نینوا دشت بلا غاضریه کرببلا
زینبم غم نخوری منزل آخر اینجاست
کربلایی که به من وعدهء آن را دادند
جدم و مادرم و حضرت حیدر اینجاست
قدری آرام به هنگام پیاده شدنت
نظری جانب چشمان گهربارم کن
دختر شیر خدا این همه محرم داری
لطف کن تکیه به دستان علمدارم کن
پای بگذار به زانوی علمدار اول
بعد بگذار به این دشت بلا خواهر من
محمل وناقه بلند است به هنگام فرود
دست خود را بده در دست علی اکبر من
ای علمدار برو خیمۀ زینب برپا
وسط خیمۀ اصحاب و بنی هاشم کن
خواهرم خیمه مهیاست به هنگام ورود
تکیه بر دوش علمدار من و قاسم کن
بهر آسایش و آرامش اهل حرمم
به ابالفضل بگویید دهد ترتیبی
خیمه بر پابکند تا که جلو
- یکشنبه
- 4
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:54
- نوشته شده توسط
- ح.فیض