقیه (س) ?بند اول

تو این ویرونه ی تاریک
صداتو می‌شنوم بابا
پر از آهه دل خستم
میدونم که میای اینجا

تو وقتی که اومدی پیشم
شب تاریکم شده روشن
تنم باباجون پر از درده
چه خوبه هستی کنار من

پر از درده دله خونم،پریشونم،پریشونم
دیگه زنده نمیمونم،نمیمونم،نمیمونم

بابای من بابای من

?بند دوم

بابا از دخترای شام
برات خیلی گله دارم
منو به هم نشون میدن
میخندن میدن آزارم

میگن با طعنه یتیمم من
دیگه خستم کرده این حرفا
همشون گوشواره دارن من
ندارم واسم بخر بابا

پر از درده دله خونم،پریشونم،پریشونم
دیگه زنده نمیمونم،نمیمونم،نمیمونم

بابای من بابای من

?بند سوم

بابا میگم برای تو
موهامو می‌کشید ملعون
چقد سیلی بهم میزد
شده چشمام نم بارون

شکسته دندون تو ای وای
ترک خورده این لبای تو
تورو دیدم روی سر نیزه
میخونم روضه برای تو

کسی اینجا نشد یارم،عزادارم،عزادارم
شده تنها دله زارم،دله زارم،دله زارم

بابای من بابای من

  • پنج شنبه
  • 6
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 14:19
  • نوشته شده توسط
  • محمد حسین عزیزی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شهادت حضرت رقیه(س) -( من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم) * محمود یوسفی

537

شهادت حضرت رقیه(س) -( من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم) من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم
من از کوفه، من از کرب و بلا بدجور دلگیرم

من از مردی که برد انگشترت را سخت بیزارم
من از تیری که آمد بی هوا بدجور دلگیرم

از آنکه نیزه میزد پیکرت را جای خود اما
از آن پیری که می‌زد با عصا بدجور دلگیرم

از آن که پیش چشم بچه ها می‌برد با لبخند
به روی نیزه ها رأس تو را بدجور دلگیرم

سرم را می‌شکست ای کاش اما حرمتم را نه
من از این زجر بی شرم و حیا بدجور دلگیرم

درون تشت بودی و به روی تخت می خندید
من از مهمانی نامردها بدجور دلگیرم

  • شنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( هر کسی اندازه ی رزقش به او نان میرسد ) * امیر حسین آکار

431

شهادت حضرت رقیه(س) -( هر کسی اندازه ی رزقش به او نان میرسد ) هر کسی اندازه ی رزقش به او نان میرسد
سائل این طائفه باشی فراوان میرسد

رزق ما ایرانیان دست امام هشتم ست
کربلا میخواهم از شاه خراسان میرسد

قول داده لحظه ی مرگم به دادم میرسد
قبل از آنی که به گودی گلو جان میرسد

صحبت از حبّ ست در خانه ، عرب یا که عجم
اتفاقاً واژه ی "منّا" به سلمان میرسد

هر گدایی که غم نان میخورد کاهل ترست
آب و نان ما که از سمت حسن جان میرسد

عالمی در مجلس روضه دم در می نشست
بیشتر انعام شاهانه به دربان میرسد

روضه خوان می گفت که :موی سه ساله سوخته
چون پریشان ست بابا هم پریشان میرسد

زجر و موهای رقیه ،خیرزان،موی حسین
وای ازآن لحظه که چوب از مو به دندان میرسد

عمه باقی مانده ی از چادرم را پهن کن
سفره دارم امشب و از راه مهمان میرسد

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:03
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم) * ناشناس ؟؟؟

302

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم) آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم
آفتابی نیست بعد از تو هوای صورتم

شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده ها
رخت نو‌ پوشیده مویم در عزای صورتم

از دو چشم خود فرات و دجله آخر ساختم
تا کمی لب تر کنی در کربلای صورتم

بسکه دنبال سرت افتان و خیزان آمدم
مانده روی خاک صحرا رد پای صورتم

با عمو حرفی نزن از بس که سیلی خورده ام
مانده روی دست های زجر جای صورتم

مردم از دلتنگی ات بابا مرا محکم ببوس
بوسه با اینکه ضرر دارد برای صورتم

صورت زخمی اگر که باب میل بوسه نیست
گیسوانم را نوازش کن به جای صورتم

آه بگذارم پدر این بار با این وضعیت
دست هایی که نداری را کجای صورتم
.
شاعر:حجت سیادت

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:06
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( انداخته روی سر من جا گُلِ سر) * رضا دین پرور

511

شهادت حضرت رقیه(س) -(  انداخته روی سر من جا گُلِ سر) انداخته روی سر من جا گُلِ سر
از روسری گفتم برایت یا گُلِ سر

روزی سرت را طبل ها می بُرد اما
می برد دشمن از تمام ما گُلِ سر

چشمم که بر انگشتری ساربان خورد
دادم هوا می رفت که بابا ... گُلِ سر

هرشب برایم عمه جان با آه میگفت
می آورد بابای تو فردا گُلِ سر

امشب بیا بگذر ز خیر گوشواره
جشنی بگیر اینجا برایم با گُلِ سر

دستی نداری که ببافی گیسویم را
من را ببین خوش باورم، کو تا گُلِ سر!

لبهای تو خشکش زده چون صورت من
چیزی بگو، کی خواسته حالا گُلِ سر؟

وقتی دلم آشفته چون بازار شام است
یک بوسه می ارزد به یک دنیا گُلِ سر

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شهادت حضرت رقیه(س) -( صورتش مثل سیب نوبر بود) * سید پوریا هاشمی

469

شهادت حضرت رقیه(س) -( صورتش مثل سیب نوبر بود) صورتش مثل سیب نوبر بود
قدوبالاش عجیب محشر بود

سن و سالی نداشت اما او...
بر زنان قبیله رهبر بود

نور بود و منیر، زهرا بود
خیر بود و کثیر،کوثر بود

بر همه دختران ویرانه
مهربان بود مثل مادر بود

آه این روزهای آخری اش..
آنقدر روزه بود لاغر بود

از همه بیشتر کتک میخورد
از همه بیشتر دلاور بود

آستین را گرفته بود به سر
آستینش بجای معجر بود

گونه هایش چنان کبودی داشت
اصلا انگار شخص دیگر بود

خار از پاش در نمی آمد
چندگام از همه عقب تر بود

تا نبیند عمو لباسش را
بین مردم چقدر مضطر بود

گوشواره نداشت بر گوشش
لخته خون ها بجای زیور بود

از شلوغی خوشش نمی آید
چندساعت میان معبر بود

در خرابه فقط معذب بود
چه کند خب!خرابه بی در بود

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مسعود یوسف پور

شهادت حضرت رقیه(س) -(گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه) * مسعود یوسف پور

759

شهادت حضرت رقیه(س) -(گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه) گریه کن گریه، که احیای همه احکام است
التیام جگر سوخته‌ی اسلام است

گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه
نوکر از روضه اگر جان ندهد ناکام است

لب دلسوخته ها را همه شب دوخته اند
گریه کن، گریه زبان همه ی ایتام است

آن قتیل العبراتی که به ما گفت حسین
گریه‌ی زینب، در حال عبور از شام است

ای که باران به دعای تو می آمد...حالا
سنگ می بارد و هر سنگدلی بر بام است

نیستی تا که ببینی دم دروازه شام
دل بی تاب رباب تو چه ناآرام است

چوب میزد به دهانت پسر مرجانه
چوب در دستی و در دست دگر یک جام است

دختری داشتی ای شاه و کنیزش خواندند
چه بگویم...همه‌ی روضه همان الشام است

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مسعود یوسف پور

شهادت حضرت رقیه(س) -( گریه کن گریه، که احیای همه احکام است) * مسعود یوسف پور

800
1

شهادت حضرت رقیه(س) -(  گریه کن گریه، که احیای همه احکام است) گریه کن گریه، که احیای همه احکام است
التیام جگر سوخته‌ی اسلام است

گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه
نوکر از روضه اگر جان ندهد ناکام است

لب دلسوخته ها را همه شب دوخته اند
گریه کن، گریه زبان همه ی ایتام است

آن قتیل العبراتی که به ما گفت حسین
گریه‌ی زینب، در حال عبور از شام است

ای که باران به دعای تو می آمد...حالا
سنگ می بارد و هر سنگدلی بر بام است

نیستی تا که ببینی دم دروازه شام
دل بی تاب رباب تو چه ناآرام است

چوب میزد به دهانت پسر مرجانه
چوب در دستی و در دست دگر یک جام است

دختری داشتی ای شاه و کنیزش خواندند
چه بگویم...همه‌ی روضه همان الشام است

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 14:37
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمد حسین رحیمیان

شهادت حضرت رقیه(س) -( غساله بر این تن بریز آهسته تر آب) * محمد حسین رحیمیان

790
1

شهادت حضرت رقیه(س) -( غساله بر این تن بریز آهسته تر آب) غساله بر این تن بریز آهسته تر آب
این چشم های خسته تازه رفته در خواب

غساله زد حال تو آتش بر وجودم
دیدی چه آمد بر سر ِ یاس کبودم

غساله ‌می پیچی به خود از بی قراری
انگار که در خانه دختر بچه داری

غساله باور می کنی این نازدانه
هر وقت گریه کرده ، خورده تازیانه

غساله این قد ِکمان کرده کمانت
پهلوی او دیدی و بند آمد زبانت

غساله جای دست را دیدی به رویش
آتش بگیر از جای آتش روی مویش

غساله نازش را بکش تا می توانی
جای تمام شامیان کن مهربانی

غساله والله این سه ساله خارجی نیست
می دانی اصلا این شهیده ، دختر کیست

غساله والله این سه ساله شاهزاده است
او دومین ریحانه ی این خانواده است

غساله می بینی چه آمد بر سر او
دیدی چه کرده کعب نی با پیکر او

غساله دختر بچه این حد پیر دیدی
تو شاخه ی گل در غل و زنجیر دیدی

غساله مزد زحمتت با مادر ما
شد مثل اسما قسمت تو غسل زهرا

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 14:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شور سینه زنی شب سوم محرم توسل حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

478

شور سینه زنی شب سوم محرم توسل حضرت رقیه(س) ◾شور شب سوم
◾توسل از رقیه

◾بنداول
آمدی در کنج ویران ای پدر جان ای پدر
همراهت من را ببر(۲)

◾بنددوم
قامتم گشته کمانی کرده‌ام قصد سفر
همراهت من را ببر

◾بندسوم
عمه جان برخیز دارم من ز بابایم خبر
کرده‌ام قصد سفر

◾بندچهارم
آمده بابایم از ره در کنارم دیده‌تر
کرده‌ام قصد سفر

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 19:24
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

زمینه شب سوم محرم حضرت رقیه(س) -( ای لاله ی پژمردَم شیرین زبونِ بابا) * هستی محرابی

901
4

زمینه شب سوم محرم حضرت رقیه(س) -( ای لاله ی پژمردَم شیرین زبونِ بابا) ◾️بند اول
ای لاله ی پژمردَم شیرین زبونِ بابا
یه لحظه آروم بگیر تو رو به جونِ بابا
اینقد نکن تو واسم گریه وُ بی قراری
اون اشکِ چشمت شسته این زخمِ خونِ بابا

ای دخترِ سه ساله ام
زخمی ترین آلاله ام
در شامِ مویه های غم_
لالائی ات شد ناله ام

وای از ردِّ نیزه ها، آه! مونده تنت به جا
آه! بس زد عدو لگد، وای افتاده ای ز پا

◾️بند_دوم
وقتی سرِ پِدَر رو دیدی پُر از جراحت
در بینِ طشتِ زرّین در بینِ اون جماعت
ظالم با چوبِ دستی، اونم به چه وقاحت_
او میزده به لبهام، تو میزدی به صورت

سرَم بزار رو دامنت
شد لحظه ی جون کندنت
دیدم ز نیزه زخمیه_
ای لاله سر تا پا تنت

وای در اوجِ تاب و تب، وای خون میچکد ز لب
آه! در کنجِ شامِ غم، وای روزِ تو گشته شب

◾️بند سوم
هر کی رسیده پیشت سیلی به روی تو زد
با خنجر و نیزه بر زخمِ بازوی تو زد
خودم دیدم عدو نه فقط با تازیونه_
چون مادرم تو کوچه پا بر پهلوی تو زد

میری ولی جا میزاری_
تو قلبِ ما بهونه تو
اون گیسوهای سوخته وُ_
اون زخمِ تازیونه تو

وای از دیده ی ترَت، وای سوخته بال و پرَت
وای هر غم به طالع ات، آه! بود ارثِ مادرت

◾️بند چهارم
هم تازیونه می زد بر زخمه ی تنِ تو
هم بندِ ریسِمان رو پیچیده گردنِ تو
دیدم به نیزه اون شب هنگامِ خیمه سوزان
شعله به شعله آتیش افتاده دامنِ تو

شامِ بلا غوغا شده
اشکِ چِشات دریا شده
کنجِ بلا خواب دیده ای_
گوشواره ات پیدا شده

آه! از دیده خونفشان، وای از چوبِ خیزران
آه در آغوشِ خزان، وای دادی تو لاله جان!

  • سه شنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

روضه حضرت رقیه(س) -( بابایی بدون تو چیا کشیدم ) * ناشناس ؟؟؟

420

روضه حضرت رقیه(س) -( بابایی بدون تو چیا کشیدم ) بابایی بدون تو چیا کشیدم
بابایی سر تو رو کجا ها دیدم
بابایی منو عمه ها با دست بسته
سر تو رو روی خاک ها دیدم

رباب لب اب نمیزنه دیگه
همش بهونه ی علی رو می گیره
بابایی شب ها تو خرابه با خودش
مثلا بچه شو بغل می گیره

عمه زینب خیلی بد حاله
سراغ یک سایه بانه
ظهر ها تو ی خرابه بابا
افتابش بخدا خیلی سوزانه

شاعر:مهرداد جوادی

  • دوشنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:04
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( روی نی گیسوی پریشانش) * زینب احمدی

336

حضرت رقیه(س) -( روی نی گیسوی پریشانش) روی نی گیسوی پریشانش
آسمان را به گریه می‌انداخت

گریه‌های سه ساله دختر او
کاروان را به گریه می‌انداخت

سنگ از روی بام می‌آمد
سوی اهل امام می‌آمد

آیه انتقام می‌آمد
این و آن را به گریه می‌انداخت

او علی بود و مثل جدش داشت
خار در چشم و استخوان به گلو

رد زنجیرها به گردن او
استخوان را به گریه می‌انداخت

شانه‌های امام می‌لرزید
تا موذن اقامه سر می‌داد

آن‌چنان اشک ‌بر زمین‌ می‌ریخت
که جهان را به گریه می‌انداخت

می‌پرانید مستی از سر شب
خطبه‌های منور زینب

لبش اسرار بر ملا می‌کرد
خیزران را به گریه می‌انداخت

آه از آن پینه‌های پیشانی
وای از این شیوهء مسلمانی

ناله می‌کرد مرد نصرانی
شامیان را به گریه می‌انداخت

کربلا سر به سر فقط غم بود
هرچه گفتند از غمش کم بود

روضهء شام بیشتر اما
نوحه‌خوان را به گریه می‌انداخت

  • چهارشنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

زمینه حضرت رقیه(س) -(دانلود سبک زمزمه حضرت رقیه(س) -( بابا ، سه سالمه ولی ببین چه پیرم )) * مجید مختاری

1919

زمینه حضرت رقیه(س) -(دانلود سبک زمزمه حضرت رقیه(س) -( بابا ، سه سالمه ولی ببین چه پیرم  )) بند اول
بابا،تو بخند حتی اگه حال رقیه خیلی گریه داره
بابا،تویی ماه آسمون و زخمای روی تنم ستاره
بابا،می بینی که باتو حرف می زنم اما دیگه با اشاره

روزی روی پاهات/می‌شستم و الان
با سرت روی پاهام نشستی
وقت گلایه نیست/باید ببینمت
ولی خب چرا چشاتو بستی

دیگه از این به بعد،دنبالت میام،هرجا می ری
بابا فقط،تنهــام نزار
دیگه از این به بعد ،واسه ی خودم،قرآن بخون
ای قاری،نیزه سوار
بابا،من الذی ایتمنی

بند دوم
بابا،من با این شامیا قهرم و برا خودت شیرین زبونم
بابا،تا صدا میزدمت بزرگتراشون ندادن امونم
بالا،تو بگو چیزی هنوز مونده که من ندونم

چشمای هرزشون/چشماتو دور دیدن
حرف بد میزدن و جسارت
بیچاره خواهرت/تنش شده کبود
تازیون خورد به جا رقیه‌ات

منی که نیلوفر،روشونه ی سقا بودم،حالا ببین
پر پر شدم
شبیه مادر بزرگم را میرم،یاس کبود،زخمی تر از
مادر شدم

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:51
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

زمینه شهادت حضرت رقیه(س) -(حتما خبر داری،دیدی از نی ،وقتی رفتی،چیا اومد سرم) * ابوالفضل آلوئیان

606

زمینه شهادت حضرت رقیه(س) -(حتما خبر داری،دیدی از نی ،وقتی رفتی،چیا اومد سرم) حتما خبر داری،دیدی از نی ،وقتی رفتی،چیا اومد سرم

حتما خبر داری،دیدی از نی،بی حیایی،کشیده معجرم

حتما خبر داری،دیدی از نی،از جسارت ،کبوده پیکرم

بابا،بابا، دختر شامی همش داره بهم می‌خنده
بابا،بابا،اخه باباش داره دستهای منو می‌بنده
بابا،بابا، یادگاری دادی گوشواره بهم شرمنده

بابا بابا

اگه تو بودی،عمو عباسم بود، نمی‌رفت گهواره از خیمه به غارت

اگه توبودی،عمو عباسم بود ،دیگه دخترت نمیرفت به اسارت

بابا بابا من الذی ایتمنی

بند دوم

حتما خبر داری، دیدی از نی،سنگ شامی،سر منم شکست

حتما خبر داری،دیدی از نی،سیلی هاشون،روصورتم نشست

حتما خبر داری،دیدی از نی،دخترت رو،نشون میدن با دست

بابا بابا، آهن دور گلومو که داری میبینی
بابا بابا،روسرم جا گل سر لخته خون میبینی
بابا بابا، صدقه برام میارن آب و نون میبینی

بابا بابا

بابا نبودی، وسط تاریکی، موهامو گرفته بودش از پشت

بابا نبودی، تک و تنها بودم،زجر نانجیب منو زد بامشت

بابا بابا من الذی ایتمنی

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:09
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شور حضرت رقیه(س) -( ایشالله توو روضه تو با چشم تر میمیرم / پنج صفر میمیرم) * حسین فتحی

411

شور حضرت رقیه(س) -( ایشالله توو روضه تو با چشم تر میمیرم / پنج صفر میمیرم) ایشالله توو روضه تو با چشم تر میمیرم / پنج صفر میمیرم
یا که یه شب توو حرمت وقت سحر میمیرم / پنج صفر میمیرم
جونم رقیه // من الازل الی الابد به لطف تو مدیونم رقیه
عشقم رقیه // برا تو سینه میزنم انگاری توو دمشقم رقیه
خیر کثیر حضرت مولا رقیه خاتونه
رمز نجات روز مبادا رقیه خاتونه
اذن دخول جنت اعلی رقیه خاتونه
یا سیدتی یا رقیه ۴

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

سه سالته ولی یه عالمی به زیر پاته / یه دنیا خاطرخواته
برگ برات اربعین ما توی دستاته / یه دنیا خاطرخواته
دنیام رقیه // بجز فدا شدن برای تو دیگه چی میخوام رقیه
دینم رقیه // دارم خودم رو جزء زائرای تو می بینم رقیه
ما قطره ایم و حضرت دریا رقیه خاتونه
وقتی چراغ خونه مولا رقیه خاتونه
یعنی برات کرببلا با رقیه خاتونه
یا سیدتی یا رقیه ۴
.

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 15:14
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

روضه حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

594
1

روضه حضرت رقیه(س) ◾توسل به نازدان سه ساله
◾حضرت رقیه(س)

گریه امانم را بریده عمه‌جانم
پشتم از این محنت خمیده عمه‌جانم

سیلی لگد زخم زبان حالم خراب است
وقت فراق من رسیده عمه‌جانم

اینگونه کودک با لباس پاره پاره
چشمی در این عالم ندیده عمه‌جانم

در کنج ویران کودکی تنهای تنها
بار مصیبت را کشیده عمه‌جانم

چشمم سیاهی میرود از ضرب سیلی
از دیده‌گان خوابم پریده عمه‌جانم

بوی پدر حس میکنم امشب در اینجا
چشمم اگر رویش ندیده عمه‌جانم

من خیزران را بر لب خشکیده دیدم
دل از همه عالم بریده عمه‌جانم

امشب به مهمانی روم در پیش زهرا
من خود ز بابایم شنیده عمه جانم

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 00:51
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 محمد سهرابی

شهادت حضرت رقیه(ع) -( فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا) * محمد سهرابی

571
1

شهادت حضرت رقیه(ع) -( فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا) فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا
بس بود جمعیتم کز خویش می‌دانی مرا

در بساط وصل، چشم و لب ندارند اختلاف
گر بگریانی دلم را یا بخندانی مرا

خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست
کاش ای بابا نمی‌بردی به مهمانی مرا

چند شب بی‌بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
نیستی دختر مرنج از من نمی‌دانی مرا

دختران شام می‌گردند همراه پدر
کاش می‌شد تا تو هم با خود بگردانی مرا

دخترت نازک‌تر از گل هیچ گه نشنیده بود
گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا

تخت و بختی داشتم از سلطنت در ملک خویش
کاش می‌شد باز بر زانوت بنشانی مرا

انتظاری مانده روی گونه‌ای پژمرده‌ام
می‌توان برداشت با بوسی به آسانی مرا

شبنم صبحم، خیالم، خاطرم، شوقم، دلم
ارتباطی نیست هرگز با گرانجانی مرا

چشم تو هستم، ز غیر من بیا بگذر پدر
چشم‌پوشی کن کفن باید بپوشانی مرا

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:38
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمینه یا زمزمه یا شور روضه ای شهادت حضرت رقیه(س) -( بابا نوای قرآنه تو به،دلم چه میشینه) * امیرحسین سلطانی

452

سبک زمینه یا زمزمه یا شور روضه ای شهادت حضرت رقیه(س) -( بابا نوای قرآنه تو به،دلم چه میشینه) ?بند اول

بابا
نوای قرآنه تو به،دلم چه میشینه
بابا
کجای این ویرونه ای،چِشَم نمیبینه
بابا
شبیه تو دخترتم،غریب و مظلومه
بابا
سرت روی دامنمه،دلم چه آرومه

خیلی از این زمونه دلگیرم
توی سه سالگی زمینگیرم
منم شبیه مادرت پیرم

بسکه لگد زدن به من اینا
جونی ندارم افتادم از پا
تیر میکِشه پهلوی من بابا

بابا حسین بابا حسین بابا
مَن الذی ایتمنی بابا

?بند دوم

بابا
هر جا تورو صدا زدم،فقط کتک خوردم
بابا
منو ببر پیش خودت،دیگه کم آوردم
بابا
نبودی اون شبی که از،رو ناقه افتادم
بابا
نبودی زیر دست و پا،رفتم و جون دادم

دیدی چقدر بد دهنن بابا
دیدی سرم داد میزنن بابا
حرمتمونو میشکنن بابا

بی حرمتی کارشونه بابا
هر جا گرفتم بهونه بابا
زدن به من تازیونه بابا

بابا حسین بابا حسین بابا
مَن الذی ایتمنی بابا

?بند سوم

بابا
توام ترک خورده لبات،مثه لبای من
بابا
لخته شده خون تو چشات،مثه چشای‌ من
بابا
سوخته توام موی سرت،مثه موهای من
بابا
کی پا گذاشته رو سرت،بگو برای من

کجا بودی بابا سرت سوخته
گونه و چشمای ترت سوخته
رگهای زیر حنجرت سوخته

ببین بابا که معجرم سوخته
ببین بابا چشم ترم سوخته
ببین تمومه پیکرم سوخته

بابا حسین بابا حسین بابا
مَن الذی ایتمنی بابا

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:48
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک نوحه زمینه پنجم و هفتم ماه صفر شهادت حضرت رقیه(س)و امام حسن مجتبی(ع) -( عمه/بیا که/رسیده شب یلدای من) * امیرحسین سلطانی

469

سبک نوحه زمینه پنجم و هفتم ماه صفر شهادت حضرت رقیه(س)و امام حسن مجتبی(ع) -(  عمه/بیا که/رسیده شب یلدای من) ?بند اول

عمه/بیا که/رسیده شب یلدای من
اومد/سرزده/پیشم از سفر بابای من

کنج خرابه عمه
امشبو مهمون دارم
زیر قدماش فرش از
دل پریشون دارم

به ما/چه عجب که سرزدی
بابا/ممنون که اومدی

شمعه/شام تار من شدی
بابا/خیلی خوش اومدی

بابا/بابایی بابا حسین

?بند دوم

مثل/مادرت/شده خم قد و بالای من
با سیلی بابا/کم شده سوی چشمای من

بابا کجا بودی که
هجر تو پیرم کرده
منو به کی سپردی
به زجری که نامرده

هر جا/جا میموندم میومد
تا که/جون بدم منو میزد

هر جا/جا میموندم میرسید
از موم/میگرفت و میکشید
سرم هی داد میکشید

بابا/بابایی بابا حسین

?بند سوم

ای زهر/بیا که/راحتم کنی از غصه ها
مادر/میبینی/که شده خون جگر مجتبی

خیلی غریبم چونکه
قاتل من شد همسر
خودم دیدم نامردو
که سیلی زد به مادر

یه عمره دارم زجر میکشم
نشد/تا براش سپر بشم

جلو/چِشَم افتاد مادرم
توی/کوچه جون داد مادرم

ای وای/مادرم وای مادرم

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:52
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

مثنوی حضرت رقیه(س) -( دخترم٬ دختر سۀ ساله من) * افشین علا

756

مثنوی حضرت رقیه(س) -( دخترم٬ دختر سۀ ساله من) دخترم٬ دختر سۀ ساله من

در گلستان عمر٬ لالۀ من

ای که دائم کنار بابایی

همه شب غمگسار بابایی

ای که جانت به جان من بسته ست

جان ما چون دو حلقه٬ پیوسته ست

ای که از در چو می‌روم بیرون

دیده پر اشک می‌کنی٬ دل خون

لیلی ای مونس روان پدر

گل مأنوس با خزان پدر

دل چون شیشه‌ات قوی‌تر کن

غم این عشق٬ معنوی‌تر کن

گر دو روزی ز من جدا باشی

بهتر آن است با خدا باشی

چون دلت تنگ شد برای پدر

غربت اهل بیت یاد آور

اهل بیتی که بهر حلقۀ دین

گوهری چون رقیه کرد نگین

دختری از خیال٬ نازک‌تر

از نسیم بهار٬ چابک‌تر

دختری مثل تو سه ساله٬ ولی

از بزرگان خاندان علی

دختری بیکرانه چون دریا

دامنش مثل دامن زهرا

پدر او حسین، سبط رسول

دوّمین نور مرتضی وبتول

تو اگر دختر منی، بابا

پارۀ پیکر منی، بابا

بود او از تبار پیغمبر

سرور کائنات را دختر

دختری بود٬ از تو تنهاتر

از تو مظلوم‌تر٬ شکیباتر

تو اگر گاه گاه تنهایی

بی قرار از فراق بابایی

تا بگویی: کجاست بابایم؟

زود پیش تو باز می‌آیم

او ولی هر چه گفت:بابا کو؟

پدر من، حسین زهرا کو؟

پاسخ این سؤال سیلی بود

صورتش زین جواب٬ نیلی بود

پس نهاد از سر اسیری و تب

سر به دامان عمه‌اش زینب

گفت:عمه٬ مگر چه می‌خواهم؟

من که غیر از پدر نمی‌خواهم!

عمه جان٬ من که حرف بد نزدم

حرف زشتی به هیچ احد نزدم!

خصم می‌خواست گوشواره اگر

لاله‌ام از چه کرد پاره دگر؟!

من که جدم علی به وقت نماز

داد انگشتری به اهل نیاز

مادرم فاطمه سه لیل و نهار

نان افطار خویش کرد ایثار

من خود آن گوشواره می‌دادم

دُر به آن نابکار می‌دادم

عمه این ناسزا و همهمه چیست؟

مادر ما مگر که فاطمه نیست؟!

پس بگو تازیانه کم بزنند

دخترم٬ دخترانه‌ام بزنند

پشتم از تازیانه خم شده است

مثل پهلوی مادرم شده است

گفته بودی که: مادرت٬ زهرا

قامتی داشت مثل قد شما

صورتش را چو خصم٬ خونین کرد

هیجده ساله بود و تمکین کرد

من ولی طفل کوچکم، عمه

طاقتم نیست٬ کودکم٬ عمه

بیش از این خصم گر مرا بزند

قامتم چون نهال٬ می‌شکند

عمه جان٬ بر رقیه یاری کن

گر یتیمم٬ یتیم داری کن

نیستم گر یتیم٬ کو پدرم؟

تا ببیند سپید موی سرم...

چون شنید این سخن٬ حسین شهید

آهی از آن سر بریده کشید

از سر نیزه گشت ناله بلند

شد ز جا٬ دختر سه ساله بلند

گفت: صوتی عظیم می‌آید

عطر یار از نسیم میآید!

عمه٬ بوی عزیز میشنوی؟

این صدا را٬ تو نیز می‌شنوی؟

عمه٬ این عطر٬ بوی بابا بود

این صدا٬ از گلوی بابا بود

پس چرا خود ز در نمی‌آید؟

جان به در شد٬ پدر نمی‌آید؟

چون به اینجا رسید صحبت طفل

دشمن آمد به قصد طاقت طفل

گفت: این صبر را تمام کنید

قتل کردید٬ قتل عام کنید!

قتل شش ماهه پیشتان چو رواست

رحم بر دختر سه ساله خطاست

سنگ را جانب سبو ببرید

آنچه خواهد٬ به نزد او ببرید...

حیله چون از بنی امیه رسید

وقت جان دادن رقیه رسید

طشت را پیش دختر آوردند

از تمام پدر، سر آوردند

من چه گویم که آن زمان چه گذشت

که بر آن طفل٬ ناگهان چه گذشت!

شد بلند از دل خرابه فغان

ناله برخاست٬ از زمین و زمان

راز ناگفته‌اش چو افشا شد

کربلا پیش طفل٬ احیا شد

کفت:"به به٬ خوش آمدی پدرم!

از چه رو دیر آمدی به برم؟

تو کجا و پدر٬ خرابه کجا!

عشق٬ ما را کشانده تا به کجا...؟

پس به دامن گذشت آن سر را

آن چنانی که مادرش زهرا

بوسه زد بر جمال بی حدش

بر گلویی که بوسه زد جدش

بوسه بر ارغوان پژمرده

روی لب‌های خیزران خورده

بوسه بر ابروان و دیده او

بوسه بر هر رگ بریدۀ او

آن چنان زار ناله کرد و خروش

که سر از کف بداد طاقت و هوش

سر ببریده در فغان آمد

آهش از حلق بر زبان آمد

شاه خوبان به نور دیدۀ خویش

بوسه زد با سر بریده خویش

با لب سرخگون چو لالهٔ خود

بر جگر گوشهٔ سه ساله خود

کس ندانست تا دگر چه گذشت؟

بین آن دختر و پدر چه گذشت؟

این قدر دانم آن سه ساله نهال

میوهٔ عمر داد بهر وصال

آن سر از کف نداد٬ تا جان داد

دست بر سینه٬ جان به جانان داد

دست بر سینه رفت تا بر دوست

تا بهشتی که مهر مادر اوست

رفت و این داغ همچنان باقی است

تا زمین گردد و زمان باقی است

هر کجا داغ دختر و پدری است

از رقیه در آن میان خبری است

شوکت و سر فرازی اش نازم!

ادب عشقبازی‌اش نازم!

دخترم دامن رقیه بگیر

توشه از خرمن رقیه بگیر

در جهان٬ دوستدار زهرا باش

مایۀ افتخار بابا باش!

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:00
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

حضرت رقیه(س) -( گریه امانم را بریده عمه‌جانم) * مرتضی محمودپور

458
1

حضرت رقیه(س) -( گریه امانم را بریده عمه‌جانم) گریه امانم را بریده عمه‌جانم
پشتم از این محنت خمیده عمه‌جانم

سیلی لگد زخم زبان حالم خراب است
وقت فراق من رسیده عمه‌جانم

اینگونه کودک با لباس پاره پاره
چشمی در این عالم ندیده عمه‌جانم

در کنج ویران کودکی تنهای تنها
بار مصیبت را کشیده عمه‌جانم

چشمم سیاهی میرود از ضرب سیلی
از دیده‌گان خوابم پریده عمه‌جانم

بوی پدر حس میکنم امشب در اینجا
چشمم اگر رویش ندیده عمه‌جانم

من خیزران را بر لب خشکیده دیدم
دل از همه عالم بریده عمه‌جانم

امشب به مهمانی روم در پیش زهرا
من خود ز بابایم شنیده عمه جانم

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مجتبی خرسندی

حضرت رقیه(س) -( هر اهل دلی یافته راهی به رقیه) * مجتبی خرسندی

486

حضرت رقیه(س) -( هر اهل دلی یافته راهی به رقیه) هر اهل دلی یافته راهی به رقیه
پس رو زده با کوه گناهی به رقیه

هروقت نشسته ست سر شانه‌ی عباس
تقدیم شده منصب شاهی به رقیه

هر جا سخن از راه رسیدن به خدا شد
داده دل ما زود گواهی به رقیه

هرکس که امیدش شده از کل جهان قطع
انداخته با گریه نگاهی به رقیه

مدیون حسینیم که داده دل ما را
گاهی به علی اصغر و گاهی به رقیه

وا شد گره از مشکل ما تا که شب قدر
ده مرتبه گفتیم: الهی به رقیه

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( الــســلام ای دســتــگـیــر عــــالَـمِـیـن) * مصطفی محمدی

454

حضرت رقیه(س) -( الــســلام ای دســتــگـیــر عــــالَـمِـیـن) الــســلام ای دســتــگـیــر عــــالَـمِـیـن
ای بـه اربــابِ دو عــالــم نــورِ عــیــن

روزِ مَحشر چشمِ من بَر دَست توست
اِشــفَــعــی لـی فـاطـمه بنـتُ الحُسین

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمد مبشری

حضرت رقیه(س) -( تار می بیند دو چشمم راه را ) * محمد مبشری

432

حضرت رقیه(س) -(  تار می بیند دو چشمم راه را ) تار می بیند دو چشمم راه را
تار می بیند به نیزه ماه را

دست های کوچکم بی قوت است
عضو عضو پیکرم بی قدرت است

ناله های بی صدا دیگر بس است
خوردن هر بغض در حنجر بس است

مثل عمه قد کمان و دل غمین
مثل عمه خسته و زار و حزین

صورتم نیلی و چشمانم کبود
غیر سیلی مرهم زخمم نبود

خار صحرا یاور دشمن شده
پایِ زخمی ام وَبال تن شده

بین صحرا زجر پست و بی حیا
زنده کرده ماجرای کوچه را

حمله های وحشیانه یک طرف
ناسزا و تازیانه یک طرف

درد مشت و مو کشیدن یک طرف ‌
بر روی شعله دویدن یک طرف ‌

پا که دیگر یار این افتاده نیست
جز مغیلان بهر من سجاده نیست

شد نماز من نشسته ای پدر
استخوان هایم شکسته ای پدر

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:44
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( فکر کن دخترکی زخم شده بال و پرش) * محمد حسین ذاکری

422

حضرت رقیه(س) -( فکر کن دخترکی زخم شده بال و پرش) فکر کن دخترکی زخم شده بال و پرش
تیره و تار شده هر دو جهان در نظرش

فکر کن دخترکی روی مغیلان بدود
برسد نیمه ی شب زجر به بالای سرش

دخترک، خسته، شکسته بدنش می سوزد
ارث جامانده ی زهرا شده درد کمرش

قبل آن واقعه آغوش عمو جایش بود
حال، خولی و سنان، حرمله شد همسفرش

بین این راه چه سخت است ببیند هر روز
نیزه ای را که فرو رفته به رأس پدرش

رفت در بزم یهودی و کنیزش خواندند
با همان اشک بصر آه کشید از جگرش

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:45
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اسارت حضرت زینب(س) -( یک طرف چندین اسیرِ خسته بین سلسله) * مرضیه عاطفی

455

اسارت حضرت زینب(س) -( یک طرف چندین اسیرِ خسته بین سلسله) یک طرف چندین اسیرِ خسته بین سلسله
یک طرف جشن و میان دف نوازی هلهله

یک طرف شهری چراغان پایکوبان در سماع
یک طرف پاهای زخمی و سراسر آبله

بر سرِ آل علی از بام ها میریخت سنگ
آه از دروازهٔ ساعات و آهِ قافله

بوسه ها میزد به دستِ حرمله پیش رباب
آنکه با خنده به او میداد پشتِ هم صله

سرزمین شام از شرم و خجالت آب شد
گوشهٔ ویرانه زینب خواند تا که نافله

اشک هایش بیصدا میریخت روی معجرش
داشت از نیرنگ و مکرِ نامسلمانان گله

پیر کرد او را جسارت های در بزم شراب
خیزران انداخت بین چند دندان فاصله

با تمسخر جابجا میکرد بی غیرت یزید
مهرهٔ شطرنج را با قهقهه؛ با حوصله*

خطبهٔ زینب زبان دشمنان را لال کرد
ذوالفقارِ در کلامش بود ختم غائله!

*در برخی از منابع روایی آمده که وقتی سر امام حسین علیه السلام را نزد یزید لعنت الله علیه بردند، او در حال خوردن شراب و مشغول بازی شطرنج بوده است:
شیخ صدوق،عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲
شیخ صدوق،من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۹

  • چهارشنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 08:57
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( آمدی کنج خرابه آمدی اینجا چرا؟) * محمود یوسفی

416

شهادت حضرت رقیه(س) -( آمدی کنج خرابه آمدی اینجا چرا؟) آمدی کنج خرابه آمدی اینجا چرا؟
آمدی حالا که مویم سوخته بابا چرا؟
کاش میشد بهتر از رأست پذیرایی کنم
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

دیده ام را آسمانی پر ستاره فرض کن
من پیاده زجر را بابا سواره فرض کن
من تو را با دست بی انگشت و انگشتر تو هم
گوش هایم را بدون گوشواره فرض کن

بعد تو آنها که جا ماندند با هم آمدند
بعد تو تازه مصیبت های ما آغاز شد
تا که فهمیدند دستان عمو افتاده است
تازه پاهای حرامی ها به خیمه باز شد

لحظه ای که زجر سمت گوش‌هایم چشم دوخت
من همان ثانیه قید گوشوارم را زدم
حال من را در همین حد هم بدانی کافی است
چار زانو تا کنار رأس پاکت آمدم

دخترت تنها و بی کس دخترت زار و غریب
در میان آتش کینه شبیه لاله سوخت
آنچنان بر روی جسمم خارها گل کاشتند
آنچنانکه لحظه شستن دل غساله سوخت

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:24
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 وحید محمدی

شهادت حضرت رقیه(س) -( دیدی چٍقدَر زدند من را؟ ) * وحید محمدی

601

شهادت حضرت رقیه(س) -( دیدی چٍقدَر زدند من را؟ ) دیدی چٍقدَر زدند من را؟
در کلّ سفر زدند من را

هر وقت شکست چوبٍ نیزه
با تیر و سپر زدند من را

بابا، جلوی رباب عمداً
با تیرِ سه پر زدند من را

دارم اثری ز تازیانه
بر کتف و کمر... زدند من را

یک زجر بسم نبود انگار
هفتاد نفر زدند من را

ما بعد تو خواب هم نداریم
شب تا به سحر زدند من را

دور و بر ما شلوغ کردند
در بین گذر زدند من را

پهلوم شکست لحظه ای که
بر کوبه ی در زدند من را

صد بار به سنگِ روی دیوار
با صورت و سر زدند من را

دیدند یتیمم و اسیرم
دختر وَ پسر زدند من را

گهگاه برام گریه کردند
با دیده ی تر زدند من را

بدجور دلم شکست، وقتی
پیش تو پدر، زدند من را

ایامِ کنار تو چه خوش بود
انگار نظر زدند من را

دور سر تو شراب خوردند
آتش به جگر زدند من را

با چوب لب تو را شکستند
بر سینه شرر زدند من را

آثارِ عمو نداشتن بود
اینقدْر اگر زدند من را

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو ) * ناشناس ؟؟؟

365

شهادت حضرت رقیه(س) -( شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو ) شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو
بریدم از همه دنیاشبیه حنجر تو

هزار مرتبه افتاده ای زمین از عرش
شده شبیه پر و بال دخترت پر تو

چقدر سنگ رسیده برای پابوست
چقدر زخم نشسته پدربه محضر تو

میان جام شراب یزید دیدم که
نبود فاصله ای با سر مطهر تو

من اصلا از تو سراغ عبا نمیگیرم
تو هم نپرس زمن پس کجاست معجر تو

گرسنه بودم و خواب طعام می دیدم
ولی نداد کسی لقمه نان به دختر تو

شبیه مادر پهلو شکسته شد حالم
گرفت دست مرا دستهای خواهر تو

شاعر:ابراهیم میرزایی

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد