شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 محمد مبشری

شهادت حضرت رقیه(ع) -( رویَم ز سیلی دشمن دین درد می کند ) * محمد مبشری

453

شهادت حضرت رقیه(ع) -( رویَم ز سیلی دشمن دین درد می کند ) رویَم ز سیلی دشمن دین درد می کند
چشمم ز ضرب خصم لعین درد می کند

گوشواره ام پدر چو به غارت ،عدو ببرد
گوشم که پاره گشته چنین درد می کند

رخسار من چو مادر تو نیلگون شده
هم چشم و گوش و روی و جبین درد می کند

باشد ز تازیانه تن دخترت کبود
این پیکر خمیده ببین درد می کند

دشمن زد و صدا زدمت اما نیامدی
زان ناله ها گلوی حزین درد می کند

بنگر به پای زخمی و پر خون ز آبله
تا می گذارمش به زمین درد می کند

سر تا به پای این تن مصدوم ای پدر
شب تا سحر، صبح و پسین درد می کند

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت رقیه(س) -( دختری از جنس دریا دختری از جنس نور ) * حسین فتحی

471
1

حضرت رقیه(س) -( دختری از جنس دریا دختری از جنس نور ) دختری از جنس دریا دختری از جنس نور
پا در این دنیا نهاده دلبری از جنس حور

با طلوعش گرمی خانه دوچندان می شود
جبرئیل از عرش براین خانه مهمان می شود

اشبه الناسِ بزهرا روی دستان حسین
آمد و کامل شده باغ و گلستان حسین

کوری چشم حسودان کوری چشم عدو
لحظه ای چشم خودش را بر نمی دارد ز او

آمدی تا نور چشم زینب کبری شوی
بهترین خواهر برای اکبر لیلا شوی

از تمام هاشمیان یک تنه ؛ دل برده است
آن که در سینه ندارد عشق تو ؛ افسرده است

زندگی با عشق تو دارد صفایی بیشتر
می رسد از حاتم طایی ؛ عطایی بیشتر

با نگاه خود تمام غصه ها را دور کن
پس بزن امضا ؛ برات کربلا راجور کن

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت رقیه(س) -( سورۀ کوثر امام حسین) * قاسم نعمتی

618

حضرت رقیه(س) -( سورۀ کوثر امام حسین) سورۀ کوثر امام حسین
جلوۀ مادر امام حسین
نمک لشگر امام حسین
نازنین دختر امام حسین

ای بزرگ قبیلۀ عشاق
یا رقیه توئی «هوالرزاق»

دست پروردۀ عقیله توئی
صاحب شوکتی جلیله توئی
نازدار همه قبیله توئی
پای معشوق خود قتیله توئی

صاحب صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو

می‌بری دل ز دلبران حرم
ای میاندار دختران حرم
خون ما نذر آستان حرم
ای فدایت مدافعان حرم

شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم

رویت آئینه دار زهرا بود
گیسوانت ضریح بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردن تو دعوا بود

تو خودت قبلگاه حاجاتی
دستگیری، رقیه ساداتی

این عمو‌ها بد عادتت کردند
روی شانه زیارتت کردند
گریه‌ها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند

به تو سیلی زدند چند نفر
روبروی سر علی اکبر

ای زمین خورده، ضربه‌ها خوردی
ضربه‌ها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچه‌ها خوردی
مثل مادر ز چند جا خوردی

چند جا ناقه‌ات محاصره شد
معجر پارۀ تو مسخره شد

چه کسی گفته خواب بود افتاد؟
بی حیا بی هوا تو را هُل داد
نشد آخر کنی کمی ‌فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد

بعد از آن پهلوی تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد

چند روزه سپید شد مویت
وارث مادر است پهلویت
مانده یک جای دست بر رویت
لای دستان ضجر گیسویت

تک و تنها تو را زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد

همه جا را غبار می‌دیدی
چهره‌ها را تو تار می‌دیدی
همه را نیزه دار می‌دیدی
پنجه را در شکار می‌دیدی

لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت، معجرت را بُرد

عمه دیگر سر تو را می‌بست
سفت تر معجر تو را می‌بست
زخم‌های پر تو را می‌بست
چند جا پیکر تو را می‌بست

گفتی عمه، به هم نریز بگو
چیست معنای این کنیز؟ بگو

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:43
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت رقیه(س) -( سورۀ کوثر امام حسین) * قاسم نعمتی

622
1

حضرت رقیه(س) -(  سورۀ کوثر امام حسین) سورۀ کوثر امام حسین
جلوۀ مادر امام حسین
نمک لشگر امام حسین
نازنین دختر امام حسین

ای بزرگ قبیلۀ عشاق
یا رقیه توئی «هوالرزاق»

دست پروردۀ عقیله توئی
صاحب شوکتی جلیله توئی
نازدار همه قبیله توئی
پای معشوق خود قتیله توئی

صاحب صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو

می‌بری دل ز دلبران حرم
ای میاندار دختران حرم
خون ما نذر آستان حرم
ای فدایت مدافعان حرم

شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم

رویت آئینه دار زهرا بود
گیسوانت ضریح بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردن تو دعوا بود

تو خودت قبلگاه حاجاتی
دستگیری، رقیه ساداتی

این عمو‌ها بد عادتت کردند
روی شانه زیارتت کردند
گریه‌ها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند

به تو سیلی زدند چند نفر
روبروی سر علی اکبر

ای زمین خورده، ضربه‌ها خوردی
ضربه‌ها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچه‌ها خوردی
مثل مادر ز چند جا خوردی

چند جا ناقه‌ات محاصره شد
معجر پارۀ تو مسخره شد

چه کسی گفته خواب بود افتاد؟
بی حیا بی هوا تو را هُل داد
نشد آخر کنی کمی ‌فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد

بعد از آن پهلوی تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد

چند روزه سپید شد مویت
وارث مادر است پهلویت
مانده یک جای دست بر رویت
لای دستان ضجر گیسویت

تک و تنها تو را زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد

همه جا را غبار می‌دیدی
چهره‌ها را تو تار می‌دیدی
همه را نیزه دار می‌دیدی
پنجه را در شکار می‌دیدی

لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت، معجرت را بُرد

عمه دیگر سر تو را می‌بست
سفت تر معجر تو را می‌بست
زخم‌های پر تو را می‌بست
چند جا پیکر تو را می‌بست

گفتی عمه، به هم نریز بگو
چیست معنای این کنیز؟ بگو

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( آغشته به خون کاش به دیدار نیاید) * عادل حسین قربان

512

حضرت رقیه(س) -( آغشته به خون کاش به دیدار نیاید) آغشته به خون کاش به دیدار نیاید
یا نیزه‌نشین بر سرِ بازار نیاید
در کنجِ خرابه همه گفتند: خدایا
ای کاش که دختر بغلی بار نیاید

بابای خوبم! کامِ تلخم را عسل کن
این بی‌قراری را به آرامش بدل کن
یک خواهش از تو دارم ای رأس بریده:
از روی نی پایین بیا من را بغل کن

بلبلِ خوش‌نوا شده خاموش
تک و تنها و مضطر و بیهوش
گریه می‌کرد و زیرِ لب می‌گفت:
پس چه شد قولِ بوسه و آغوش؟

تیره‌روزی شبیهِ شب دارم
من که "ام‌البکاء" لقب دارم
هم‌چنان بی‌قرار آغوشم
هم‌چنان بوسه‌ای طلب دارم

من اگرچه سه‌ساله‌ام، پیرم
دیگر از زنده‌بودنم سیرم
سخت دل‌تنگت ای پدر هستم
بغلم کن وگرنه می‌میرم

معنای این اندوهِ سنگین را بفهمید
بر دردهایش رمزِ تسکین را بفهمید
این روزها خیلی دلم تنگ رقیه‌ست
دختر بغل باید شود... این را بفهمید

به سینه درد و غم بسیار دارد
به روی چهره‌اش آثار دارد
برای جرعه‌ای آغوشِ بابا
چهل منزل فقط اصرار دارد

حدیثِ عشق را آغاز کن باز
پدرجان! دخترت را ناز کن باز
در این ویرانه خیلی گریه کردم
بیا آغوشِ خود را باز کن باز

روحی زلال و پاک چون آیینه دارم
داغی به قدرِ آسمان در سینه دارم
در انتظار بوسه‌ای بر روی ماهم
آغوش بگشا، حسرتی دیرینه دارم

از چشم، جای اشکِ ماتم، خون ببارم
من وارثِ اندوه و رنجی بی‌شمارم
روزی در آغوشِ پدر می‌آرمیدم
حالا به دامانِ بیابان سر گذارم

بی‌حرمتی در کوچه و بازار هم بود
تنها نه یک سیلی فقط، تکرار هم بود
وای از پریشانیِ رگ‌های بریده
آغوشِ آخر، آخرین دیدار هم بود

آن ظهرِ پر خوف و خطر یادم نرفته
آن نیزه‌دار خیره‌سر یادم نرفته
هرچند روی خارِ صحرا جان سپردم
نرمیِ آغوش پدر یادم نرفته

طفلک تمامِ هستی اش تاراج باشد
سینه سپر، سیلی خورِ امواج باشد
روزی نیاید کاش بابا روی نیزه،
دختر به آغوشِ پدر محتاج باشد

جای کبودی را به بابایش نشان داد
شرحی غم‌انگیز از جفای ساربان داد
افتاد سر در دامنِ طفلِ سه‌ساله
در التماسِ لحظه‌ای آغوش جان داد

پدر! بر تنم جای سیلی به‌جاست
بغل کن مرا، ورنه جانم فداست
برای کنیزی مرا می‌برند
بر این "ناروا" گر بمیرم، "رواست"

درمانِ من و دوای من باشد و بس
سوزِ دلِ بینوای من باشد و بس
ای شمر! بلند شو از آن جای بلند
آغوشِ پدر برای من باشد و بس

در خواب دیدم وعده ای داد و عمل کرد
با بوسه‌ای شیرین، دهانم را عسل کرد
اصلا اسیرِ دستِ نامردان نبودم
بابا خودش آمد مرا محکم بغل کرد

پایان شب‌های سیاه و تارم آمد
بابا: یگانه مونس و غم‌خوارم آمد
ای کاش من را سخت در آغوش گیرد
شاید دوباره خنده بر رخسارم آمد

تا آخرِ عمرم سیه‌پوشِ تو هستم
عالَم بداند من بلانوشِ تو هستم
تو روی نِی هستی و من هم در خیالم
بابا! فقط سرگرمِ آغوشِ تو هستم

حالی پریشان دارم و بشکسته بالی،
با من بگو کِی می‌رسد روزِ وصالی
در خواب دیدم: گرمِ آغوشِ تو هستم
من راضی‌ام، حتی به آغوشِ خیالی

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:40
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س) -( سلام تازه ز ره امده گلویت کو) * امیر علوی

517

حضرت رقیه(س) -( سلام تازه ز ره امده گلویت کو) سلام تازه ز ره امده گلویت کو
سلام همسفر نی سوار من بابا
چقدر حرف برای تو داشتم حالا
بیا کمی بغلم کن قرار من بابا

من از خرابه نشینی و گریه خسته شدم
تو هم ز سنگ لب بام و ضربه خسته شدی
منم شبیه رخ عمه ام شکسته شدم
تو هم ز نیزه نشینی پدر شکسته شدی

تمام درد تنم را ز یاد بردم من
تنور خانه ی خولی چه کرد با سر تو
تو چوب خوردی و من هم لگد عزیز دلم
فدای نرگس چشمت سه ساله دختر تو

شنیده ای سر بازار ها چه شد یا نه
شنیده ای سر بازار زیورم گم شد
مپرس معجر خود را چگونه گم کردم
فقط بدان سر بازار معجرم گم شد

به عمه گفته ام امروز شانه ای بزند
به گیسوان پریشان و مختصر مویم
ازآن زمان که تورفتی همه کسم شده است
تمام درد و دلم را به عمه میگویم

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم) * محمد جواد شیرازی

666

شهادت حضرت رقیه(س) -( چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم) چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم
پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم

چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟!
یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم

لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم
خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم

تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد
مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم

غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک
به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم

برای من علی اکبر النگویی خرید اما
به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم

زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم
نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم

لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید
خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟

یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد
خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم

در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم
ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم

عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب
نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:13
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( دختری توی خونه تون داری؟) * سعیده کرمانی

497

شهادت حضرت رقیه(س) -( دختری توی خونه تون داری؟) دختری توی خونه تون داری؟
تاحالا شونه کردی موهاشو؟
تا حالا دیدی حال خوبی که
داره وقتی می بینه باباشو

دیدی آب خوردن قشنگش رو
چادرم داره تو پر و بالش؟
چقدر دوست داره نوزادو؟
وقتی خسته اس چطوره احوالش ؟

ای به قربون اشکای چشمت
گریه کردی اینا مگه روضه اس
گونه‌ی نازک و لطیفش نه
گوشواره اش رو دیدی اگه روضه اس

عصر روز دهم می‌گن ترسید
شیعه می‌میره با همین یک داغ
بچه از تاریکی نمی‌ترسه ؟
تو خرابه نبود شمع و چراغ

گم شدن از رو ناقه افتادن
واسه لکنت گرفتنش بس نیست ؟
بچه‌ی کوچیکو کتک می‌زنن؟
غیر زجر اینجا دیگه هیچ‌کس نیست ؟

دختره با شیرین زبونی‌هاش
گفتن از آرزو و آینده اش
دندونای شکسته‌شو چی بگم
دختره و قشنگی خنده اش

آغوش بابا رو می‌خواست دیگه
انتظارش حالا به سر رسیده
به همین قدرشم کفایت کرد
سر باباش از سفر رسیده

دلبری کرد مثل اون وقتا
سرشو رو سر بابا می‌ذاشت
بوسه داد صورت کبودش رو
خون خشکو که از لبش برداشت

کر می‌شه گوش شام امشب از
قصه ‌ی دختری که دق می‌کنه
سر بابا و دامن دختر ؟
قلب دختر کوچیکه دق می کنه

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:18
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

شهادت حضرت رقیه(س) -( تا نذرِ ختمِ روضه‌ی مادر تمام شد) * رضا قاسمی

576

شهادت حضرت رقیه(س) -( تا نذرِ ختمِ روضه‌ی مادر تمام شد) تا نذرِ ختمِ روضه‌ی مادر تمام شد
چشم‌انتظار ماندنِ دختر تمام شد

وقتی که فرشِ دامنِ گلدار پهن شد
بر خارِ نیزه‌ها سفرِ سر تمام شد

بیمارِ انتظار کشیدن شفا گرفت
امن‌یجیب خواندنِ مضطر تمام شد

آنقدر پر کشید دلش تا سر پدر
وقت عروج، بال کبوتر تمام شد

شیرین‌زبان قافله لکنت گرفته بود
دندان که ریخت، قندِ مکرّر تمام شد

دستش رسید روی رگِ غیرت پدر
جایی که کارِ کُندی خنجر تمام شد

یک‌قطره عمر داشت که آن‌هم به جای اشک
با شستشوی رأسِ مطهّر تمام شد

این مصحفِ شریف، که تنها سه آیه داشت
با سرنوشتِ سوره‌ی کوثر تمام شد

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:22
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی) * نفیسه سادات موسوی

395

شهادت حضرت رقیه(س) -( من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی) من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی
دورم هنوز از روز و شب‌های شکوفایی

سنی ندارم، با عروسکها عجین هستم
شب‌ها نمی‌خوابم بدون زنگ لالایی

دور از تو این شبها چه‌ها دیدم، نمیدانی!
موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی

چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود
آنقدر باریده شده چشمان دریایی

دیروز پنهان بوده‌ایم از چشم نامحرم
امروز گشته کاروان ما تماشایی

من که ندیدم مادرت را، عمه می‌گوید
پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی

آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر
رفته رمق از دست و از پایم توانایی

حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست
با جانم امشب می‌کنم از تو پذیرایی

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:38
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( مداح روضه خواند: پدر را خبر کنید) *سیده‌ تکتم حسینی

423

شهادت حضرت رقیه(س) -(  مداح روضه خواند: پدر را خبر کنید) مداح روضه خواند: پدر را خبر کنید
شیون کنید یکسر و خون در جگر کنید

دختر دلش برای پدر تنگ می شود
رحمی به حال ِ دختر دور از پدر کنید

دختر چه دیده است که قدش خمیده است؟
کافی است تا به موی سپیدش نظر کنید

با تشت خونی آمد و گفت : این سر حسین
تا صبح فرصت است که با عشق سر کنید

خود آتش جهنمتان است شامیان
از دختر سه ساله و آهش حذر کنید

سیلی به گوش دختر اگر رسم مردی است
ننگِ شماست دعوی مردی اگر کنید..

آن سو نشسته دخترکی با عروسکش
ای من فدای آن قد و بالای کوچکش..

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مجتبی خرسندی

ترکیب‌بند مدح و مرثیه حضرت رقیه سلام‌الله علیها -( بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را) * مجتبی خرسندی

826

ترکیب‌بند مدح و مرثیه حضرت رقیه سلام‌الله علیها -( بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را) بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را
که احترام کند مرجع سه‌ساله‌ی ما را

هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند
سپرده است خدا دست تو سلاله‌ی ما را

چه افتخار بزرگی‌ست این که از دم خلقت
سند زدند به عنوان تو قباله‌ی ما را

یقین که اهل سعادت نمی‌شدیم، که جز تو
کسی نگفت به ما فرق چاه‌وچاله‌ی ما را

فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی
که گوش کس نشنیده‌است آه‌وناله‌ی ما را

بریده بود دل ما از آستانه‌ی رحمت
که گریه بر تو روا کرد استحاله‌ی ما را

گدای هیچ‌کسی نیستیم غیر تو بی‌بی
که دست لطف تو پر می‌کند پیاله‌ی ما را

بهشت قسمت ما می‌شود اگر که رقیه
به دست کوچکش امضا کند حواله‌ی ما را

همان که لطف و بزرگیش سهم اهل‌زمین شد
ولی به جور ستم‌پیشگان خرابه‌نشین شد

هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه
مسیح نیزه‌نشینم خوش‌آمدی به خرابه

چه‌خوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن
چه‌خوب داشتی ای ماه مقصدی به خرابه

دوباره آیه‌ی قرآن بخوان که از نفحاتت
وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه

بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ای‌سر؟
چرا که از تو نمانده به‌جا ردی به خرابه

مرددی سر ماندن به احترام دل من
اگر هرآینه در رفت‌وآمدی به خرابه

چقدر فاصله افتاده است بین من و تو
که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه

سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد
قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه

مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم
که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه

خوش‌آمدی که خوش‌آمد مرا رسیدن بابا
که آرزوی دل دختر است دیدن بابا

همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه
شده‌ست با تو برآورده آرزوی رقیه

دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است
گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه

دوباره راه مغیره رسیده است به مادر
همین که زجر می‌آید به جست‌وجوی رقیه

چنان که تیر کشیده کم از سه‌شعبه ندارد
که بغض مرگ علی مانده در گلوی رقیه

دلم خرابه‌نشین شد، از آن زمان که شنیدم
که یک‌خرابه گرفته‌ست رنگ‌وبوی رقیه

برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم
روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه

صدای هاتفی آمد که خواند مرثیه‌ای را؛
" فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه

سری به‌نیزه بلند است رو‌بروی رقیه
خدا کند که نباشد سر عموی رقیه"

دوباره در دل صحرا غزل به‌بار می‌آید
به احترام تو روزی که آن سوار می‌آید

  • شنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:16
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 عبادی طارمی

روضه حضرت رقیه(س) -(منم آواره در خار مغیلان) * عبادی طارمی

388

روضه حضرت رقیه(س) -(منم آواره در خار مغیلان) منم آواره در خار مغیلان
دلم همچون سرایم گشته ویران

اسیر قوم کینم پیش عمه
به راس نیزه بابایم پریشان

کشیدم زجرها از زجر ملعون
به حالم ماسوا هم گشته حیران

یگانه دختر نور خدایم
چرا باشد مکانم کنج زندان

بگویید ای شروران جرم من چیست
ندیدم در شماها رنگ ایمان

جفا کردید ای مردان کوفه
چه شد آن نامه ها وعهد وپیمان

کدامین فرقه در عالم چنین است
زند بر حنجر شش ماهه پیکان

اگر دم می زنید از دین طاها
چرا پس می روید از راه شیطان

زنان و دختران ال عترت
اسیر طعنه ها در بیت الاحزان

شکایت می کنم در روز محشر
ندارد ناله هایم خط پایان

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 18:54
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

روضه حضرت رقیه(س) -(یتیمی در خرابه ناله می زد) * رسول چهارمحالی

371
1

روضه حضرت رقیه(س) -(یتیمی در خرابه ناله می زد) یتیمی در خرابه ناله می زد
نشسته بر دلش غم های عالم
یتیمی درد و هجر و بیقراری
دلش پر گشته از اندوه و ماتم

به جای خیمه و بابا و بازی
شده گریه سراسر کار دختر
زند طعنه بر او دختر شامی
نداری تو پدر شد زار دختر

غم و اندوه و ماتم در وجودش
به فکر دیدن بابا ست هر دم
پدر رفته سفر ای جان عمّه
پدر می آ ید عمّه گریه کن کم

اگر بیند مرا قامت خمیده
رخ من را ببیند رنگ پریده
شود مهمان ما در این خرابه
چنین مهمانی هرگزکس ندیده

پدر آ ید به دامانش بگیرد
زند شانه به موهایش دمادم
سفر آ خر رسد روزی به پایان
در آغوشش روم باچشم نم نم

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:11
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(برکت سفره ام از خوان کریمانه توست) * رسول چهارمحالی

250

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(برکت سفره ام از خوان کریمانه توست) برکت سفره ام از خوان کریمانه توست
تار و پودم ز نخ پرچم جانانه توست
نمک سفره ام از برکت اشک است خدا
کام عطشان منم تشنۂ مشک است خدا
از دوستان کریم تو کرم خواسته ام
بین روضه ز تو آقا حرم خواسته ام
ناگهان عرش به هم ریخت سه ساله آمد
مجلس روضه به پا شد غم و ناله آمد
شب سوم شده و حال بکا دارم من
در غم کودک مظلوم عزا دارم من
ناله و ماتم و اندوه شده کار جهان
روضه خوان غم او صاحب اندوه زمان
صورت نیلی و سیلی ز عدو واویلا
سینه سوزان غم داغ عمو واویلا
آبله پر شده است پای گل یاس حسین
عشق سردارحرم گوهر احساس حسین
روی نی رأس پدر شعله ی جانسوزشده
گریه از داغ غمش کار شب و روز شده
درخرابه زغمش مجلس روضه برپاست
دختری که ز غم غربت بابا تنهاست
سر بابا به بغل رفت سفر بلبل عشق
دل غمدیده ولی روضه غمش رفت دمشق
شهر شام دغدغه و مدفن آلاله شده
مدفن جان پدر دختر چند ساله شده
عمه جان شرح غم ماتم ما شرح غمت
قدکمان،موی سفیدی که شده همدمت
عمه جان بار سفر بسته،حلالم بنما
عمه با قامت بشکسته ،حلالم بنما

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:12
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

روضه حضرت رقیه(س) -(بابا بابا به گریه هام می خندند) * رسول چهارمحالی

1015
2

روضه حضرت رقیه(س) -(بابا بابا به گریه هام می خندند) بابا بابا به گریه هام می خندند
بابا بابا راه رو به من می بندند

بابا بابا چی بگم از این مردم
زن و بچه ، پیر و جوان نامردند

بابا بابا کجا بودی چهل منزل
اهل حرم،عمه ها، همگی دربندند

بابا بابا چی بگم از کجا بگم
مردم شامی همه بی قیدو بندند

بابا بابا تو مجلس بزم شراب
من فهمیدندازاین جفا خرسندند

کودک شامی،طعنه میزند بابایی
اهل این دیار،اهل ظلم و گزندند

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:13
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

زمزمه شهادت حضرت رقیه(س) -(مردم شام نامردند) * رسول چهارمحالی

342

زمزمه شهادت حضرت رقیه(س) -(مردم شام نامردند) یا اَبَتا......... اَیتمنی (2)
::::::::::::::::::::::::::::
مردم شام نامردند
اهل حرم دربندند
به گریه هام می خندند
راه و به ما می بندند
در روی ما می بندند
یا ابتا.............ایتمنی(2)
-----------------------------
طعنه شده جوابِ سلام
تازیانه شده طعام
امان امان از شهر شام
روضه به زخمم التیام
شامیان بی قید و بندند
یا ابتا ..........ایتمنی (2)
-----------------------------------
قد خمیدمو ببین بابایی
موی سفیدمو ببین بابایی
گوش کشیدمو ببین بابایی
رنگ پریدمو ببین بابایی
به گریه هام می خندند
یا ابتا.................ایتمنی(2)
-----------------------------------
دیگه نداری بهونه بابایی
تویی نگار خونه بابایی
امون از این زمونه بابایی
نشون بده نشونه بابایی
مردم شامی نامردند
یا ابتا ..........ایتمنی(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:14
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -(غنچه ای اندر بغل خورشید عالم تاب داشت) * رسول چهارمحالی

283

شهادت حضرت رقیه(س) -(غنچه ای اندر بغل خورشید عالم تاب داشت) غنچه ای اندر بغل خورشید عالم تاب داشت
گوئیا بر روی لب هایش عطش از آب داشت
در طبق خورشید می خندید بر رخسار او
عالمی گریان شده در روضه ی غمبار او
دیدگانش بود چون ابر بهاری خیس و تر
داشت بر زانوی خود تنها ز بابایش یه سر
شد خرابه بر رقیه چون شب یلدای او
چونکه آ مد نیمه شب مهمانیش بابای او
گفت بابا روی نی بودی و من پشت سرت
وقت جا ماندن نشانم را تو دادی خواهرت
پای من پر آ بله،قدم خمیده شد پدر
تازیانه،کعب نی،اشک روانم در سحر
آ مدی ،خوش آ مدی ،بابای خوبم السلام
گوش کن چون دخترت دارد برای تو کلام
ای فدای دیده ی خونین و خاک آلود تو
از چه رو خاکیست موهایت برای من بگو؟
صورتت زخمی شده گردم بلا گردان تو
می شود بوسه بگیرم از لب و دندان تو
خسته ام بابا دگر از طعنه و زخم زبان
کن نظر بر دخترت گشته برایت روضه خوان
جان زهرا مادرت من را ببر از شهر شام
این کلام آخرم باشد پدر جان والسلام

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:18
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه شهادت حضرت رقیه(س) -(سلام بابایی، بیا ببین که دخترت غمین و خسته است) * رسول چهارمحالی

280

مرثیه شهادت حضرت رقیه(س) -(سلام بابایی، بیا ببین که دخترت غمین و خسته است) سلام بابایی،
بیا ببین که دخترت غمین و خسته است
بیا ببین که پهلوی منم شکسته است
ای ماه تابان،
می دونی دخترت شده اسیر کوفی
می دونی سیلی و کتک خورده ز کوفی
سلام بابایی،
امشب چراغونه خرابه از حضورت
امشب منور شده این خونه ز نورت
به جون زهرا،
بیا نظر کن به اسیرای توی شام
سری بزن خرابه دیدن اسیران
امشب دل من،
هوایی برای دیدن جمالت
دیدن اون رخ پر از مهر ونگارت
توی طبق تو اومدی،
موهای تو خاکی شده چرا بابایی
ابروی تو شکسته شد کجا بابایی
عزیز زهرا،
عمه ها رو هی می زدن با کعب نیزه
سپر می شد ز نیزه ها عمه به خیمه
رو خاک صحرا،
دیدم داداش اکبرمو شد اربأاربا
جمع نمی شد بدن اون رو خاک صحرا
گهواره اش رفت،
وقتی که ششماهه ز پیش مادرش رفت
رو سینه هات بابا جونم سر ز تنش رفت
ساقی خیمه،
عموی مهربون بیا ما آب نخواستیم
یه بار دیگه ببینیمت چیزی نخواستیم
بابای خوبم،
به روی نیزه قاری قرآن شدی تو
تو در تنور کوفیان پنهان شدی تو
منو یه خواهش،
منو ببر طاقت نداره دختر تو
تو کودکی خم شد قدم اندر غم تو
خوش اومدی،
خرابه رو منور از نور جمالت کردی
دخترت رو ببین بابا چه شادمانه کردی
منو ببر،
طاقت طعنه ندارم از بچه شامی
نشون میده باباشو اون بچۂ شامی
گله ندارم،
معجر عمه رو بگیر عمه غمینه
سیلی خور ما کودکان عمه حزینه
دلم شکسته،
ز ظلم ظالم توی مجلس. حرامی
دیدم می زد با خیزرون لب بابایی
غروب عمرم،
امشب دیگه بر لب بومه
عمر رقیه ات بابا جونم تمومه
مردم عالم،
من الذی ایتمنی صغر سنی
داد از یتیمی از یتیمی از غریبی
واژه سرایم،
ساقی روضه های دشت کربلایم
نوحه گر مصیبت و غم شمایم

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:20
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها -(میگه با آه و ناله ، یه دختر سه ساله) * رسول چهارمحالی

372

مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها -(میگه با آه و ناله ، یه دختر سه ساله) میگه با آه و ناله ، یه دختر سه ساله
می دونی بابا جونم ، پاهام زده آبله
از کربلا تابه شام ،حرف نزدم یک کلام
وقتی سر تودیدم،گفتم باباجون سلام
موهات چرا خاکیه ، جسم تو افلاکیه
وقتی باشی کنارم ، از غُصه چه باکیه
چراغونه خرابه ، روضه خونه خرابه
خوش اومدی بابایی،چه داغونه خرابه
قدم خمیده بابا ، موهام سفیده بابا
تو غربت و اسیری ،دل چه کشیده بابا
دشمنامون خیلیه ، صورتامون نیلیه
غذای ما ای بابا ، جسارت و سیلیه
خوش اومدی بابایی ، دنبالتم کجایی
یا از تنور خولی ،یا طشت زر میایی
چشام چه بارونیه ، هنگام مهمونیه
توی خرابه دخترت ، دربند و زندونیه
بابا بگو تنت کو ، عقیق یمنت کو
رو زانو هام بشین و ، بگو پیراهنت کو
لبات چرا خونیه ، وقت دگر گونیه
مجلس ماتم به پا ، وقت روضه خونیه
عمه دیگه خسته شده،کبوترپربسته شده
از روز عاشورابه بعد،عمه بشکسته شده
منو ببر بابا جون ، ببر سفر بابا جون
طاقت ندارم دیگه ، نازم بخر بابا جون
منو ببر از اینجا ، بابا به جون زهرا
عمه دیگه بُریده ، حلال کنید عمه ها
عمه خدا نگهدار ، دارم میرم سبک بار
حلال کنید رقیه رو ، عمه خدا نگهدار
خوش اومدی خرابه (2)

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:07
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شب سوم شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(برکت سفره ام از خوان کریمانه توست) * رسول چهارمحالی

666

شب سوم شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(برکت سفره ام از خوان کریمانه توست) برکت سفره ام از خوان کریمانه توست
تار و پودم ز نخ پرچم جانانه توست
نمک سفره ام از برکت اشک است خدا
کام عطشان منم تشنۂ مشک است خدا
از دوستان کریم تو کرم خواسته ام
بین روضه ز تو آقا حرم خواسته ام
ناگهان عرش به هم ریخت سه ساله آمد
مجلس روضه به پا شد غم و ناله آمد
شب سوم شده و حال بکا دارم من
در غم کودک مظلوم عزا دارم من
ناله و ماتم و اندوه شده کار جهان
روضه خوان غم او صاحب اندوه زمان
صورت نیلی و سیلی ز عدو واویلا
سینه سوزان غم داغ عمو واویلا
آبله پر شده است پای گل یاس حسین
عشق سردارحرم گوهر احساس حسین
روی نی رأس پدر شعله ی جانسوزشده
گریه از داغ غمش کار شب و روز شده
درخرابه زغمش مجلس روضه برپاست
دختری که ز غم غربت بابا تنهاست
سر بابا به بغل رفت سفر بلبل عشق
دل غمدیده ولی روضه غمش رفت دمشق
شهر شام دغدغه و مدفن آلاله شده
مدفن جان پدر دختر چند ساله شده
عمه جان شرح غم ماتم ما شرح غمت
قدکمان،موی سفیدی که شده همدمت
عمه جان بار سفر بسته،حلالم بنما
عمه با قامت بشکسته ،حلالم بنما

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -(همدلی از هم زبانی بهتر است) * رسول چهارمحالی

287

شهادت حضرت رقیه(س) -(همدلی از هم زبانی بهتر است) همدلی از هم زبانی بهتر است
روضه خوان امشبت یک دختر است
در طبق دارد سر بابای خویش
با خودش گوید چرا او بی سر است

قد کمان گشتن با موی سفید
ارث زهراست که بر ما برسید
صورت نیلی و جای سیلی
نه علی و نه حسین ،هیچ ندید

کرده دلها همه را عاشق و شیدا !واله
مجلس ماست پر از گریه و اشک و ناله
طبق و آ بله با موی سفید و سیلی
مجلس ماست به یاد عمه ی سه ساله

بیا و مجلس ما را ز نور روشن کن
بیا و روضه ی ما به شور روشن کن
بیا که مجلس ما روضه خوانی و اشک است
بیا و مجلس ما را ز دور روشن کن

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:32
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه شهادت حضرت رقیه(س) -(پر آبله شده پام بابا) * رسول چهارمحالی

316

مرثیه شهادت حضرت رقیه(س) -(پر آبله شده پام بابا) بابا جون حسین ،بابا جون حسین
-------------------------------
پر آبله شده پام بابا
نبودی پیشم پا به پام بابا
توی قافله جا می موندمو
سیلی و کتک می زدند منو
----------------------
بابا جون حسین ، بابا جون حسین
----------------------
من به روی نی دیدمت همی
دست و پا نبود گیرمت دمی
ماه نی نشین تو بودی پدر
رفتی و شده خاک غم به سر
--------------------------------
بابا جون حسین ، بابا جون حسین
----------------------------
رفتی و منو و درد بی پدری
کودک صغیر غم در به دری
نانجیب به من سیلی می زنه
سیلی می زنه خیلی می زنه
گوش و گوشواره غارت عدو
معجرم ربود تا ندید عمو
خیمه ها همه شعله ور شده
مادر ها همه بی پسر شده
-------------------------------
بابا جون حسین ، بابا جون حسین
--------------------------------
منو با خودت می بری بابا
آ بروی منو می خری بابا
شامی ها بدند شامی ها بدند
به جای غذا ناسزا می دهند
دختر یزید اومد خرابه
دیدم جلالش مثل سرابه
طعنه او می زد به من و به ما
جوابش رو دادم بابا جون به خدا
-------------------------------------------
بابا جون حسین ، بابا جون حسین
--------------------------
تو به روی نی من پشت سرت
مونده جا به خاک جسم اطهرت
پا برهنه ما تو بیا بون ها
کعب نی می زد ما رو هر کجا
صورتت چرا خونیه بابا
رگت رو برید دشمن از جفا
چرا زخمیه پیشونی تو
جای سجده گاه و جای وضو
--------------------------------
بابا جون حسین ، بابا جون حسین

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:34
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -(در خرابه منم ،بی تو بابا چرا) * رسول چهارمحالی

526

شهادت حضرت رقیه(س) -(در خرابه منم ،بی تو بابا چرا) سبک:یا ابا صالح مددی مولا
-----------------------
در بغل دارم ،من سرت مولا(2)
------------،،،،،،------
در خرابه منم ،بی تو بابا چرا
عمه جان می زند،صد فغان از جفا
.......بابا........
شد طعام ما ،ضربت سیلی
روی ما گشته،از چه رو نیلی
----------------------
بر سر نیزه شد ،رأس پاکت پدر
روی خاک دیده ام ،پیکرت را بی سر
............جانا.........
زیر سم اسب ،اربأ اربایی
از چه رو بابا ،از ما جدایی
-----------------------
از کوفه تا به شام ،دیده ام صد فغان
از دست شامیان ،الامان الا مان
.......حالا.........
بچه های شام ،چه بی اخلاقند
با زخم زبان ،آ زارم دادند
---------------------
آ مدی ای پدر ،در خرابه ی ما
کن نظر جای ما ،ناسزا ناسزا
..........بابا.........
عمه جان زینب،سنگ صبورم
موقع کتک،سپر بر رویم
-----------------------
ای پدر از چه رو ،خاکی است موی تو
چه کسی سنگ و زد ،صورت و روی تو
............بابا..............
شیب الخضیبی،قطع الوریدی
آ مدی بابا ،دخترت دیدی
----------------------
سوز و اشک مرا ،کن نظر مهربان
با خودت تو ببر،دخترت از جهان
.............جانا........
این جهان تنگ است،بهر من بابا
دوریت سخت است،عمر من جانا
------------------------------
در بغل دارم ،من سرت بابا(2)
-------------------------------

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:48
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شب سوم محرم نوحه سینه زنی شهادت حضرت رقیه(س) سبک همه جا کربلا * مرتضی محمودپور

531

شب سوم محرم نوحه سینه زنی شهادت حضرت رقیه(س) سبک همه جا کربلا ◾نوحه سینه‌زنی
◾حضرت رقیه(س)
◾سبک همه جا کربلا

◾بنداول
من سفیر حسین کنج ویرانه‌ام
کنج ویرانه با همه بیگانه‌ام
عمه در این سفر شد پناه همه
همه گفتن شده نایب‌الفاطمه
یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین(۲)

◾بنددوم
صورتم نیلی و قامتم خم شده
در دل کوچکم بزم ماتم شده
چشم من در رهت ای پدر جان بیا
زین همه غصه و غم رها کن مرا
یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین(۲)

◾بندسوم
بین طشت طلا راس تو دیده‌ام
لب خونین تو تا که بوسیده‌ام
لب من خونی و عمر من سر شده
منتظر بهر دیدارم اکبر شده
یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین(۲)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • پنج شنبه
  • 29
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه سینه زنی (سبک همه جا کربلا)شب سوم محرم توسل به حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

611

نوحه سینه زنی (سبک همه جا کربلا)شب سوم محرم توسل به حضرت رقیه(س) ◾نوحه سینه‌زنی
◾حضرت رقیه(س)
◾سبک همه جا کربلا

◾بنداول
من سفیر حسین کنج ویرانه‌ام
کنج ویرانه با همه بیگانه‌ام
عمه در این سفر شد پناه همه
همه گفتن شده نایب‌الفاطمه
یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین(۲)

◾بنددوم
صورتم نیلی و قامتم خم شده
در دل کوچکم بزم ماتم شده
چشم من در رهت ای پدر جان بیا
زین همه غصه و غم رها کن مرا
یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین(۲)

◾بندسوم
بین طشت طلا راس تو دیده‌ام
لب خونین تو تا که بوسیده‌ام
لب من خونی و عمر من سر شده
منتظر بهر دیدارم اکبر شده
یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین(۲)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • پنج شنبه
  • 29
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:53
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

زمینه روضه جدید حضرت رقیه سلام الله علیها -(گذشته آب از سر من/ شکسته بال و پر من) * مجید آقاجانی

341

زمینه روضه جدید حضرت رقیه سلام الله علیها -(گذشته آب از سر من/ شکسته بال و پر من) ? بند 1

گذشته آب از سر من/ شکسته بال و پر من
نیستی نوازشم کنی / کبوده چشم تر من

چی بگم از شهر شام
میزدن از روی بام
دوده و خاکستر آتیش میومد رو سرم

دختری پژمردمو
خیلی کتک خورمو
خونه دلم شکسته شد حرمت اهل حرم

منو ببین که پریشونم
به لب رسید دیگه این جونم
چی بگم از دل حیرونم
تو با سرت شدی مهمونم

رقیه جان جونم فدات

? بند 2

تو مجلس شرابمو/ تو اوج اضطرابمو
هرچی میگفتم با لگد /میداد بهم جوابمو

صورت کوچیک من
کبوده از بس زدن
دیگه برام جونی نمونده کاش بمیرم بابا

غریب و تنها شدم
اسیر اعدا شدم
کاشکی میشد دوباره دستاتو بگیرم بابا

نفس نمونده برای من
خرابه حال و هوای من
در نمیاد این صدای من
تموم نمیشه عزای من

رقیه جان جونم فدات

? بند 3

سرت توی تشت طلاس/ درد دلم بی انتهاس
عجب غمیه دخترت / میون این نامحرما

هر نفسم شد عذاب
حالمو کردن خراب
خستمو انگاری شکسته شده پهلوی من

کاشکی بمیرم بابا
به غم اسیرم بابا
شبیه زهرا شدم و کبوده بازوی من

خسته شدم من ازاین دنیا
میخوام بیام پیش تو بابا
ببین شدم شبیه زهرا
با سر تو میکنم نجوا

رقیه جان جونم فدات

  • شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 15:40
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

سبک زمینه روضه ای احساسی شب سوم محرم -(تو این ویرونه ی تاریک) * مجید آقاجانی

435
1

سبک زمینه روضه ای احساسی شب سوم محرم -(تو این ویرونه ی تاریک) ?بند اول

تو این ویرونه ی تاریک
صداتو می‌شنوم بابا
پر از آهه دل خستم
میدونم که میای اینجا

تو وقتی که اومدی پیشم
شب تاریکم شده روشن
تنم باباجون پر از درده
چه خوبه هستی کنار من

پر از درده دله خونم،پریشونم،پریشونم
دیگه زنده نمیمونم،نمیمونم،نمیمونم

بابای من بابای من

?بند دوم

بابا از دخترای شام
برات خیلی گله دارم
منو به هم نشون میدن
میخندن میدن آزارم

میگن با طعنه یتیمم من
دیگه خستم کرده این حرفا
همشون گوشواره دارن من
ندارم واسم بخر بابا

پر از درده دله خونم،پریشونم،پریشونم
دیگه زنده نمیمونم،نمیمونم،نمیمونم

بابای من بابای من

?بند سوم

بابا میگم برای تو
موهامو می‌کشید ملعون
چقد سیلی بهم میزد
شده چشمام نم بارون

شکسته دندون تو ای وای
ترک خورده این لبای تو
تورو دیدم روی سر نیزه
میخونم روضه برای تو

کسی اینجا نشد یارم،عزادارم،عزادارم
شده تنها دله زارم،دله زارم،دله زارم

بابای من بابای من

  • شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

واحد سنگین حضرت رقیه السلام الله علیها -(با تو نگفته بودم از گریه های هر شب) * مجید آقاجانی

1074

واحد سنگین حضرت رقیه السلام الله علیها -(با تو نگفته بودم از گریه های هر شب) ?بند 1

با تو نگفته بودم از گریه های هرشب
واسم لالایی میگه جای تو عمه زینب

چشمام پر از ستارس تو دل این بیابون
دیدم روی نی موهاتو بابا شده پریشون

مرهم نداره درد من
حرفامو با کی بزنم
مثل یه شمعی روبه باد
اونی که ایستاده منم

دائم میباره چشمای تارم
بی تو سیاهه این روزگارم

من الذی ایتمنی

?بند 2

همه میدونن اینو دختر بابایی میشه
نمیدونستم حالا سهمم جدایی میشه

با خار این بیابون پاهای من بریده
موهای دخترت رو بابا عدو کشیده

عمه بهم گفت که تورو
با تیر و نیزه زدنت
سرت روی دامنمه
رو خاک داغه بدنت

بغض عجیبی تو این گلومه
کار رقیت بی تو تمومه

من الذی ایتمنی

?بند 3

خیلی دلم میسوزه بابا برا عمو جون
این دل پر از بهانس وقتی نداره سامون

دست عمو رو دیدم افتاده بود روخاکا
سخته که باشه بی مشک تنها میون اعدا

سحر نمیشه شب من
اصلا نیوفتاد تب من
ای کاش باچوب تر میزد
جای لبت رو لب من

حالا چجوری بی تو بمونم
روضه برای این غم میخونم

من الذی ایتمنی

  • شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 15:53
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

واحد سنگین حضرت رقیه(سی) -(دلگیرم و تنها کـاش تـو کنـارم بـودی بـابـایـی) * مجید آقاجانی

270

واحد سنگین حضرت رقیه(سی) -(دلگیرم و تنها کـاش تـو کنـارم بـودی بـابـایـی) ⬇️بند ۱

دلگیرم و تنها
کـاش تـو کنـارم بـودی بـابـایـی
یک لحظه حس کردم
تـو اومـدی و حـالــا ایـنـجـایـی

تو این دل صحرا
مـیتـرسـم و آروم نـمیـگـیـرم
بی تابـمو خـسته
از دوریه تو بابا میمیرم

میسوزه بابایی سـرم
آتیش گرفته پیکرم
واویلا

زجری که هـمراه منه
با خنده سیلی میـزنه
واویلا

واویلا... واویلا

⬇️بند ۲

از موج سنگین
این غـم نمـیـتونـم رهـا باشـم
من فکر نمیکردم
روزی بـیـاد از تـو جـدا بـاشم

دق میـکـنم اینـجـا
از مـاجـرای تـو دلــم خــونـه
رفتی برای من
چیـزی بـجـز غصـه نمـیمونـه

دیگـه نمیبـینه چشـام
بابا گرفته ایـن صدام
واویلا

داره منو میـده عذاب
بی تو شده حالم خراب
واویلا

واویلا... واویلا

⬇️ بند ۳

دلتنـگ تـو بـودم
تو اومـدی ایـنجـا کـنـار من
دیدی خودت بابا
خیـلی سیـاهـه روزگـار مـن

واسم بـگـو حـالــا
از موقعی که رفتی تو گودال
میگفت به من عمه
افتاده بوی رو زمین بی حال

خاکی شده موهای تو
بـارونـیـه چـشـمـای تو
واویلا

رو نیزه ها بوده سرت
داره میـمیره دخـتـرت
واویلا

واویلا... واویلا

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد