ای طفل ششماهه¬ی من
ای همه هستم علیّ اصغر من
اینگونه، مکن تلظّی
تو مزن آتش به جان و پیکر من
وای، بنگر بیقرارم ـ شده خون چشم زارم
وای، کن دعا بهر یاران ـ من که آبی ندارم
لای لای علی جان
داغ غربتم علی جان
گشته شعله و شرر زده به جانت
می¬دانم ای غنچه¬ی من
تشنه¬ی آبی و خشکیده لبانت
وای، مزن آتش به جانم ـ کودک مهربانم
وای، چون دل مادر تو ـ خون شده دیدگانم
لای لای علی جان
بر روی دو دست بابا
ای کبوتر عاقبت تو پر گشودی
تا تیر سه شعبه آمد
حنجرت را تو به(بهر) من سپر نمودی
وای، کودک بی گناهم ـ داده¬ای جان به راهم
وای، حرمله خندد از مین ـ بر من و اشک و آهم
لای لای علی جان
دست و پا، مزن علی جان
که غم تو از ک
- یکشنبه
- 10
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 20:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب