در کشور عشق، معبدی می خواهم
یک سینه تهی ز هر بدی می خواهم
سهمی ز جهان اگر مرا می بخشید
باغی ز گل محمدی می خواهم
***
ای عشق ! تو آمدی حیاتم دادی
از ظلمت و تیرگی نجاتم دادی
من تشنه ی یک سرود روشن بودم
جامـــــی ز زلال صلــــواتم دادی
***
ای دوست ! ندای « لا تخف » می آید
شب رفت ، صدای چنگ و دف می آید
شد چشم زمین به نور احمد روشن
از عرش ، فرشته ، صف به صف می آید
***
بوی تو ز بوستان من می آید
خورشید در آسمان من می آید
لب های مرا فرشتگان می بوسند
چون نام تو بر زبان من می آید
***
در عشقِ تو استوار ، همچون کوهم
بی نور تو ، عابر شب اندوهم
چون نام تو بر لبان من می رقصد
عطر صلوات می چکد از روحم
***
تا نا
- پنج شنبه
- 8
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 07:48
- نوشته شده توسط
- یحیی