شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

شهادت حضرت رقیه(س) -( دختر چه می‌خواهد؟) * ناشناس ؟؟؟

310

شهادت حضرت رقیه(س) -( دختر چه می‌خواهد؟) دختر چه می‌خواهد؟
جز کنج آغوش پدر دیگر چه می‌خواهد؟
جز دیدن بابا
مرهم برای سینه‌ی مضطر چه می‌خواهد؟
با گریه می‌گوید؛
حالا رقیه با سر او هرچه می‌خواهد
خلخال یا معجر؟
من که نفهمیدم پدر، آخر چه می‌خواهد!
بابا نمی‌دانم!
ازجان من این زجر زجرآور چه می‌خواهد؟
پس کو عمو عباس؟
بر نیزه راس اکبر و اصغر چه می‌خواهد؟

پایش ورم دارد
درد زیادی با خودش در هرقدم دارد
با این‌که کم‌سن است
اما شبیه عمّه زینب قد خم دارد
شب‌ها نمی‌خوابد
آنقدر که در سینه‌اش احساس غم دارد
آنقدر هم بد نیست
این موی آشفته فقط یک‌شانه کم دارد
در زیر چشم خود
ارثی کبود از مادر اهل‌حرم دارد
دشمن نبرده؟ نه!
بخشید النگو را خودش از بس کرم دارد

بغض گلویش را
می‌خورد تا می‌دید روی نی عمویش را
در کوچه‌وبازار
با آستین پاره می‌پوشاند مویش را
بردند شامی‌ها
با آن لباس پاره‌پاره آبرویش را
از رنگ رخساره
می‌فهمد آخر هرکسی راز مگویش را
خیلی دلش تنگ است
دوری بابا تنگ کرده خلق‌و‌خویش را
دندانش افتاده
سیلی عوض‌کرده‌ست روی خنده‌رویش را

پَر دردسر دارد
وقتی که سنگین می‌شود سر، دردسر دارد
خواهر اگر باشد
بین شلوغی هی برادر دردسر دارد
مویی که می‌سوزد
وقتی که باشد زیر معجر دردسر دارد
اصلا چه بهتر سوخت
القصه در بازار کمتر دردسر دارد
القصه در بازار
فهمیده‌ام خلال و زیور دردسر دارد
القصه در بازار
در ازدحام چشم، دختر دردسر دارد...

شاعر:گروه یاقوت سرخ

  • شنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:48
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شهادت حضرت رقیه(س) -( لبهات را تا که نبینم خیزران بسته ) * ناشناس ؟؟؟

411

شهادت حضرت رقیه(س) -( لبهات را تا که نبینم خیزران بسته  ) لبهات را تا که نبینم خیزران بسته
چشم مرا با دست هایش عمه جان بسته

بهتر که وضع ما به چشمان تو واضح نیست
دیدن ندارد باغِ گلهای خزان بسته

زخم لبت را دیده، ورنه حرف ها دارد
بابا اگرزخم لبم امشب دهان بسته

خورشید من تا آمدی بارید چشمانم
اینگونه شد که گونه ام رنگین کمان بسته

من جای گریه بغض کردم دائماً از ترس
راه گلویم را نگاه ساربان بسته

آنکه کمربند تو را گودال غارت کرد
حالا کمر برقتل کل کاروان بسته

یک وقت بابایی نگویی به عمو عباس
دست برادرزاده هایش را سنان بسته

ما را سربازار که میبرد میگفتم
ای کاش باشد چشم های شامیان بسته

خرمافروشی که شده خنجرفروش شهر
از بعد قتل و غارتت دیگر دکان بسته

از آن شبی که گم شدم حرصش گرفته زجر
سرتا ته صف را بهم با ریسمان بسته

از لحظه ای که باعث لکنت زبانم شد
با خنده میگوید به من «طفل زبان بسته»

شاعر:گروه یا مظلوم

  • شنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه) * سید محمد جواد شرافت

398
1

شهادت حضرت رقیه(س) -( رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه) رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی!

من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور

من بودم و تو، نیمه‌شب، دروازهٔ شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشم‌های خستهٔ من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خستهٔ من

ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمی‌گیرم سراغی

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( در اوج کودکی از زندگیْت سیر شدی) * علی سلیمیان

220

شهادت حضرت رقیه(س) -( در اوج کودکی از زندگیْت سیر شدی) در اوج کودکی از زندگیْت سیر شدی
سه سال فاطمه بودی، چقدر پیر شدی

گناه کرده به فرض محال اگر پدرت
تو که گناه نداری، چرا اسیر شدی؟

همین که با سرِ بر نیزه گفتگو کردی
به ضرب سیلی نامرد سربه‌زیر شدی

عمو کجاست که بر شانه‌اش تو را ببرد؟
در این میانه اگر خسته از مسیر شدی

دمی جدا نشدی این سه سال از بابا
امان از آن دم آخر که ناگزیر شدی

چقدر پیش خدا شأن و منزلت داری
که هرکه رو به تو انداخت دست‌گیر شدی

برای بردن تو با سر آمده‌ست حسین
میان خیل شهیدان تو بی‌نظیر شدی

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:49
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند) * کمیل کاشانی

236

شهادت حضرت رقیه(س) -( دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند) دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند
از کربلا به کوفه و شام بلا زدند

تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول
بابا مرا برای رضای خدا زدند

از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد
ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند

بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد
ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند

با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو
دور از نگاه عمه مرا بارها زدند

از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام
دستور می رسید از او هرکجا زدند

سنگین شده است گوش من و درد می کند
از بس میان راه مرا بی هوا زدند

در قلبشان نبود مگر کینه از علی
تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند

مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر
یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 09:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( بابا خوش اومدی) * محمد حسن بهرامی

412
1

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( بابا خوش اومدی) بابا خوش اومدی
ای مهربون‌تر از همه دنیا خوش اومدی

وقتِ گلایه نیس
با اینکه دیر اومدی امّا خوش اومدی

روشن شده چشام
مهمونِ آشنا به غمِ ما خوش اومدی

رو پایِ من بخواب
چون خسته‌ای مسافرِ صحرا، خوش اومدی

بابا به خونه‌ی_
این دخترِ سه ساله‌‌‌ و تنها خوش اومدی

بعد از یه ماه غم
تو از خودت بگو که منم از خودم بگم

اوّل بگو چرا
زخمِ لبت، چرا شده سر از تنت جدا

خاکسترِ تنور
مثلِ یه ابر مونده رویِ چهره‌‌ی شما

خیلی عجیبه که؛
با خون شده محاسن و مویِ سرت حنا

پیشونیِ تو هم
مثلِ سرم شکسته توو این شهر پُر بلا

میشه بهم بگی
رفتی سفر بدونِ من و عمو جون چرا؟

بابا، عمو کجاست؟
دلتنگشم، ندیدمش از بعدِ کربلا

بعد از یه ماه غم
حالا بزار تا که منم از خودم بگم

من بی مقدمه
باید بهت بگم که چقد توو دلم غمه

تا مثلِ من بشن
توو کاروانِ ما شده خم قامتِ همه

از سنگ‌هایِ شام
خورده به رویِ صورتِ عمه یه عالمه

باور نمیکنی ...
ما رد شدیم از وسطِ رقص و همهمه

بازارِ شهرِ شام ...
این نقطه از سفر بخدا اوجِ ماتمه

بابا منو ببخش
خیلی لباسِ دخترِ تو نامنظمه

این هاله‌ی سیاه
پوشیه نه کبودیه سیلیِ محکمه

تقصیرِ من که نیس
تقصیرِ زجر بوده که مویِ سرم کمه

شد خوشبحالِ من
تو اومدی منو ببری، خاطرم جمه ...

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:01
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( از شب نیزه سحر داشت می آمد پایین) * ناشناس ؟؟؟

366

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( از شب نیزه سحر داشت می آمد پایین) از شب نیزه سحر داشت می آمد پایین
صبح با دیدهء تر داشت می آمد پایین
سرخ, مانند اناری که ترک بردارد
از نوک شاخه ثمر داشت می آمد پایین
تا سر نیزه...ولی قامت دختر کوتاست
مثل هر بار پدر داشت می آمد پایین
هرم لبهاش که بر صورت دختر می خورد
مثل این بود که در داشت می آمد پایین
دست را سمت سرش برد که از بین دو کتف
درد تا پای کمر داشت می آمد پایین
خوابِ آشفته, شبِ سرد, خرابه, می دید
خیزران مثل تبر داشت می آمد پایین
چوب که با نفس گرم تو بالا می رفت
سیلی چند نفر داشت می آمد پایین
عرش را دید که بر خاک زمین افتاده است
آسمان چاره اگر داشت می آمد پایین
خواست جبران بکند آمدنت را این بار
دخترک جانب سر داشت می آمد پایین
مات و مبهوت به بابای خودش خیره شد و
اشک نه, خون جگر داشت می آمد پایین
.
شاعر:محمد خدایاری

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:07
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است) * رضا دین پرور

472

شهادت حضرت رقیه(س)شب سوم -( در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است) در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است
ریحانه ای از جنّت زهرا رقیه است

لولاک گفته عالمی مخلوق زهراست
در امتداد خلقت زهرا رقیه است

چون ممتحنه قبل خلقت بوده او هم
مُحرم، میان خلوت زهرا رقیه است

حتماً شنیدی زینت مولاست زینب
انگشتر بی قیمت زهرا رقیه است

کوثر سه آیه، عمر این گل هم سه سال است
تفسیر از چه؟! برکت زهرا رقیه است

تسبیح و مهر کربلا داریم اما
تسبیح و مُهر و تربت زهرا رقیه است

ما را نترسان از حساب و از قیامت
وقتی وزیر دولت زهرا رقیه است

با سر به روضه آمدم دستم بگیرد
چون علّت این دعوت زهرا رقیه است

این سیب، نوبر بود و حالا لکّه دار است
این میوهء پر زحمت زهرا رقیه است

آنکس که بین راه، سیلی و لگد خورد
شد صورتش چون صورت زهرا رقیه است

افتاد تا از ناقه مادر را صدا کرد
معلوم شد هم صحبت زهرا رقیه است

از درد پهلو با پدر چیزی نگفته
چون مطمئنم غیرت زهرا رقیه است

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:32
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( مبهم شده مانند تصویرتو تصویرم ) * ناشناس ؟؟؟

1220

شهادت حضرت رقیه(س) -( مبهم شده مانند تصویرتو تصویرم  ) مبهم شده مانند تصویرتو تصویرم
توکشته ی اشکی و من اشک است تقصیرم

آسان گرفتی امتحان عشق را از من
آغوش خود را باز کن، من سخت میگیرم

جز گیسوان سوخته شاهد نیاوردم
من شمع دنیا آمدم پروانه میمیرم

من با تو آخرسر، سریک سفره مهمانم
تو بوی نان داری و من از زندگی سیرم

شانه به مویم میزنم اما گره خورده
با گیسوان سوخته هرروز درگیرم

مثل غروب کنج ویرانه پدرجان از
دست بزرگ و کوچک این شهر دلگیرم

دیشب کسی خرما و نان آورد، رد کردم
گفتم به او خیلی کتک خوردم دگر سیرم

طی شد تمام کودکی هایم کنار شمر
حالا سراغم آمدی حاال که من پیرم؟!

من گریه کردم جای من عمه کتک خورده
خسته شدم از بس که اینجا دست و پا گیرم

هر جا سراغت را گرفتم زجر من را زد
خوب است اینجایی سراغت را نمی‌گیرم

من که گرفته گیسویم دست عوالم را
موی مرا پیچیده دستش محض تأخیرم

تا آمدم پیش خودت راحت شدم بابا
اما رباب آشفته شد هنگام تطهیرم

شاعر:گروه یا مظلوم

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار شهادتی حضرت رقیه(س) -(بهشت نوری و سرشار از ریاحینی) * ناشناس ؟؟؟

271
1

اشعار شهادتی حضرت رقیه(س) -(بهشت نوری و سرشار از ریاحینی) بهشت نوری و سرشار از ریاحینی
نسیم عطر دل‌انگیز عود سیمینی

به لفظ سادهٔ عامی تو شاه‌بانویی
به لفظ غامض عرفان مُنیَ‌المُحبیّنی

و در کلام و به منطق تمام تمجیدی
به لفظ فلسفه‌دانان تمام تحسینی

شهیده! وارث مکسور ضلعها! خاتون!
امام و اسوهٔ آزادگی و حق‌بینی!

تو شاعرانه‌ترین آیه‌های تلمیحی
به بیت‌بیت غزل‌های ناب تضمینی

تجسم همهٔ آیه‌های ایمانی
تمام معنی حُب، شاهد «هلِ الدّین»ی

فقیه شارح ام‌الکتاب عشاقی
که واژه واژه به توضیح و بسط و تبیینی

سه ساله جلوه‌ای از زینب علی هستی
چنین که زِینِ اَبی، بر حسین آذینی

به دستِ بسته زینب سپر نه تنها، که
به دستِ بسته زینُ العِباد زوبینی

هماره نام بلندت نوای ایتام است
و دین مشترک دختران غمگینی

صدای خسته هر دختر رُواندایی
نوای دخترکان یمن، فلسطینی

به خواهران برادر ندیده مدت‌ها
انیس و سنگ صبوری، امید و تلقینی

نماد عاقبت گریه های هجرانی
تمام غبطه پروانگان ز دیرینی

که گشت بر سر تو آسیای دوران و
به هر جفا که شد اما تو سنگ زیرینی

تو فاطمی نسبی جلوهٔ شب قدری
تو برتراز همه القابی و عناوینی

زبان الکن من را ببخش ای بی‌بی
بلد نبودم از این بیشتر که می‌بینی

اشارتی که خرابم، شوم خراباتی
شبی زیارت دلبر به خواب نوشینی

بُوَد که جان بسپارم شبیه تو بانو
به پای بوسی او عاقبت به شیرینی

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:02
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

دلت گرفته و ابری شده ست حال و هوایت * مرضیه عاطفی

495

دلت گرفته و ابری شده ست حال و هوایت دلت گرفته و ابری شده ست حال و هوایت
بنای گریه گرفتی؛ گرفته باز صدایت

به یاد بوسهٔ گهگاه و مهربانیِ بابا
به روی صورت تو صف کشیده خاطره هایت

چه سخت راه می آیی، توان نمانده به عمه
دلش شکسته از اینکه شکسته پنجهٔ پایت

چقدر با لگدِ حرمله(لع)پریده ای از خواب
رقیه(س) کاش بمیرم همین دقیقه برایت

میان راه نشستی چقدر آه کشیدی
فدای آبله هایی که میشود به فدایت

کشیده از عقبِ قافله سنان(لع) و تو را
به ضرب سیلیِ محکم شده ست راهنمایت

به التیام تو قدری نوازشش کافیست
فقط به دست پدر هست آیه های شفایت

رسیده ام به امیدی محرّم ِ هر سال
بیا و در شب سوم نگاه کن به گدایت

عزیز میشوم آری به چشم های أباالفضل(ع)
اگر که جان بسپارم کنار بزم عزایت!

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 19:31
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( از تو فقط یک چیز ، من آغوش می خواهم) * حامد آقایی

269

حضرت رقیه(س) -( از تو فقط یک چیز ، من آغوش می خواهم) از تو فقط یک چیز ، من آغوش می خواهم
یا از عمویِ پهلوانم دوش می خواهم

خون روانِ گونه هایم روضه می خواند
زیور به جای خود ، که اول گوش می خواهم

بیدار و خواب از مو بلندم کرد هر شب زجر
بابا خودم را بیشتر بی هوش می خواهم

حالا که دیدم روی تو خاکستری گشته
هر چه تنورِ شهر را خاموش می خواهم

تا که نبیند خیزران لبهای خشکت را
بهر طبق بابای من ، درپوش می خواهم

  • پنج شنبه
  • 27
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 14:28
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( کار به نوحوُا رسید روضه به ناله) * حسین ایمانی

263

حضرت رقیه(س) -( کار به نوحوُا رسید روضه به ناله) کار به نوحوُا رسید روضه به ناله
کُنجِ تنور است آرزوی سه ساله

لشکرِ کرب و بلا به کوفه رسیده
چنگِ حرامی ست بینِ موی سه ساله

سمتِ حرم نانِ خشک پَرت نِمودند
بُغضِ عجیبی ست در گلوی سه ساله

عمّه چرا می زنند سنگ به نیزه
پیشِ نگاه تو پیشِ روی سه ساله

صحبتِ آویز نیست حرفِ کنیز است
کاش نَفهمد چه شد عموی سه ساله

زخم شده گردنِ امیرِ اسیران
رحم ندارد خدا عَدوی سه ساله

شام چه ها کرده که سکونتِ کوفه
شد وسطِ ندبه آرزوی سه ساله

  • پنج شنبه
  • 27
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد) * حسن شیرزاد

407
1

حضرت رقیه(س) -( دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد) دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد
که داغ سوختگان غمت شماره ندارد

بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه
ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد

بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند
بگو که اشک یتیم حرم نظاره ندارد

رقیه آمده و گریه می کند بغل من
گلایه می کند از این که گوشواره ندارد

گلایه می کند از این که چادرش شده غارت
به روی سر به جز این روسری پاره ندارد

رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته
تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد

بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را
دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد

  • پنج شنبه
  • 27
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

نوحه حضرت رقیه(س) -( صلى الله عليک - باباى قهرمانم ) * رضا تاجیک

253

نوحه حضرت رقیه(س) -( صلى الله عليک - باباى قهرمانم ) صلى الله عليک - باباى قهرمانم
دير آمدى ببينى - تنها و نيمه جانم
گرچه از اين جهان دلگيرم
انتقام تو را مى گيرم
قارى قرآن رقيه / اى ماه تابان رقيه
فداى تو جان رقيه ۲
واويلا بابایی مظلوم ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

من گرچه پيكرم - آزرده و نحيف است
اما زبان من هم - يک شام را حريف است
ياد طوفان زهرا كردم
دشمنان تو رسوا كردم
هستم من از نسل پيمبر / آمدم بهر فتح خيبر
زير لب مى گويم يا حيدر ۲
واويلا بابایی مظلوم ۳

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

گرچه شكسته ام - بودم من افتخارت
با پرچم تو زنده است - سرباز پاى كارت
عازمم با سپاه نيزه
زنده ام در پناه نيزه
گرچه هستم من پير روضه / مى جنگم با شمشير روضه
كى مى شوم من سير روضه ۲
واويلا بابایی مظلوم ۳

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:25
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شور سینه زنی شهادت حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

405
1

شور سینه زنی شهادت حضرت رقیه(س) ◾شور شب شهادت
◾توسل از رقیه(س)

◾بنداول
آمدی در کنج ویران ای پدر جان ای پدر
همراهت من را ببر(۲)

◾بنددوم
قامتم گشته کمانی کرده‌ام قصد سفر
همراهت من را ببر

◾بندسوم
عمه جان برخیز دارم من ز بابایم خبر
کرده‌ام قصد سفر

◾بندچهارم
آمده بابایم از ره در کنارم دیده‌تر
کرده‌ام قصد سفر

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 00:34
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( چقد شب تا سحر، از صبح تا شب) * ایمان کریمی

296

شهادت حضرت رقیه(س) -( چقد شب تا سحر، از صبح تا شب) چقد شب تا سحر، از صبح تا شب
نخوابیدم، کتک خوردم، نشستم
برا اینکه نشونت داده باشم
هنوز زخم رو ابرومو نبستم ...
"بمونه چیزی واسه بستنش نیست"

تو هم که مثل من ابروت زخمه
بمیرن این همه لامذهبی رو
حالا که توی آغوش منی، پس
بیا آروم باشیم امشبی رو
"در گوشت یه حرفایی رو می‌گم"

نشستم دسته کردم گفته هامو
شروعش از غروب سرخ صحراست
بابا راس گفته بودی این سه سالت
یه جورای زیادی مثل زهراست
"جوون بوده ولی خیلی شکسته"

نشستم دسته کردم گفته‌هامو
بذار از گم شدن تو راه رد شیم
نمی‌خوام لابلای درد دل‌هام
مکدر واسه‌ اون حرفای بد شیم
" تنفر دارم از لفظ کنیزی"

نبوسیدی منو، رفتی، خدایی!!
نگفتی بی تو تنهایی می‌میرم
ولی من عهد کردم زنده باشم
تا یک بار دیگه دستاتو بگیرم
"شنیدم ساربون بی رحم بوده"

آخی! یادت میاد دست تو بابا
همه شب بالش زیر سرم بود؟
یادت هست قد و بالای بلندت
چه تکیه‌گاهی واسه مادرم بود؟
"تمام مادرم از نیزه افتاد"

می‌گفتم اومدی هر جور باشه
باید از جام واسه بابام پاشم
مث زهرا که هستم؛ حالا دیگه
می‌خوام یه ذره هم مثل تو باشم
"بذار لب های من هم پاره باشه"

حقیقت اینه که نشناختمت؛ آه!
چکار کردن با این سر تا خرابه
تنور خولی، سنگ و چوب و نیزه
رسیدی دستِ آخر تا خرابه ...
"منم چشمام یه خورده تاره بابا"

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:41
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( رفتی و بعد از تو بابا دخترت از دست رفت) * محمود یوسفی

327

شهادت حضرت رقیه(س) -(  رفتی و بعد از تو بابا دخترت از دست رفت) رفتی و بعد از تو بابا دخترت از دست رفت
دلربایت دلنشینت دلبرت از دست رفت

گفته بودی تا عمو دارم خیالم راحت است
حیف اما پیش چشمم لشکرت از دست رفت

کودکم خب زیر آتش ماندنم معمولی است
پس مپرس از من چرا موی سرت از دست رفت

خواستم تا با تو درد دل کنم اما نشد
زیر نعل تازه بابا پیکرت از دست رفت

من شنیدم جدمان انگشترش را هدیه کرد
پس چرا انگشت با انگشترت از دست رفت

این وسط تا می توانستند حرف بد زدند
آه بابا احترام خواهرت از دست رفت

عمه را دیدم که بالای سرت اینطور گفت
من بمیرم یادگار مادرت از دست رفت

ظاهراً از پشت خنجر می کشید آن بی حیا
من نمیفهمم چگونه حنجرت از دست رفت

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:42
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( بابا ببین تمام تنم درد می‌كند) * ناشناس ؟؟؟

303

شهادت حضرت رقیه(س) -( بابا ببین تمام تنم درد می‌كند) بابا ببین تمام تنم درد می‌كند
دستم، سرم، لبم، بدنم، درد می كند

تا حرف می‌زنم سر من داد می‌زنند
تا حرف می‌زنم دهنم درد می‌كند

مانند مادرت، شده دستان زخمی ام
این بال های پر زدنم درد می‌کند

عمه چقدر قلبِ ظریفِ پر از غمش
از داغ این‌كه پیر زنم درد می كند

آماده می‌شوم که بمیرم کنار تو
امشب كه سخت پیرهنم درد می‌كند

بین خرابه‌ام شبِ غسلم رسیده و
از درد زخم‌ها، كفنم درد می‌كند

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:09
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

روضه حضرت رقیه(س) -( تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمه ها دادند) * ناشناس ؟؟؟

297

روضه حضرت رقیه(س) -( تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمه ها دادند) بابا ببین تمام تنم درد می‌كند
دستم، سرم، لبم، بدنم، درد می كند

تا حرف می‌زنم سر من داد می‌زنند
تا حرف می‌زنم دهنم درد می‌كند

مانند مادرت، شده دستان زخمی ام
این بال های پر زدنم درد می‌کند

عمه چقدر قلبِ ظریفِ پر از غمش
از داغ این‌كه پیر زنم درد می كند

آماده می‌شوم که بمیرم کنار تو
امشب كه سخت پیرهنم درد می‌كند

بین خرابه‌ام شبِ غسلم رسیده و
از درد زخم‌ها، كفنم درد می‌كند

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:10
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( هوای خرابه خیلی سرده ) * رضا نصابی

312
2

شهادت حضرت رقیه(س) -( هوای  خرابه خیلی سرده ) هوای
خرابه خیلی سرده
با غم تو دل من
ببین بابا چه کرده

رفتی و من شدم دیگه
هم مسیر با غما بابا
می خردم سیلی هر وقتی
می گفتم تا بابا. بابا

بابا جون

روی نیزه می دیدم سرت
از راه دور بوسیدم سرت

بابا جون

افتادم از روناقه دیدی
جاموندم از قافله دیدی

چشم من
تا به چشم ترت خرد
دیدم که سنگی از دور
اومدو به سرت خرد

دیدم من معجرم رو که
سر کرده دختر ی شامی
دیدم گهواره ی اصغر
تو دسته مادری شامی

باباجون
دیگه بال و پر ندارم من
زینت و زیور ندارم من

بابا جون

بابا جون
ببین زخم روی سر من
نامحرما دور و بر من

بابا جون
دختر تو خیلی ازردن
من و تو بزم شراب بردن

بابا جون

بابا جون
دیدم چوب می زد به لبانت
دیدم خونه دور دهانت

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:11
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( گيسويم را مُشت کرد و ميکشيد ) * عبد کریم

308

شهادت حضرت رقیه(س) -( گيسويم را مُشت کرد و ميکشيد ) گيسويم را مُشت کرد و ميکشيد
بعد از آن ضربه دگر چشمم نديد

من شبيه جده ام زهرا شدم
پهلويم بشکسته از ضرب شديد

درد سختی دارد این پهلوی من
قامتم از ضرب پای او خمید

لکنتم از ضربتِ سیلیِ اوست
دشمنت گلهای تو از ریشه چید

آخر ای بابا مرا با خود ببر
موی دختر بچه ات گشته سپید

قاتلت ميزد مرا با ضربِ کشت
تا حدي که جان به لبهايم رسيد

عصر عاشورا تو را کشتند و بعد
لشکری وحشی به سوی ما دوید

درد سختی در سرم پیچیده چون
گوشوارم را عدويت بد کشيد

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:13
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رسول رشیدی راد

شهادت حضرت رقیه(س) -( دل خسته از خرابه گلستانم آرزوست.) * رسول رشیدی راد

260

شهادت حضرت رقیه(س) -( دل خسته از خرابه گلستانم آرزوست.) دل خسته از خرابه گلستانم آرزوست.
یا غرق انتظار تو ویرانم آرزوست.

ام البکا شدم دل یعقوبی مرا.
تنها وصال یوسف کنعانم آرزوست.

در ظلمت غریبی اولاد فاطمه.
خورشید نیزه, ماه شبستانم آرزوست.

شوریده از فراقم و چشم انتظار تو.
حالا که آمدی سر و سامانم آرزوست.

تنها میا که سخت دلم تنگ اصغر است.
دیدار ماه روی عمو جانم آرزوست.

مهمانی و حبیب خدا مقدمت سره.
چشمان و جای تو روی دامانم آرزوست.

تا دلبری کنم ز تو با این دهان خون.
در هر کلام شور نمکدانم آرزوست.

چندآیه ای برای رقیه بخوان که من.
از حنجرت شنیدن قرآنم آرزوست.

بر زخم خیزران لبت بوسه می زنم.
بر درد خود ز لعل تو درمانم آرزوست.

هر کس به من رسید مرا بی بهانه زد.
در بین این قبیله مسلمانم آرزوست.

بین خرابه تازه به حرفت رسیده ام.
آزاده ای به هیبت انسانم آرزوست.

سیلی به صورتم زده ضجر به پیش تو.
در زیر معجری رخ پنهانم آرزوست.

با خون لخته بافته شد موی من به هم.
از زور درد موی پریشانم آرزوست.

از بس که پایم آبله زد از جفای خار.
راحت شدن ز شر مغیلانم آرزوست.

از دست کعبه نی به ستوه آمدم دگر.
آرامشی بر این تن لرزانم آرزوست.

عمرم اگر بناست که بی تو به سر شود.
این عمر را بدون تو پایانم آرزوست.

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:15
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( بوی شراب ناب از پیمانه می‌آید) * علی کاوند

254

حضرت رقیه(س) -( بوی شراب ناب از پیمانه می‌آید) بوی شراب ناب از پیمانه می‌آید
وقتی به آغوش عمو دردانه می‌آید

زهرا به استقبال زهرا می‌رود امشب
ام ابی‌ها دست بابا می‌رود امشب

چشم رقیه تا که به ارباب می‌افتد
انگار عکس ماه بین آب می‌افتد

خورشید در آغوش ماه ایل می‌چرخد
دور و بر گهواره اش جبریل می‌چرخد

شهزاده‌ای از تیره‌ی شاه آمده مردم
هم بازی عباس از راه آمده مردم

قنداقه تا در دست اکبر می‌رود، انگار
زهرا در آغوش پیمبر میرود هربار

احساس خود را همزمان با عمه جان می‌گفت:
وقتی که در گوشش علی اکبر اذان می‌گفت:

زینب به استهلال قرص ماه می‌آید
یعنی دوباره فاطمه از راه می‌آید

با خنده هایش دلبری می‌کرد از عمه
در خواست‌های بهتری می‌کرد از عمه

مهتاب را امشب درون خانه آورده است
یعنی برای گریه هایش شانه آورده است

می‌گفت: عمه غصه بی مادری کافیست
حالا که من هستم غم بی یاوری کافیست

تنها رفیق درد و آهت می‌شوم عمه
در اوج تنهایی پناهت می‌شوم عمه

پس روی من عمه حساب ویژه‌ای وا کن
بنشین و فکری بابت غم‌های بابا کن

اصلا بیا و فکر بعد از کربلا باشیم
فکر پس از آتش زدن بر خیمه‌ها باشیم

تو بچه‌ها را جمع که باقی غم با من
تو معجرت را حفظ کن حفظ علم با من

تو خطبه هایت را بخوان بی دغدغه عمه
پای اصول خود بمان بی دغدغه عمه

هر طور که شد پا به پایت راه می‌آیم
با تاول پا‌های خسته راه می‌آیم

پس قول خواهم داد دردسر نخواهم شد
پیگیر آن رخداد تشت زر نخواهم شد

غصه نخور که مرد شامی بد نگاهم کرد
اصلا خودم فکری به حال زجر خواهم کرد

حالا که می‌بینم از این بدتر نخواهم گشت
پس احتمالا از خرابه بر نخواهم گشت

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:29
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمد مبشری

شهادت حضرت رقیه(ع) -( رویَم ز سیلی دشمن دین درد می کند ) * محمد مبشری

287

شهادت حضرت رقیه(ع) -( رویَم ز سیلی دشمن دین درد می کند ) رویَم ز سیلی دشمن دین درد می کند
چشمم ز ضرب خصم لعین درد می کند

گوشواره ام پدر چو به غارت ،عدو ببرد
گوشم که پاره گشته چنین درد می کند

رخسار من چو مادر تو نیلگون شده
هم چشم و گوش و روی و جبین درد می کند

باشد ز تازیانه تن دخترت کبود
این پیکر خمیده ببین درد می کند

دشمن زد و صدا زدمت اما نیامدی
زان ناله ها گلوی حزین درد می کند

بنگر به پای زخمی و پر خون ز آبله
تا می گذارمش به زمین درد می کند

سر تا به پای این تن مصدوم ای پدر
شب تا سحر، صبح و پسین درد می کند

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( دختری از جنس دریا دختری از جنس نور ) * حسین فتحی

297
1

حضرت رقیه(س) -( دختری از جنس دریا دختری از جنس نور ) دختری از جنس دریا دختری از جنس نور
پا در این دنیا نهاده دلبری از جنس حور

با طلوعش گرمی خانه دوچندان می شود
جبرئیل از عرش براین خانه مهمان می شود

اشبه الناسِ بزهرا روی دستان حسین
آمد و کامل شده باغ و گلستان حسین

کوری چشم حسودان کوری چشم عدو
لحظه ای چشم خودش را بر نمی دارد ز او

آمدی تا نور چشم زینب کبری شوی
بهترین خواهر برای اکبر لیلا شوی

از تمام هاشمیان یک تنه ؛ دل برده است
آن که در سینه ندارد عشق تو ؛ افسرده است

زندگی با عشق تو دارد صفایی بیشتر
می رسد از حاتم طایی ؛ عطایی بیشتر

با نگاه خود تمام غصه ها را دور کن
پس بزن امضا ؛ برات کربلا راجور کن

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت رقیه(س) -( سورۀ کوثر امام حسین) * قاسم نعمتی

365

حضرت رقیه(س) -( سورۀ کوثر امام حسین) سورۀ کوثر امام حسین
جلوۀ مادر امام حسین
نمک لشگر امام حسین
نازنین دختر امام حسین

ای بزرگ قبیلۀ عشاق
یا رقیه توئی «هوالرزاق»

دست پروردۀ عقیله توئی
صاحب شوکتی جلیله توئی
نازدار همه قبیله توئی
پای معشوق خود قتیله توئی

صاحب صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو

می‌بری دل ز دلبران حرم
ای میاندار دختران حرم
خون ما نذر آستان حرم
ای فدایت مدافعان حرم

شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم

رویت آئینه دار زهرا بود
گیسوانت ضریح بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردن تو دعوا بود

تو خودت قبلگاه حاجاتی
دستگیری، رقیه ساداتی

این عمو‌ها بد عادتت کردند
روی شانه زیارتت کردند
گریه‌ها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند

به تو سیلی زدند چند نفر
روبروی سر علی اکبر

ای زمین خورده، ضربه‌ها خوردی
ضربه‌ها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچه‌ها خوردی
مثل مادر ز چند جا خوردی

چند جا ناقه‌ات محاصره شد
معجر پارۀ تو مسخره شد

چه کسی گفته خواب بود افتاد؟
بی حیا بی هوا تو را هُل داد
نشد آخر کنی کمی ‌فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد

بعد از آن پهلوی تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد

چند روزه سپید شد مویت
وارث مادر است پهلویت
مانده یک جای دست بر رویت
لای دستان ضجر گیسویت

تک و تنها تو را زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد

همه جا را غبار می‌دیدی
چهره‌ها را تو تار می‌دیدی
همه را نیزه دار می‌دیدی
پنجه را در شکار می‌دیدی

لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت، معجرت را بُرد

عمه دیگر سر تو را می‌بست
سفت تر معجر تو را می‌بست
زخم‌های پر تو را می‌بست
چند جا پیکر تو را می‌بست

گفتی عمه، به هم نریز بگو
چیست معنای این کنیز؟ بگو

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت رقیه(س) -( سورۀ کوثر امام حسین) * قاسم نعمتی

442
1

حضرت رقیه(س) -(  سورۀ کوثر امام حسین) سورۀ کوثر امام حسین
جلوۀ مادر امام حسین
نمک لشگر امام حسین
نازنین دختر امام حسین

ای بزرگ قبیلۀ عشاق
یا رقیه توئی «هوالرزاق»

دست پروردۀ عقیله توئی
صاحب شوکتی جلیله توئی
نازدار همه قبیله توئی
پای معشوق خود قتیله توئی

صاحب صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو

می‌بری دل ز دلبران حرم
ای میاندار دختران حرم
خون ما نذر آستان حرم
ای فدایت مدافعان حرم

شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم

رویت آئینه دار زهرا بود
گیسوانت ضریح بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردن تو دعوا بود

تو خودت قبلگاه حاجاتی
دستگیری، رقیه ساداتی

این عمو‌ها بد عادتت کردند
روی شانه زیارتت کردند
گریه‌ها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند

به تو سیلی زدند چند نفر
روبروی سر علی اکبر

ای زمین خورده، ضربه‌ها خوردی
ضربه‌ها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچه‌ها خوردی
مثل مادر ز چند جا خوردی

چند جا ناقه‌ات محاصره شد
معجر پارۀ تو مسخره شد

چه کسی گفته خواب بود افتاد؟
بی حیا بی هوا تو را هُل داد
نشد آخر کنی کمی ‌فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد

بعد از آن پهلوی تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد

چند روزه سپید شد مویت
وارث مادر است پهلویت
مانده یک جای دست بر رویت
لای دستان ضجر گیسویت

تک و تنها تو را زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد

همه جا را غبار می‌دیدی
چهره‌ها را تو تار می‌دیدی
همه را نیزه دار می‌دیدی
پنجه را در شکار می‌دیدی

لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت، معجرت را بُرد

عمه دیگر سر تو را می‌بست
سفت تر معجر تو را می‌بست
زخم‌های پر تو را می‌بست
چند جا پیکر تو را می‌بست

گفتی عمه، به هم نریز بگو
چیست معنای این کنیز؟ بگو

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( آغشته به خون کاش به دیدار نیاید) * عادل حسین قربان

331

حضرت رقیه(س) -( آغشته به خون کاش به دیدار نیاید) آغشته به خون کاش به دیدار نیاید
یا نیزه‌نشین بر سرِ بازار نیاید
در کنجِ خرابه همه گفتند: خدایا
ای کاش که دختر بغلی بار نیاید

بابای خوبم! کامِ تلخم را عسل کن
این بی‌قراری را به آرامش بدل کن
یک خواهش از تو دارم ای رأس بریده:
از روی نی پایین بیا من را بغل کن

بلبلِ خوش‌نوا شده خاموش
تک و تنها و مضطر و بیهوش
گریه می‌کرد و زیرِ لب می‌گفت:
پس چه شد قولِ بوسه و آغوش؟

تیره‌روزی شبیهِ شب دارم
من که "ام‌البکاء" لقب دارم
هم‌چنان بی‌قرار آغوشم
هم‌چنان بوسه‌ای طلب دارم

من اگرچه سه‌ساله‌ام، پیرم
دیگر از زنده‌بودنم سیرم
سخت دل‌تنگت ای پدر هستم
بغلم کن وگرنه می‌میرم

معنای این اندوهِ سنگین را بفهمید
بر دردهایش رمزِ تسکین را بفهمید
این روزها خیلی دلم تنگ رقیه‌ست
دختر بغل باید شود... این را بفهمید

به سینه درد و غم بسیار دارد
به روی چهره‌اش آثار دارد
برای جرعه‌ای آغوشِ بابا
چهل منزل فقط اصرار دارد

حدیثِ عشق را آغاز کن باز
پدرجان! دخترت را ناز کن باز
در این ویرانه خیلی گریه کردم
بیا آغوشِ خود را باز کن باز

روحی زلال و پاک چون آیینه دارم
داغی به قدرِ آسمان در سینه دارم
در انتظار بوسه‌ای بر روی ماهم
آغوش بگشا، حسرتی دیرینه دارم

از چشم، جای اشکِ ماتم، خون ببارم
من وارثِ اندوه و رنجی بی‌شمارم
روزی در آغوشِ پدر می‌آرمیدم
حالا به دامانِ بیابان سر گذارم

بی‌حرمتی در کوچه و بازار هم بود
تنها نه یک سیلی فقط، تکرار هم بود
وای از پریشانیِ رگ‌های بریده
آغوشِ آخر، آخرین دیدار هم بود

آن ظهرِ پر خوف و خطر یادم نرفته
آن نیزه‌دار خیره‌سر یادم نرفته
هرچند روی خارِ صحرا جان سپردم
نرمیِ آغوش پدر یادم نرفته

طفلک تمامِ هستی اش تاراج باشد
سینه سپر، سیلی خورِ امواج باشد
روزی نیاید کاش بابا روی نیزه،
دختر به آغوشِ پدر محتاج باشد

جای کبودی را به بابایش نشان داد
شرحی غم‌انگیز از جفای ساربان داد
افتاد سر در دامنِ طفلِ سه‌ساله
در التماسِ لحظه‌ای آغوش جان داد

پدر! بر تنم جای سیلی به‌جاست
بغل کن مرا، ورنه جانم فداست
برای کنیزی مرا می‌برند
بر این "ناروا" گر بمیرم، "رواست"

درمانِ من و دوای من باشد و بس
سوزِ دلِ بینوای من باشد و بس
ای شمر! بلند شو از آن جای بلند
آغوشِ پدر برای من باشد و بس

در خواب دیدم وعده ای داد و عمل کرد
با بوسه‌ای شیرین، دهانم را عسل کرد
اصلا اسیرِ دستِ نامردان نبودم
بابا خودش آمد مرا محکم بغل کرد

پایان شب‌های سیاه و تارم آمد
بابا: یگانه مونس و غم‌خوارم آمد
ای کاش من را سخت در آغوش گیرد
شاید دوباره خنده بر رخسارم آمد

تا آخرِ عمرم سیه‌پوشِ تو هستم
عالَم بداند من بلانوشِ تو هستم
تو روی نِی هستی و من هم در خیالم
بابا! فقط سرگرمِ آغوشِ تو هستم

حالی پریشان دارم و بشکسته بالی،
با من بگو کِی می‌رسد روزِ وصالی
در خواب دیدم: گرمِ آغوشِ تو هستم
من راضی‌ام، حتی به آغوشِ خیالی

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:40
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( سلام تازه ز ره امده گلویت کو) * امیر علوی

382

حضرت رقیه(س) -( سلام تازه ز ره امده گلویت کو) سلام تازه ز ره امده گلویت کو
سلام همسفر نی سوار من بابا
چقدر حرف برای تو داشتم حالا
بیا کمی بغلم کن قرار من بابا

من از خرابه نشینی و گریه خسته شدم
تو هم ز سنگ لب بام و ضربه خسته شدی
منم شبیه رخ عمه ام شکسته شدم
تو هم ز نیزه نشینی پدر شکسته شدی

تمام درد تنم را ز یاد بردم من
تنور خانه ی خولی چه کرد با سر تو
تو چوب خوردی و من هم لگد عزیز دلم
فدای نرگس چشمت سه ساله دختر تو

شنیده ای سر بازار ها چه شد یا نه
شنیده ای سر بازار زیورم گم شد
مپرس معجر خود را چگونه گم کردم
فقط بدان سر بازار معجرم گم شد

به عمه گفته ام امروز شانه ای بزند
به گیسوان پریشان و مختصر مویم
ازآن زمان که تورفتی همه کسم شده است
تمام درد و دلم را به عمه میگویم

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد