روز عاشورا

مرتب سازی براساس
 علی اصغر یزدی

قتلگاه -(گهواره را به قیمت ارزان فروختند) * علی اصغر یزدی

1370
2

قتلگاه -(گهواره را به قیمت ارزان فروختند) امام حسین علیه السلام

زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود

آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود

می خواستی که دین حقیقی بیان کنی
اما سپاه شمر در صدد ارتداد بود

هر کس رسید ضربه به قصد ثواب زد
قرآن بی علی ثمرش، این فساد بود

بعد از مصاف سعد لعین در خیال ری
می زد شراب و در دل خود شاد شاد بود

گهواره را به قیمت ارزان فروختند
بازار چوب کوفه از این رو کساد بود

بغض علی ست علت این ظلم آشکار
در قتلگاه جنگ سره اعتقاد بود

علی اصغر یزدی

  • سه شنبه
  • 27
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • علی اصغر یزدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 علی اصغر یزدی

قتلگاه -(انگشترت را در دل صحرا نمی زارند) * علی اصغر یزدی

1251
1

قتلگاه -(انگشترت را در دل صحرا نمی زارند) علي اصغر يزدي:
سید الشهدا_علیه السلام

جایی برای گفتن اما نمی زارند
وقتی که یک لحظه تو را تنها نمی زارند

چشم حسودان سپاه شمر بی تردید
قد اباالفضل تو را رعنا نمی زارند

آنان که بر پیراهنت بردند سوء قصد
انگشترت را در دل صحرا نمی زارند

با این هجوم تیغ و نیزه بر تنت قطعا
جایی برای بوسه ی زهرا نمی زارند

آنان برای رأس تو پاداش می گیرند
پس بی جهت سر به سر سرها نمی زارند

فکری به حال زار زینب کن میان راه
وقتی که یک لحظه تو را تنها نمی زارند

علی اصغر یزدی

  • چهارشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 05:13
  • نوشته شده توسط
  • علی اصغر یزدی
ادامه مطلب
 میلاد  حسنی

گودال قتلکاه -(مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید) * میلاد حسنی

1590

گودال قتلکاه -(مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید) مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب
باد مخالف آمد و ابر بلا رسید
بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد
وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
از تل زینبیه سرازیر شد زنی
آری رسید خواهرش اما کجا رسید
جایی که حنجری شده درگیر خنجری
جایی که جان او به لب تیغ ها رسید
جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال
هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید
برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت
ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید

  • چهارشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 20:50
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

مدح ومرثیه امام حسین(ع) -(سخن از عشق تو شد گرچه به اجمال آمد) * محسن ناصحی

1273

مدح ومرثیه امام حسین(ع) -(سخن از عشق تو شد گرچه به اجمال آمد) سخن از عشق تو شد گرچه به اجمال آمد
گفتم از نام تو غم نیز به دنبال آمد
نیّت این بود که جان نذر تو باشد ، یک شب
استخاره زدم و سوره ی انفال آمد
تا که گفتم بأبی أنتَ و أمی ، پدرم
بوسه زد روی لبم بسکه دلش حال آمد
"عارف از خنده ی می در طمع خام افتاد "
طمع خام نبود آنچه در این فال آمد
بی سرو دست شد آن کس که تو را خواست حسین!
فطرس آن لحظه شفا یافت که بی بال آمد
ده شب از سال چنان ریخت گناهانم که
فکر کردم رمضان رفته و شوّال آمد
کربلایی شدنِ بی تو یزیدی شدن است
بر لب ما صلواتی است که با آل آمد
کشته ی اشک ! چه سرّی است که تا نام تو رفت
اشک جاری شد و با روزی هرسال آمد
آیه ها یک به یک افتاده مقطّع بر خاک
چه

  • چهارشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 20:55
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

امام حسین ع -(این عشق چه عشقی ست که سر را ز قفا داد، بی منت و بی واهمه بر تیغِ جفا داد!) * هستی محرابی

1011

امام حسین ع -(این عشق چه عشقی ست که سر را ز قفا داد، بی منت و بی واهمه بر تیغِ جفا داد!) ‍ #السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین_ع

این عشق چه عشقی ست که سر را ز قفا داد
بی منٌت و بی واهمه بر تیغِ جفا داد

این خون چه خونی ست به رگهای حسین است
هم دست جدا پای جدا فرق جدا داد

مظلوم حسین جانم، مظلوم حسین جانم

این نام چه نامی ست که به عالم بقا داد
با شوقِ شهادت همه را درسِ وفا داد

این ماه چه ماهی ست که خورشیدِ محرم
هستی همه را در سفرِ کرببلا داد

مظلوم حسین جانم، مظلوم حسین جانم

این داغ چه داغی ست که تقدیر و قضا داد
بر سینه ی عشاقِ ولا شورِ عزا داد

این راز چه رازی ست که ماند از همه مبهم
هر رنج و بلا را همه بر آلِ عبا داد

مظلوم حسین جانم، مظلوم حسین جانم

این درس چه درسی ست به ما کرب

  • پنج شنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 18:12
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

مرثیه خوان غصه هایش آسمان بود ( شهادت امام حسین (ع)) * لیلا علیزاده

1002
1

مرثیه خوان غصه هایش آسمان بود ( شهادت امام حسین (ع)) مرثیه خوان غصه هایش آسمان بود
آن لحظه ها بی شک خدا هم روضه خوان بود

دردی که او را عاقبت انداخت از پا
زخم فراوانش که نه....داغ جوان بود

حتی برای سنگ ها آغوش وا کرد
در گوشه گودال هم او مهربان بود

انگشتر ش را چون پدر بخشید اما
این بار سائل در لباس ساربان بود

مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی
با این همه، در بین صحرا بی نشان بود

یک کاروان در سایه اش میرفت آرام
اما خودش بر روی نی بی سایبان بود

  • دوشنبه
  • 9
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 20:05
  • نوشته شده توسط
  • Leila Alizadeh
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

غزل امام حسین علیه‌السلام حضرت سکینه علیهاالسلام -(از اسب فرود آی و ببین دختر خود را) *استاد محمد جواد غفورزاده

1322
1

غزل امام حسین علیه‌السلام حضرت سکینه علیهاالسلام -(از اسب فرود آی و ببین دختر خود را) از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
تنها مرو ای همسفر، از خیمه به صحرا
همراه ببر، باغ گل پرپر خود را
تا قلب سکینه، کمی آرام بگیرد
بگذار روی شانهٔ گل‌ها، سر خود را...
با رفتن خود، ای گل داودی زهرا
پاییز مکن، باغ بهارآور خود را
بگذار که تا روی تو را سیر ببینم
آرام کنم، خاطر غم‌پرور خود را
یوسف به تماشای تو آمد، که بپوشی
پیراهن دل‌بافتهٔ مادر خود را
در هیچ دلی، ذرّه‌ای اندوه نماند
بگشاید اگر لطف تو بال و پر خود را
گر بر سر آنی، که به مهمانی خنجر
در باغ شهادت، بِبَری حنجر خود را
چون موج بکش، بر سَرِ این ساحل غمگین
یکبار دگر، دست نوازشگر خود را...

  • پنج شنبه
  • 6
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 13:53
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

بال پرواز -(بال پرواز گشائید یاران) * محمدرضا سروری

760
1

بال پرواز -(بال پرواز گشائید یاران) بال پرواز

بال پرواز گشائید یاران
سوی حق رو نمایید یاران
بذل جان را نمائید یاران
دیگر از تن در آیید یاران
شهد وصلت چشائید یاران
******
یاوران گر سعادت جویید
عاشق دلبر مه رویید
طالب فیضی و ره پویید
هر دم از وصل دلبر گویید

گوش بر من نمایید یاران
بال پرواز گشائید یاران
******
شده هنگامة جان دادن
موسم سر به کف بنهادن
روبروی ستم ایستادن
بر سر خاک عشق افتادن

راهی ذی سرائید یاران
بال پرواز گشائید یاران
******
در ره دین بباید کوشید
جامة سربلندی پوشید
بر ستم پیشگان بخروشید
جام نوش شهادت نوشید

مست جام بقایید یاران
بال پرواز گشائید یاران
******
سوی افلاک بباید پر زد
به سر قلّة ایمان سر زد
به در ملک سع

  • سه شنبه
  • 13
  • فروردین
  • 1398
  • ساعت
  • 18:00
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا سروری
ادامه مطلب

در جستجوی کربلا -(باید به دنبال صدایی در خودم باشم) * مریم سقلاطونی

748

در جستجوی کربلا -(باید به دنبال صدایی در خودم باشم) باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم

حالم به‌هم‌خورده از این «ابن‌سیاهی»ها
باید به فکر روشنایی در خودم باشم

بعد از هزار و سیصد و خورشید عاشورا
باید به فکر جابه‌جایی در خودم باشم

زینب شوَم در سعی زنجیر و صفای خون
میراث‌دار کربلایی در خودم باشم

باید سراپا زخم باشم، بگذرم از خویش
تا صاحبِ خون خدایی در خودم باشم

غمگینم و از غم بساط گریه‌ام جور است
باید شب ماتم‌سرایی در خودم باشم

::

هر شب گرفتار بلایی در خودم هستم
چشم انتظار کربلایی در خودم هستم

حال غریبی دارم و از داغ لبریزم
محتاج تغییر هوایی در خودم هستم

گاهی ابوسفیانی‌ام... گاهی یزیدی... گاه،
در جستجوی نینوایی

  • جمعه
  • 6
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:41
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین علیه‌السلام حضرت علی اصغر علیه‌السلام حضرت قاسم علیه‌السلام حبیب بن مظاهر علیه‌السلام حر ریاحی علیه‌السلام -(می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است) * دکتر علی موسوی گرمارودی

761

متن شعر امام حسین علیه‌السلام حضرت علی اصغر علیه‌السلام حضرت قاسم علیه‌السلام حبیب بن مظاهر علیه‌السلام حر ریاحی علیه‌السلام -(می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است) می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است

پندارم آن‌که پشت فلک نیز خم شود
زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است

یک نیزه از فرات حقیقت، فراتر است
آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است

ما مردگانِ زنده کجا، کربلا کجا!
بی تشنگی چه سود گر آبی فراهم است

جز اشک، زنگِ غفلتم از دل، که می‌برد؟
اکنون که رنگِ حیرتِ آیینه، دَرهم است

امّا دلی که خیمه به دشتِ وفا زند
آیینۀ تمام‌نمای محرّم است

وین شوق روشنم به رهایی که در دل است
آغاز آفتاب و سرانجامِ شبنم است

آه ای فرات! کاش تو هم می‌گریستی
آسوده، بی‌خروش، روان بهرِ کیستی...

این کاروان که عازم سرمنزل دل است
فارغ ز ره گشودن منز

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:01
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر غزل امام حسین علیه‌السلام نماز ظهر عاشورا -(اذان می‌افکند یکباره در صحرا طنینش را) * مهدی جهاندار

2786
0

متن شعر غزل امام حسین علیه‌السلام نماز ظهر عاشورا -(اذان می‌افکند یکباره در صحرا طنینش را) اذان می‌افکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا می‌زند مردی دوباره آستینش را

وضو می‌سازد از خون گلوی خود چه راز است این؟
که می‌داند گوارایی آب آتشینش را؟

سراپا نیتی دارد به ترک پا و سر آن‌جا
که می‌بیند به مرگ خویشتن احیای دینش را

به خون تکبیرة‌الاحرام می‌بندد به ظهر عشق
که بسپارد به تیغ کج، قیام راستینش را

خودش هم خوب می‌داند چه کس در انتظار اوست
چه با احساس می‌خواند نماز آخرینش را

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

من شعر عاشورا -(من در همین شروع غزل، مات مانده‌ام) * قربان ولیئی

733

من شعر عاشورا -(من در همین شروع غزل، مات مانده‌ام) من در همین شروع غزل، مات مانده‌ام
حیران سرگذشت نفس‌هات مانده‌ام

خیمه، حریق، همهمه، شمشیر، دست، سر
مبهوت در هجوم اشارات مانده‌ام

«هَل مِن...» چه بر صحیفۀ سی‌پاره رفته است؟
در گردباد چرخش آیات مانده‌ام

من های‌های زخم تو را ضجّه می‌زنم
مجروح آن ترنّم «هیهات…» مانده‌ام...

باید شهید بود و تو را خون‌چکان سرود
شرمنده‌ام، اسیر عبارات مانده‌ام

منبع: شعر هیئت

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر رباعی امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا(گودال قتلگاه) -(منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود) * حسین رستمی

1014
1

متن شعر رباعی امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا(گودال قتلگاه) -(منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود) منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خورشیدبرادرم! تو که می‌رفتی
انگار غروب عمر زینب شده بود

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:31
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر عباسی

شعر روز عاشورا -(زمین کربلا همه غوغا شده ) * امیر عباسی

3275
3

شعر روز عاشورا -(زمین کربلا همه غوغا شده ) زمین کربلا همه غوغا شده
بزن ناله زِ جان که عاشورا شده
روز سرخ تقدیر،فتح خون بر شمشیر
یاحسین یا حسین ...

میان قتلگه حسین افتاده است
لب تشنه ببین که او جان داده است
شاهدش داور است،پیکرش بی سر است
یاحسین یا حسین...

کُنَد آه و فغان سکینه دخترش
زند زهرا به سر کنار پیکرش
گوید با چشم تر،ای غریب مادر
یاحسین یا حسین...

  • یکشنبه
  • 13
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 09:28
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمینه)از رو بلندی دارم می بینم * محمود اسدی

1202
2

(زمینه)از رو بلندی دارم می بینم از رو بلندی دارم می بینم
بی اختیار رو زمین می شینم
یکی،سنان زد به بازوی تو
نیزه فرو کرد به پهلوی تو
چقده شلوغه گودال بدنت شده لگدمال
نزن این قدر پروبال نزن این قدر پروبال
ای داداش مادرت رفت از هوش
میرسه صدای سم مرکب برگوش
حاجت نیست نعل نو بر تنت
نعل کهنه بس بود برا پاشیدنت

به دست و پایم لرزه فتاده
به خاک حسینم صورت نهاده
شکسته دیدم آیینه ی تو
قاتلت اومد رو سینه ی تو
بی حیا جسمتو چرخوند دل مادرت رو سوزوند
کاشکی زینبت نمی موند کاشکی زینبت نمی موند
تو گودال سراسیمه اومد
اول از رو کینه با لگد بر تو زد
می مردم نمی دیدم نامرد
چجوری رگهای گلوتو پاره کرد
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • یکشنبه
  • 3
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 01:13
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 عادل لاله چینی

مرثیه عاشورایی (نشسته ام بنویسم زغربتت آقا) * عادل لاله چینی

1062
2

مرثیه عاشورایی (نشسته ام بنویسم زغربتت آقا) نشسته ام بنویسم زغربتت آقا
سرم به سجده بود روی تربتت آقا
زغربت تو چه گویم زبان نمی چرخد
به اشک دیده نویسم مصیبتت آقا
مثال سنگ سیه گشته قلب دشمن ها
به خرجشان نرود وعظ و دعوتت آقا
سیه دلان حرامی چو بی کست دیدند
به ناسزا بشکستند حرمتت آقا
رجز چو خواندی و تا نام مرتضی بردی
به خنده مسخره کردند نسبتت آقا
حرامیان همه دنبال کشتنت بودند
به فکر غارت اموال عترتت آقا
میان لشکریان صحبت از سرت باشد
ببین که چانه زنند،روی قیمتت آقا
به پیش چشم تو عالم،دگر سیه گشته
زپیکر تو برون رفته قوتت آقا
صدای العطشت جان عالمی را سوخت
نگر چه کرده به دلها مصیبتت آقا
به روی نیزه بخواندی تو آیه ی قرآن
فدای لحن و صدای تلاوتت آق

  • یکشنبه
  • 3
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 09:42
  • نوشته شده توسط
  • عادل لاله چینی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)آداب قربانی/بر زمین مانده تنت ای یوسف زهرای من * محمود اسدی

1224
1

(غزل)آداب قربانی/بر زمین مانده تنت ای یوسف زهرای من بر زمین مانده تنت ای یوسف زهرای من
مانده ای تنها تنها،یاور تنهای من

دست خود بر سر زدم تا سر نهادی روی خاک
تا زدی تو دست و پا لرزید دست و پای من

سخت تر از سر بریدن،دیدن این صحنه هاست
کاش من بودم به جای تو،تو بودی جای من

بعد قربانی تن مذبوح،قسمت می کنند
شد تنت تقسیم قبل سر بریدن،وای من

ای برادر،دختر دردانه ات با اشک و آه
دائما می پرسد از من،که چه شد بابای من

با همان دستی که انگشتی ندارد لطف کن
دست شائق را بگیر،ای جان من آقای من
********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • یکشنبه
  • 3
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب

متن شعر غزل روز عاشورا -(شه لب تشنگان می گفت زیر تیغ قاتلها ) * حسامی مهولاتی

3001
3

متن شعر غزل روز عاشورا -(شه لب تشنگان می گفت زیر تیغ قاتلها  ) شه لب تشنگان می گفت زیر تیغ قاتلها

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

به غیر از شاه مظلومان نبینی عاشقی صادق

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

سر شهزاده اکبر چون ز شمشیر ستم بشکافت

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

بگو آماده شو زینب که بعد از ظهر عاشورا

جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها

نهان شد زیر خاکستر سر شاه شهید اما

نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

چو شب شد ،غرق وحشت در بیابان کودکان گفتند:

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ...

  • پنج شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

تکیه بر نیزه_به روی ذوالجناحش جا ندارد * اسماعیل تقوایی

1160
1

تکیه بر نیزه_به روی ذوالجناحش جا ندارد تکیه برنیزه
به پشت ذوالجناحش جا ندارد
زده تکیه به نیزه نا ندارد

نگاهش غمزده سوی خیامست
عدوی بی حیا پروا ندارد

شهیدان را صدا زد بهر یاری
ولی یک پاسخ از آنها ندارد

صدای هل منش بر گوش آید
ولی یاری در این صحرا ندارد

به این حالش مناجاتی بخواند
به سر جز مرگ خود سودا ندارد

الهی راضیم بر این قضایت
به قلب من بجز تو جا ندارد

دگر براو زهر سو حمله کردند
توانایی بر آن دعوا ندارد

بیفتاده به مقتل غرق خونش
نجات او دگر معنا ندارد

لعینی آمد وبر سینه بنشست
ز بهر دفع او یارا ندارد

فتاده موی سر دردست قاتل
که رحم این قاتل رسوا ندارد

بمیرم از قفا سررا جدا کرد
حیا از حضرت زهرا ندارد

تن بیسر رهاشد بین گودال

  • سه شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 00:39
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

متن شعر دوبیتی عاشورا -(کجایی که شبِ غم آخر اومد) * حسن لطفی

1472

متن شعر دوبیتی عاشورا -(کجایی که شبِ غم آخر اومد) کجایی که شبِ غم آخر اومد
ببین آهِ دوبیتی هم در اومد
دلت اونقدر خونِ که امشب
به داد حال و روزت مادر اومد

الهی دردِ آقا رو نبینیم
بمیریم و مداوا رو نبینیم
بگو با صبح عاشورا نیادش
دعایی کن که فردا رو نبینیم

الهی رویِ خاکی تو نبینم
تو روضه مویِ خاکی تو نبینم
شبیه مادرت از پا نیافتی
آقا پهلویِ خاکی تو نبینم

اگه از ذوالجناح با سر زمین خورد
اگه تو خیمه‌ها دختر زمین خورد
همه تقصیرِ اون نامرده آقا
که آتیش زد در و مادر زمین خورد

  • چهارشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:11
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر عاشورا امام حسین(ع) -(غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد) * فاطمه معصومی

650
1

متن شعر عاشورا امام حسین(ع) -(غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد) غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد
چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد

بگو آن نانجیب از تو مگر غیر از کرامت دید
که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد

چه رزقی زرفروش پست از بازار گرمت داشت
چقدر او گوشواره با خودش بهر تجارت برد

چه بايد گفت با طفلت اگر از سرخي ات پرسد؟
گرفت آيينه را خون يا كه رنگت را حرارت برد؟

سرت انشگشترت پیراهنت عمامه ات را آه...
یکی با فکر گندم دیگری حرص عمارت برد...

از آن بالا که میبینی بگو طفلت کجا مانده ست
که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد

به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده
سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد

غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه ت

  • چهارشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن لطفی

متن شعر امام حسین(ع)عاشورا -(شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست ) * حسن لطفی

1030

متن شعر امام حسین(ع)عاشورا -(شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست ) شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست
میان خیمه‌یِ اصحاب روضه‌ی زهراست

شب است و باز به گِردِ خیام می‌گردد
دوباره دورِ خیامِ امام می‌گردد

صدایِ پایِ نگهبان خیمه می‌آید
دوباره خواب به چشمانِ خیمه می‌آید

کسی خیالِ حرم را نمی‌کند تا اوست
سکینه صحبتِ غم را نمی‌کند تا اوست

عَلَم به دوشِ علمدار تا قدم می‌زد
هراس را به دلِ دشمنان رقم می‌زد

اگر صدایِ قدمهاست جایِ غربت نیست
میان لشکرِ دشمن نگرد جرات نیست

به مَشک سمتِ حرم بُرده آب را عباس
حرام کرده به بیگانه خواب را عباس

گذشته نیمه‌ای از شب مدام می‌گردد
شب است و باز به گِرد خیام می‌گردد

که دید بِینِ سیاهیِ شب کسی‌آید
زِ دور سمتِ امیر عرب کسی‌آید

به خش

  • چهارشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سیدبشیر حسینی میانجی

شعر روز عاشورا -(کربلا دشتینده طوفاندور بوگون) * سیدبشیر حسینی میانجی

1500
4

شعر روز عاشورا -(کربلا دشتینده طوفاندور بوگون) کربلا دشتینده طوفاندور بوگون
ثاره ثاراللَّه غلطاندور بوگون

قدسیان، کروبیان ایلور بُکا
ماسوایه روز افغاندور بوگون

پاره پاره اولدى قرآن فرشیده
عرشیده جبریل نالاندور بوگون

گویده اسرافیل صور غم چالور
چشم میکائیل گریاندور بوگون

جان عالم جان وئروب جانانینه
قابض الارواح حیراندور بوگون

آغلیور یوز ییرمى دورت مین انبیاء
روز وصل و روز هجراندور بوگون

مصطفا جنتده غم بزمى قوروب
مرتضانین قلبى شان شاندور بوگون

مجتبا ایواى حسین قارداش دیور
فاطمه حالى پریشاندور بوگون

نینوا شاهینه ایلر نى نوا
انس و جن یکسر نوا خواندور بوگون

یاحسین و یا ابالفضل کلمه سى
جسم اشک دلده چون جاندور بوگون

چون مناى عشقدور کرب و

  • پنج شنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:31
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 مجتبی صمدی شهاب

شعر غزل اول جلسه ای روز عاشورا -(عاشق شدن غریبیِ ایّام بودن است) * مجتبی صمدی شهاب

728

شعر غزل اول جلسه ای روز عاشورا -(عاشق شدن غریبیِ ایّام بودن است) عاشق شدن غریبیِ ایّام بودن است
حیرانی و بدون سرانجام بودن است

مقصود کعبه کرب و بلا رفتن است و بس
این حجّ واقعی و در اِحرام بودن است

بوسه اگر که لب ، نزند بر ضریح یار
معنی دور بودن و ناکام بودن است

پُخته شدن ز سوز جگر میشود نصیب
چشم بدون اشک همان خام بودن است

*خاموش شد چراغ ، نرو که مسیر حق
با یار خویش ماندن و همگام بودن است

دنیا طلب اگر که شدی *اِبن حُرِ شوی
کاین مرزِ خاص بودنت از عام بودن است

اینجا برای دیده شدن نوکری نکن
جلوه گری به وادی گمنام بودن است

در این مسیر چون *حُججی ها قدم بنه
که راه وصل غرق در آلام بودن است

واقف مگر نبود به احکام ذبح ، شمر
این ادّعایِ خادم اسلام بودن است!؟

  • دوشنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 09:17
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

متن مثنوی عصر عاشورا -(ذوالجناح آمده و بال و پرش خونین است) * حمیدرضا عباسی

769

متن مثنوی عصر عاشورا -(ذوالجناح آمده و بال و پرش خونین است) ذوالجناح آمده و بال و پرش خونین است
آنقدر غصه کشیده جگرش خونین است

از حرم شیون زنها همه جا را پر کرد
ناله ی وای غریبا همه جا را پر کرد

پسر فاطمه تنهاست میان اعداء
ثمر فاطمه تنهاست میان اعداء

تکیه بر نیزه ی غربت زده از بی حالی
ناگهان دوره شد و گشت به پا جنجالی

بین گودال پر از نیزه و تیر و تیغ است
روی یک جسم هزاران اثر شمشیر است

خواهرش بر سر خود می زند و می گرید
لطمه بر پیکر خود می زند و می گرید

شمر با چکمه رسیده است خدایا چه کنم
خنجر خویش کشیده است خدایا چه کنم

نیزه ای خورد به پهلوی حبیبم ای وای
گره افتاد به گیسوی حبیبم ای وای

هرکجا می نگری تیر و سنان افتاده
پیر مردی وسط معرکه ای جان دا

  • دوشنبه
  • 20
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • امیر روشن ضمیر
ادامه مطلب
مرحوم رحیم منزوی اردبیلی

زبانحال حضرت زینب(س) عصر عاشورا غارت خیام -(سویولماقدان دئسم هر سنگدل انسانی یاندیرام) *مرحوم رحیم منزوی اردبیلی

1022

زبانحال حضرت زینب(س) عصر عاشورا غارت خیام -(سویولماقدان دئسم هر سنگدل انسانی یاندیرام) سویولماقدان دیسم هر سنگدل انسانی یاندرام
دوئولماقدان حکایت ایلسم دنیانی یاندرام
قولومدا قمچی ردین گوسترم زهرانی یاندرام
آنام که سهلدور دشمن یانار بو حالمه قارداش

بلورسن یوخدی نامحرمله جنجال ایتمگه میلیم
منه ممکن دگل اصلا سنان و شمره عجز ایلیم
ورولار خردا قزلارون حسین بس دینمیوم نیلیم
اوزاقدور عصمتمدن یالوارام هر ظالمه قارداش

دولاندا خیمیه لشگر دیدیم محشر اولوب برپا
یخلدی فاطمه قاچدی سکینه قوپدی واویلا
صفیه غش ایدوب الان رقیم بلمورم هاردا
سویولسا قمچی دگسه وای منیم اقبالمه قارداش

بیزی بی خانمان قویدی حسین جان کوفه اشراری
بو جمعون وار پریشان خسته سی مجروحی بیماری
گئجه هئچ بلمورم هاردا یاتردام خردا قزلاری
یانان خیمون وروب اود خیمه آمالمه قارداش

سکینه باشه یغمشدی صحابه قزلارین الان
گیدوردی نهر علقم سمتینه با دیده گریان
عموسین آختاروردی شکوه ایتسون قوم عدواندان
منی گوردی قیتدی آغلادی احوالمه قارداش

حسین جان (منزوی) غارت غمندن دیده گریاندور
او غارت گورمیوب غارت گورنلر تک پریشاندور
منیم بو ساعتمدن دائما قلبی دولی قاندور
چوخ آغلار بر هم اولمش پوزقون استقلالمه قارداش

  • جمعه
  • 5
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:31
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 رضا آهی

روضه ی عاشورا سیدنا الغریب (شُد است روز عزایت زغم چه؟ بنویسم) * رضا آهی

681

روضه ی عاشورا سیدنا الغریب (شُد است روز عزایت زغم چه؟ بنویسم) شُدَ است روز عزایت زِ غم چه؟بنویسم
ز داغِ تو شهِ ذوالکرم چه؟بنویسم
ز گریه های اهلِ حرم چه؟ بنویسم
بگو مونس چشمِ ترم چه؟ بنویسم
قلم بدونِ رَمَق هست صفحه بی سامان
بیا ز اوجِ مصیبت بخوان آقاجان

خودت روضه بخوان شاهِ ما چه ها دیدی
میان کربلا پشت هم بلا دیدی
چه! از طایفه ی مُنکِرِ ولا دیدی
هزار ظالمُ و خونخوارِ بی حیا دیدی
مقابل نظرت بود لشکری کافر
یکی دست به شمشیر و دیگری به تَبَر

غمِ رفتنِ تو صبرِ خواهرت را بُرد
ببین زینت حیدر ز رفتنت پَژمُرد
قدح قدح غم و غصه از برایت خُورد
در آن زمین مصیبت گوئیا او مُرد
کشید ناله نرو خیمه ها بی سپرند
نرو که اهل حرم/یاحسین در خطرند

چه پشت پا که از کوفی لعین خوردی
چه حرف های بدی تو از آن و این خوردی
شدی و زخمیُ تیری زدستِ کین خوردی
ز اسب با لبِ تشنه تو بر زمین خوردی
نگاه هیز و دو صد فکرِ شوم آوردند
به قصد کشتنت ارباب هجوم آوردند

امان که در لبِ گودال شیب افتادی
اسیرِ اهلِ جفا و فریب افتادی
نگار فاطمه شیبُ الخضیب افتادی
میانِ گله ی کفتار؛ غریب افتادی
عدو طعنه زد و گفت بگو ز احساس ات
چه بد که نیست کنار تو دیگر عباس ات

حرامیان تک و تنها یکه ات کردند
تو را قتیلِ زر و چند سکه ات کردند
جنابِ حضرتِ دریا برکه ات کردند
عزیز عالمین تکه تکه ات کردند
ز زخم های تنت عالم از صدا افتاد
چو دید مادرت از غُصِّه بی هوا افتاد

یکی به قصد تقرب چه سنگ ها میزد
یکی ز بغضُ یکی از سرِ جفا میزد
یکی بهرِ شفا نیزه بر شما میزد
خرفت پیر تو را با سرِ عصا میزد
شدی مقطع الاعضاأَسِيرِ الْكُرُبَات
نماند از تنِ پاکت قَتِيلِ الْعَبَرَات

میانِشان سرِ کشتنِ تو دعوا شد
دو صد خنجر و سر نیزه در تنت جا شد
یگانه ی علی جسمَت اربا اربا شد
به سینه ات نشست شمرُ روزِ غوغا شد
سرت بریده شد از تن سَیِّدُالعطشان
صدای خواهرت آمد ای سَنه قُربان

#سیدنا_الغریب
#سیدنا_المظلوم
#روضه_مقتل
#روزِ_عاشورا

  • سه شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 10:59
  • نوشته شده توسط
  • رضا آهی
ادامه مطلب

دلخوشی هایِ کم ِ دور و برت را بردند * مرضیه عاطفی

480

دلخوشی هایِ کم ِ دور و برت را بردند دلخوشی هایِ کم ِ دور و برت را بردند
بد زمینگیر شدی! بال و پرت را بردند

روی دستان تو با تیر سه پر؛ پرپر شد
گوش تا گوش...دهان پسرت را بردند

چشمت از داغ جوان تار شد و کم سو شد
می‌زدند و همه نام پدرت را بردند

علَم افتاد و تنِ علقمه را خون برداشت
کمرت خم شد و قرص ِ قمرت را بردند

با وضو نیزه-زنان وارد گودال شدند
آن عقیقِ یمنِ شعله ورت را بردند

چکمه هایت را با نیزه درآورد کسی
تیرباران شده بود و سپرت را بردند

تا بگیرند دو سه جایزه از دست یزید(لع)
دست و پا میزدی آقا خبرت را بردند

پیش زینب(س) به تو بسیار جسارت کردند
غارتت کرده و بر نیزه «سرت» را بردند!

  • پنج شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 07:23
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

امام حسین ع -( تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی) * هستی محرابی

553

امام حسین ع -( تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی) #السلام_علیک_یاعبدالله_الحسین_ع

تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی
چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی

ثارَاللَهی و منتقمت کیست؟ یدالله..
تو بابِ نجاتِ همه ای ، رحمت عامی

ای کرب و بلا لب بگشا از تبِ دل گو
بر آن تنِ بی سر که خدا داده سلامی

ای بغضِ فرو مانده ی لبهای شقایق
ای کاش کمی دشمنِ تو داشت مرامی

در کرب و بلا شعله ی غم تا به سما رفت
کس غیرِ تو این صحنه نیاورده دوامی

کشتند ولی از چه تو را با لبِ تشنه
از سوزِ عطش بر سرِ نی سوخته کامی

معصومیت چشمِ تو را شمر نفهمید
ای آنکه سرِ نیزه مرا ماهِ تمامی

زینب نگران بود و درِ خیمه سِپر شد
تا حمله به طفلان نکند لشکرِ شامی

گشته ز غم و داغِ برادر کمرش خم
آنکه دل آزرده ی او داشت پیامی

دختر ، ز غم و غربتِ بابا جگرش سوخت
چندی ست که جز غم نزده لب به طعامی

این لاله ی پرپر شده را تابِ خزان نیست
چون جوجه ی پژمرده که افتاده به دامی

شورِ غمِ این روضه در این نظم همین جاست
یک زینبِ بی یاور و یک دشت حرامی

بر پاست اگر تا به ابد بانگِ قیامی
جاریست از آفاقِ خدا خونِ امامی!

#هستی_محرابی

  • سه شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 17:40
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

مرثیه احساسی روز عاشورا -(نزنید سیلی بر رخ نیلی) * رسول چهارمحالی

123

مرثیه احساسی روز عاشورا -(نزنید سیلی بر رخ نیلی) نزنید سیلی ،بر رخ نیلی
دختر شیر خدا را ،نزنید سیلی
اهل بیت مصطفا را ،نزنید سیلی(2)
----------------------------
دختر شیر خدا ،غرق در حزن و عزا
دیده رأس عطشان،رابه روی نیزه ها
غرق خون دید اکبرش،ششماهه اصغرش
در میان قتلگه،قاسم نام آ ورش
نزنید سیلی ،بر رخ نیلی
دختر شیر خدا را ،نزنید سیلی
اهل بیت مصطفا را ،نزنید سیلی(2)
-------------------------
زینب و رخت عزا ،زینب و جام بلا
خیمگه تا قتلگاه،می دود زینب کجا
با دلی زارو غمین ،ناله هایی بس حزین
روضه خوانی می کند،چون امیر المومنین
نزنید سیلی ،بر رخ نیلی
دختر شیر خدا را ،نزنید سیلی
اهل بیت مصطفا را ،نزنید سیلی(2)
-------------------------
شد شقایق برزمین،مست وعاشق برزمین
کوچ و پرواز نگار ،هست لایق بر زمین
با دلی غمگین و خسته،با پر و بال شکسته
بر سرجسم حسینش،خواهرش زینب نشسته
نزنید سیلی ،بر رخ نیلی
دختر شیر خدا را ،نزنید سیلی
اهل بیت مصطفا را ،نزنید سیلی(2)
-----------------------------
خیمه و آتش فغان ،شعله بر جانش فغان
طعنه و ظلم عدو ،بسته است پایش فغان
قافله سالار دین ،دیده بر روی زمین
اربأ اربا می شود ،وارث خیر الا امین
نزنید سیلی ،بر رخ نیلی
دختر شیر خدا را ،نزنید سیلی
اهل بیت مصطفا را ،نزنید سیلی(2)
-----------------------
بلبل نالان تویی ،دیده ی گریان تویی
در طواف روی گل ،با لب عطشان تویی
مست پیمانه شدی ،شمع و پروانه شدی
گودی سرخ بلا را ،گل به گلخانه شدی
نزنید سیلی ،بر رخ نیلی
دختر شیر خدا را ،نزنید سیلی
اهل بیت مصطفا را ،نزنید سیلی(2)

  • شنبه
  • 24
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد