اصغرم یا رب
آورده ام قربان کنم تاج سرم یا رب
آن اکبرم یا رب این اصغرم یا رب
بنما قبول این هدیه های پرپرم یا رب
آن اکبرم یا رب این اصغرم یا رب
یارب در این صحرای سوز آور
در روبـه روی خصـم بی باور
آخر شدم در این عطـش آباد
تنهـاترین تنهـای بـی یـاور
دادم بـه راهـت نوجـوانانـم
مجنـون لیـلا نـور چشمانـم
اکبـر جـوانِ مَـه جبیـنـم آن
رعنـا تـرین سَـروِ گلستـانـم
آورده ام قربان کنم تاج سرم یا رب
آن اکبرم یا رب این اصغرم یا رب
بعـد از علی اکبـر علی اصغـر
ششماهـة خشکِ لب و حنجر
آورده ام قـربـان کنـم یـارب
در راهِ دیـن بر درگهـت داور
با اشـک دیـده تر کنم کامش
از خون حنجـر پُر کنم جامش
کرب و بلا همچـون منـا باشد
قنداقـه بستـه بهر احـرامش
آورده ام قربان کنم تاج سرم یا رب
آن اکبرم یا رب این اصغرم یا رب
خونین نمودند هر دو گل این پیکرم یا رب
آن اکبرم یا رب این اصغرم یا رب
باغ گلـم را قطـره آبی نیست
بر سنگی دل ها حسابی نیست
یـاری که دیگـر یـاورم باشد
هل مِن مُعینم را جوابی نیست
یـارب برایـت هـدیـه آوردم
کوچکـترین یارم فـدا کـردم
شـد قتلگـاهش زیبِ آغوشم
از من رضا شـو تا که برگردم
آورده ام قربان کنم تاج سرم یا رب
آن اکبرم یا رب این اصغرم یا رب
آوای غـم از ســوز دل آیــد
اشـک حرمـگاه روی گِل آیـد
بر جـانِ بی جـانِ گُـل زهـرا
داغ علـی هــا متصــل آیـد
تا سـروری از داغ اکبـر گفت
از ماتم جانسـوز اصغـر گفت
از حـال ابراهیـم و اسماعیـل
از لاله هـای سرخ پرپـر گفت
آورده ام قربان کنم تاج سرم یا رب
آن اکبرم یا رب این اصغرم یا رب
- شنبه
- 1
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 18:18
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ادامه مطلب