روز عاشورا

مرتب سازی براساس

ظهر عاشورا -(دید چون زِینبِ مَحزون که زمین می لَرزَد) * جودی خراسانی

301
1

ظهر عاشورا -(دید چون زِینبِ مَحزون که زمین می لَرزَد) دید چون زِینبِ مَحزون که زمین می لَرزَد
شَط به مُوج آمده و ماء مُعین می لَرزَد
مانده از کارِ فَلک عَرشِ بَرین می لَرزَد
ماندِه زاو رادِ مَلک رُوح الَامین می لَرزَد

شد سَراسیمِه و چون رَعد در اَفغان آمد
مُو کَنان مُویه کُنان جانِبِ مِیدان آمد

مَحشَری دید در آن دَشت پَدیدار شده
روز در چشمِ دو عالَم چو شَبِ تار شده
بانگِ کُوس است که بَر گُنبَدِ دَوّار شده
دامنِ دَشت زِ خون یِکسَره گُلنار شده

پِسرِ فاطمه از اَسب نِگُون گَردیده
پای تا سَر تَنِ او غَرقه به خُون گردیده

بَرقِ تیغ است که چُون بَرقِ یَمان میگُذرد
نُوکِ رَمح است که از جُوشَنِ جان میگُذرد
ضَربِ سَنگ است که از خُودِ مَهان میگُذرد
سَرِ تیر است که از سینه رَوان میگُذرد

گردِ غَم بَر رُخِ اَهلِ حَرمِین بِنشَستهِ
شِمر بَر سینهء مَجروحِ حسین بِنشَستهِ

زَد به سَر دَستِ غَم و جانِبِ صَحرا به دَوید
با دو صَد ناله بِنَزدِ عُمرِ سَعد رِسید
گُفت اِی حقَّ نَبی داده به اَنعام یَزید
این حسین است که سازَند به صَد کینهِ شَهید

تو هَمی کُوسِ دَف و نای طَرب ساز کُنی
کَج گُذاری کَله و گُوش به آواز کُنی

این حسین است که قنداقهء او را جِبریل
بُرد بر عَرش به فَرمانِ خداوندِ جَلیل
این حسین است که خادِم بُوَدَش میکائیل
این حسین است که دَربان بُودَش اِسرافیل

به چه تَقصَیر تو اِمروز جَوابَش ندَهی
به لَبِ آب کُشی تِشنه و آبَش ندَهی

پِسرِ سَعد از این گُفتهء جانسُوز گِریست
شَرم کرد از رُخِ او جانِبِ زِینب نِگریست
پَس به گُفتا که در این حال دِگر فایده چیست
زَخمِ کاری به حسین تو نه دَه باشد و بیست

گَر من او را نَکُشَم زَخمِ فَراوان بِکُشد
نیزهء جُورِ سِنان ناوُکِ پِیکان بِکُشد

دخترِ فاطمه چون از پِسرِ سَعدِ عَنید
گشت مأیُوس بیامَد به بَرِ شِمرِ پَلید
گُفت دانم نِکُند بَر تو اَثر گُفت و شِنید
میکُشی تِشنه حسین را به تَمنّای یَزید

چون سَرش می بُری و تَن به زَمین می فِکَنی
سینه اَش را زِ چه از ضَربِ لَگَد می شِکَنی

مُهلتی تا بِسُوی قِبلِه کِشم پایش را
سایه از مَعجرِ نیلی کُنم اَعضایَش را
تَر کُنم زِاشگِ بَصَر لَعل گُهر زایَش را
سیر بینم دَمِ مُردَن رُخِ زیبایش را

چون دِگر وَعدهء دیدار قیامَت باشد
میرود سُوی سَفر خِیر و سَلامَت باشد

پِسرِ فاطمه چون نالهء زِینب به شِنید
چِشم بُگشود زِ هم خواهرِ خود را طَلبید
گُفت با او که مَرا عُمر به آخر به رِسید
دگر از زندگیّ من به نَما قَطعِ اُمید
رُو سُوی خِیمه که هِنگامِ گِرفتاری تُست
آخرِ عُمرِ من و اوّل بی یاری تُست

رُو سُوی خِیمه پَرستاری طِفلانَم کُن
جَمع اِطرافِ خود اَطفالِ پَریشانم کُن
ناله بر دردِ دلِ عابدِ گِریانم کُن
گِریه بر حالِ من اِی خواهرِ نالانم کُن

که پَس از من به غَم و غُصّه گِرفتار شَوی
به اِسیرانِ سِتم قافلهِ سالار شَوی

پَس بِناچار سُوی خِیمه رَوان شد زِینب
به فَغان آمد و نُومید زِ جان شد زِینب
دید چون شامِ سیَه روزِ جَهان شد زِینب
بارِ دیگر سُوی مِیدان نِگران شد زِینب

دید چون جِنّ و مَلک اَرض و سَما میگِرید
به سَرِ نِی سَرِ شاهِ شُهدا میگِرید

#جودی از پَنجهِء غم جامهء جان چاک نَما
اَشگ از دیده فُرو ریز و بِسَر خاک نَما
رَخنهِ از آهِ دلِ خویش بَر اَفلاک نَما
عَرضِ این حال بَر خواجهء لُولاک نَما

که تَنِ پاک حسین نَرم شد از سُمَّ سُتُور
سَرِ او گه بِسرِ نیزه و گَاهی به تَنُور

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 22:40
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

روضه غارت -(رَفتی و باز مَرا با تو حِکایَت باقی است) * علی شهودی

271

روضه غارت -(رَفتی و باز مَرا با تو حِکایَت باقی است) رَفتی و باز مَرا با تو حِکایَت باقی است
قصّهء سُوختَنِ خِیمه و غارَت باقی است

بر سرِ پِیکرت اِی پِیکرِ بی سَر زین بَعد
شُورِش و شیون و غُوغای قِیامَت باقی است

هر کُجا می نِگرم نَقشِ تُرا می بینَم
رَفته ای از تُو دو صَد نَقش و عَلامَت باقی است

آتَشی عِشقِ تُو اَفکندِه به دِلها که هَنوز
در دِلِ شیعه هَمان شُور و حَرارَت باقی است

گر چِه دَر ظاهر شد نُورِ جَمالَت خامُوش
نیک اگر بِنگری آن نُورِ هِدایت باقی است

گرمیّ مِهرِ تُو هَرگِز نَروَد از دِلِ ما
آتَشی هَست که در سینهء اُمّت باقی است

سَنگها گر چه شِکستَند تُرا آینِه لِیک
رَفتی و آینِه دَر آینِه حِیرت باقی است

لَحظه اِی چَند کُن اِی ماه سَرِ نِیزه دِرَنگ
که مَرا با سَرِ زُلفِ تُو حِکایت باقی است

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 23:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 احسان  نرگسی رضاپور

شور عاشورا -(ساربون / اومده گودال) * احسان نرگسی رضاپور

115

شور عاشورا -(ساربون / اومده گودال) ساربون / اومده گودال
خواهرت / داره می بینه
چشمای / تو چقد تاره
سینه ی / تو چه سنگینه ۲
می زنن / تو رو با نیزه
پیکرت / دیگه بی حاله
از تنت / یه چیزی برده
هر کسی / توی گوداله ۲
سیدی ابی عبدالله ۴

نیزه ها / که میان پایین
نفست / نمیاد بالا
سر تو / به روی نیزه
پیکرت / میون صحرا ۲
پاشو که / علم افتاده
حرمت / شده آواره
تو بگو / چه کنه زینب
با غم / گلوی پاره ۲
سیدی ابی عبدالله ۴

مرکبا / رسیدن از راه
تنتو / به زمین دوختن
می دیدی / از توی گودال
خیمه هات / چجوری سوختن ۲
نکنه / توی این صحرا
بسوزه / چادرِ زینب
پاشو که / پیش جسم تو
کعب نی / نخوره زینب ۲
سیدی ابی عبدالله ۴

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 22:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

نوحه عاشورا -(ای سلام خدا به کام عطشان تو) * رضا تاجیک

135

نوحه عاشورا -(ای سلام خدا به کام عطشان تو) ای سلام خدا به کام عطشان تو ۲
مانده روی زمین پیکر عریان تو
ای شه بی کفن / ماه صدپاره تن
ای حسین جان ای حسین جان ۲

می شود منتهی به تو مسیر نجات ۲
اشهد انک و قد اقمت الصلاة
تشنه ی سرجدا / خون بهایت خدا
ای حسین جان ای حسین جان ۲

السلام علی مرمل بالدما ۲
سربریده شدی حسین من بالقفا
می زنی دست و‌ پا / آه و واویلتا
ای حسین جان ای حسین جان ۲

ساربان آمده برای انگشترت ۲
غارتت می کنند مقابل مادرت
شده غارت تنت / کهنه پیراهنت
ای حسین جان ای حسین جان ۲

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 22:48
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شور گودال -(ای خسته تر از خسته / ای تشنه تر از تشنه) * عباس قانعی

177

شور گودال -(ای خسته تر از خسته / ای تشنه تر از تشنه) ای خسته تر از خسته / ای تشنه تر از تشنه
کی راه گلوتو بست / با سرنیزه و دشنه
یه مسلمون پیدا نمیشه
غارتت بی رحمانه میشه
التماسش کردم ولی شمر
از روی سینه ت پا نمیشه
آه - حرمت معجرمو شکست * تا دل مادرمو شکست
با ته نیزه، یه بی حیا * دم گودال سرمو شکست
یَومٌ عَلیٰ وَجهِ الثَّریٰ
یَومٌ عَلیٰ صَدرِ النبی

  • جمعه
  • 26
  • آبان
  • 1402
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 عادل لاله چینی

روضه گودال قتلگاه (وارد گودال گشت و نعره ای سویت کشید) * عادل لاله چینی

150

روضه گودال قتلگاه (وارد گودال گشت و نعره ای سویت کشید) وارد گودال گشت و نعره ای سویت کشید

بی هوا آمد لگد بر جسم و پهلویت کشید

آن حرامی بعد آن بنشست روی سینه ات

هر چه قدرت داشت با خنجر به حلقومت کشید

دید چون خنجر نبرّد بوسه گاه مصطفی

ناسزا می گفت و با مشتش بر آن رویت کشید

تا که برگرداند جسمت را به روی سینه ات

بی وضو پنجه میان مصحف مویت کشید

گفت با بغض علی سر را کُنم از تن جدا

از قفا با ضرب خنجر کل نیرویت کشید

  • یکشنبه
  • 7
  • مرداد
  • 1403
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • عادل لاله چینی
ادامه مطلب
 محمد مهدی روحی

دانلود سبک شور روز عاشورا -( ای نور دو دیده ی تر من ) * محمد مهدی روحی

2812
4

دانلود سبک شور روز عاشورا -( ای نور دو دیده ی تر من ) ای نور دو دیده ی تر من
ای تاج سرم برادر من
حرف از جدایی مزن عزیزم
ای پشت و پناه و یاور من
آقام آقام آقام حسین آقام حسین آقام
******
بی تو حرم غوغا شود ای وای
خواهر تو تنها شود ای وای
بعد تو سکینه ات برادر
آواره ی صحرا شود ای وای
آقام آقام آقام حسین آقام حسین آقام

شاعر : محمد مهدی روحی

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 15
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 15:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دانلود اشعار عاشورا به همراه سبک با صدای محمد حسین حدادیان-شور -( مادرتو ندیدن سرتو می بریدن ) *

6602
5

دانلود اشعار عاشورا به همراه سبک با صدای محمد حسین حدادیان-شور -( مادرتو ندیدن سرتو می بریدن ) مادرتو ندیدن سرتو میبریدن
روی سینه ات پرید و روی سینه ات دویدن
دستاش میلرزه خنجر می افته
با صورت رو خاک مادر می افته
دوباره خنجرو به روی حنجرت گرفت
سرت رو که برید روبه رو خواهرت گرفت
وای وای وای حسین ای حسین وای حسین وای
********
اومده مادر تو این دم اخر تو
با معجرش بیننده چند تا زخم سر تو
از بالای تل زینب میبینه
قاتل با چارو سینه ات میشینه
والشمر جالس سینه با ساق پا شکست
به تو لگد زد و کمر مصطفی شکست
دوباره پهلوی مادرت بی هوا شکست
وای وای وای حسین وای حسین وای حسین وای
********
نعلا و پیکر تو نعلا و حنجر تو
جاش رو چادر میمونه نعلا و خواهر تو
راهی شیب گودالت کردن
با سم مرکب پامالت کردن
واسرجت

  • شنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1394
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

اشعار روز عاشورا به همراه سبک/نوحه -( یا علی از نجف کن نگاهم ) * میثم مومنی نژاد

2934
8

اشعار روز عاشورا به همراه سبک/نوحه -( یا علی از نجف کن نگاهم ) یا علی از نجف کن نگاهم

نیمه جان شاهد قتلگاهم

سنگ و پیشانی عرش رحمان

تیر سه شعبه و قلب قرآن

آه و واویلا آه و واویلا

******

قلب عصمت پریشان به من شد

خواهرت با عدو هم سخن شد

دست خود را روی سر نهادم

تو زمین خوردی و من فتادم

آه و واویلا آه و واویلا

******

نوح کرببلا غرق خون شد

پیکر یوسفم لاله گون شد

پیش چشمم به غارت کفن رفت

از تن یوسفم پیرهن رفت

آه و واویلا آه و واویلا

شاعر : میثم مومنی نژاد

دانلود سبک

  • شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 حسین رئوفی

شام غریبان -( ماندم ، منو خیل اسیران ) * حسین رئوفی

2008

شام غریبان  -( ماندم ، منو خیل اسیران  ) ماندم ، منو خیل اسیران
منو اشک یتیمان
منو شام غریبان

یابن الزهرا حسین جان

گشته، غرق خون هستیِ من
زینبت مانده است و
یک صحرا پر ز دشمن

یابن الزهرا حسین جان

یکسو افتاده اکبر تو
یکسو از تازیانه
می گرید دختر تو

یابن الزهرا حسین جان

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 05:17
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

بگو کجایی پدر -(دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده) * محمدرضا سروری

666

بگو کجایی پدر -(دیدة من ، خواب تو را دیده   بوی تو در خرابه پیچیده) بگو کجایی پدر

دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟

بی تو خزان شد دل غمدیده مرغ درونم شده پَر چیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟

پیکرم از سوگ تو پاشیده ریشة جانم شده خشکیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
به خواب من آمدی و تاب مرا ربودی
هر طرفی نگه نمودم همه جا تو بودی

به کودکی شدم مثال پیران
میان این خرابة اسیران
شکسته ام من از غم جدایی
بیا مرا ببر ز شام ویران

چه مهربان چه دلربا ، رُخ به رُخم نمودی
میان گریه های من ، عشق مرا ستودی

دیدة من ، خواب تو را دیده بوی تو در خرابه پیچیده
بگو کجایی پدر ؟ چرا نیایی پدر ؟
******
یار سفر کرده از ای

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 11:57
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

به قتلگاه بی سر -(به قتلگاه بی سر حسین شده پرپر امان ازاین بیداد ز بی کسی فریاد) * محمدرضا سروری

1379
1

به قتلگاه بی سر -(به قتلگاه بی سر  حسین شده پرپر  امان ازاین بیداد  ز بی کسی فریاد) به قتلگاه بی سر
به قتلگاه بی سر حسین شده پرپر امان ازاین بیداد ز بی کسی فریاد
به دیده ی خواهر بریده شد حنجر امان از این بیداد ز بی کسی فریاد
وحید و بی لشکر مشبّکین پیکر امان از این بیداد ز بی کسی فریاد
غریب و بی یاور به حال غم آور امان از این بیداد ز بی کسی فریاد
******
عزیز زهرا بود شهید صحرا شد
انیس غمها بود غریب و تنها شد

حسین زهرا به دشت صحرا به خون خود غلتید
چو تیغ مرحب جلوی زینـب گلوی او ببـرید
به زیر خنجر نشانده حنجر که آسمان لرزید
دو دل شکسته دو یار خسته کنار او نالید

چه غمگنانه چه وحشیانه سرش جدا کردند
درون گودال نمـوده پامال تنـش رها کردند
به آل احمـد گل محمـد بسی جفـا کردند
نه ترس

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:04
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

در آخرین نگاه -(در آخرین نگاه به سوی خیمه گاه) * محمدرضا سروری

1332

در آخرین نگاه -(در آخرین نگاه   به سوی خیمه گاه) در آخرین نگاه

در آخرین نگاه به سوی خیمه گاه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه

خیام بی پناه صغیر بی گناه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه

میان اشک و آه دو چشمان به راه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه
******
حسین در زیر خنجر فتاده تشنه پرپر
هنوزم مانده جانی در آن صدپاره پیکر

فتاده پادشاه ، درون قتلگاه
به زیر خنجرِ ، لعین رو سیاه
یگانه دلبری ، ستاده غرق آه
کند به تلّ غم ، به گود خون نگاه

گلویش زیر خنجر
دو چشمش بر حرمگاه
تنش گردیده پرپر
حواسش در حرمگاه

نوای بی کسی با هر سکوتش می رسد ای وای
دو دست زینب اما در قنوتش می رسد ای وای

خیام بی پناه صغیر بی گناه
شکسته شد حسین به گود قتلگاه

در آخرین نگاه به سوی خی

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب

مصائب امام سجاد -(با تماشای آب می‌گرید) * عادل حسین قربان

554

مصائب امام سجاد  -(با تماشای آب می‌گرید) با تماشای آب می‌گرید
یادِ طفلِ رباب، می‌گرید

روزها گریه می‌کند، شب‌ها،
دیده اش جای خواب، می‌گرید

هرکه پرسید، هرچه از این مرد،
در ازای جواب، می‌گرید

با دلی غم گرفته و قلبی،
از مصیبت کباب، می‌گرید

ظهرِ روزِ دهم، چه دیده مگر
که چنین بی‌حساب، می‌گرید؟

وارثِ کربلا، چرا این‌قدر،
شده خانه خراب، می‌گرید؟

سرِ بازار، روی دستِ اسیر،
تا ببیند طناب، می‌گرید

یادِ آن صورتی که در صحرا،
شده با خون، خضاب، می‌گرید

"دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ ‏زِياد"
یادِ بزمِ شراب، می گرید

  • پنج شنبه
  • 27
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 19:49
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

گودال قتله گاه-زبانحال زینب کبری * محمد مهدی عبدالهی

3307
15

گودال قتله گاه-زبانحال زینب کبری یا اخا،جانم فدای لحطه های آخرت
ناله از دل می کشیدم با نگاه پیکرت
شمر ملعون آمد و سر را بریده از قفا
مادرت زهرا شده زائر به بالای سرت
یک طرف افتاده سر امّا ببین شیبُ الخضیب
آن طرف افتاده جسم نازنین و اطهرت
من کجا،مقتل کجا،کرب و بلایت یا حسین
هر طرف دیدم حسینم، آیه های پرپرت
جان من،اهل حرم در شور و شین افتاده اند
مانده ام من با نواهای لطیف دخترت
از عطش، طفلان تشنه ،حسرت ساقی خورَند
یک صدا نجوایشان شد،خوش به حال اصغرت
ارباً اربا شد علی اکبر وَ مویت شد سپید
بر سر و سینه زدی در پیش جسم اکبرت
من چه گویم در غم هجر تو ،ای سرو رشید
تو که رفتی عاقبت بیچاره شد این خواهرت
جمله آخر وَ دیگر بس کنم این ناله

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش) *

2705
0

شعر روز عاشورا (زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش) زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش
میان خیمه ها پیچید بی شرمانه تا آتش
به همراه عطش راه تو را از چار سو بستند
تمام سنگها سر نیزه ها و زخم با آتش
تو در یک سوی میدان اشتیاق مرگ هم با تو
و در آن سوی دیگر لشکر و یک کربلا آتش
به جز آتش چه کس می کرد یاری کودکانت را
نمی شد با غریبان گر به صحرا آشنا آتش
و بودی آن چنان تنها که در آن ظهر خون آلود
پی غم خواری تو شعله ور شد هر کجا آتش
نمی پرسی چگونه خواهرت مردانه پیموده است
مسیر خیمه تا گودال و از گودال تا آتش!؟
چه می شد خشک می شد دستهای فتنه آن قوم
همانهایی که می بردند سوی خیمه ها آتش
اسماعیل سکاک

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح) *

5657
10

شعر روز عاشورا (خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح) خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح
خون همیشه جاری مولاست ذوالجناح
یک قطره آفتاب به وی تنت نشست
بوی خدا ز یال تو برخاست ذوالجناح
خورشید در میانه میدان شهید شد
خفاش در هیاهو و غوغاست ذوالجناح
چون گرد باد خشم مپیچ و مرو بمان
این جا سوار توست که تنهاست ذوالجناح
هفتاد و دو ستاره و یک آفتاب سرخ
منظومه حماسی فرداست ذوالجناح
حسین عبدی

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت) *

4029
16

شعر روز عاشورا (خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت) خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت
بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت
آبی که دستبوس عطش بود شعله زد
آتش، سراغ خیمه ی رنگین کمان گرفت
ابری برای گریه نیامد ولی زسنگ
خون، غنچه غنچه خاک تو را در میان گرفت
" اسبی ز سمت علقمه آمد" دگر بس است
تیری امام آینه ها را نشان گرفت
مانده است در حکایت این سوگ، شعر من
چندان که جسم سوخت و آتش به جان گرفت
از آخرین شراره چنین می رسد به گوش:
باید تقاص عافیت از کوفیان گرفت
" سید ضیاء الدین شفیعی

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (نه تنها خيمه گاهم ز آتش بيگانه مي‌سوزد) *

2476
1

شعر روز عاشورا (نه تنها خيمه گاهم ز آتش بيگانه مي‌سوزد) نه تنها خيمه گاهم ز آتش بيگانه مي‌سوزد
که بنياد وجودم، از غم جانانه مي‌سوزد
در خونين ز چشمانم، به دامن، چون نيفشانم؟
که پيش ديدگانم، کودکي در دانه مي‌سوزد
تو سوداي حسيني بين، که شد بيعانه اش اکبر
دل عشاق تا محشر، ازين بيعانه مي‌سوزد
لب خشک علي اصغر، شکوفا لاله کوثر
درين صحرا ز جور زاده مرجانه مي‌سوزد
هماي رحمت حق، ذوالجناحش بي سوار آمد
ز راه آتشين من، مگر اين لانه مي‌سوزد؟
من از داغ عزيزانم، چنین گریان وسوزانم
که باغستان زهرا را، گل و گلخانه مي‌سوزد
دل بشکسته ام، يا رب ندارد جز تو دلداري
تو صاحبخانه اي آخر، نظر کن، خانه مي‌سوزد
(حسان)، از داغ ثارالله، فروزان آتش غم شد
دل هر ذره چون خورشيد ازين

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (ديگر مکن به هيچ کجا گفتگوي آب) *

2922
1

شعر روز عاشورا (ديگر مکن به هيچ کجا گفتگوي آب) ديگر مکن به هيچ کجا گفتگوي آب
چون مي‌رود به پيش همه ، آبروي آب
از هر کجا که مي‌گذرد ، ناله مي‌کند
از چشمه ، آب ، چونکه روان شد به جوي آب
در باغ و راغ ، زمزمه غم فزاي اوست
از غصه ، چين فتاده ، به روي نکوي آب
آن آب رودخانه ، که در دشت مي‌دود
گوئي عزيز گم شده دارد ، به کوي آب
ديوانه وار ، مي‌دود و ، ناله مي‌کند
پيچد به کوه ، ناله غم ، در گلوي آب
سرگشته ،بي قرار ، به هر شهر و هر ديار
بنگر به هر زمان و مکان ، جستجوي آب
پيوسته ، سر به ساحل درياي غم زند
آن موج بي قرار ، که خيزد به روي آب
اين اضطراب آب ، کجا هست بي سبب
بيهوده نيست ، حسرت پرهاي و هوي
آب روزي عزيز فاطمه شد خواستار او
حاضر نشد به خدمت او

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد) *

2825
3

شعر روز عاشورا (بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد) بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد
شورو نشور واهمه دركمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله درشش جهت فكند
هم گريه برملائك هفت آسمان فتاد
هرجا كه بود آهويي ازدشت پا كشيد
هرجا كه بود طائري ازآشيان فتاد
شد وحشتي كه شورقيامت ز ياد رفت
چون چشم اهل بيت برآن كشتگان فتاد
ناگاه چشم دخترزهرا درآن ميان
برپيكرشريف امام زمان فتاد
بي اختيارنعرۀ هذا حسين ازاو
سرزد چنانكه آتش او درجهان فتاد
پس با زبان پرگله آن بضعۀ بتول
رو به مدينه كرد كه يا ايّها الرّسول
اين كشته فتاده به هامون حسين تست
وين صيددست وپا زده درخون حسين تست
اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست
زخم ازستاره برتنش افزون حسين تست
اين خشك لب فتاده وممنوع ازفرات
كزخ

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (بــيــــاد عــــزيــــز دل بـــــوتـــــــراب) *

2226
1

شعر روز عاشورا (بــيــــاد عــــزيــــز دل بـــــوتـــــــراب) بــيــــاد عــــزيــــز دل بـــــوتـــــــراب
دلـم گشته پرخون و چشمم پـرآب
بــمـــاه مــحـــرم بـــدشـــــت بـــــــــلا
شد از جور عدوان چو قحطي آب
پــس از قـتــل يــاران و انــصــــار او
جـوانـــان ديـــن آل خـــتـــم مـآب
حـسـيـن عــلــي مــرد مــردان عـشق
روان شد به ميدان كين با شتاب
چـو پـروانـه بـر گـرد شـمـع رخــــش
گـرفـتــنـد طـفلان ز اسبش ركاب
يــكـــي گــفـــت بــابــا كـجـا مي روي
الا اي شـهـنــشــاه مـالـك رقاب
ســكــيــنـــه بـــشــــد ســـــد راه پـــدر
سـتـاره سـتـاره بـر مــاهــتـــــاب
پــدر جـــان دمــي خــاطـــرم شـاد كـن
كــه ديدار ما شد به روز حساب
پــيــاده شـد از اســب س

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها) *

3817
9

شعر روز عاشورا (در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها) در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها
گـفـتا چنين خون خدا زينب بيا زينب بيا
اي خـواهـر غــم پــرورم وي يــادگــار مــادرم
دخـت عـلـي مـرتـضـا زينب بيا زينب بيا
در جستـجو بـا چـشم تر بر هر طرف داري نظر
ره گم نكرده خواهرا زينب بيا زينب بيا
مـن بـا تو بودم همسفر اي خواهر خونين جگر
تـا گـويـمـت بـار دگر زينب بيا زينب بيا
از ظلم و جور كوفيان شد پيكرم در خون طپان
پـامـال سـم اسـبـهـا زيـنـب بيا زينب بيا

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:48
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (كـشـتـه ديـن گـفـت خـواهـم بـا خـدا سـودا كنم) *

3536
3

شعر روز عاشورا (كـشـتـه ديـن گـفـت خـواهـم بـا خـدا سـودا كنم) كـشـتـه ديـن گـفـت خـواهـم بـا خـدا سـودا كنم
مـيـروم در كــربـ‍ـلا تــا نـهـضـتـي بـرپـا كنم
مـن حـسـيـنـم نـوگـل بـسـتـان زهــراي بـتــول
حكـم يـزدان را مـيـان مـسـلمين اجرا كنم
مـيـروم تـا داد مـظـلـومــان سـتــانــم از يـزيـد
ديــن خـيــرالــمـرسـلـيـن را تا ابد احيا كنم
مـيـروم بـا دشـمـن قـرآن بـجـنـگـم چون علي
روزگــار ظـالـمـيــن را چـون شب يلدا كنم
مـيـروم بــا خــون يـــاران و جــوانـان عـزيز
آبـيـاري گـلــسـتــان عـتـرت طــاهــا كـنــم
مـيـروم تـــا از دم تــيـــغ عـــدالـــت تـــا ابـــد
نـقـش ظـالـم نـاپـديـد از صـفحه ي دنيا كنم
مـيـروم تـا ريـشــه كــن ســازم بـنـاي ظلم را
مـيـــ

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:51
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (لاجرم آن شاهد صبح ازل) *

3463
3

شعر روز عاشورا (لاجرم آن شاهد صبح ازل) لاجرم آن شاهد صبح ازل
پادشاه دلبران عزوجل
چون جمال بی مثال خود نمود
ناظران را عقل و دل از کف ربود
پس شراب عشقشان در جام (پيمانه)ريخت
هر يکی را در خور اندر کام ريخت
باده شان اندر رگ و پی جا گرفت
عشقشان در جان و دل مأوا گرفت
جلوه ی معشوق شور انگيز شد
خنجر عاشق کشی خونريز شد
پس به راه امتحان شد رهسپار
خواست تا پيدا کند آلات کار
بانگ برزد فرقه ی ناکام را
بی نصيبان نخستين جام را
کای زجام اولين تان اجتناب
جام ديگر هست ما را پر شراب
ظلم می ريزد از اين لبريز جام
ساقيش جام شقاوت کرده نام
مستی آن عشرت و عيش و سرور
نشئه ی آن نخوت و تاز و غرور
هر دو می ليکن مخالف در خواص
هر يکی را نشأه يی ممتاز و خاص
آن ي

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (چون خودی را در رهم کردی رها) *

3645
3

شعر روز عاشورا (چون خودی را در رهم کردی رها) چون خودی را در رهم کردی رها
تو مرا خون، من ترایم خونبها
هرچه بودت، داده ایی اندر رهم
در رهت من هر چه دارم می دهم
شاه گفت ای محرم اسرار ما
محرم اسرار ما از یار ما
گرچه تو محرم به صاحبخانه ایی
لیک تا اندازه ای بیگانه ایی
آنکه از پیشش سلام آورده ایی
وآنکه از نزدش پیام آورده ایی
بی حجاب اینک هم آغوش منست
بی تو رازش جمله درگوش منست
از میان رفت آن منی و آن تویی
شد یکی مقصود و بیرون شد دویی
گر تو هم بیرون روی نیکوترست
زآنکه غیرت آتش این شهپرست
جبرئیلا رفتنت زینجا نکوست
پرده کم شو در میان ما و دوست
رنجش طبع مرا مایل مشو
در میان ما و او حایل مشو
از سر زین بر زمین آمد فراز
وز دل و جان برد بر جانان نماز

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:59
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (شب رسید و روز عاشورا گذشت) *

8661
12

شعر روز عاشورا (شب رسید و روز عاشورا گذشت) شب رسید و روز عاشورا گذشت
سوختند آن خیمه و خرگاه را
در دل شب زینب بی خانمان
ترک کرد آن سوخته خرگاه را
روی تل آمد بدل خوف و هراس
کرد پنهان در دل خود آه را
جانب میدان همی کردی نگاه
تا به بیند وضع قربانگاه را
نوجوانان را بخون آغشته دید
هم بغارت رفته عز و جاه را
ناگهان اندر میان کشتگان
سار بانرا دید جوید شاه را
اهرمن قصد سلیمانکرده است
تا ببرد دست شاهنشاه را
نور مه او را کشد بر قتلگاه
تا بریزد خون ثارالله را
چاره را – از هر طرف مسدود کرد
تا که برگرداند- آن گمراه را
رو بسوی آسمان کرد- اشگبار
کاسمان پنهان کن امشب ماه را
لحظة رخسار مه را تیره ساز
ساربان تاگم نماید راه را
استاد ابوالقاسم مجتهد

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (شيعتــــي يا كـــرام يا عظـــام المقــــام) *

10785
63

شعر روز عاشورا (شيعتــــي يا كـــرام يا عظـــام المقــــام) شيعتــــي يا كـــرام يا عظـــام المقــــام
فانـــدبوا ياحسيـــن بفــؤاد حــــــزيــــن
شيعتي إني غريب بين أقوام بغاة
وأنا الضامي وأسقى من كؤوس النائبات
قطعوا رأسي ظلماً بسيوف مرهفـــات
رفعوه بعد قتلي فوق أطراف القــناة
ذاك رأســـي مشال في رماح طوال
وقطيــــع الوتيــــن بفؤاد حزيـــــــن
شيعتي إن غاب عنكم في سماء الموت فرقد
فاذكروا الأكبر لما غاله السيف المجـــرد
واقتيلاً فوق الأرماح والأسياف سجــد
وبه قد صرعوا فوق الثرى جسم محمد
وشبيه الرســـــول وطأتــــه الخيـــول
وفقدت البــــــــنين بفؤاد حزيـــــــن
شيعتي ما إن سمعتم من مناد وأخاه
فاذكروا العباس لما قطعت منه يداه
جئته نحو الفرات قاصداً كي

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (در میان قتلگه افتاده بود) *

5420
14

شعر روز عاشورا (در میان قتلگه افتاده بود) در میان قتلگه افتاده بود سر به خاک پر ز خون بنهاده بود زیر دست وپای دشمن آن غریب دست و پا می زد به هر امن یجیب خصم روی سینه اش بنشسته بود استخوانهایش همه بشکسته بود زینت دوش نبی بی سر شده پاره زیر تیغ کین ، خنجر شده ای کلیم الله زینب یا حسین ذکرت اینک چیست بر لب یا حسین چیست این ذکرت که آبم می کند با اناالعطشان کبابم می کند ای عزیز مادر ای نور دو عین میوه قلبم فدایت، یاحسین ای بریده سر که قلبت پاره شد از کف مادر به جنت چاره شد باز شد آغوش مادر بهر تو اشک شد جاری ز حلق نحر تو
آه از آه و فغان مصطفی
وای از آوای جان مرتضی

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 03:47
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا (بتاب ای مه که زینب دل غمین است) *

12946
19

شعر روز عاشورا (بتاب ای مه که زینب دل غمین است) بتاب ای مه که زینب دل غمین است
پریشان دل ز مرگ شاه دین است
بتاب ای مه رقیه دل کباب است
ز مرگ باب خود در پیچ و تاب است
بتاب ای مه تو بر گلهای زهرا
که پرپر گشته در این دشت و صحرا
بتاب ای مه که اندر پای گلها
فتاده باغبان از جور اعدا
بتاب ای مه که اندر شور و شینم
پریشان دل من از مرگ حسینم
بتاب ای مه که بینم کودکانم
سرشک غم رود از دیدگانم
خداحافظ حسین با وفایم
که من عازم سوی شام بلایم
تویی در کربلا بی یار و تنها
من اندر شام غم بی آشنایم
بروی نی سرت از کوفه و شام
بود هم مونس و هم رهنمایم
ترا امشب نگهبان ساربان است
من اندر کوفه در بند بلایم
یوسفعلی یوسفی

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 03:52
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد