روز عاشورا

مرتب سازی براساس
 میثم مومنی نژاد

اشعار روز عاشورا به همراه سبک/نوحه -( یا علی از نجف کن نگاهم ) * میثم مومنی نژاد

2878
8

اشعار روز عاشورا به همراه سبک/نوحه -( یا علی از نجف کن نگاهم ) یا علی از نجف کن نگاهم

نیمه جان شاهد قتلگاهم

سنگ و پیشانی عرش رحمان

تیر سه شعبه و قلب قرآن

آه و واویلا آه و واویلا

******

قلب عصمت پریشان به من شد

خواهرت با عدو هم سخن شد

دست خود را روی سر نهادم

تو زمین خوردی و من فتادم

آه و واویلا آه و واویلا

******

نوح کرببلا غرق خون شد

پیکر یوسفم لاله گون شد

پیش چشمم به غارت کفن رفت

از تن یوسفم پیرهن رفت

آه و واویلا آه و واویلا

شاعر : میثم مومنی نژاد

دانلود سبک

  • شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 حسین رئوفی

شام غریبان -( ماندم ، منو خیل اسیران ) * حسین رئوفی

1696

شام غریبان  -( ماندم ، منو خیل اسیران  ) ماندم ، منو خیل اسیران
منو اشک یتیمان
منو شام غریبان

یابن الزهرا حسین جان

گشته، غرق خون هستیِ من
زینبت مانده است و
یک صحرا پر ز دشمن

یابن الزهرا حسین جان

یکسو افتاده اکبر تو
یکسو از تازیانه
می گرید دختر تو

یابن الزهرا حسین جان

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 05:17
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

بگو کجایی پدر -(دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده) * محمدرضا سروری

613

بگو کجایی پدر -(دیدة من ، خواب تو را دیده   بوی تو در خرابه پیچیده) بگو کجایی پدر

دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟

بی تو خزان شد دل غمدیده مرغ درونم شده پَر چیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟

پیکرم از سوگ تو پاشیده ریشة جانم شده خشکیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
به خواب من آمدی و تاب مرا ربودی
هر طرفی نگه نمودم همه جا تو بودی

به کودکی شدم مثال پیران
میان این خرابة اسیران
شکسته ام من از غم جدایی
بیا مرا ببر ز شام ویران

چه مهربان چه دلربا ، رُخ به رُخم نمودی
میان گریه های من ، عشق مرا ستودی

دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
یار سفر کرده از ای

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 11:57
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

به قتلگاه بی سر -(به قتلگاه بی سر حسین شده پرپر امان ازاین بیداد ز بی کسی فریاد) * محمدرضا سروری

1198
1

به قتلگاه بی سر -(به قتلگاه بی سر  حسین شده پرپر  امان ازاین بیداد  ز بی کسی فریاد) به قتلگاه بی سر
به قتلگاه بی سر حسین شده پرپر امان ازاین بیداد ز بی کسی فریاد
به دیده ی خواهر بریده شد حنجر امان از این بیداد ز بی کسی فریاد
وحید و بی لشکر مشبّکین پیکر امان از این بیداد ز بی کسی فریاد
غریب و بی یاور به حال غم آور امان از این بیداد ز بی کسی فریاد
******
عزیز زهرا بود شهید صحرا شد
انیس غمها بود غریب و تنها شد

حسین زهرا به دشت صحرا به خون خود غلتید
چو تیغ مرحب جلوی زینـب گلوی او ببـرید
به زیر خنجر نشانده حنجر که آسمان لرزید
دو دل شکسته دو یار خسته کنار او نالید

چه غمگنانه چه وحشیانه سرش جدا کردند
درون گودال نمـوده پامال تنـش رها کردند
به آل احمـد گل محمـد بسی جفـا کردند
نه ترس

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:04
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

در آخرین نگاه -(در آخرین نگاه به سوی خیمه گاه) * محمدرضا سروری

1169

در آخرین نگاه -(در آخرین نگاه   به سوی خیمه گاه) در آخرین نگاه

در آخرین نگاه به سوی خیمه گاه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه

خیام بی پناه صغیر بی گناه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه

میان اشک و آه دو چشمان به راه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه
******
حسین در زیر خنجر فتاده تشنه پرپر
هنوزم مانده جانی در آن صدپاره پیکر

فتاده پادشاه ، درون قتلگاه
به زیر خنجرِ ، لعین رو سیاه
یگانه دلبری ، ستاده غرق آه
کند به تلّ غم ، به گود خون نگاه

گلویش زیر خنجر
دو چشمش بر حرمگاه
تنش گردیده پرپر
حواسش در حرمگاه

نوای بی کسی با هر سکوتش می رسد ای وای
دو دست زینب اما در قنوتش می رسد ای وای

خیام بی پناه صغیر بی گناه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه

در آخرین نگاه به سوی خی

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

مصائب امام سجاد -(با تماشای آب می‌گرید) * عادل حسین قربان

499

مصائب امام سجاد  -(با تماشای آب می‌گرید) با تماشای آب می‌گرید
یادِ طفلِ رباب، می‌گرید

روزها گریه می‌کند، شب‌ها،
دیده اش جای خواب، می‌گرید

هرکه پرسید، هرچه از این مرد،
در ازای جواب، می‌گرید

با دلی غم گرفته و قلبی،
از مصیبت کباب، می‌گرید

ظهرِ روزِ دهم، چه دیده مگر
که چنین بی‌حساب، می‌گرید؟

وارثِ کربلا، چرا این‌قدر،
شده خانه خراب، می‌گرید؟

سرِ بازار، روی دستِ اسیر،
تا ببیند طناب، می‌گرید

یادِ آن صورتی که در صحرا،
شده با خون، خضاب، می‌گرید

"دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ ‏زِياد"
یادِ بزمِ شراب، می گرید

  • پنج شنبه
  • 27
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 19:49
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

گودال قتله گاه-زبانحال زینب کبری * محمد مهدی عبدالهی

3247
15

گودال قتله گاه-زبانحال زینب کبری یا اخا،جانم فدای لحطه های آخرت
ناله از دل می کشیدم با نگاه پیکرت
شمر ملعون آمد و سر را بریده از قفا
مادرت زهرا شده زائر به بالای سرت
یک طرف افتاده سر امّا ببین شیبُ الخضیب
آن طرف افتاده جسم نازنین و اطهرت
من کجا،مقتل کجا،کرب و بلایت یا حسین
هر طرف دیدم حسینم، آیه های پرپرت
جان من،اهل حرم در شور و شین افتاده اند
مانده ام من با نواهای لطیف دخترت
از عطش، طفلان تشنه ،حسرت ساقی خورَند
یک صدا نجوایشان شد،خوش به حال اصغرت
ارباً اربا شد علی اکبر وَ مویت شد سپید
بر سر و سینه زدی در پیش جسم اکبرت
من چه گویم در غم هجر تو ،ای سرو رشید
تو که رفتی عاقبت بیچاره شد این خواهرت
جمله آخر وَ دیگر بس کنم این ناله

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش) *

2665
0

شعر روز عاشورا (زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش) زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش
میان خیمه ها پیچید بی شرمانه تا آتش
به همراه عطش راه تو را از چار سو بستند
تمام سنگها سر نیزه ها و زخم با آتش
تو در یک سوی میدان اشتیاق مرگ هم با تو
و در آن سوی دیگر لشکر و یک کربلا آتش
به جز آتش چه کس می کرد یاری کودکانت را
نمی شد با غریبان گر به صحرا آشنا آتش
و بودی آن چنان تنها که در آن ظهر خون آلود
پی غم خواری تو شعله ور شد هر کجا آتش
نمی پرسی چگونه خواهرت مردانه پیموده است
مسیر خیمه تا گودال و از گودال تا آتش!؟
چه می شد خشک می شد دستهای فتنه آن قوم
همانهایی که می بردند سوی خیمه ها آتش
اسماعیل سکاک

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح) *

5477
7

شعر روز عاشورا (خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح) خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح
خون همیشه جاری مولاست ذوالجناح
یک قطره آفتاب به وی تنت نشست
بوی خدا ز یال تو برخاست ذوالجناح
خورشید در میانه میدان شهید شد
خفاش در هیاهو و غوغاست ذوالجناح
چون گرد باد خشم مپیچ و مرو بمان
این جا سوار توست که تنهاست ذوالجناح
هفتاد و دو ستاره و یک آفتاب سرخ
منظومه حماسی فرداست ذوالجناح
حسین عبدی

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت) *

3952
16

شعر روز عاشورا (خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت) خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت
بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت
آبی که دستبوس عطش بود شعله زد
آتش، سراغ خیمه ی رنگین کمان گرفت
ابری برای گریه نیامد ولی زسنگ
خون، غنچه غنچه خاک تو را در میان گرفت
" اسبی ز سمت علقمه آمد" دگر بس است
تیری امام آینه ها را نشان گرفت
مانده است در حکایت این سوگ، شعر من
چندان که جسم سوخت و آتش به جان گرفت
از آخرین شراره چنین می رسد به گوش:
باید تقاص عافیت از کوفیان گرفت
" سید ضیاء الدین شفیعی

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (نه تنها خيمه گاهم ز آتش بيگانه مي‌سوزد) *

2438
1

شعر روز عاشورا (نه تنها خيمه گاهم ز آتش بيگانه مي‌سوزد) نه تنها خيمه گاهم ز آتش بيگانه مي‌سوزد
که بنياد وجودم، از غم جانانه مي‌سوزد
در خونين ز چشمانم، به دامن، چون نيفشانم؟
که پيش ديدگانم، کودکي در دانه مي‌سوزد
تو سوداي حسيني بين، که شد بيعانه اش اکبر
دل عشاق تا محشر، ازين بيعانه مي‌سوزد
لب خشک علي اصغر، شکوفا لاله کوثر
درين صحرا ز جور زاده مرجانه مي‌سوزد
هماي رحمت حق، ذوالجناحش بي سوار آمد
ز راه آتشين من، مگر اين لانه مي‌سوزد؟
من از داغ عزيزانم، چنین گریان وسوزانم
که باغستان زهرا را، گل و گلخانه مي‌سوزد
دل بشکسته ام، يا رب ندارد جز تو دلداري
تو صاحبخانه اي آخر، نظر کن، خانه مي‌سوزد
(حسان)، از داغ ثارالله، فروزان آتش غم شد
دل هر ذره چون خورشيد ازين

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (ديگر مکن به هيچ کجا گفتگوي آب) *

2890
1

شعر روز عاشورا (ديگر مکن به هيچ کجا گفتگوي آب) ديگر مکن به هيچ کجا گفتگوي آب
چون مي‌رود به پيش همه ، آبروي آب
از هر کجا که مي‌گذرد ، ناله مي‌کند
از چشمه ، آب ، چونکه روان شد به جوي آب
در باغ و راغ ، زمزمه غم فزاي اوست
از غصه ، چين فتاده ، به روي نکوي آب
آن آب رودخانه ، که در دشت مي‌دود
گوئي عزيز گم شده دارد ، به کوي آب
ديوانه وار ، مي‌دود و ، ناله مي‌کند
پيچد به کوه ، ناله غم ، در گلوي آب
سرگشته ،بي قرار ، به هر شهر و هر ديار
بنگر به هر زمان و مکان ، جستجوي آب
پيوسته ، سر به ساحل درياي غم زند
آن موج بي قرار ، که خيزد به روي آب
اين اضطراب آب ، کجا هست بي سبب
بيهوده نيست ، حسرت پرهاي و هوي
آب روزي عزيز فاطمه شد خواستار او
حاضر نشد به خدمت او

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد) *

2769
1

شعر روز عاشورا (بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد) بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد
شورو نشور واهمه دركمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله درشش جهت فكند
هم گريه برملائك هفت آسمان فتاد
هرجا كه بود آهويي ازدشت پا كشيد
هرجا كه بود طائري ازآشيان فتاد
شد وحشتي كه شورقيامت ز ياد رفت
چون چشم اهل بيت برآن كشتگان فتاد
ناگاه چشم دخترزهرا درآن ميان
برپيكرشريف امام زمان فتاد
بي اختيارنعرۀ هذا حسين ازاو
سرزد چنانكه آتش او درجهان فتاد
پس با زبان پرگله آن بضعۀ بتول
رو به مدينه كرد كه يا ايّها الرّسول
اين كشته فتاده به هامون حسين تست
وين صيددست وپا زده درخون حسين تست
اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست
زخم ازستاره برتنش افزون حسين تست
اين خشك لب فتاده وممنوع ازفرات
كزخ

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (بــيــــاد عــــزيــــز دل بـــــوتـــــــراب) *

2193
1

شعر روز عاشورا (بــيــــاد عــــزيــــز دل بـــــوتـــــــراب) بــيــــاد عــــزيــــز دل بـــــوتـــــــراب
دلـم گشته پرخون و چشمم پـرآب
بــمـــاه مــحـــرم بـــدشـــــت بـــــــــلا
شد از جور عدوان چو قحطي آب
پــس از قـتــل يــاران و انــصــــار او
جـوانـــان ديـــن آل خـــتـــم مـآب
حـسـيـن عــلــي مــرد مــردان عـشق
روان شد به ميدان كين با شتاب
چـو پـروانـه بـر گـرد شـمـع رخــــش
گـرفـتــنـد طـفلان ز اسبش ركاب
يــكـــي گــفـــت بــابــا كـجـا مي روي
الا اي شـهـنــشــاه مـالـك رقاب
ســكــيــنـــه بـــشــــد ســـــد راه پـــدر
سـتـاره سـتـاره بـر مــاهــتـــــاب
پــدر جـــان دمــي خــاطـــرم شـاد كـن
كــه ديدار ما شد به روز حساب
پــيــاده شـد از اســب س

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها) *

3755
9

شعر روز عاشورا (در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها) در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها
گـفـتا چنين خون خدا زينب بيا زينب بيا
اي خـواهـر غــم پــرورم وي يــادگــار مــادرم
دخـت عـلـي مـرتـضـا زينب بيا زينب بيا
در جستـجو بـا چـشم تر بر هر طرف داري نظر
ره گم نكرده خواهرا زينب بيا زينب بيا
مـن بـا تو بودم همسفر اي خواهر خونين جگر
تـا گـويـمـت بـار دگر زينب بيا زينب بيا
از ظلم و جور كوفيان شد پيكرم در خون طپان
پـامـال سـم اسـبـهـا زيـنـب بيا زينب بيا

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:48
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (كـشـتـه ديـن گـفـت خـواهـم بـا خـدا سـودا كنم) *

3451
3

شعر روز عاشورا (كـشـتـه ديـن گـفـت خـواهـم بـا خـدا سـودا كنم) كـشـتـه ديـن گـفـت خـواهـم بـا خـدا سـودا كنم
مـيـروم در كــربـ‍ـلا تــا نـهـضـتـي بـرپـا كنم
مـن حـسـيـنـم نـوگـل بـسـتـان زهــراي بـتــول
حكـم يـزدان را مـيـان مـسـلمين اجرا كنم
مـيـروم تـا داد مـظـلـومــان سـتــانــم از يـزيـد
ديــن خـيــرالــمـرسـلـيـن را تا ابد احيا كنم
مـيـروم بـا دشـمـن قـرآن بـجـنـگـم چون علي
روزگــار ظـالـمـيــن را چـون شب يلدا كنم
مـيـروم بــا خــون يـــاران و جــوانـان عـزيز
آبـيـاري گـلــسـتــان عـتـرت طــاهــا كـنــم
مـيـروم تـــا از دم تــيـــغ عـــدالـــت تـــا ابـــد
نـقـش ظـالـم نـاپـديـد از صـفحه ي دنيا كنم
مـيـروم تـا ريـشــه كــن ســازم بـنـاي ظلم را
مـيـــ

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:51
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (لاجرم آن شاهد صبح ازل) *

3430
3

شعر روز عاشورا (لاجرم آن شاهد صبح ازل) لاجرم آن شاهد صبح ازل
پادشاه دلبران عزوجل
چون جمال بی مثال خود نمود
ناظران را عقل و دل از کف ربود
پس شراب عشقشان در جام (پيمانه)ريخت
هر يکی را در خور اندر کام ريخت
باده شان اندر رگ و پی جا گرفت
عشقشان در جان و دل مأوا گرفت
جلوه ی معشوق شور انگيز شد
خنجر عاشق کشی خونريز شد
پس به راه امتحان شد رهسپار
خواست تا پيدا کند آلات کار
بانگ برزد فرقه ی ناکام را
بی نصيبان نخستين جام را
کای زجام اولين تان اجتناب
جام ديگر هست ما را پر شراب
ظلم می ريزد از اين لبريز جام
ساقيش جام شقاوت کرده نام
مستی آن عشرت و عيش و سرور
نشئه ی آن نخوت و تاز و غرور
هر دو می ليکن مخالف در خواص
هر يکی را نشأه يی ممتاز و خاص
آن ي

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (چون خودی را در رهم کردی رها) *

3580
2

شعر روز عاشورا (چون خودی را در رهم کردی رها) چون خودی را در رهم کردی رها
تو مرا خون، من ترایم خونبها
هرچه بودت، داده ایی اندر رهم
در رهت من هر چه دارم می دهم
شاه گفت ای محرم اسرار ما
محرم اسرار ما از یار ما
گرچه تو محرم به صاحبخانه ایی
لیک تا اندازه ای بیگانه ایی
آنکه از پیشش سلام آورده ایی
وآنکه از نزدش پیام آورده ایی
بی حجاب اینک هم آغوش منست
بی تو رازش جمله درگوش منست
از میان رفت آن منی و آن تویی
شد یکی مقصود و بیرون شد دویی
گر تو هم بیرون روی نیکوترست
زآنکه غیرت آتش این شهپرست
جبرئیلا رفتنت زینجا نکوست
پرده کم شو در میان ما و دوست
رنجش طبع مرا مایل مشو
در میان ما و او حایل مشو
از سر زین بر زمین آمد فراز
وز دل و جان برد بر جانان نماز

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:59
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (شب رسید و روز عاشورا گذشت) *

8399
11

شعر روز عاشورا (شب رسید و روز عاشورا گذشت) شب رسید و روز عاشورا گذشت
سوختند آن خیمه و خرگاه را
در دل شب زینب بی خانمان
ترک کرد آن سوخته خرگاه را
روی تل آمد بدل خوف و هراس
کرد پنهان در دل خود آه را
جانب میدان همی کردی نگاه
تا به بیند وضع قربانگاه را
نوجوانان را بخون آغشته دید
هم بغارت رفته عز و جاه را
ناگهان اندر میان کشتگان
سار بانرا دید جوید شاه را
اهرمن قصد سلیمانکرده است
تا ببرد دست شاهنشاه را
نور مه او را کشد بر قتلگاه
تا بریزد خون ثارالله را
چاره را – از هر طرف مسدود کرد
تا که برگرداند- آن گمراه را
رو بسوی آسمان کرد- اشگبار
کاسمان پنهان کن امشب ماه را
لحظة رخسار مه را تیره ساز
ساربان تاگم نماید راه را
استاد ابوالقاسم مجتهد

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (شيعتــــي يا كـــرام يا عظـــام المقــــام) *

10745
63

شعر روز عاشورا (شيعتــــي يا كـــرام يا عظـــام المقــــام) شيعتــــي يا كـــرام يا عظـــام المقــــام
فانـــدبوا ياحسيـــن بفــؤاد حــــــزيــــن
شيعتي إني غريب بين أقوام بغاة
وأنا الضامي وأسقى من كؤوس النائبات
قطعوا رأسي ظلماً بسيوف مرهفـــات
رفعوه بعد قتلي فوق أطراف القــناة
ذاك رأســـي مشال في رماح طوال
وقطيــــع الوتيــــن بفؤاد حزيـــــــن
شيعتي إن غاب عنكم في سماء الموت فرقد
فاذكروا الأكبر لما غاله السيف المجـــرد
واقتيلاً فوق الأرماح والأسياف سجــد
وبه قد صرعوا فوق الثرى جسم محمد
وشبيه الرســـــول وطأتــــه الخيـــول
وفقدت البــــــــنين بفؤاد حزيـــــــن
شيعتي ما إن سمعتم من مناد وأخاه
فاذكروا العباس لما قطعت منه يداه
جئته نحو الفرات قاصداً كي

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (در میان قتلگه افتاده بود) *

5329
14

شعر روز عاشورا (در میان قتلگه افتاده بود) در میان قتلگه افتاده بود سر به خاک پر ز خون بنهاده بود زیر دست وپای دشمن آن غریب دست و پا می زد به هر امن یجیب خصم روی سینه اش بنشسته بود استخوانهایش همه بشکسته بود زینت دوش نبی بی سر شده پاره زیر تیغ کین ، خنجر شده ای کلیم الله زینب یا حسین ذکرت اینک چیست بر لب یا حسین چیست این ذکرت که آبم می کند با اناالعطشان کبابم می کند ای عزیز مادر ای نور دو عین میوه قلبم فدایت، یاحسین ای بریده سر که قلبت پاره شد از کف مادر به جنت چاره شد باز شد آغوش مادر بهر تو اشک شد جاری ز حلق نحر تو
آه از آه و فغان مصطفی
وای از آوای جان مرتضی

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 03:47
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (بتاب ای مه که زینب دل غمین است) *

12661
19

شعر روز عاشورا (بتاب ای مه که زینب دل غمین است) بتاب ای مه که زینب دل غمین است
پریشان دل ز مرگ شاه دین است
بتاب ای مه رقیه دل کباب است
ز مرگ باب خود در پیچ و تاب است
بتاب ای مه تو بر گلهای زهرا
که پرپر گشته در این دشت و صحرا
بتاب ای مه که اندر پای گلها
فتاده باغبان از جور اعدا
بتاب ای مه که اندر شور و شینم
پریشان دل من از مرگ حسینم
بتاب ای مه که بینم کودکانم
سرشک غم رود از دیدگانم
خداحافظ حسین با وفایم
که من عازم سوی شام بلایم
تویی در کربلا بی یار و تنها
من اندر شام غم بی آشنایم
بروی نی سرت از کوفه و شام
بود هم مونس و هم رهنمایم
ترا امشب نگهبان ساربان است
من اندر کوفه در بند بلایم
یوسفعلی یوسفی

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 03:52
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شاه بی لشکر(ایمان غلامی)باب الجنه *

5803
7

شاه بی لشکر(ایمان غلامی)باب الجنه ای شاه بی لشگر بگو پس لشگرت کو ؟

گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟

ظرف دو ساعت اینهمه نیزه شکسته ؟

بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟

با ناله های فاطمه اینجا دویدم

گر تو حسین مادری پس مادرت کو ؟

یک جای بوسه در تنت باقی نمانده

خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟

آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟

سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟

گیرم سرت را از قفا آقا بریدند

آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟

از تو توقع دارم ای تندیس غیرت

برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟

این دشت دشت چشم های خیره سر شد

آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو ؟

علی اشتری

www.boyepirahanehoseyn.blogfa.comوبلاگ بنده

  • شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1390
  • ساعت
  • 11:03
  • نوشته شده توسط
  • ایمان
ادامه مطلب

مي داني كه چيست؟ -( نامه های یک جهان اصرار مي داني كه چيست؟ ) * محمد اشرفی

2248
4

مي داني كه چيست؟ -( نامه های یک جهان اصرار مي داني كه چيست؟ ) نامه های یک جهان اصرار مي داني كه چيست؟
اشتیاق و بعد از آن انکار مي داني كه چيست؟
شیعیان گویا هوای کربلا دارد حسین
از برای امر دین ایثار مي داني كه چيست؟
باتمام هستی اش آمد به دشت کربلا
گریه های کودک تبدار مي داني كه چيست؟

العطش های حرم صبر و امان را می برید
آبروی یک یل غمدار مي داني كه چيست؟
غرش تکبیرهای شبه جدش، اکبرش
غصه دل کندن از یک یار مي داني كه چيست؟
دادن یک پیرهن،رفتن به سمت قتلگه
ناله های زینب غمخوار مي داني كه چيست؟
اسب ها نقش مهمی در هیاهو داشتند
تاختن بر یک بدن شش بار مي داني كه چيست؟
دشمنان دائم هجوم آرند به سمت خیمه ها
یک سپاه بی سر و سردار مي داني كه چيست؟
اشک های دختر شیرین ت

  • شنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 04:43
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

دوبیتی برای روضه قتلگاه -( تمام کربلا را این خبر بود ) * حیدر عیسایی

7896
13

دوبیتی برای روضه قتلگاه -( تمام  کربلا  را  این  خبر بود ) تمام کربلا را این خبر بود
صدای خواهر تو بی اثر بود
نخاع گردنت را قطع کردند
نمیدانم...که خنجر یا تبر بود...؟؟

شاعر : حیدر عیسایی

  • دوشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 13:46
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

زبان حال امام سجاد با فرزندش امام باقر در روز عاشورا -( خوب دقت کن تماشا کن ، این غروب ارغوانی را ) * سودابه مهیجی

2042
0

 زبان حال امام سجاد با فرزندش امام باقر در روز عاشورا  -( خوب دقت کن تماشا کن ، این غروب ارغوانی را ) خوب دقت کن تماشا کن ، این غروب ارغوانی را
خوب در خاطر نگه دار این رستخیز ناگهانی را
بیش از اینها صبر کن آری تا که در یادت نگه داری
شرح درد خطبه هایی که بعدها باید بخوانی را:
غنچه های زخمِ پروانه... بالهای کنده از شانه ...
رد شلاق خزان روی لاله های قد کمانی را...
این شقایق زار ، طفل من ! دفتر نقاشی عشق است
با خودت تکرار کن نام این زمین آسمانی را
کودکم مشق شبت این است با سرانگشتان زخمت بر
دفتر افلاک بنویسی درد دلهای نهانی را
بعد فردا مرد خواهی شد مردی از جنس همین پاییز
تا بفهمانی به یک تاریخ فصل های جاودانی را
بعدها وقتی که انسان از نسل آزادی سوالی کرد
در جوابش شرح خواهی داد مو به مو نام و نشانی

  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 11:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

گودال قتله گاه * محمد مهدی عبدالهی

2132
2

گودال قتله گاه یک تیر،دوتیر،نَه هزار و نهصد و پنجاه تیر

این حجم بدن کجا و آن هجمه تیر

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

لطفا حق روضه ادا شود.

  • جمعه
  • 14
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

در كوير آتش و خون، ديده ي تنها كجاست *

1862
23

در كوير آتش و خون، ديده ي تنها كجاست در كوير آتش و خون، ديده ي تنها كجاست

درميان نيزه زاران، گو هزار ما كجاست

گو تو اي ماه دو عالم، كو يد بيضاي تو

گوهر آل شجاعت، اكبر طاها كجاست

آه اي ناي صغيرم، اين سفير آتش است

اين صفير ناي خونين، خود بيان حال ماست

مي سرايد از لب عطشان سرودي از سرور

تا بخشكاند ستم، در هر زمان و هر كجاست

صخره و گرداب ظلم آن كشتي عشقم شكست

نيست اين باور مرا حق برفراز نيزه هاست

چون به ميدان آمد آن مه كربلا چون بدر گشت

نيمه ي مه را بديدم، نيمه ي ديگر كجاست

چون كه آمد تيغ، ظلمت چاره اش را فرق گفت

بين خامس تا ولي آن يك سر از تن جداست

خواهد اكنون بر شود جان از ميان خون و خاك

اين سرشت ديگر است اين راه ديد

  • دوشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • احسان نيازي
ادامه مطلب

از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دویدسلام * جعفر ابوالفتحی

8623
4

از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دویدسلام سلام

  • یکشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1390
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب

متن مداحی شهادت امام حسین(ع) با سبک جواد مقدم و رضا حقیقی -( كربلاخونمه، از چی دل بكنم ) *

5878
22

متن مداحی شهادت امام حسین(ع) با سبک جواد مقدم و رضا حقیقی -( كربلاخونمه، از چی دل بكنم ) كربلاخونمه، از چی دل بكنم
حق دارم كه بگم، با تو هم وطنم
بارون ِ بارون،چشمای گریون
این شبا گریه عادتم شده
توی رویاشم،كربلا باشم
برای كی دو ساعتم شده
خیلی بی تابم،نكنه خوابم
حالا كه دیگه نوبتم شده
واااكرببلا،واااكرببلا
باز ببین اومدم، با یه چشمای خیس
جزو گریه كُنات، اسمم و بنویس
من و اشكام،همین و میخوام
كه اینا یادگاری میمونه
مامیریم اما، از ما تو دنیا
یه دنیا بی قراری میمونه
باتومیدونم، دل دیوونم
تو پاییزم بهاری میمونه
بارون ِ بارون،چشمای گریون
این شبا گریه عادتم شده
توی رویاشم،كربلا باشم
برای كی دو ساعتم شده
خیلی بی تابم،نكنه خوابم
حالا كه دیگه نوبتم شده
واااكرببلا،واااكرببلا
دنیامیگذره و فكر

  • سه شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 05:21
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد