امام رضا علیه السلام

مرتب سازی براساس
 قاسم نعمتی

اشعار مناجات با امام رضا (علیه السلام) غزل -(ساقیا بوی نسیم سحری ما را بس) * قاسم نعمتی

2249
9

اشعار مناجات با امام رضا (علیه السلام) غزل -(ساقیا بوی نسیم سحری ما را بس) ساقیا بوی نسیم سحری ما را بس
در همین حد که نمودی نظری ما را بس
حاجت ازدل نگذشته تو روا می سازی
از گرفتاری ما باخبری ما را بس
مثل هر بار اگر باز بزرگی بکنی
بار افتاده ی ما را بخری ما را بس
شوری اشک ، چشیدم و نمک گیر شدیم
داده ای نیمه شب چشم تری ما را بس
ناخداگاه مقیم در میخانه شدیم
جای دادی به گدایی گذری ما را بس
فاطمه دید و پسندید و خرید این همه عمر
با تولّای علی شد سپری ما را بس
شیعه حیدر کرار شدیم و برِ ما
همسر فاطمه کرده پدری ما را بس
بوسه دارد کف نعلین علی که نورش
می کند در رخ ما جلوه گری ما را بس
جان ارباب قسم ، این دلمان تنگ شده
یک سفر کرببلا هم ببری ما را بس
همه را مثل جوادت تو بغل می گ

  • پنج شنبه
  • 1
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

ای ضامن آهو همۀ بود و نبودم *

3106
5

ای ضامن آهو همۀ بود و نبودم ای ضامن آهو همۀ بود و نبودم
قربان تو و لطف و عطای تو وجودم
جان می دهم آقا! عوضش عشق عطا کن
در معامله ای یک طرفه طالب سودم
در بین محبان تو آلوده ترینم
شرمنده از اینم که مطیع تو نبودم
گه گاه تو را دیدم و نشناختم ای وای
صد حیف که آغوش برایت نگشودم
گاهی به سر سفره کنار تو نشینم
همراه تو ای شاه غذا میل نمودم
یا فاطمه می گویم و این اذن دخول است
راهم بده من سینه زن یاس کبودم
گفتم به شما شیعه اثنی عشرم، نه
از کودکیم گریه کن جدّ تو بودم
در صحن دو چشم من از آن روز که وا شد
با گریه و با اشک حسینیه بنا شد
ای حضرت سلطان بنگر حال گدا را
از من بخر این ناله و این اشک و بکا را
پر باز نکردی و کرم لا اقل آقا
وا

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

جنت اهل تشیع -( زائرت تا در حرم بغض و تضرع می کند ) * محمد جواد شیرازی

2611
3

جنت اهل تشیع -( زائرت تا در حرم بغض و تضرع می کند  ) زائرت تا در حرم بغض و تضرع می کند
خیر و برکت سوی او فوراً تجمع می کند
مادری با کودکش حاجت روا رو به حرم
خنده بر لب، اشک در چشمش تلألؤ می کند
من یقین دارم ضریح و پنجره فولاد تو
ارمنی را هم در آخر پر توقع می کند
حضرت روح الامین، هر صبح و شب سوی حرم
سر به سجده می برد دائم تواضع می کند
عاشقی تا که شنیده باطن کعبه تویی
در حریمت نیت حج تمتع می کند
علتش این است اگر خورشید گشته پر فروغ
نور گنبد چون که تابیده تشعشع می کند
آنقدر سخت است دل کندن برای زائرت
سوی تو عرض ادب در هر تقاطع می کند
با وجود تو روا باشد که در محشر، خدا
این حرم را جنت اهل تشیع می کند

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • پنج شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 19:09
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( در خاک می پیچد تنش را مرد غربت) *

2456
2

شعر امام رضا ( ع) (  در خاک می پیچد تنش را مرد غربت) در خاک می پیچد تنش را مرد غربت
دارد در این حالت تماشا مرد غربت
باید تماشا کرد و خون از چشم بارید
دریا به دریا همنوا با مرد غربت
هرم نفس هایش پر از تاثیر زهر، است
در آتش افتاده ست گویا مرد غربت
او آب را پس می زند ای وای، ای وای
در فکر عاشوراست آیا مرد غربت؟
یک شهر عاشق دارد و سرگشته اما
تنها تر از تنهاست این جا مرد غربت
دردانه ای بوی مدینه با خود آورد
خوبست دیگر نیست تنها مرد غربت
یک کهکشان راه است تا فهمیدن او
هفت آسمان شد فاصله تا مرد غربت
شاعر : سید محمد بابا میری

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( آسمان زیر پرت بود زمین افتادی ) * مسعود اصلاني

2640
2

شعر امام رضا ( ع) ( آسمان زیر پرت بود زمین افتادی ) آسمان زیر پرت بود زمین افتادی
یک عبا روی سرت بود زمین افتادی
نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید
نه کسی دور و برت بود زمین افتادی
صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی
مادرت در نظرت بود زمین افتادی
«زهر از جان تو آقا جگرت را می خواست»
آتشی بر جگرت بود زمین افتادی
ناله می کرد جوادت به سرش می زد آه
اشک در چشم ترت بود زمین افتادی
مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی
خوب شد که پسرت بود زمین افتادی
ولی افسوس به میدان دل خون برد حسین
نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین
شاعر : مسعود اصلانی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( زهر جفا نیلی نموده پیکر من ) *

2259
1

شعر امام رضا ( ع) ( زهر جفا نیلی نموده پیکر من ) زهر جفا نیلی نموده پیکر من
یعنی رسیده لحظه های آخر من
در بین حجره بر خودم می پیچم از درد
این چه بلایی بود آمد بر سر من
چشمم نمی بیند، زمین خوردم دوباره
این ضعف بسیارم شده درد سر من
درد کمر آخر امانم را بریده
تازه شبیه تو شدم ای مادر من
از روضه های «تازیانه»، «میخ»، «سیلی»
آتش زبانه می کشد از باور من
با هر نفس خون جگر می ریزد از لب
آلاله می بارد کنار بستر من
شکر خدا این جا نبوده تا ببیند
این صحنه ی جان کندنم را خواهر من
تصویری از گودال و تلّ زینبیه
افتاده بین قاب چشمان تر من
شاعر : محمد فردوسی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( کوثر اشک من از ساغر و پیمانهٔ توست) *

3038
1

شعر امام رضا ( ع) (   کوثر اشک من از ساغر و پیمانهٔ توست) کوثر اشک من از ساغر و پیمانهٔ توست
دل آتش‌زده‌ام، شمع عزاخانه تـوست
جگر سوخته، خاکستر پروانه تـوست
شعله‌های دلم از آه غریبـانه تـوست
ای تـراب قـدم زائـر کویت گُل من
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من
درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب
بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب
بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب
تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب
نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست
دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست
ای قبـول غـم تـو گریـه ناقـابل ما
آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما
مایـه از خاک خراسان تو دارد گل ما
ما نبودیم که می‌سوخت به یادت دل ما
سال‌ها آتش غم شمع صفت آبت کـرد
زهر در سینه شراری شد و ب

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

شعر امام رضا ( ع) ( جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود) *استاد سید هاشم وفایی

2604
2

شعر امام رضا ( ع) (   جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود) جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود
سینه اش سوخته از غربت و چشمش تر بود
وقت تودیع جگر گوشه خود را می خواست
به تمنای رخش دیده ی او بر در بود
سوخت از زهر، كسی كه به حرم خانه ی وحی
عالم علم نبی، بضعهٔ پیغمبر بود
در و دیوار هم از غربت او نالیدند
حجره اش بس كه غم انگیز و ملال آور بود
دل قدسی نفسان غرق غم و محنت شد
كه به بالین نه پسر داشت و نی خواهر بود
سوخت از یاد در سوخته ی گلشن وحی
گوئیا چشم به راه قدم مادر بود
آمد از راه به امید وصالش اما
اول وصل پسر، درنفس آخر بود
رفت او چون ز جهان خیل ملائك دیدند
در سماوات به پا شورشی از محشر بود
خار غم داشت به دل چون كه «وفائی» می دید
هشتمین گل به گلستان نبی پ

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

شعر امام رضا ( ع) ( ای دل غمزده برخیز و بیا گریه کنیم ) *استاد سید هاشم وفایی

2833
3

شعر امام رضا ( ع) ( ای دل غمزده برخیز و بیا گریه کنیم ) ای دل غمزده برخیز و بیا گریه کنیم
وقت آن است که با اهل ولا گریه کنیم
همچو پروانه پر خویش به آتش بزنیم
یا بسوزیم چنان شمعی و، یا گریه کنیم
چون غریبان بنشینیم به بزم غم او
برسر کوی غریب الغربا گریه کنیم
گاه گل بوسه به خاک حرم او بزنیم
گاه در خلوتی از اشک و دعا گریه کنیم
عرشیان در غم او سوک نشینند بیا
همره عرش نشینان خدا گریه کنیم
به غریبی و غم و محنت او ناله زنیم
بر دل شعله ور از زهر جفا گریه کنیم
پارۀ جان نبی پاره جگر شد، برخیز
ز جگر ناله زنیم و همه جا گریه کنیم
به جگر گوشۀ او تسلیتی برگوئیم
همره آن گل ماتم زده ما گریه کنیم
ای «وفائی» چو یتیمانِ پدر مُرده بیا
در شب شام غریبان رضا گریه کنیم
شاعر

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

شعر امام رضا ( ع) (یا آن که بخوانید به بالین پسرم را ) *استاد محمد جواد غفورزاده

2579
1

شعر امام رضا ( ع) (یا آن که بخوانید به بالین پسرم را ) یا آن که بخوانید به بالین پسرم را
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
شب تا به سحر چشم به راهم که نسیمی
از من ببرد سوی مدینه خبرم را
کی باور من بود که از آن حرم پاک
یک روز جدا گردم و بندم نظرم را
مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار
در سایهٔ اندوه نشاندم پسرم را
هنگام خداحافظی از شهر، عزیزان
شستند به خوناب جگر رهگذرم را
گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند
شاید که نبینند از آن پس اثرم را
دامانم از این منظره پر اشک شد اما
گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را
با کس نتوان گفت ولیعهدی مأمون
خون کرده دلم را و شکسته کمرم را
من سر به ولیعهدی دونان نسپارم
بگذارم اگر بر سر این کار سرم را
تهمت ز چه بندید به انگور، که خون کرد
ه

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:15
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

رباعی مرثیه امام رضا علیه‌السلام -(یک لحظه به فکر هستی خویش نبود) *استاد محمد جواد غفورزاده

638

رباعی مرثیه امام رضا علیه‌السلام -(یک لحظه به فکر هستی خویش نبود) یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیت‌اندیش نبود
هجرت ز مدینه، بود بدرود حیات
انگور، به جز بهانۀ بیش نبود
ماهی، که عجب‌تر است از «کهف و رقیم»
جبریل بر آستان او هست مقیم
از سرّ شهادتش مپرسید، او را
کشتند به یک دلیل «اَلمُلکُ عَقیم»!
پیوسته دم از مشی و مرامش زده‌اند
پرچم همه‌جا به احترامش زده‌اند
صدبار، به او زدند خنجر از پشت
یک‌بار، اگر سکه به نامش زده‌اند!

  • جمعه
  • 30
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( در کوچه افتادم به روی خاک اما) *

2401

شعر امام رضا ( ع) (  در کوچه افتادم به روی خاک اما) در کوچه افتادم به روی خاک اما
طفلم نکرد این صحنه را هرگز تماشا
افتادم اما دست هایم را نبستند
یارم نشد از من جدا با ضرب اعدا
آن جا امیرالمومنین را یاوری بود
این جا منم، در حجره ام تنهای تنها
بر خاک افتادم نه خاشاک بیابان
جسمم نَماند عریان و بی سر بین صحرا
با زهر کینه سوختم اما ندیدم
در شعله های آتش فتنه حرم را
پیری نبودم پا برهنه در پی اسب
سجاده از زیر دو پایم رفت؟ حاشا!!!
در حجره ام جان می دهم نه کنج زندان
هرگز نمی ماند به جا بر نعش غل ها
راضی به آن چه حق رضایت داشت هستم
اما بیا دردانه حالا پیش بابا
سلطان تویی و شد غلام، این عاشق اما
این نوکری آقایی دنیاست آقا
شاعر : حسین ایمانی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:19
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( قبلۀ جان من امام‌رضاست) *

2543
1

شعر امام رضا ( ع) (  قبلۀ جان من امام‌رضاست) قبلۀ جان من امام‌رضاست
دین و ایمان من امام‌رضاست
بی‌ولایش ز مرده مرده‌ترم
جان و جانان من امام‌رضاست
هرچه کردم تلاوت قرآن
روح قرآن من امام‌رضاست
چارصحنش بهشت هشت بهشت
خلد و رضوان من امام‌رضاست
نسخه و دارو و طبیبم اوست
درد و درمان من امام‌رضاست
خجلم از عنـایت و کرمش
که مرا راه داده در حرمش
او سیه‌رویی مرا دیده
به سیاهیم پرده پوشیده
به کسی چه که من گنهکارم
هرچه هستم رضا پسندیده
بوده اشک خجالتم بر رخ
او به اشکم ز لطف خندیده
دست او بر روی سرم بوده
مهر او در دلم درخشیده
گرچـه باشـد گناهِ بسیارم
هر که‌ام ثامن‌الحجج دارم
هرکه زین آستانه در بزند
نیست جایز در دگر بزند
ای خوش آن دل که بر زیارت او
سوی باب

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:22
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( انگور می دهند که قربانی ات کنند ) *

3579
1

شعر امام رضا ( ع) ( انگور می دهند که قربانی ات کنند ) انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند
صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند
هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجده ی سلطانی ات کنند
تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گر چه چراغانی ات کنند
وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند
زن های طوس مثل زنان بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند
معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند
شاعر : محمد سرابی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( خادمت پشت در قصر خبر می خواهد ) *

3500

شعر امام رضا ( ع) ( خادمت پشت در قصر خبر می خواهد ) خادمت پشت در قصر خبر می خواهد
از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد
کاش آن خوشه ی مسموم زبانش می گفت :
لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟
تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین
رفتنت تا به در حجره هنر می خواهد
ای جگر گوشه که در حجره ی غم تنهایی
زهر از جان تو انگار جگر می خواهد
جگرت سوخته از درد به خود می پیچی
لب خشکیده ی تو دیده ی تر می خواهد
خوب شد این که جوادت به کنارت آمد
پدر از نفس افتاده پسر می خواهد
لحظه ی رفتن خود در نظرت می آمد
روضه ی مرد غریبی که نفر می خواهد
یاد آن حرف تو با ابن شبیب افتادم
یاد آن دشنه که از جد تو سر می خواهد
شاعر : محمد امین سبکبار

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:16
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد) *

2178

شعر امام رضا ( ع) (   نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد) نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد
كنار حجره امامی رئوف جان می داد
تمام حجره پر از التهاب بود و سكوت
نوای تشنۀ آب آب بود و سكوت
جواد از سوی باب الجواد می آید
و مادری شده محزون كنار او شاید
نَفَس نَفَس زده در كوچه های بارانی
و همنوا شده با نالۀ خراسانی
خدا نكرده اگر ناگهان زمین می خورد
تمام كوچه پر از گرد وخاكِ طوفانی
نگاه و صورت او سرخ، من نمی دانم
كه جام زهر، و یا دست سنگی ثانی؟
عبا به روی سرش آسمانی از اندوه
و حجره محفل روضه مكانی از اندوه
چه قدر لحظۀ آخر گریزی از تب بود
به فكر مقتل و خَدُّ التریب و زینب بود
دوباره بی تب و تاب حضور دعبل شد
دوباره روضۀ گودال مَحرم دل شد
دلش به خاكِ كف حجره یادی از

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:19
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

رباعی برای امام رضا ( ع) *

3148

رباعی برای امام رضا ( ع) هر چند که از مدینه این جا دوری
پرپر شده ی دسیسه انگوری
از خاک قدم های تو اما مستند
فیروزه تراش های نیشابوری‏
شاعر : علی زمانیان

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:26
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر امام رضا (ع)-(دل همیشه غریبم هوایتان کرده است ) * علی اکبر لطیفیان

3057
1

شعر امام رضا (ع)-(دل همیشه غریبم هوایتان کرده است ) دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است
وَ گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر کوچه هایتان کرده است
خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا
کبوتر حرم باصفایتان کرده است
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجره هایت صدایتان کرده است ؟
چگونه از تو نگیرم نجات فردا را؟
خدا براى همین‏ها سوایتان کرده است
چرا امید ندارى مدینه برگردى؟
مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است ؟
میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است
تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى
که کوچه‏هاى خراسان قضایتان کرده است
سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است

شاعر : استاد علی ا

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:28
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد ) *

3034
2

شعر امام رضا ( ع) (  مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد ) مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد
شب فراق از این تیره تر نمی گردد
مدینه! شب همه شب با ستاره های صبور
بگو که شام غریبان سحر نمی گردد
مدینه! تشنه وصل توأم، ولی چه کنم
نهال آرزویم، بارور نمی گردد
مدینه! از همه نخل های تشنه بپرس
مگر کسی که سفر رفت برنمی گردد؟
مدینه! سکه به نامم زدند و نیست شبی
که دست و دامنم از اشک تر نمی گردد
مدینه! سینه من تنگ شد در این غربت
چرا مدار فلک تند تر نمی گردد؟
مدینه! گوشه غربت چه عالمی دارد
کسی ز راز دلم با خبر نمی گردد
مدینه! در عجبم من که خوشه انگور
چرا ز سوز دلم شعله ور نمی گردد؟
شاعر : محمد جواد غفورزاده

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:46
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان ) *

3819
3

شعر امام رضا ( ع) ( کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان ) کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه ی مظلومه، کجا بود رضا جان
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان
تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب
کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها
این زهر، برای تو شفا بود رضا جان
از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ی ما، سوز شما بود رضا جان
از خویش مران

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:48
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) (شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت ) *

2284

شعر امام رضا ( ع) (شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت ) شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت
بروی خاک رها گشت پیکر و بدنت
هزار لاله روان شد ز گوشه دهنت
غریب بودی و خون شد تمام پیرهنت
ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی
ولی زمان غروبت جواد را دیدی
اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو؟
ولی ندید تنت را به خاک خواهر تو
به زیر سم ستوران نرفت پیکر تو
اسیر پنجه سرنیزه ها نشد سرتو
حسین گفتم و قلبت شکست آقا جان
به دل غبار محرم نشست آقا جان
شاعر : محمد علی بیابانی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:53
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( دوباره پای من و آستان حضرت تو ) *

4600

شعر امام رضا ( ع) ( دوباره پای من و آستان حضرت تو ) دوباره پای من و آستان حضرت تو
سر ارادت و خاک سرای جنت تو
وباز سفره لطف تو و عنایت تو
کویر دست من و بارش کرامت تو
امـــــــــام مشـــــــرقی عالم وجود رضا
سحاب رحمت حق آسمان جود رضا
دوباره مثل همیشه رساندیم آقا
میان این همه دلداده خواندیم آقا
خودم نیامده ام . . . تو کشاندیم آفا
سلام داده نداده . . . تکاندیم آفا
شکستم و به نگاه تو سلسبیل شدم
و پشت پنجره فولادتان دخیل شدم
میان صحن تو برگ برات می دادند
مداد عفو گنه را دوات می دادند
به زائران شکسته ثبات می دادند
شراب کوثر و آب حیات می دادند
من آمدم که مریض مرا شفا بدهی
من آمدم که به من اذن کربلا بدهی
همینکه میرسم . . . از چشم های بارانی
هزار حاجت ن

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:55
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود) *

4173
2

شعر امام رضا ( ع) (  در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود) در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود
میان حجره دلش تنگ گلعذارش بود
در آرزوى جوادش دمى قرار نداشت
به آخرین نفسش چشم انتظارش بود
شکوفه‏هاى لبش روى دامنش مى‏ریخت
هزار غنچه به لبهاى لاله بارش بود
شبیه مار گزیده به خویش مى‏پیچید
نشان از آمدن موسم بهارش بود
میان حجره‏ى غربت غریب مى‏میرد
و کاش حداقل خواهرش کنارش بود
گهى حسین و گهى مادر و گهى پسرم
ز ناله‏هاى جگرسوز قلب زارش بود
به خشکى دولب خویش روضه خوان شده بود
براى مرد غریبى که داغدارش بود
به یاد مرد غریبى که بین یک گودال
هجوم نیزه و شمشیر غمگسارش بود
به یاد خواهر مظلومه ای که هر منزل
سر برادرش از نیزه سایه سارش بود
به یاد طفل یتیمى که در خرابه شبى
س

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون ) *

2516

شعر امام رضا ( ع) ( آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون ) آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون
واسۀ غریبه‌ها هم آشنایین آقاجون
از تو دورم که باشم عطر شما را دوس دارم
حرم طلایی امام رضا رو دوس دارم
توی ذهن آسمون یه گنبد طلاییه
حرمی که وسعت زلال آشناییه
جاده‌ها می‌دَوَن و خسته و بی‌همنفسن
تا به درواز‌ۀ روشن خراسون برسن
دستۀ پروانه‌ها سر می‌رسن از آسمون
دخیل رنگی‌ می‌شن روی ضریح سبزتون
آسمون دامنشو پر می‌کنه از ستاره
وا‌سۀ کبوتراش دونۀ نذری میاره
همۀ فرشته‌ها به گنبدش رو می‌کنن
صحنو با گریه‌هاشون هی آب و جارو می‌کنن
نسیما می‌رسن و با نوحه همزبون می‌شن
ابرا گریه می‌کنن، چشمه‌ها روضه‌خون می‌شن
شعرا با اسم شما همیشه آسمونین
واژه‌ها آهوای تشنۀ مهربونین
آشنای همۀ غر

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:01
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) (ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا ) *

4824
2

شعر امام رضا ( ع) (ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا ) ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا
خلق خدا و کرمت یا رضا
جنّ و بشر، حور و ملک می‌برند
سجده به خاک حرمت یا رضا
بر سر این مملکت از بام طوس
سایه فکنده، عَلَمَت، یا رضا
نیست عجب گر که طواف آورد
کعبه به دور حرمت یا رضا
زادۀ موسایی و عیسا کند
زندگی از فیض دمت، یا رضا
بس‌که بوَد، لطف و عطایت زیاد
ظرف وجود است کَمَت، یا رضا
گر تو قبولم نکنی، می‌دهم
به جان زهرا قسمت یا رضا
ضــامن آهــو بــه فـدایت شوم
جود و کرم کن، که گدایت شوم
تو هشت بحر نور را، گوهری
تو مطلع الفجر چهار اختری
تو شمع جمعی، به شبستان طوس
تو بر تن عالم خلقت، سری
نام علی بُوَد برازنده‌ات
بلکه تو یک محمّد دیگری
ضامن آهویی و پیش خدا
ضامن خلقی به صف

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:06
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( طفل دل را به نیل اشک سپرد) *

1958

شعر امام رضا ( ع) (  طفل دل را به نیل اشک سپرد) طفل دل را به نیل اشک سپرد
زائری که رسید خسته حرم
باور چشم­­های او نشدند
گنبد تو ، دل شکسته ، حرم
دست خود را به روی سینه گذاشت
السّلامُ علیکَ یا خورشید
در شلوغی گریه ها چشمم
به ضریح نگاه تو نرسید
خسته ام ، حاجت همه دِه را
روی دوشم برایت آوردم
التماس دعای مردم را
به امید دعایت آوردم
حجّ امثال من ! نگاهی کن
دور ما غصّه ها طواف کنند
آرزوهای ما به امیدت
دور کرب و بلا طواف کنند
کعبه ای و کنار دست خودت
چقدَر زمزم غمین داری
این­همه اشک و حاجت و گریه
این همه ناله ، این همه زاری ...
کربـلای فقـیرترهـایی
نه فقط کعبه ی فقیرانی
قبله ی هفتم زمین هستی
هشتمین شاه­راه ایمانی
شاعر : امیر علی شریفی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:25
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شعر امام رضا ( ع) ( آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده ) * محمد فردوسی

2376
2

شعر امام رضا ( ع) ( آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده ) آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده
هر صبح و شام حال بکایی به ما بده
دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب
آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده
تنها به عشق دیدن تو ندبه خوان شدیم
هر صبح جمعه حال دعایی به ما بده
این دیده ای که غیر تو هر چیز دیده است
از ما بگیر و چشم خدایی به ما بده
تا کی اسیر لذّت نفسانیت شدن؟!
بشکن حصار و برگ رهایی به ما بده
زنگار معصیت دل ما را سیاه کرد
با کیمیای عشق، جلایی به ما بده
روی سیه به ما نمی آید نگاه کن
این جلوه را بگیر و نمایی به ما بده
در این زمان که هر که به دنبال زندگی است
توفیق نوکری و گدایی به ما بده
چیزی نمانده تا که مُحرّم فرا رسد
سهمیّه ی امام رضایی به ما بده
سهمیّه ای

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

رباعی برای امام رضا ( ع)-(امشب سر و کارم به شما افتاده ست) * عارفه دهقانی

2403

رباعی برای امام رضا ( ع)-(امشب سر و کارم به شما افتاده ست) امشب سر و کارم به شما افتاده ست
دل،معتکفِ مسجدِ گوهرشاد است
بر سَر زده است عمری از عشقِ شما،
دستی که به زلفِ پنجره فولاد است
شاعر : عارفه دهقانی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( نداری که گدای توست آقا می شود حتمن ) *

2168
2

شعر امام رضا ( ع) ( نداری که گدای توست آقا می شود حتمن ) نداری که گدای توست آقا می شود حتمن
بیابان قدمگاه تو دریا می شود حتمن
دو چشمم ابر باران بود و من خوشحال از اینکه
بساط عاشقی باتو مهیا می شود حتمن
به پایم راه می رفتم ولیکن تجربه می گفت
دم باب الجواد .ع. تو سرم پا می شود حتمن
زمانی را که صرف دیدن گنبدطلا کردم
ضمانت نامه خیر دودنیا می شود حتمن
مقدر بوده از اول چه در محشر ، چه در برزخ
هوادار غلامان تو زهرا .س. می شود حتمن
به چشمت بستگی دارد عدم یا هستی خلقت
شما پلکی بزن ایجاد معنا می شود حتمن
اگر اینجا نشد سوی تو من سجاده اندازم
خدا بالای سر شاهد که فردا می شود حتمن
و من شکی ندارم که بهشت و هرچه درآن است
میان صحن گوهرشاد پیدا می شود حتمن
توهرچه آر

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:31
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( امشب هواي سينه روحانيست ياران ) * محمد هاشم مصطفوی

2112

شعر امام رضا ( ع) ( امشب هواي سينه روحانيست ياران ) امشب هواي سينه روحانيست ياران
دنيا به چشمانم چه نورانيست ياران
امشب دلم شور عجيبي باز دارد
صحن دلم ابري و طوفانيست ياران
از غصه نه اين بار از شاديست اشكم
چشمم دوباره سخت بارانيست ياران
امشب تمام التماسم وصل يار است
كمتر اگر خواهم كه نادانيست ياران
ما و رهايي از كمند يار؟؟ هيهات...
دل در حصار عشق زندانيست ياران
هستم غلام درگه سلطان عالم
ارباب من شاه خراسانيست ياران
بر دل رسد عطر حضورش...شاه آمد
پايان آن دوران هجرانيست ياران
كافر سخن كوتاه كن اسرار پنهان
گاهي سخن عين پشيمانيست ياران
شاعر : هاشم مصطفوی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:34
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد