امام رضا علیه السلام

مرتب سازی براساس
استاد سید هاشم وفایی

شعر امام رضا ( ع) ( جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود) *استاد سید هاشم وفایی

2504
2

شعر امام رضا ( ع) (   جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود) جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود
سینه اش سوخته از غربت و چشمش تر بود
وقت تودیع جگر گوشه خود را می خواست
به تمنای رخش دیده ی او بر در بود
سوخت از زهر، كسی كه به حرم خانه ی وحی
عالم علم نبی، بضعهٔ پیغمبر بود
در و دیوار هم از غربت او نالیدند
حجره اش بس كه غم انگیز و ملال آور بود
دل قدسی نفسان غرق غم و محنت شد
كه به بالین نه پسر داشت و نی خواهر بود
سوخت از یاد در سوخته ی گلشن وحی
گوئیا چشم به راه قدم مادر بود
آمد از راه به امید وصالش اما
اول وصل پسر، درنفس آخر بود
رفت او چون ز جهان خیل ملائك دیدند
در سماوات به پا شورشی از محشر بود
خار غم داشت به دل چون كه «وفائی» می دید
هشتمین گل به گلستان نبی پ

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
استاد سید هاشم وفایی

شعر امام رضا ( ع) ( ای دل غمزده برخیز و بیا گریه کنیم ) *استاد سید هاشم وفایی

2753
3

شعر امام رضا ( ع) ( ای دل غمزده برخیز و بیا گریه کنیم ) ای دل غمزده برخیز و بیا گریه کنیم
وقت آن است که با اهل ولا گریه کنیم
همچو پروانه پر خویش به آتش بزنیم
یا بسوزیم چنان شمعی و، یا گریه کنیم
چون غریبان بنشینیم به بزم غم او
برسر کوی غریب الغربا گریه کنیم
گاه گل بوسه به خاک حرم او بزنیم
گاه در خلوتی از اشک و دعا گریه کنیم
عرشیان در غم او سوک نشینند بیا
همره عرش نشینان خدا گریه کنیم
به غریبی و غم و محنت او ناله زنیم
بر دل شعله ور از زهر جفا گریه کنیم
پارۀ جان نبی پاره جگر شد، برخیز
ز جگر ناله زنیم و همه جا گریه کنیم
به جگر گوشۀ او تسلیتی برگوئیم
همره آن گل ماتم زده ما گریه کنیم
ای «وفائی» چو یتیمانِ پدر مُرده بیا
در شب شام غریبان رضا گریه کنیم
شاعر

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

شعر امام رضا ( ع) (یا آن که بخوانید به بالین پسرم را ) *استاد محمد جواد غفورزاده

2420
1

شعر امام رضا ( ع) (یا آن که بخوانید به بالین پسرم را ) یا آن که بخوانید به بالین پسرم را
یا بر سر زانو بگذارید سرم را
شب تا به سحر چشم به راهم که نسیمی
از من ببرد سوی مدینه خبرم را
کی باور من بود که از آن حرم پاک
یک روز جدا گردم و بندم نظرم را
مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار
در سایهٔ اندوه نشاندم پسرم را
هنگام خداحافظی از شهر، عزیزان
شستند به خوناب جگر رهگذرم را
گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند
شاید که نبینند از آن پس اثرم را
دامانم از این منظره پر اشک شد اما
گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را
با کس نتوان گفت ولیعهدی مأمون
خون کرده دلم را و شکسته کمرم را
من سر به ولیعهدی دونان نسپارم
بگذارم اگر بر سر این کار سرم را
تهمت ز چه بندید به انگور، که خون کرد
ه

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

رباعی مرثیه امام رضا علیه‌السلام -(یک لحظه به فکر هستی خویش نبود) *استاد محمد جواد غفورزاده

564

رباعی مرثیه امام رضا علیه‌السلام -(یک لحظه به فکر هستی خویش نبود) یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیت‌اندیش نبود
هجرت ز مدینه، بود بدرود حیات
انگور، به جز بهانۀ بیش نبود
ماهی، که عجب‌تر است از «کهف و رقیم»
جبریل بر آستان او هست مقیم
از سرّ شهادتش مپرسید، او را
کشتند به یک دلیل «اَلمُلکُ عَقیم»!
پیوسته دم از مشی و مرامش زده‌اند
پرچم همه‌جا به احترامش زده‌اند
صدبار، به او زدند خنجر از پشت
یک‌بار، اگر سکه به نامش زده‌اند!

  • جمعه
  • 30
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( در کوچه افتادم به روی خاک اما) *

2344

شعر امام رضا ( ع) (  در کوچه افتادم به روی خاک اما) در کوچه افتادم به روی خاک اما
طفلم نکرد این صحنه را هرگز تماشا
افتادم اما دست هایم را نبستند
یارم نشد از من جدا با ضرب اعدا
آن جا امیرالمومنین را یاوری بود
این جا منم، در حجره ام تنهای تنها
بر خاک افتادم نه خاشاک بیابان
جسمم نَماند عریان و بی سر بین صحرا
با زهر کینه سوختم اما ندیدم
در شعله های آتش فتنه حرم را
پیری نبودم پا برهنه در پی اسب
سجاده از زیر دو پایم رفت؟ حاشا!!!
در حجره ام جان می دهم نه کنج زندان
هرگز نمی ماند به جا بر نعش غل ها
راضی به آن چه حق رضایت داشت هستم
اما بیا دردانه حالا پیش بابا
سلطان تویی و شد غلام، این عاشق اما
این نوکری آقایی دنیاست آقا
شاعر : حسین ایمانی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:19
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( قبلۀ جان من امام‌رضاست) *

2461
1

شعر امام رضا ( ع) (  قبلۀ جان من امام‌رضاست) قبلۀ جان من امام‌رضاست
دین و ایمان من امام‌رضاست
بی‌ولایش ز مرده مرده‌ترم
جان و جانان من امام‌رضاست
هرچه کردم تلاوت قرآن
روح قرآن من امام‌رضاست
چارصحنش بهشت هشت بهشت
خلد و رضوان من امام‌رضاست
نسخه و دارو و طبیبم اوست
درد و درمان من امام‌رضاست
خجلم از عنـایت و کرمش
که مرا راه داده در حرمش
او سیه‌رویی مرا دیده
به سیاهیم پرده پوشیده
به کسی چه که من گنهکارم
هرچه هستم رضا پسندیده
بوده اشک خجالتم بر رخ
او به اشکم ز لطف خندیده
دست او بر روی سرم بوده
مهر او در دلم درخشیده
گرچـه باشـد گناهِ بسیارم
هر که‌ام ثامن‌الحجج دارم
هرکه زین آستانه در بزند
نیست جایز در دگر بزند
ای خوش آن دل که بر زیارت او
سوی باب

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:22
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( انگور می دهند که قربانی ات کنند ) *

3438
1

شعر امام رضا ( ع) ( انگور می دهند که قربانی ات کنند ) انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند
صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند
هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجده ی سلطانی ات کنند
تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گر چه چراغانی ات کنند
وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند
زن های طوس مثل زنان بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند
معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند
شاعر : محمد سرابی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( خادمت پشت در قصر خبر می خواهد ) *

3430

شعر امام رضا ( ع) ( خادمت پشت در قصر خبر می خواهد ) خادمت پشت در قصر خبر می خواهد
از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد
کاش آن خوشه ی مسموم زبانش می گفت :
لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟
تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین
رفتنت تا به در حجره هنر می خواهد
ای جگر گوشه که در حجره ی غم تنهایی
زهر از جان تو انگار جگر می خواهد
جگرت سوخته از درد به خود می پیچی
لب خشکیده ی تو دیده ی تر می خواهد
خوب شد این که جوادت به کنارت آمد
پدر از نفس افتاده پسر می خواهد
لحظه ی رفتن خود در نظرت می آمد
روضه ی مرد غریبی که نفر می خواهد
یاد آن حرف تو با ابن شبیب افتادم
یاد آن دشنه که از جد تو سر می خواهد
شاعر : محمد امین سبکبار

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:16
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد) *

2122

شعر امام رضا ( ع) (   نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد) نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد
كنار حجره امامی رئوف جان می داد
تمام حجره پر از التهاب بود و سكوت
نوای تشنۀ آب آب بود و سكوت
جواد از سوی باب الجواد می آید
و مادری شده محزون كنار او شاید
نَفَس نَفَس زده در كوچه های بارانی
و همنوا شده با نالۀ خراسانی
خدا نكرده اگر ناگهان زمین می خورد
تمام كوچه پر از گرد وخاكِ طوفانی
نگاه و صورت او سرخ، من نمی دانم
كه جام زهر، و یا دست سنگی ثانی؟
عبا به روی سرش آسمانی از اندوه
و حجره محفل روضه مكانی از اندوه
چه قدر لحظۀ آخر گریزی از تب بود
به فكر مقتل و خَدُّ التریب و زینب بود
دوباره بی تب و تاب حضور دعبل شد
دوباره روضۀ گودال مَحرم دل شد
دلش به خاكِ كف حجره یادی از

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:19
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

رباعی برای امام رضا ( ع) *

3094

رباعی برای امام رضا ( ع) هر چند که از مدینه این جا دوری
پرپر شده ی دسیسه انگوری
از خاک قدم های تو اما مستند
فیروزه تراش های نیشابوری‏
شاعر : علی زمانیان

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:26
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر امام رضا (ع)-(دل همیشه غریبم هوایتان کرده است ) * علی اکبر لطیفیان

2995
1

شعر امام رضا (ع)-(دل همیشه غریبم هوایتان کرده است ) دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است
وَ گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر کوچه هایتان کرده است
خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا
کبوتر حرم باصفایتان کرده است
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجره هایت صدایتان کرده است ؟
چگونه از تو نگیرم نجات فردا را؟
خدا براى همین‏ها سوایتان کرده است
چرا امید ندارى مدینه برگردى؟
مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است ؟
میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است
تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى
که کوچه‏هاى خراسان قضایتان کرده است
سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است

شاعر : استاد علی ا

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:28
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد ) *

2959
2

شعر امام رضا ( ع) (  مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد ) مدینه! بی تو شب من سحر نمی گردد
شب فراق از این تیره تر نمی گردد
مدینه! شب همه شب با ستاره های صبور
بگو که شام غریبان سحر نمی گردد
مدینه! تشنه وصل توأم، ولی چه کنم
نهال آرزویم، بارور نمی گردد
مدینه! از همه نخل های تشنه بپرس
مگر کسی که سفر رفت برنمی گردد؟
مدینه! سکه به نامم زدند و نیست شبی
که دست و دامنم از اشک تر نمی گردد
مدینه! سینه من تنگ شد در این غربت
چرا مدار فلک تند تر نمی گردد؟
مدینه! گوشه غربت چه عالمی دارد
کسی ز راز دلم با خبر نمی گردد
مدینه! در عجبم من که خوشه انگور
چرا ز سوز دلم شعله ور نمی گردد؟
شاعر : محمد جواد غفورزاده

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:46
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان ) *

3540
3

شعر امام رضا ( ع) ( کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان ) کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه ی مظلومه، کجا بود رضا جان
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان
تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب
کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا جان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها
این زهر، برای تو شفا بود رضا جان
از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ی ما، سوز شما بود رضا جان
از خویش مران

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:48
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) (شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت ) *

2231

شعر امام رضا ( ع) (شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت ) شنیده ام که خودت در زمان پر زدنت
بروی خاک رها گشت پیکر و بدنت
هزار لاله روان شد ز گوشه دهنت
غریب بودی و خون شد تمام پیرهنت
ز سوز زهر اگرچه به خویش پیچیدی
ولی زمان غروبت جواد را دیدی
اگرچه جز پسرت کس نبود در بر تو؟
ولی ندید تنت را به خاک خواهر تو
به زیر سم ستوران نرفت پیکر تو
اسیر پنجه سرنیزه ها نشد سرتو
حسین گفتم و قلبت شکست آقا جان
به دل غبار محرم نشست آقا جان
شاعر : محمد علی بیابانی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:53
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( دوباره پای من و آستان حضرت تو ) *

4423

شعر امام رضا ( ع) ( دوباره پای من و آستان حضرت تو ) دوباره پای من و آستان حضرت تو
سر ارادت و خاک سرای جنت تو
وباز سفره لطف تو و عنایت تو
کویر دست من و بارش کرامت تو
امـــــــــام مشـــــــرقی عالم وجود رضا
سحاب رحمت حق آسمان جود رضا
دوباره مثل همیشه رساندیم آقا
میان این همه دلداده خواندیم آقا
خودم نیامده ام . . . تو کشاندیم آفا
سلام داده نداده . . . تکاندیم آفا
شکستم و به نگاه تو سلسبیل شدم
و پشت پنجره فولادتان دخیل شدم
میان صحن تو برگ برات می دادند
مداد عفو گنه را دوات می دادند
به زائران شکسته ثبات می دادند
شراب کوثر و آب حیات می دادند
من آمدم که مریض مرا شفا بدهی
من آمدم که به من اذن کربلا بدهی
همینکه میرسم . . . از چشم های بارانی
هزار حاجت ن

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:55
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود) *

3855
2

شعر امام رضا ( ع) (  در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود) در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود
میان حجره دلش تنگ گلعذارش بود
در آرزوى جوادش دمى قرار نداشت
به آخرین نفسش چشم انتظارش بود
شکوفه‏هاى لبش روى دامنش مى‏ریخت
هزار غنچه به لبهاى لاله بارش بود
شبیه مار گزیده به خویش مى‏پیچید
نشان از آمدن موسم بهارش بود
میان حجره‏ى غربت غریب مى‏میرد
و کاش حداقل خواهرش کنارش بود
گهى حسین و گهى مادر و گهى پسرم
ز ناله‏هاى جگرسوز قلب زارش بود
به خشکى دولب خویش روضه خوان شده بود
براى مرد غریبى که داغدارش بود
به یاد مرد غریبى که بین یک گودال
هجوم نیزه و شمشیر غمگسارش بود
به یاد خواهر مظلومه ای که هر منزل
سر برادرش از نیزه سایه سارش بود
به یاد طفل یتیمى که در خرابه شبى
س

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون ) *

2450

شعر امام رضا ( ع) ( آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون ) آشنای همۀ غریبه‌هایین آقاجون
واسۀ غریبه‌ها هم آشنایین آقاجون
از تو دورم که باشم عطر شما را دوس دارم
حرم طلایی امام رضا رو دوس دارم
توی ذهن آسمون یه گنبد طلاییه
حرمی که وسعت زلال آشناییه
جاده‌ها می‌دَوَن و خسته و بی‌همنفسن
تا به درواز‌ۀ روشن خراسون برسن
دستۀ پروانه‌ها سر می‌رسن از آسمون
دخیل رنگی‌ می‌شن روی ضریح سبزتون
آسمون دامنشو پر می‌کنه از ستاره
وا‌سۀ کبوتراش دونۀ نذری میاره
همۀ فرشته‌ها به گنبدش رو می‌کنن
صحنو با گریه‌هاشون هی آب و جارو می‌کنن
نسیما می‌رسن و با نوحه همزبون می‌شن
ابرا گریه می‌کنن، چشمه‌ها روضه‌خون می‌شن
شعرا با اسم شما همیشه آسمونین
واژه‌ها آهوای تشنۀ مهربونین
آشنای همۀ غر

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:01
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) (ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا ) *

4678
2

شعر امام رضا ( ع) (ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا ) ای همه دل‌ها، حرمت یا رضا
خلق خدا و کرمت یا رضا
جنّ و بشر، حور و ملک می‌برند
سجده به خاک حرمت یا رضا
بر سر این مملکت از بام طوس
سایه فکنده، عَلَمَت، یا رضا
نیست عجب گر که طواف آورد
کعبه به دور حرمت یا رضا
زادۀ موسایی و عیسا کند
زندگی از فیض دمت، یا رضا
بس‌که بوَد، لطف و عطایت زیاد
ظرف وجود است کَمَت، یا رضا
گر تو قبولم نکنی، می‌دهم
به جان زهرا قسمت یا رضا
ضــامن آهــو بــه فـدایت شوم
جود و کرم کن، که گدایت شوم
تو هشت بحر نور را، گوهری
تو مطلع الفجر چهار اختری
تو شمع جمعی، به شبستان طوس
تو بر تن عالم خلقت، سری
نام علی بُوَد برازنده‌ات
بلکه تو یک محمّد دیگری
ضامن آهویی و پیش خدا
ضامن خلقی به صف

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 19:06
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( طفل دل را به نیل اشک سپرد) *

1899

شعر امام رضا ( ع) (  طفل دل را به نیل اشک سپرد) طفل دل را به نیل اشک سپرد
زائری که رسید خسته حرم
باور چشم­­های او نشدند
گنبد تو ، دل شکسته ، حرم
دست خود را به روی سینه گذاشت
السّلامُ علیکَ یا خورشید
در شلوغی گریه ها چشمم
به ضریح نگاه تو نرسید
خسته ام ، حاجت همه دِه را
روی دوشم برایت آوردم
التماس دعای مردم را
به امید دعایت آوردم
حجّ امثال من ! نگاهی کن
دور ما غصّه ها طواف کنند
آرزوهای ما به امیدت
دور کرب و بلا طواف کنند
کعبه ای و کنار دست خودت
چقدَر زمزم غمین داری
این­همه اشک و حاجت و گریه
این همه ناله ، این همه زاری ...
کربـلای فقـیرترهـایی
نه فقط کعبه ی فقیرانی
قبله ی هفتم زمین هستی
هشتمین شاه­راه ایمانی
شاعر : امیر علی شریفی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:25
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شعر امام رضا ( ع) ( آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده ) * محمد فردوسی

2319
2

شعر امام رضا ( ع) ( آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده ) آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده
هر صبح و شام حال بکایی به ما بده
دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب
آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده
تنها به عشق دیدن تو ندبه خوان شدیم
هر صبح جمعه حال دعایی به ما بده
این دیده ای که غیر تو هر چیز دیده است
از ما بگیر و چشم خدایی به ما بده
تا کی اسیر لذّت نفسانیت شدن؟!
بشکن حصار و برگ رهایی به ما بده
زنگار معصیت دل ما را سیاه کرد
با کیمیای عشق، جلایی به ما بده
روی سیه به ما نمی آید نگاه کن
این جلوه را بگیر و نمایی به ما بده
در این زمان که هر که به دنبال زندگی است
توفیق نوکری و گدایی به ما بده
چیزی نمانده تا که مُحرّم فرا رسد
سهمیّه ی امام رضایی به ما بده
سهمیّه ای

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

رباعی برای امام رضا ( ع)-(امشب سر و کارم به شما افتاده ست) * عارفه دهقانی

2263

رباعی برای امام رضا ( ع)-(امشب سر و کارم به شما افتاده ست) امشب سر و کارم به شما افتاده ست
دل،معتکفِ مسجدِ گوهرشاد است
بر سَر زده است عمری از عشقِ شما،
دستی که به زلفِ پنجره فولاد است
شاعر : عارفه دهقانی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( نداری که گدای توست آقا می شود حتمن ) *

2111
2

شعر امام رضا ( ع) ( نداری که گدای توست آقا می شود حتمن ) نداری که گدای توست آقا می شود حتمن
بیابان قدمگاه تو دریا می شود حتمن
دو چشمم ابر باران بود و من خوشحال از اینکه
بساط عاشقی باتو مهیا می شود حتمن
به پایم راه می رفتم ولیکن تجربه می گفت
دم باب الجواد .ع. تو سرم پا می شود حتمن
زمانی را که صرف دیدن گنبدطلا کردم
ضمانت نامه خیر دودنیا می شود حتمن
مقدر بوده از اول چه در محشر ، چه در برزخ
هوادار غلامان تو زهرا .س. می شود حتمن
به چشمت بستگی دارد عدم یا هستی خلقت
شما پلکی بزن ایجاد معنا می شود حتمن
اگر اینجا نشد سوی تو من سجاده اندازم
خدا بالای سر شاهد که فردا می شود حتمن
و من شکی ندارم که بهشت و هرچه درآن است
میان صحن گوهرشاد پیدا می شود حتمن
توهرچه آر

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:31
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( امشب هواي سينه روحانيست ياران ) * محمد هاشم مصطفوی

2047

شعر امام رضا ( ع) ( امشب هواي سينه روحانيست ياران ) امشب هواي سينه روحانيست ياران
دنيا به چشمانم چه نورانيست ياران
امشب دلم شور عجيبي باز دارد
صحن دلم ابري و طوفانيست ياران
از غصه نه اين بار از شاديست اشكم
چشمم دوباره سخت بارانيست ياران
امشب تمام التماسم وصل يار است
كمتر اگر خواهم كه نادانيست ياران
ما و رهايي از كمند يار؟؟ هيهات...
دل در حصار عشق زندانيست ياران
هستم غلام درگه سلطان عالم
ارباب من شاه خراسانيست ياران
بر دل رسد عطر حضورش...شاه آمد
پايان آن دوران هجرانيست ياران
كافر سخن كوتاه كن اسرار پنهان
گاهي سخن عين پشيمانيست ياران
شاعر : هاشم مصطفوی

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:34
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( صبا دوباره مشام دلم معطر کرد ) * سید علی احمدی

2496
1

شعر امام رضا ( ع) ( صبا دوباره مشام دلم معطر کرد ) صبا دوباره مشام دلم معطر کرد
فضای جان مرا پُر ز مُشک و عنبر کرد
شمیم یار بیاورد و دیده ام تر کرد
دل شکستۀ عشاق، پُر ز آذر کرد
«معاشران، گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید»*
دهید مژده به یاران که در حریم رضا
هر آن چه هست همه شادی است و لطف و عطا
که اوست پادشه جبر و اختیار و قضا
ملیک هر دو سرا، صاحب سزا و جزا
که هر که ساغر او شد ز باده اش لبریز
خورَد ز بادۀ کوثر به روز رستاخیز
هَزار و قُمری و مرغان عشق و پروانه
ز شوق و عشق رضا نغمه خوان و مستانه
حریم او به ملائک شده است کاشانه
رواق انور او شد به عارفان خانه
غبار جامۀ زوار او به خلد برین
شده است سرمۀ چشم سیاه حورالعین
گدای

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:40
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) ( ای واسطه ی فیض خدا بر مردم ) *

3235
2

شعر امام رضا ( ع) ( ای واسطه ی فیض خدا بر مردم ) ای واسطه ی فیض خدا بر مردم
ای قبله ی هفتم،ای امام هشتم
از جانب خواهرت سلام آوردند
این هشت رباعی که رسیدند از قم
ای نور که تابیده شدی بر ظلمات
ای مَقدم تو مایه ی خِیر و برکات
در ارض و سماوات همه می گویند:
بر نورِ دلِ موسی جعفر صلوات
پیدا ز رُخ تو نور ثاقب باشد
بر درگه تو فرشته حاجب باشد
بر هر که شود زائر قبرت در طوس
فرمود نبی:بهشت واجب باشد
ای آنکه بود مهر و ولایت دینم
نام تو دهد به وقت غم،تسکینم
باید که خودت نگاه لطفی بکنی
تا سلسلة الذّهب شود آئینم
معنای بلند إنّما هستی تو
مصداق شریف هَل أتی هستی تو
ایمن ز عذاب می شود هرکس که
گوید:(أنا مِن شُروطِها)هستی تو
بر شوکت جاودانی تو صلوات
بر عصمت آسما

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:45
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 وحید محمدی

شعر امام رضا ( ع) ( شکر صد بار خدا را که سعادت دارم) * وحید محمدی

2882
1

شعر امام رضا ( ع) ( شکر صد بار خدا را که سعادت دارم) شکر صد بار خدا را که سعادت دارم
فرصت آمدن و عرض ارادت دارم
باز در کسوت یک عبد گدا آمده ام
من از این جامه به تن خلعت شهرت دارم
دست من نیست اگر بی سر و پا آمده ام
دست من نیست اگر شوق زیارت دارم
قصّه ی پنجره فولاد و مرا می دانی
من به بوسیدن این پنجره عادت دارم
در این میکده خیمه زده ام شاهد باش
دست امید به دامان اجابت دارم
این دل مرده ی من زندگی اش دست شماست
من خودم خوب به این نکته عنایت دارم
معجزه از تو عجیب است مگر من حتّی
به گدایان تو هم چشم کرامت دارم
حاجتم را ندهی پیش خودم خواهم گفت
او مرا خواسته پیداست که قیمت دارم
" داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم "
این سلامی است که تا صبح قیامت دارم
پدرم

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:47
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شعر امام رضا ( ع) ( ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست) * محمد فردوسی

3442
3

شعر امام رضا ( ع) ( ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست) ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست
شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست
در پای درس مکتب او پا گرفته ایم
لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست
با او طهارت نسبی کسب کرده ایم
یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست!
سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم
شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست
ما شیعه ایم و در همه عالم زبانزدیم
حلقه به گوش عالِم آل محمدیم
آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم
وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم
شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
احساس می کنم ز دو عالم بریده ام
وقتی مقیم صحن گهر شاد می شوم
با تو خرابه ی دل من قصر می شود

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:50
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

شعر امام رضا ( ع) ( من از شما که شمش طلایی نخواستم) * علیرضا خاکساری

2078
1

شعر امام رضا ( ع) ( من از شما که شمش طلایی نخواستم) من از شما که شمش طلایی نخواستم
من از شما که نان و نوایی نخواستم
این سینه خانه ی تو بود - من چه کاره ام ؟
من از تو که برو و بیایی نخواستم
هرچند بچه گانه قلم میزنم ، بس است
من از شما که ذوق " سنایی" نخواستم
هربار هم که گفته ای " اصلا نمیدهم "
من هم بدون چون و چرایی نخواستم
آب و هوای بی نفس تو جهنمی ست
دیگر پس از تو آب و هوایی نخواستم
حتی بقیع و صحن و سرای مدینه را
وقتی شما مدینه ی مایی نخواستم
از روز های اول همسایگی مان
دیگر برات کرببلایی نخواستم
وقتی که مثل مادر خود گریه آوری
من رزق اشک و حال بکایی نخواستم
دارالهدایه ات شده است آشیانه ام
من جز حریم پاک تو جایی نخواستم
شاعر : علیرضا خاکساری

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:55
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) (مردم! خودم دیدم، شبی در صحن گوهرشاد ) * پیمان طالبی

4671
2

شعر امام رضا ( ع) (مردم! خودم دیدم، شبی در صحن گوهرشاد  ) مردم! خودم دیدم، شبی در صحن گوهرشاد
یک اتفاق شاعرانه اتفاق افتاد
فریاد میزد کودکی: «آقا شفایم داد»
از دورها هم یک صدا از پنجره فولاد...
اینجاست آنجا که نمایشگاه اعجازست
شکر خدا همواره این دارالشفا باز است
در بین این دستان لبریز از تهی دستی
فرقی ندارد گوئیا عزت و یا پستی
دیدم یتیمی را که گفت از روی سرمستی:
«می دانم آقا! که خودت بابای من هستی»
خاموش می شد اندک اندک سوز نجوایش
خوابید آن شب را به روی پای بابایش...
باور کنید آوردن او در سخن سخت است
پرواز روح خسته از زندان تن سخت است
گفتن از او – آری – برای شعر من سخت است
شاعر شدن آسان ولی دعبل شدن سخت است
هرگز ندارم در سرم فکر عبایت را
بر من بزن یک

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:58
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر امام رضا ( ع) (در ازدحام حرم هركسي به تنهايي ) *

2406
2

شعر امام رضا ( ع) (در ازدحام حرم هركسي به تنهايي ) در ازدحام حرم هركسي به تنهايي
گرفته دست دعا را به سوي آنجايي
كه جلوه كرده در آن جلوه اي مسيحايي
همان حريم قشنگي كه هست رويايي
خلاصه گشته در آن انتهاي زيبايي
پر از شميم بهشت است ازدحام حرم
نشسته اند ملايك به روي بام حرم
گرفته است پر و بالشان به دام حرم
نه اينكه دام تو گسترده اي بنام حرم
كه صيد عزم تو كرده به شور شيدايي
من از سجيه ات آموختم مسلماني
تويي كه عالم ديني و نطق قرآني
به من نگاه مي كني؟! نگاه يك آني
شبيه آن نگهي كه به سنگ سلماني
نمودي و همه ديدند چون مسيحايي
تو هشتمين نفري كه بهار مي آري
به زير سايه خود لاله زار مي آري
براي مردم مشهد وقار مي آري
به زير گام خودت كسب و كار مي آري
كسي ندا

  • چهارشنبه
  • 6
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:02
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد