دیدنی میشد اگر یار می آمد امروز
روشنی بخش شب تار می آمد امروز
خبر از یوسف گمگشته ی این شهر نداشت
هرکسی بر سر بازار می آمد امروز
چشم بر راهم و عمرم به سر آمد ، ای کاش
خبر از موعد دیدار می آمد امروز
یار من آنقدر اقاست اگر می آمد
دیدن عبد گرفتار می آمد امروز
من اگر میثم تمار رکابش بودم
پسر حیدر کرار می آمد امروز
من که شرمنده ام از محضرش آدم نشدم
مسلم و حر نشدم عابس و اسلم نشدم
سعی دارم پس از این طالب عرفان باشم
خالی از کبر و ریا مملو از ایمان باشم
جای حرف و سخن خویش عمل عرضه کنم
با کفن هم که شده عازم میدان باشم
روزبه هستم و از "من" به ستوه آمده ام
تا که "منا"شده و حضرت سلمان باشم
امر کردند "اطی
- شنبه
- 26
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:10
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور