اشعار ورود کاروان به کربلا

مرتب سازی براساس

ورود کاروان به کربلا -( در سکوت شکسته ی صحرا ) *

970

ورود کاروان به کربلا -( در سکوت شکسته ی صحرا ) در سکوت شکسته ی صحرا

کاروانی ز دور شد پیدا

کاروان عشیره ی سادات

کاروان قبیله ی طاها

کاروان سلاله های رسول

کاروان امام عاشورا

کاروان عزیزِ حضرت حق

پنجمین آفتاب اهل کسا

دشت در زیر پایشان لرزان

دشت نه ! بلکه هفت سقفِ سما

همگی نور چشم پیغمبر

همه مجنون صفت همه لیلا

همه شان لاله روی، چون یوسف

همگی مستجاب، چون عیسی

یاد تیغ و ترنج می افتد

هر که بیند جمال آن ها را

یکطرف روح آیه ی تطهیر

یکطرف معنی "ذوی القربی"

پور زهرا و ساقی و اکبر

در مثل، کعبه و صفا و منا

این طرف یادگار های حسن

به نهایت مؤدّب و شیدا

علم کاروان به همراهِ

مشک، بر دوش حضرت سقا

خیل ناموس حضرت حیدر

"همه در پرده های

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:13
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

ورود کاروان به کربلا -( یک کاروان دل، همره دلبر رسیده ) * احسان محسنی فر

1160

ورود کاروان به کربلا -( یک کاروان دل، همره دلبر رسیده ) یک کاروان دل، همره دلبر رسیده

زینب بیا که منزل آخر رسیده

یاران فرود آئید این وادی طور است

وعده ز سوی حضرت داور رسیده

اینجا زیارت‌خانه‌ی پیغمبران است

هر مُرسلی اینجا مقرّب‌تر رسیده

قبل از تمام کاروان هاشمی‌ها

کرب و بلا شاهد بُود مادر رسیده

اینجا فرات از چهار جانب موج دارد

از چه جواب العطش خنجر رسیده

کودک که می‌گرید جوابش کعب‌نی نیست

اینجا تمام حوصله‌ها سر رسیده

هرکس که عقده داشت از صفین و خیبر

بر قطعه قطعه کردنِ اکبر رسیده

آهنگران شهر را آرام سازید

تازه به خواب ناز علی اصغر رسیده

زن‌های کوفه خود مگر پوشش ندارند

که بانوان را غصه‌ی معجر رسیده

هرکس به اهلش وعده‌ی سوغات داده

اینج

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:15
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

ورود کاروان به کربلا -( این قافله هرچه شتابش بیشتر شد ) * سید پوریا هاشمی

1261
1

ورود کاروان به کربلا -( این قافله هرچه شتابش بیشتر شد ) این قافله هرچه شتابش بیشتر شد

دلشوره های آفتابش بیشتر شد

جای تمام نخلها لشگر درآمد

باهر قدم یعنی سرابش بیشتر شد

یک محمل و هجده نگهبان دلاور

ماهی که هر منزل حجابش بیشتر شد

پایین که می آید ز محمل قاسمش هست

عباس هم آمد رکابش بیشتر شد

از اسم اینجا میشود حس عطش کرد

سقا رسید و مشک آبش بیشتر شد

چشم حسین افتاد بر سرنیزه هاشان..

دید اکبرش را اضطرابش بیشتر شد

خیره به طغیان فرات است آه اما

دلواپسی های ربابش بیشتر شد

شش ماهه هم فهمید اینجا قتلگاه است

بی تابی هنگام خوابش بیشتر شد

راوی نوشته روز عاشورا که آمد

تیر سه شعبه پیچ و تابش بیشتر شد

بستند با هر زحمتی بر نی سرش را

بالای نی کار طناب

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:17
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

ورود کاروان به کربلا -( گلهای اهل بیت به گلزار می رسند ) * محمود ژولیده

2127

ورود کاروان به کربلا -( گلهای اهل بیت به گلزار می رسند ) گلهای اهل بیت به گلزار می رسند

موعودیان به موعد دیدار می رسند

اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود

دلدادگان وصل به دلدار می رسند

این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند

آخر همه به کوچه و بازار می رسند

این کاروان به قافله سالاریِ حسین

دارند با امیر و علمدار می رسند

گاهی دم از شریعه و گودال می زنند

گاهی به تلّ خاکی و هموار می رسند

ناگاه با برادر خود گفت خواهری:

این نخل ها به دیدۀ من تار می رسند

این باغهای کوفه چرا نیزه داده اند

این میوه ها چه زود سرِ بار می رسند

یک دختر جلیله به بابا خطاب کرد:

این نامه ها که از در و دیوار می رسند...

...آن هیجده هزار نفر که نوشته اند:

آقا بیا ،کجا به تو ای

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:20
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

ورود کاروان به کربلا -( قدری به سینه آه برایم بیاورید ) * محمود ژولیده

1410

ورود کاروان به کربلا -(  قدری به سینه آه برایم بیاورید ) قدری به سینه آه برایم بیاورید

پیراهن سیاه برایم بیاورید

اخبار بین راه برایم بیاورید

تربت ز قتلگاه برایم بیاورید

دارد حسین می رود انگار کربلا

دارد دل رسول خدا می شود مذاب

می ریزد اشک روضه ز چشم ابوتراب

شد نوحه های فاطمه هم نالۀ رباب

کودک چقدر می خورد از نهر آب، آب

دارد عجیب قصۀ غمبار ، کربلا

این نالۀ دمادم زهرای اطهر است

زینب بدان که کرب و بلا پر ز لشگر است

تا چند روز بعد ، حسینِ تو بی سر است

آنروز روز غارت خلخال و معجر است

بدتر ز روضۀ در و دیوار ، کربلا

گریان توست مادر تو ای حسین من

بر نیزه می رود سر تو ای حسین من

گردد اسیر خواهر تو ای حسین من

گردد یتیم دختر تو ای حسین من

تا

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:22
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

ورود کاروان به کربلا -( بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد ) * حسن لطفی

2079
3

ورود کاروان به کربلا -( بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد ) بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد

کیست اینجا که دلم درد کشان می لرزد

بین این دشت پر از خار چو طفلان حرم

بیشتر قلبم از این لشگریان می لرزد

بار مگشا و مزن خیمه بدین جا که زمین

زیر سنگی شمشیر زنان می لرزد

خواهرت در غم این خاک چنین می سوزد

مادرت از غم این سوز چنان می لرزد

بس که بر چشم علمدار تو دارند نگاه

دخترت از نظر زخم زنان می لرزد

کیست آن مرد کمان دار که این سوی رباب

با تماشای همین تیر و کمان می لرزد

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:24
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

ورود کاروان به کربلا -( امروز محرمان حرم سایه ی سرم ) * حسن لطفی

1308

ورود کاروان به کربلا -(  امروز محرمان حرم سایه ی سرم ) امروز محرمان حرم سایه ی سرم

شام دهم زمان نفس های آخرم

امروز بین حلقه شیران هاشمی

شام دهم به حلقه زنجیر پیکرم

امروز دخترک سر دوش عمو ولی

شام دهم به گریه که عمه گل سرم

امروز گرد چادرش را تکانده ای

شام دهم به خون تو آغشته معجرم

امروز مانده ای که قرارم شوی ولی

شام دهم به نیزه نمانی برادرم

امروز تکه خار ز پایم در آوری

شام دهم زجسم تونیزه در آورم

امروز دختران تو در خیمه ها ولی

شام دهم در آتش خیمه من و خودم

امروز هرچه دلش خواست ساربان گرفت

شام دهم کنار تو انگشتر آورم

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:28
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

ورود کاروان به کربلا -( لحظه ای دنیا ندیده آرمیدنهای من ) * علیرضا لک

1055

ورود کاروان به کربلا -( لحظه ای دنیا ندیده آرمیدنهای من  ) لحظه ای دنیا ندیده آرمیدنهای من

سوخته از دست غم بال تپیدنهای من

می رسم تا كربلا با محمل بارانی ام

بوی رفتن می دهد حتی رسیدن های من

نیزه و شمشیر ها آمادۀ مهمانی اند

وای از گودال و وای از داغ دیدن های من

سایه ام پیدا نبود عمری ولی اینجا ببین

از حرم تا قتلگاه تو دویدنهای من

یادگار مادرم! آنروز می آید چه زود

از ضریح حنجر تو بوسه چیدن های من

با همه می آیم و تنها از اینجا می روم

مُردنم آسانتر از این دل بریدن های من

داغ ها را یك تنه تا به قیامت می برم

می روی بر نیزه می بینی خمیدن های من

شاعر : علیرضا لک

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 21:41
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

ورود کاروان به کربلا -( این جا که آمدیم غم و غصّه پا گرفت ) * احسان محسنی فر

1345

ورود کاروان به کربلا -( این جا که آمدیم غم و غصّه پا گرفت ) این جا که آمدیم غم و غصّه پا گرفت

دلشوره ای عجیب، وجود مرا گرفت

حسّ غم جدایی این دشت لاله خیز

بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت

فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین

آیات غربت تو دلم را فرا گرفت

در این حسینیه که همان عرش کبریاست

حق، امتحان ز قافله ی انبیا گرفت

تنها دلیل بودن من! سایه ی سرم!

زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت

بین خیام خیمه ی عبّاس دیدنی است

شکر خدا رکاب مرا آشنا گرفت

تا وقت هست حلقه ی انگشتری درآر

از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت

وای از دل رباب که بیند به جای آب

تیر سه پر به حنجر شش ماهه جا گرفت

این جا درخت و نیزه تفاوت نمی کند

هر یک به سهم خویش نشان تو را گرفت

تو ناله می ز

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:09
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

ورود کاروان به کربلا -( لااقل شیهه بکش کاری کن ) * سعید توفیقی

1152

ورود کاروان به کربلا -(  لااقل شیهه بکش کاری کن ) لااقل شیهه بکش کاری کن

حرکت کن وَ مرا یاری کن

سر خود را به دل خاک مکش

کمتر از دیده گُهر جاری کن

آسمانی به چه وابسته شدی؟

ایستادی نکند خسته شدی؟

زودتر رو ره ما طولانی ست

و تَرَک خوردن شیشه آنی ست

خواهرم میل به گریه دارد

حرکتی کن که هوا بارانی ست

ظرف ما پر شد و جان از لب ریخت

قدمی زن که دل زینب ریخت

نکند ملزم زنجیر شدی!

که در این خاک زمین گیر شدی

پر جبریل به پایت پیچید؟

یا پیام آور تقدیر شدی؟

وحی تو، آیه ی استرجاع است

زینب آشفته از این اوضاع است

شاعر : سعید توفیقی

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:11
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

ورود کاروان به کربلا -( امروز آقا شور و حالت بی بدیل است ) * سعید توفیقی

1037

ورود کاروان به کربلا -( امروز آقا شور و حالت بی بدیل است ) امروز آقا شور و حالت بی بدیل است

انگار هنگام نزول جبرئیل است

سرشار از انّا الیه الرّاجعونی

آیات استرجاع تو بانگ رحیل است

یعنی بدان زینب که این پایان خط است

چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است

از ذوالجناح آن عرش پیما مرکب خود

بر خاک نازل گشتی و در زیر لب خود

هذا قریر العین می گفتی پیاپی

انگار که دل کنده ای از زینب خود

یعنی بدان زینب که این پایان خط است

چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است

جبریل آمد تا رکابت را بگیرد

شاید که یک کم از شتابت را بگیرد

گفتم که این امّن یجیب از چیست؟ گفتی

شاید دعایم اضطرابت را بگیرد

یعنی بدان زینب که این پایان خط است

چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ اس

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:15
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

ورود به کربلا -( گرد و خاکی ز دور پیدا بود ) *

1362

ورود به کربلا -( گرد و خاکی ز دور پیدا بود ) گرد و خاکی ز دور پیدا بود

کاروانی ز نور پیدا بود

کعبه هایی روان ز سمت حجاز

همه ی روشنی دنیا بود

آسمان بر زمین گذر می کرد

یا که خورشید، روی شن ها بود

زیر پایش به جای خاک کویر

بال های فرشته ها وا بود

در میان تمام محمل ها

محملی بی رکاب پیدا بود

گرد گردش عشیرۀ سادات

دست بر سینه های شیدا بود

محملی روی دوش جبرائیل

قبله ای که عجیب گیرا بود

در یمین عون و جعفر و صادق

در یسارش علی لیلا بود

پشت سر شیرهای هاشمی و

پیش رو، حسین زهرا بود

لیک تنها کنار پردۀ آن

جای مردی بلند بالا بود

محمل عمّۀ امام زمان

که رکابش به نام سقا بود

چون زمان نزول می آمد

گوییا مرتضی در آن جا بود

چشم نامحرمان د

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:24
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

ورودیه به کربلا -( ورود کاروان در کربلا بیت ورود شعر در روضه ست، توضیحی نمی خواهد ) * مهدی رحیمی زمستان

3718
6

ورودیه به کربلا -( ورود کاروان در کربلا بیت ورود شعر در روضه ست، توضیحی نمی خواهد ) رود کاروان در کربلا بیت ورود شعر در روضه ست، توضیحی نمی خواهد / سر آقا به نیزه می رود این بیت، تشبیهی نمی خواهد

ورود کاروان این جا شروع دفتر روضه است / ورودیه برای گریه کن ها، آخر روضه است

ورودیه شب اذن دو خول ماست در هیأت / اجازه از شما جزء اصول ماست در هیات

اجازه می دهی آقا که ده شب نوکرت باشم؟ / اجازه می دهی همراه غم های علیّ اکبرت باشم؟/ بلاگردان عبدالله و عون و جعفرت باشم؟

اگر اشکی ست در چشمم، برای روضه های توست / اگر پیراهنم مشکی ست، مشکی عزای توست

ببین این کاروانِ آه، سالم را / ببین گل های زینب را و عبدالله و قاسم را

خراشی نیست بر رویی/ شکافی کنج ابرویی

نه دستی بر کمر دارد کسی ای

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:31
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

ورود به كربلا -( دیده ام ابر بهار است بیا برگردیم ) *

3055
5

ورود به كربلا -( دیده ام ابر بهار است بیا برگردیم ) دیده ام ابر بهار است بیا برگردیم

دلم از غصه فکار است بیا برگردیم

آن سیاهی که عیان بود نه نخلستان است

لشگری بین غبار است بیا برگردیم

میزبان بهر پذیرایی ما آمده است

یا به دنبال شکار است بیا برگردیم

آن کمان دارکه با تیر سه شعبه آنجاست

مات این کودك زار است بیا بگردیم

به علی اکبر و عباس قسم در آن سو

نیزه در دست سوار است بیا برگردیم

....

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 03:35
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

فاصله -( چون تو هستی به کنارم گله ای نیست هنوز ) * محمد جواد شیرازی

937

فاصله -( چون تو هستی به کنارم گله ای نیست هنوز ) چون تو هستی به کنارم گله ای نیست هنوز
با تو چون من، که دلِ یکدله ای نیست هنوز

لحظه ای از تو اگر دور شوم می میرم
شکر، بینِ من و تو فاصله ای نیست هنوز

طاقِ ابروی تو صد سجده ی واجب دارد
وقت تنگ و سخن از نافله ای نیست هنوز

پیش من راه برو... سیر تماشات کنم
تا که بالای سرت هلهله ای نیست هنوز

بین محمل همه ی دخترکان آرامند
بهتر از این به خدا قافله ای نیست هنوز

بر سر و دست همه اهلِ حرم زیور هاست
دورِ دستانِ کسی سلسله ای نیست هنوز

هست عباس و کسی فکر جسارت نکند
دور تا دور حرم ولوله ای نیست هنوز

بر سر دوش علمدار رقیه خواب است
در کف پای کسی آبله ای نیست هنوز

کوفیان گرچه شکستند دلم را اما
چون تو هست

  • چهارشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 12:09
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

ورودیه -( دل من ناگران است باز گردیم ) * اسماعیل تقوایی

1074
2

ورودیه -( دل من ناگران است باز گردیم  ) ورودیه
دل من ناگران است باز گردیم
بلا اینجا عیان است بازگردیم
حسین ای قافله سالارزینب
بهار اینجا خزان است بازگردیم
در اینجا خلف وعده،بی وفایی
ز کوفی ارمغان است بازگردیم
بترسم از برای ماه لیلا
علی اکبر جوان است بازگردیم
جدا گردد زتن دستان عباس
به زینب این گران است بازگردیم
بمیرم ازبرای اصغرتو
سه شعبه در کمان است بازگردیم
بیاید روز عاشورا وبینم
دهانت خون فشان است بازگردیم
ببینم ذوالجنا بی صاحب آید
رها وبی عنان است بازگردیم
ببینم طفلکی در شام غربت
که ترسان ودوان است بازگردیم
ببینم مجلسی لبهات خونی
زضرب خیزران است بازگردیم
ندارم طاقت هجران برادر
اگر بر ما امان است بازگردیم

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 12:50
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

ورود کاروان به کربلا -( سردر این خانه ها با ما و پرچم باخودت ) * محمد جواد پرچمی

2910
12

ورود کاروان به کربلا -( سردر این خانه ها با ما و پرچم باخودت ) سردر این خانه ها با ما و پرچم باخودت
دسته سینه زنی با ما ولی دم با خودت
روزی اشک تمام نوکران هم باخودت
واقعاً دلواپسیم آقا محرم باخودت
از عزاداران آن آقای عطشانیم ما

رفته رفته نالۀ مظلوم دارد میرسد
مادری با کودکی معصوم دارد میرسد
آه آه خواهری مهموم دارد میرسد
خنجر کندی روی حلقوم دارد میرسد
از غم انگشترش پاره گریبانیم ما

چکمه ای آمد کنار پیکرش یابن شبیب
روی تل می زد به صورت خواهرش یابن شبیب
جای او شمر آمده بالاسرش یابن شبیب
آه آه از ضربه های آخرش یابن شبیب
انتهای روضه را زنده نمی مانیم ما

شاعر : محمد جواد پرچمی

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 18:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

ورود به کربلا -( به آه ، دود دلش را به آسمان می داد ) * حسن لطفی

1323
1

ورود به کربلا -( به آه ، دود دلش را به آسمان می داد ) به آه ، دود دلش را به آسمان می داد
به سینه می زد و تنها سری تکان می داد

شنید کرببلا....چشمِ او سیاهی رفت
فقط به این تنِ بی جان،حسین جان می داد

تمام عمر به لب داشت که خدا نکند
تمام عمر در این راه امتحان می داد

غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره
تمامِ دشت فقط بویی از خزان می داد

به آهی از جگرش قافله به هم می ریخت
دل شکسته غمش را به کاروان می داد

نکاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شکر
نگاه کرد کنارش علی اذان می داد

یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش
یکی نشسته و گهواره را تکان می داد

برای بردن اصغر غزالها جمع اند
رباب کودک خود را به این و آن می داد

سه ساله چادر او می کشید عمه ببین
سه ساله گودیِ گود

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:44
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

ورود کاروان به کربلا -( عباس آمده است و علی اکبر آمده است ) * محسن ناصحی

1142
1

ورود کاروان به کربلا -( عباس آمده است و علی اکبر آمده است ) عباس آمده است و علی اکبر آمده است
وقتی رباب هست علی اصغر آمده است

جمعند خانواده ی زهرا کنار هم
اینجا برادری است که با خواهر آمده است

یک سو رسیده لشکری از کوفه سی هزار
یک سو عزیز فاطمه بی لشکر آمده است

صفین دیده اند که با دیدن حسین
آه از نهاد این همه لشکر برآمده است

از بس شبیه ، هر که رسیده است گفته است
ایمان بیاورید که پیغمبر آمده است

حرف از فدک که نه سخن از غصب مهریه است !
با بچه های فاطمه آب آور آمده است

گیرم فرات بخل کند چشم ما که هست
رودی کشیده ایم که از کوثر آمده است

زینب پیاده شد ، وسط دشت رفت و گفت
اینجا چقدر خار مغیلان درآمده است

شاید به شام می رسد این ره که هر زنی
در این مسیر

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:02
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

زمزمه ورودیه به کربلا -( غروب این دشت چه حالی داره ) * یونس سبزی

2678
1

زمزمه ورودیه به کربلا -( غروب این دشت چه حالی داره ) غروب این دشت چه حالی داره
علقمه آبِ زلالی داره
تو قاب چشماش حالا ، افتاده عکس مهتاب
داره میخونه روضه ، براي طفلی بی تاب
****
چه حجّی برپا میشه در اینجا
که میشه این دشت قبلۀ دنیا
این سرزمین کربلاست ، مناي زینب اینجاست
فردا توي موج خون ، تموم این دشت دریاست
****
کربلا می شه دشت شقایق
از خون سرخ گل هاي عاشق
خیره می شه هر چشمی ، فردا به سوي نیزه
میره سرِ خورشید زهرا به روي نیزه
****

شاعر : یونس سبزی

دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خروج کاروان سیدالشهدا(ع) از مکه به سوی کربلا -( حج نیمه تمام را بگذارد در مسیری جدید راه افتاد ) * علی احدی

1272
1

 خروج کاروان سیدالشهدا(ع) از مکه به سوی کربلا    -( حج نیمه تمام را بگذارد در مسیری جدید راه افتاد ) حج نیمه تمام را بگذارد در مسیری جدید راه افتاد

همه گفتند حاجی احرامش را رها كردو در گناه افتاد

حاجی اما نه آنكه عاشق بود روی معشوق را به یاد آورد...

كعبه یك لحظه رفت از ذهنش تا نگاهش به آن نگاه افتاد

پشت پایش كسی نپاشد آب قصد ترك دیار دارد وای...

مكه از عمق قصه آگاه است كعبه در پرده ای سیاه افتاد

آنطرف عده ای به استقبال، حاجی از حج به كربلا آمد

قصه اما به شكل دیگر بود شاعر اینجا به اشتباه افتاد

كربلا بود و رسم خود شاعر غزلی تكه تكه می خواهد

مثلا از كنار الا لله، قطعه ای مثل لا اله... افتاد

صحبت از یك تن و هزاران تیر، صحبت از یك گلو و یك شمشیر...

لا اقل كاش قاصدی می گفت، یوسف اینبار

  • شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

دانلود متن و سبک نوحه شب دوم محرم با صدای محمد صمیمی -( خورشید عالم با، قمری زیبا می آید ) *

6337
4

دانلود متن و سبک نوحه شب دوم محرم با صدای محمد صمیمی -(  خورشید عالم با، قمری زیبا می آید ) خورشید عالم با، قمری زیبا می آید

کاروان ارباب، ز دل صحرا می آید

در سینۀ این خاک، دل عرش و سماء مات است

سوزان تر از این دشت، دل عمۀ سادات است

زانو می زند عباس، پای محمل زینب

کربلا شده غوغا ، امان از دل زینب

اللهم الجعلنا من الانصار ثارالله

قبلۀ معراج است، خیمۀ قاسم و اکبر

می تابد از حسین ، نور سیمای پیغمبر

سر تا پای عباس ، شده آیینۀ حیدر

زینب، بنت الزهرا ، شدۀ آیینۀ مادر

آید وقت اذان با ، تکبیر علی اکبر

چشم اهل حرم بر ، شمشیر علی اکبر

اللهم الجعلنا من الانصار ثارالله

این آخرین منزل ، به زمین خشک صحراست

مادر شش ماهه ، به امید مشک سقاست

بی تاب ارباب است ، دل اصحاب و یارانش

دلگرم

  • دوشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 10:16
  • نوشته شده توسط
  • علی کفشگر فرزقی
ادامه مطلب

دانلود متن و سبک نوحه شب دوم محرم با صدای محمود کریمی -( زینب فاطمه با آل هاشم همه آمده به کربلا ) *

5928
6

دانلود متن و سبک نوحه شب دوم محرم با صدای محمود کریمی -( زینب فاطمه با آل هاشم همه آمده به کربلا         ) زینب فاطمه با آل هاشم همه آمده به کربلا
پردۀ محمل او در دست صاحب بیرق آل عبا
روی برگ یاس، سایۀ عباس
با چه فرّ و جبروتی می آید زمین دختر شیر خدا
****
چشمان اهل حرم خیره شده سوی شمشیر و سر نیزه ها
خیمه ها گشته بر پا بروی خاک این صحرای ماتم سرا
شد محو خواهر، ساقی لشکر
با تکبیر و صلواتش می زند قدم بر چشم کرب و بلا
****
حرمله خیره شده بر گلوی طفل بی تاب خون خدا
می شود عاقبت از درد و غم ارباب و از خواهرش جدا
با تیر و خنجر ، می شود پرپر
پیکر غرق به خون و زخمی و بی جان خواهر خون خدا

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • علی کفشگر فرزقی
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اشعار ورودیه کاروان به کربلا -( جای پاهای کسی نقش شده بر تنِ خاک ) * رضا قاسمی

1801

اشعار ورودیه کاروان به کربلا -( جای پاهای کسی نقش شده بر تنِ خاک  ) صاحب کرب و بلا
شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!

`صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”

از مدینه سفر عشق ، شد آغاز ... ولی

آمده حکم ، که پایان سفر کرب و بلا

جای پاهای کسی نقش شده بر تنِ خاک

که شود چاک برایش تن پیراهنِ خاک

مثل یک کوه ، به روی حرمش راه رود

چشم دارد به نوک قله ی او ، دامن خاک

دارد از خاکِ قدم هاش ، حرم می سازد

از غبار حرمش کوهِ کرم می سازد

خواهرش نیز به پشت سر او می بارد

خاک ، گِل می‌شود و خانه ی غم می سازد

تا که ارباب ، از آغاز جدایی دَم زد

دخترش روسری اش را گره ای محکم زد

گفت این خاک،همان است که خون خواهد شد

روضه خوان بود و گریزی که به تلّ غم زد

گفت یک روز از ا

  • شنبه
  • 1
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر ورودیه کربلا -( قومی که از فراسوی جنت رسیده اند ) * حسین واعظی

1097

شعر ورودیه کربلا -( قومی که از فراسوی جنت رسیده اند  ) سکنا میان اهل جهنم گزیده اند

قومی که از فراسوی جنت رسیده اند

پیش نگاه تند عرب ها برادران

ناز تمام دخترکان را کشیده اند

با ناسزا غریبه و با خشم دشمنند

اینها مگر به غیر عزیزم شنیده اند؟

حتی قسم به دین وبه آیین مصطفی

در کل عمر نیزه و خنجر ندیده اند

در فکر دختران دم بخت کوفه اند

از مکه گوشواره و معجر خریده اند

اما چه فایده که تمامی راویان

پای عزای روز دهم لب گزیده اند

از رعشه ی رقیه گرفتم،حسین را

پیش نگاه اهل حرم سر بریده اند

ناموس خویش را پس پرده گذاشتند

از دختران فاطمه معجر دریده اند

ای وای از تصاحب معجر که دشمنان

دنبال رد پای سکینه دویده اند

شاعر : حسین واعظی

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

ورود کاروان به کربلا -( صد باغ غبطه می خورد حتی به صحرا ) * محمد رضا طالبی

831

ورود کاروان به کربلا -( صد باغ  غبطه می خورد حتی به صحرا  ) صد باغ غبطه می خورد حتی به صحرا
خورشید وقتی می گذارد پا به صحرا

تا پشت پای کاروان آبی بپاشد
از عرش اعلا آمده زهرا به صحرا

صدبار, خورجین وعده های پوچ مردم
یعنی میا کوفه، بیا اما به صحرا

تا آرزوی نیزه ها پایان بگیرد
با قاصدک ها می رود صحرا به صحرا

فرقی ندارد کوفه یا شام ست مقصد
دل را سپرده زینب کبری به صحرا

این نینوا ، این طور سینین ست اما
موسی چرا آورده هارون را به صحرا؟!

فرقی ندارد که فراتی هست یا نیست
کافیست آید حضرت سقا به صحرا

هر سه علی را با خودش آورد تا که
پای علی نشناس ها شد وا به صحرا

اول قتیلش رفت میدان، با خودش گفت
سر می گذارد آخرش لیلا به صحرا

گودال سرخ و خیمه سرخ و گونه ها

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:49
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

ورود کاروان به کربلا -( سایه ی هیچ یَلی با تو برابر نَبُوَد ) * حسن لطفی

1027
1

ورود کاروان به کربلا -( سایه ی هیچ یَلی با تو برابر نَبُوَد ) سایه ی هیچ یَلی با تو برابر نَبُوَد
ای رکابم عباس

غیرِ من گِردِ کَسی پنج برادر نَبُوَد
ای رکابم عباس

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

ورود کاروان به کربلا -( باید او بر سرِ این خاک قدم بگذارد ) * حسن لطفی

1005
2

ورود کاروان به کربلا  -( باید او بر سرِ این خاک قدم بگذارد ) باید او بر سرِ این خاک قدم بگذارد
عمه ی سادات است

پا به زانویِ علمدارِ حرم بگذارد
عمه ی سادات است

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:54
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

ورود کاروان به کربلا -( ماند، وگفتند حاضر است كه باشد ) *

766

ورود کاروان به کربلا   -( ماند، وگفتند حاضر است كه باشد ) علت اين حج ناتمام بزرگ است
از طرفي هم سپاه شام بزرگ است
بغض فرو خورده ي امام بزرگ است
پشت سر كاروانش آب نپاشيد
آه نمك بر دل كباب نپاشيد

ماند، وگفتند حاضر است كه باشد
رفت، وگفتند عابر است كه باشد
گريه ندارد مسافر است كه باشد
آب نپاشيد مي رود كه نيايد
دل به بيابان تشنه زد كه نيايد

رفت و پي اش آمدند نامه رسان ها
باز همان وعده ها و خط و نشان ها
كندي شمشيرها و نيش زبان ها
آب نباشيد كه به آب نياز است
كوفه اگر مقصد است راه دراز است!

قافله اي مي رسد غبار ندارد
قافله سالار آن قرار ندارد
از همه يك جور انتظار ندارد
هركسي از بين راه، راه جدا كرد
گاه به او دل سپرد گاه جدا كرد

صلح كه هرگز! جهاد هم برسد

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

ورود کاروان به کربلا -( چنان که طرفی در قُرُق جون و حبیب است و بریر است ) * مهدی رحیمی زمستان

1142

ورود کاروان به کربلا  -( چنان که طرفی در قُرُق جون و حبیب است و بریر است ) کاروان آمده از راه پر از ماه
چنان که طرفی در قُرُق جون و حبیب است و بریر است
و در آن سو طرفی درقُرُق نافع و سعد است و زهیر است
نفسِ کرببلا زیر قدم های علی اکبر و عباس فرورفت
که حرف از زدن تیر و گلو رفت
که مبادا دو شبِ بعد بگویند عمو رفت
نفسِ کرببلا رفت فرو دم نزد این خاک
و با سینه ی صد چاک فقط دید و فقط دید فقط دید و فقط زرد شد و
سرخ شد و سرخ شد از آخر این حادثه ترسید

بگذارید که این بار روایت کنم از زاویه ی دید صحابه جریان را
بگذارید که عابس که خودش هست به هم ریخته ی حضرت عباس
روایت بکند صحنه ی جانسوز ورودیه ی هفتادو دو جان را
بگذارید که در پای حبیب بن مظاهر بکنم ذبح، زمان را
بگذارید که این ب

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد