⬇️ بند ۱
خار صحرا بابایی
کف پاها مو بریده
طعم تلخ این غمو
بابا رقیت چشیده
خیلی سرم درد میکنه
سهمم فقط سیلی شده
صورت کوچکم بابا
ازضربه ها نیلی شده
خرابه جای من نبود تنهایی آواره شدم
به زیر دست دشمنا بابایی بیچاره شدم
من الذی ایتمنی
⬇️ بند ۲
وقتی که بی حیا منو
یه گوشه ای تنهایی دید
اومد بالای سر من
بابایی موهامو کشید
خدا میدونه حال من
که اینجا خیلی شده بد
بهش میگفتم که نزن
اما منو بیشتر میزد
درد و دلای من بابا اصلا تمومی نداره
از این چشای تار من بی وقفه بارون میباره
من الذی ایتمنی
⬇️ بند ۳
شبیه روزگارمه
سیاهی این آسمون
خودت بابایی میدونی
که این دل من شده خون
الهی قربونت برم
ترک ترک شده لبات
قدیه دنیا دردو غم
موج میزنه توی چشات
حالا رقیت بابایی اسیر این نامحرماس
تولحظه های آخری بهم بگو عمو کجاس ؟
من الذی ایتمنی
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 13:03
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری