شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

حضرت رقیه(س)شهادت -( گفتم به دست خویش بغل می‌کنی مرا ) *

2009
2

حضرت رقیه(س)شهادت -( گفتم به دست خویش بغل می‌کنی مرا ) گفتم به دست خویش بغل می‌کنی مرا
دستِ نبوده‌ات جگرم را کباب کرد
بود آرزوی من که ببوسم لب تو را
زخم لب تو آرزویم را خراب کرد

آن بوسه‌ای که از روی نی داده‌ای به من
بابا تمام عمر مرا زیر دِین بَرد
می‌خواستم که قرض خودم را ادا کنم
زخم لب تو لذت آن را ز بین برد

جای لبت به حنجر تو بوسه می‌زنم
این راه را به دختر تو عمه یاد داد
می‌خواستم که سیر ببینم رخ تو را
این چشم تار آرزویم را به باد داد

گر صورت تو خوب ندیدم تمام آن
تقصیر ِ گردن من و این چشم تر نبود
بابا برای روشن و واضح‌ندیدنت
خاکستر تنور تو هم بی‌اثر نبود

می‌خواستم گله کنم از دست شامیان
بیهوده نیست بغض گلویم اگر شکست
شرمنده‌ات شدم به خدا دیدم

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:34
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت رقیه(س)شهادت -( به آشنا نگه آشنا نمی‌افتد؟! ) *

1253

حضرت رقیه(س)شهادت -( به آشنا نگه آشنا نمی‌افتد؟! ) به آشنا نگه آشنا نمی‌افتد؟!
چرا به ما گذر هل اتی نمی‌افتد؟!

قسم به سوره‌ی یس، به فجر و اعطینا
که لحظه‌ای دلم از تو جدا نمی‌افتد

کسی برای یتیمت میان این مردم
در این خرابه به فکر غذا نمی‌افتد

سرت اگر چه شکسته اگر چه خونین است
برای دختر تو از بها نمی‌افتد

سر تو را که به نی بست با خودم گفتم
اگر تکان دهدش ناشیانه، می‌افتد

دوباره نام تو را برده‌ام به لب حتما
به صورتم اثر تازیانه می‌افتد

خودت بیا و ببین زجر لعتنی هر روز
به جان دختر تو وحشیانه می‌افتد

چنان مرا به ستم پشت قافله زده است
که خود به خود سر من روی شانه می‌افتد

از آن زمان که شدم من شبیه مادر تو
دهان دشمنت از ناسزا نمی‌افتد

ز صورتم ک

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو دیگه نداره رمق ) * رضا تاجیک

1077
1

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو  دیگه نداره رمق ) چشای بی جون تو دیگه نداره رمق
دق می کنم بابا که آوردنت تو طبق
پر آبله شده ام بی حوصله شده ام
همه میگن که زحمت به قافله شده ام
ندیده چشم تو پشت منو دردش بابا جونم کشته منو
آستینمو رو دستم کشیدم نبینی انگشت منو
بابا سوخته دیگه پایین دامنم
بابا من ز درد دارم خاک و می کنم
بابا تا مثه تو شم لطمه میزنم؛ بابا !

تا که دووم بیارم لب رو گلوت میذارم
گرسنه هستم اما شکایتی ندارم
کسی تو مردم شام کفن نداره برام
مسلمونا منو میکشن تو ماه حرام
دستام گرفته جای چشامو عصا گرفته جای پاهامو
از بس که ناله کردم باباجون تشخیص نمیدی صدامو
بابا کاش که نیزه دارت امون بده
بابا دندوناتو به من نشون بده
بابا باید این عزیز تو

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:36
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو دیگه نداره رمق ) * رضا تاجیک

1444

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( چشای بی جون تو  دیگه نداره رمق ) چشای بی جون تو دیگه نداره رمق
دق می کنم بابا که آوردنت تو طبق
پر آبله شده ام بی حوصله شده ام
همه میگن که زحمت به قافله شده ام
ندیده چشم تو پشت منو دردش بابا جونم کشته منو
آستینمو رو دستم کشیدم نبینی انگشت منو
بابا سوخته دیگه پایین دامنم
بابا من ز درد دارم خاک و می کنم
بابا تا مثه تو شم لطمه میزنم؛ بابا !

تا که دووم بیارم لب رو گلوت میذارم
گرسنه هستم اما شکایتی ندارم
کسی تو مردم شام کفن نداره برام
مسلمونا منو میکشن تو ماه حرام
دستام گرفته جای چشامو عصا گرفته جای پاهامو
از بس که ناله کردم باباجون تشخیص نمیدی صدامو
بابا کاش که نیزه دارت امون بده
بابا دندوناتو به من نشون بده
بابا باید این عزیز تو

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س) -( تاریک و دلگیره خرابه ، چی بگم از ) * ایمان مقدم

1466

حضرت رقیه (س) -( تاریک و دلگیره خرابه ، چی بگم از ) تاریک و دلگیره خرابه ، چی بگم از

غربت و بی کسی هام

بسه این همه صبوری ، بابا بیا

می سوزه دست و پاهام

روزام دیگه شبای تاره ، امون از این لباس پاره

کاشکی که برگردیم مدینه ، بابا دیگه آخر کاره

سخته که بی بابا باشی میون صحرا

به روی چادرت باشه یه ردی از پا

بابایی بابا

امون ای دل امون ای دل امون ای دل ، بابایی

******

دنیا دیگه برام عذابه ، من و ببین

بابایی آواره شدم

بین یه عده از اراذل ، دیدی بابا

بی گوش و گوشواره شدم

هر جا که اسمت و می بردم ، از حرمله سیلی می خوردم

دعای دخترت همینه ، کاشکی تو کربلا می مردم

جون من و گرفت بابا سر شکستت

چشام و بستم تا دیدم چشای بستت

بابایی بابا

امون

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه (س) -( گوشه خرابه بابا دخترت داره می میره ) * ایمان مقدم

1339
1

حضرت رقیه (س) -( گوشه خرابه بابا دخترت داره می میره ) گوشه خرابه بابا دخترت داره می میره

روز و شب از همه مردم سراغ تو رو می گیره

در گوش عمه می خونه بابامو ندیدی

میگه با لحن بچگونه بابامو ندیدی

خیلی زحمت دادم عمه رو باباجون

قول میدم که امشب جون بدم من آسون

ای بابا جونم

******

هر کجا که جا می موندم فقط اسم تو می بردم

توی شام و کوفه بابا از همه سیلی می خوردم

ببین که صورتم چه داغه کجا بودی بابا

من و انداختن از رو ناقه کجا بودی بابا

روی دستم جای سلسله افتاده

بین ابروی تو فاصله افتاده

ای باباجونم

******

بذا لحظه های آخر سر تو بغل بگیرم

من با صورت کبودم مثه مادرت می میرم

طاقت زخماتو ندارم بابای غریبم

سرتو رو پاهام میذارم بابای غریبم

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:23
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( در خرابه گلچینان یک طبق گل آوردند ) *

9523
47

حضرت رقیه -( در خرابه گلچینان یک طبق گل آوردند ) در خرابه گلچینان یک طبق گل آوردند
یک طبق گل خونین پیش بلبل آوردند

بلبل از فرافق آنشب زار و زار مینالید
داغدار گلها بود، بی قرار و مینالید

فصل سوگواری یاس و سرو و مریم بود
قتلگاه پر از گل بود عاشر محرم بود

دیدن سر پر خون در دلش شرر افروخت
داغ شعله بارانش عمه اش مکرر سوخت

شام و شام یلدا بود در خرابه غوغا بود
شور نغمه ی بلبل وای وای بابا بود

خم شد و لب خشک از قحط آب را بوسید
آن بریده رگهای حلق باب را بوسید

با محاسن خونین گیسویش حنا میکرد
کودکانه می نالید اینچنین دعا میکرد

کی خدا شده پایان طاقت و توان من
سوخت داغ بابایم، مغز استخوان من

آن سر بخون غلطان روی دست شد بالا
گاه یا ابت گفتا گاه گ

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:32
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( پایان قصه ختم میشد با عروسک ) *

2046
2

حضرت رقیه -( پایان قصه ختم میشد با عروسک  ) پایان قصه ختم میشد با عروسک
امروز عروسک -فردا-حالا عروسک

حالا که می خواهی بیایی کنج دامان
با خود بیاور پیش من صدها عروسک

یا چشم من کم سو شده -یا خواب دیدم
ریخته به روی خاک این صحرا عروسک

وقتی که از مسجد به خانه باز گشتی
به دخترت گفتی ...گلم ...زیبا...عروسک

دست مرا عمه گرفت با گریه میگفت...
گنجشک پر....بابا پر....حتی عروسک

حسین جهانسوز

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( بابامی و حرفی زتو پنهان ندارم ) *

1169
1

حضرت رقیه -( بابامی و حرفی زتو پنهان ندارم ) بابامی و حرفی زتو پنهان ندارم
خسته شدم دیگرپدرجان،جان ندارم

مثل تمام پیرزن های مدینه
من هم ببین بابادگر دندان ندارم

دندان فقط نه،کل موهایم سفیداست
البته مویی هم دگر چندان ندارم

درشعله های خیمه موهای سرم سوخت
آن گیسوی پر پشت را الآن ندارم

از خستگی نای جویدن هم نمانده
بس احتیاجی به غذا ونان ندارم

خشکیده اشکم تاببارم روی لبهات
ابری کبودم من ولی باران ندارم

بابا؟!کنیزی،این کنیزی کارسختیست؟
آخر که من سررشته ای از آن،ندارم

اینجابه من مردی کنیزوخارجی گفت!
من راببر من طاقت بهتان ندارم

محمد کابلی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( همه را گریه ام آخر به تقلا انداخت ) * حبیب نیازی

1601

حضرت رقیه -( همه  را  گریه ام  آخر به تقلا  انداخت  ) همه را گریه ام آخر به تقلا انداخت
شام را در غمِ دلشوره ی فردا انداخت

خیلی از مجلسِ امروز اذیّت شده ام
خاک‌را باید از این کاخ و ستونها انداخت!

"ابتا"‌ گفتم و یک شهر بِهم ریخت وَ بعد...
عمّه را یادِ در و ناله ی زهرا انداخت!!

آهِ این سینه ی پا خورده ی من میگیرد
فکر کردند مرا میشود از پا انداخت!

جگری مانده برایم که به دردی بخورد
باید انگار تورا یادِ مداوا انداخت.

تا که آورد سرت را ، سرِ من تیر کشید
یادم افتاد که با چوب ، سرت را انداخت!!

این که آورد تورا بین طَبَق فکر کنم...
با عجله ، دو سه دندانِ تورا جا انداخت!!!

با سرش از سرِ ناقه به زمین خورد گُلت
زجر هم آمد‌ و بر ساقه ی او تا انداخت.

ب

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:38
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت رقیه -( من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده ) * قاسم نعمتی

2521
3

حضرت رقیه -( من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده ) من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده
نیمه جان شمعیم و هجر تو آبم کرده

غارت و آتش معجر سر جایش باقی
داغی ضربۀ سیلی چه کبابم کرده

با اشاره ز ورم های تنم خون ریزد
ضربه ها در یم غمها چو حبابم کرده

درد زانو به کجا داده مجالم بر خواب
یاد رویای تو آرام به خوابم کرده

کو علمدار سپاهت که ببیند دشمن
این چنین ملعبۀ بزم شرابم کرده

خسته ام بس که عدو همره هر ضرب لگد
خارجی خوانده مرا، برده خطابم کرده

کف پا تا به سرم بس که تورم دارد
زن غسالۀ این شهر جوابم کرده

شاعر : قاسم نعمتی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت_رقیه -( دستگیر عالمم اما دودستم بر سر است ) * قاسم نعمتی

3852
7

حضرت_رقیه -( دستگیر عالمم اما دودستم بر سر است ) دستگیر عالمم اما دودستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است

گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است

شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است

غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است

می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است

یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است

قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است

گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است

وجه تشبیه سر م

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت رقیه -( اگر چه زخمی و خاموش و بی صدا آورد ) * حسن لطفی

1240
1

حضرت رقیه -( اگر چه زخمی و خاموش و بی صدا آورد ) اگر چه زخمی و خاموش و بی صدا آورد
تو را برای من از عرش ِ نی خدا آورد

تو را درون طبق رویِ دست های بلند
برای گرمی این بزم ِ بی نوا آورد

قدم گذار به چشمي كه ريخت مژگانش
سرت به گوشه ي ويرانه ام صفا آورد

نه دست مانده برایم نه پا، ولی عمه
مرا برای تو از زیر دست و پا آورد

عدو شده سبب خير تا تورا بوسم
ولي نپرس عزيزم سرم چها آورد

دلم براي عمو سوخت پيش ِ نامردي
كه قرص ِ نان تصدق براي ما آورد

به قصد كشت سراغم گرفت با سيلي
و باز نيت خود را ادا به جا آورد

به پاره معجر ِ من هم طمع نمود آنكه
مرا به حلقه ي چشمان بي حيا آورد

مرا تو كُشتي و زينب براي تدفينم
اگرچه شام كفن داشت بوريا آورد

شاعر : حسن لطفی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:44
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( نیست کوچک او بزرگ عالم است ) *

1104

حضرت رقیه  -( نیست کوچک او بزرگ عالم است ) نیست کوچک او بزرگ عالم است
کی سه ساله ؟ پیر بازار غم است

وای اگر می ماند ، اگر قد میکشید
دلبر عالم در این عمر کم است

مُحرم حج حسین بن علیست
در حریم کبریایی مَحرم است

کسب فیض از دامن عباس کرد
پس یقین مانند او صاحب دم است

در مسیر جذب عشاق حسین
بر سر دوش رقیه پرچم است

روز محشر دستگیر ما همه است
دست او در دستهای فاطمه است

سید حسین میرعمادی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن کاویانی

حضرت رقیه -( وای از آن دم که از سرِ طفلی ) * محسن کاویانی

1533
1

حضرت رقیه  -( وای از آن دم که از سرِ طفلی ) وای از آن دم که از سرِ طفلی
دستِ یک مرد روسری بکشَد
وای از آن دم که بر سر بابا
دختری دست مادری بکشَد

دختری که عجیب دلتنگ است
تنگِ بابا و تنگِ آغوشَش
دختری که شُدست سرخ و کبود
چون گلِ لاله ، لاله ی گوشش

طفلِ معصوم عاری از کینه ست
چیزی از جنگ هم نمیداند
زیر لب غرقِ بغض میگوید
زیر لب غرقِ بغض میخواند:

در مسیری که آمدم تا شام
دردِ دل ها به ماه میکردم
هرکسی چپ نگاهمان میکرد
به عمویم نگاه میکردم

ای یتیمانِ کوفه ی دیروز
قلبِ مارا عجیب آزردید
پدرِ ما علیست مَردی که
نان و خرما ز سُفره اش خوردید

شاعر : محسن کاویانی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه -( بر رویم سیلی زدی دیگر بس است ) *

1166

حضرت رقیه  -( بر رویم سیلی زدی دیگر بس است ) بر رویم سیلی زدی دیگر بس است
بی حیا از چادرم پا را بکش

سید حسین میرعمادی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

حضرت رقیه -( وقتی که زد باکعب نی بازوی من را ) * علیرضا خاکساری

1262
1

حضرت رقیه  -( وقتی که زد باکعب نی بازوی من را ) وقتی که زد باکعب نی بازوی من را
پیچید دور دست خود گیسوی من را
گفتم نمی آیم ولیکن او لگد زد
آزرده کرده دشمنت پهلوی من را

شاعر : علیرضا خاکساری

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( بابا ببین که چه حالی دارم ) *

1350

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( بابا ببین که چه حالی دارم ) بابا ببین که چه حالی دارم
به موج خون پر و بالی دارم
ببین که قد هلالی دارم
بابای من همدم غمهای من زخمی شده از آبله پای من
رسیده روی لب من جانم
شبای آخره که مهمانم
ویرونه ها میشه قبرستانم
همراز من نغمه ی پرواز من با دست خود عدو کشد ناز من
بابای من همدم غمهای من زخمی شده از آبله پای من
تو روی دستای نیزه داری
داری منو میبینی می باری
مقنعه ام شده لاله کاری
تاج سرم امیر بی پیکرم دیر آمدی گذشته آب از سرم
بابای من همدم غمهای من زخمی شده از آبله پای من

امیر حسین الفت و رضا تاجيك

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:27
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

شور شهادت رقیه سادات -( به خدا که با آه و ناله ) * رضا تاجیک

1378

شور شهادت رقیه سادات -( به خدا که با آه و ناله    ) به خدا که با آه و ناله دل من میگیره حواله
خدا داده به من نشونی خونه ی زهرای سه ساله
بگو اگه گرفتاری داری اگه گره توی کاری داری
دستم به دامنت دستم به دامنت
بی بی رقیه
هرکاری داره رسم و آداب به خصوص تو مجلس احباب
هرجا خواستم رسیده ام با نوکری دختر ارباب
بگو اگه دلت خسته شده همه درا به روت بسته شده
دستم به دامنت دستم به دامنت
بی بی رقیه
بهترین ذکر ما رقیه طفل ام البکا رقیه
خودمو کربلا می‌بینم تا که میگم یه یارقیه
اگه برم به صحن کربلا به خدا می زنم بازم صدا
دستم به دامنت دستم به دامنت
بی بی رقیه

شاعر : رضا تاجیک

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:30
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

شهادت حضرت رقیه (س) -( ای دختر خیرالنساء جانم رقیه ) * رضا تاجیک

1727
5

شهادت حضرت رقیه (س) -( ای دختر خیرالنساء جانم رقیه ) ای دختر خیرالنساء جانم رقیه
ای کوثر کرببلا جانم رقیه
مقام او خلاصه در یذهب عنکم
ای مظهر صدق و صفا جانم رقیه
صف بسته بودند از ازل بر سر خوانش
ذکر تمام انبیا جانم رقیه
چون عمه اوعالمه ی دین نبی بود
ملیکه ی ویرانه ها جانم رقیه
بوده عصای دست زینب وقت غصه
برهم زن شام بلا جانم رقیه
با مشت کوچکش شکسته کاخ در شام
با صولتی چون مرتضی جانم رقیه
با گریه اش خواب از دو چشم ظلم بگرفت
چون فاطمه ام البکاء جانم رقیه
آن دم یزید دو دست خود بر روی گوشش
می گفت بس کن ای خدا جانم رقیه
اصغر در آغوش کسی آروم نمی شد
می گفت بین گریه ها جانم رقیه
عباس حیدر قبل هر جنگ و نبردش
می گفت من را کن دعا جانم رقیه
وارث پرچم حسین در

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:44
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

واحد شهادت حضرت رقیه (س) -( امشب از رأفت بيـا مهمانم شو اي پدر ) * میثم مومنی نژاد

1126
1

واحد شهادت حضرت رقیه (س) -( امشب از رأفت بيـا    مهمانم شو اي پدر ) امشب از رأفت بيـا مهمانم شو اي پدر
يا در اين ويران بمان يـا همره من را ببر
رنگ نيلوفـري شـد وجـودم
يـاس تـو بـودم امّـا کبـودم
ابتــا ابتــا بابا حسين جان
در شب تاريک من اي غرق نور آمدي
بوي نان مي دهي از کـنـج تنـور آمدي
ديگر نمانـده در پايـم رمـق
مي کشم جسم خود سوي طبق
ابتــا ابتــا بابا حسين جان
پــاي پــر از آبـلـه دستان بسته دارم
بسکه سنگم زده اند دلي شکسته دارم
بين چها بي تو آمد به سرم
پـروانه ات بودم خاکسترم

شاعر : میثم مومنی نژاد

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:03
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( مي خوابم ببينم نوازشاي پدر ) * رضا تاجیک

1212

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( مي خوابم  ببينم نوازشاي پدر  ) مي خوابم ببينم نوازشاي پدر خدايا باباجون نيومدش ز سفر
بوسه فرستاده بابام براي زخماي پاهام ز روي نيزه ي غم
بنفشه ي زير چشمام شکفته تو خزون شام تو وعده گاه ستم
ستاره هاي صورتم بهونه هاي غربتم حکايت اينه پدر اومده به زيارتم
مي خوابم ببينم نوازشاي پدر خدايا باباجون نيومدش ز سفر
*****
هميشه تو غصه عمه کنار مني نميتوني عمه شونه به موم بزني
موهاي سوخته ام عمه نداره ديگه نيازي به شونه و گل سر
براي خواهش آخر يه روسري سر من کن نبينه چشم پدر
فاتحه ي منوبخون که رفتنيم عمه جون ميرم که زخماي تنم بدم به فاطمه نشون
مي خوابم ببينم نوازشاي پدر خدايا باباجون نيومدش ز سفر
*****
مي خونم دوباره با سينه ي پر شور سلا

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:14
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( باباجونم نيومد دل بي سر و سامونه ) * رضا تاجیک

1220

زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( باباجونم نيومد دل بي سر و سامونه ) باباجونم نيومد دل بي سر و سامونه
در گوشه ي ويرونه روضه مي گيرم
اين بخت دلم چون ويرونه تاريکه
مرگم ديگه نزديکه دارم ميميرم
قبر مرا بکن عمه دم در تا که شوم خاک پاهاي پدر
حک کن رو قبردختر ناکام مسافر چند روزه ي شام بگو که بود دين من اسلام
نما حلالم خدانگهدار شکسته بالم خدانگهدار

لبخند لبم لبخند رضايت نيست
شکوه ز اسارت نيست از جنس غمه
گفته که طبيب اين ساکن ويرونه
چند روز ديگه مهمونه اهل حرمه
بوي غذا آيد از منزلشان عمه هوس کردم يک لقمه ي نان
دلم غم سفر نداره امن يجيب اثر نداره نگو بابام خبر نداره
عمه يه مجلس برام به پا کن دارم ميرم من منو دعا کن

شاعر : رضا تاجیک

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

زمزمه شهادت رقیه سادات -( دیده من بی رمق خیره به طشت طلاست ) * میثم مومنی نژاد

1371

زمزمه شهادت رقیه سادات  -( دیده من بی رمق    خیره به طشت طلاست ) دیده من بی رمق خیره به طشت طلاست
عمه جوابم بده این سر بابای ماست؟
نور قمر به خرابه خوش آمد
راس پدر به خرابه خوش آمد
میزبانم نیمه جانم
*****
آمده تا بشنود درد دل دخترش
بسکه کبودم شدم آینه مادرش
تا به فلک شده آه و فسوسم
تشنه لبا ! گلوی تو بوسم
میزبانم نیمه جانم
*****
سلسله درگردنم پای پر از آبله
یک شبی جا مانده ام ای پدر از قافله
ناله زدم که مزن تو به رویم
شکوه برم ز عدو به عمویم
میزبانم نیمه جانم

شاعر : میثم مومنی نژاد

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:18
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

سه ساله ام -( رقیه سه ساله ام قرین اشک وناله ام ) * اسماعیل تقوایی

1572
2

سه ساله ام -( رقیه سه ساله ام قرین اشک وناله ام  ) رقیه ی سه ساله ام قرین اشک وناله ام
قضا نموده دم به دم غم نویی حواله ام

به نیمه ای ز روز خون، سر پدر بریده شد
زدند روی نیزه ها گل مثال لاله ام

به عصرروز واقعه، زبعد حمله بر حرم
دوان بروی خارها شبیه یک غزاله ام

فتاده ام به خاکها زپشت لخت ناقه ای
بریخته ست خون دل به چشم چون پیاله ام

رهین عمه زینبم سپر برای من شود
دمی که تازیانه را عدو کندحواله ام

به شهر شام شد همی خرابه پایگاه من
سر پدر عیان شده ز بعد گریه ناله ام

نبود طاقتی دگر دهم ادامه زندگی
زریشه کند باد غم ،چنین تن نهاله ام

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:29
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

از زبان دختری شامی به حضرت رقیّه سلام‌الله علیها: -( قصد سفر از گوشه ویرانه نداری؟ ) * حامد تجری

5230
8

از زبان دختری شامی به حضرت رقیّه سلام‌الله علیها: -( قصد سفر از گوشه ویرانه نداری؟ ) قصد سفر از گوشه ویرانه نداری؟
ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟

یک چادر خاکی که در آن نقش گلی نیست
بر روسری سوخته پروانه نداری

از موی پریشان تو چیزی که نمانده‌ست
پس غصه نخور هیچ اگر شانه نداری

بر صورت تو پنج خط سرخ کشیدند
خورشیدی و جا در شب ویرانه نداری

دندان به دهان تو یکی هست یکی نیست
اصلا اثر از کودک دردانه نداری

اصلا پدرت کیست؟ اگر دختر شاهی
بر گوش چرا زیور شاهانه نداری؟

برگرد برو شهر خودت جای تو آنجاست
ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟

شاعر: حامد تجری

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

روضه حضرت رقیه(س) -( قصد دارم که پذیرایی جانان بکنم ) * سید پوریا هاشمی

2588
5

 روضه حضرت رقیه(س)  -( قصد دارم که پذیرایی جانان بکنم ) قصد دارم که پذیرایی جانان بکنم

جان خود خرج پذیرایی مهمان بکنم

شهر را با قدمت پر ز بوی سیب کنم

هرچه آمد به سرم را همه تکذیب کنم

خبرش آمده پیشم خبرت کرده کسی؟

حرفهایی زده پر دردسرت کرده کسی؟

از گرفتاری و از زخم و لگد گفته به تو؟

حرفهایی که نباید بزند گفته به تو؟

جان بقربان تو بابا نکند غم بخوری

ای جگرگوشه زهرا نکند غم بخوری

نکند هرچه که او ساخته باور بکنی

پای این شایعه ها دیده ی خود تر بکنی

حال من خوبتر از خوب، تنم بی درد است

بی هوا مشت نخوردم دهنم بی درد است

چادر قیمتی ام را به روی سر دارم

فکر معجر نکنی معجر بهتر دارم

تو که رفتی به سرم دست نوازش آمد

نکند فکر کنی موی سرم کِش آمد

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

روضه حضرت رقیه(س) -( لاغرشدم برای تنم کار مشکل است ) * سید پوریا هاشمی

2526
5

روضه حضرت رقیه(س)  -( لاغرشدم برای تنم کار مشکل است ) لاغرشدم برای تنم کار مشکل است

طی مسیر با تن تبدار مشکل است

بد راه میروم،نروم میخورم زمین

پای برهنه رد شدن ازخار مشکل است

کوتاهی قدم به وصالم ضرر زده

بالای نیزه رفتی و دیدار مشکل است

نزدیک تر بیا که ببینم کمی تو را

دیدن برای دیده ی خونبار مشکل است

گفتم سرتو را بدهد مشت زد به من

بابای من تحمل آزار مشکل است

اوباش شام دورو برم پرسه میزنند

درازدحام رفتن بازار مشکل است

مویم اگر که شانه نخورده حلال کن

اینکارها مقابل انظار مشکل است

ما شاهزاده ایم کنیزی به ما چه کار؟

رفتن میان خانه ی اغیار مشکل است

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

روضه حضرت رقیه(س) -( تو نیستی و لشگری مرا عذاب میدهند ) * سید پوریا هاشمی

1252

 روضه حضرت رقیه(س) -( تو نیستی و لشگری مرا عذاب میدهند ) تو نیستی و لشگری مرا عذاب میدهند

عذاب لقمه نانی و عذاب آب میدهند

سوال میکنم ز نیزه دارها سرت کجاست؟

ولی به حرف های بد به من جواب میدهند

برای آنکه بیشتر بترسم از حرامیان

به تازیانه ها چقدر پیچ و تاب میدهند

خودت بگو که جرم یک یتیم بی گناه چیست؟

که اینقدر به قلب زارم اضطراب میدهند

همینکه میخورم ز ناقه بر زمین مرا پدر

به مو بلند میکنند و به رباب میدهند

تمام پیکرم ز فرط درد تیر میکشد

به ناقه هرقدر که بیشتر شتاب میدهند

کجاست تا عموی من ببیند اینکه کوفیان

به آستین پاره ای به ما حجاب میدهد

پس از تو رنگ موی من عوض شده نگاه کن

ز خون سر به موی سوخته خضاب میدهند

اگر که رنگ صورتم عوض شده گل

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسین صیامی

حضرت رقیه(س)شهادت -( ﺳﯿﻼﺏ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ) * حسین صیامی

1591

حضرت رقیه(س)شهادت -( ﺳﯿﻼﺏ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ) ﺳﯿﻼﺏ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺭﺩ ﺧﺴﻮﻑ ﺷﺐ ﻗﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

قبلا صدای ناله او سوز و آه داشت
این مشت آخرى اثرش را گرفته بود

آن زیر ﭘﺎ فتادن مابین كوچه ها
تاب و توان بال و پرش را گرفته بود

بازار شام عمه نشد یاریش كند
چون تازیانه ها سپرش را گرفته بود

هر جا که خورده بود نگاهش به دست زجر
بی اختیار باز سرش را گرفته بود

شیرین زبان خانه ارباب ای دریغ
تلخی این سفر شكرش را گرفته بود

ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺵ ﮐﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻋﻤﯿﻖ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ
ﺟﺎﭘﺎﯼ ﺧﯿﺰﺭﺍﻥ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

شاعر : حسین صیامی

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 14:34
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد