شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

شعر حضرت رقیه (س) ( مثل یک کبوترم پر میزنم پر میزنم امشب) *

17795
138

شعر حضرت رقیه (س) ( مثل یک کبوترم پر میزنم پر میزنم امشب) مثل یک کبوترم پر میزنم پر میزنم امشب
گفته بابام که بهت سر میزنم امشب
دیگه از همسفران دل میکنم امشب
چه خوشه پیش بابام جون کندنم امشب
دیگه جون خسته بر لبهام میاد امشب
به دلم برات شده بابام میاد امشب
دختر شاه می شنید حرفهای من امشب
تو بابات قشنگه یا بابای من امشب
مثل بارون بهار اشکهام میاد امشب
به دلم برات شده بابام میاد امشب
دست روی دست نگذارید بابام میاد امشب
لباس نو بیارید بابام میاد امشب
خونه رو جارو کنید بابام میاد امشب
موهامو خوشبو کنید بابام میاد امشب
دل و دیوونه کنید بابام میاد امشب
موهامو شونه کنید بابام میاد امشب

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:30
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت رقیه (س) ( نیلوفر تشنه چه لاغر می­نمایی ) *

1517
2

شعر حضرت رقیه (س) ( نیلوفر تشنه چه لاغر می­نمایی ) نیلوفر تشنه چه لاغر می­نمایی
گهواره جنبان مثل مادر می نمایی
با تو سه ساله داغ جان فرسا چه کرده
سی ساله­ها را هم فراتر می نمایی

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:32
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر حضرت رقیه (س) ( گنجشك پر جبریل پر بابا سه نقطه) * علی اکبر لطیفیان

6198
12

شعر حضرت رقیه (س) ( گنجشك پر  جبریل پر  بابا سه نقطه) گنجشك پر جبریل پر بابا سه نقطه
من پر تو پر هركس شبیه ما سه نقطه
عمه نه عمه بالهایش پر ندارد
حالا بماند در خرابه تا سه نقطه
این محو یكدیگر شدن در این خرابه
یا اینكه ما را می پراند یا سه نقطه
اصلاً چرا من خواستم پیشم بیایی
بابا شما كه پا نداری تا سه نقطه
یادت می آید روزهای در مدینه
دو گوشواره داشتم حالا سه نقطه
وقتی لبت را زیر پای چوب دیدم
می خواستم كاری كنم امّـا سه نقطه
انگشت خود را جمع كرد و ناگهان گفت
انگشت پر انگشتر بابا سه نقطه
شاعر: علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:34
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( رؤیای هر شب دلخوشی من) *

2092
0

شعر حضرت رقیه (س) ( رؤیای هر شب دلخوشی من) رؤیای هر شب دلخوشی من
نوازشم کرد سیلی دشمن
‏یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم
‏بذر محبتو ما تو دلامون می­کاشتیم
یادش بخیر مدینه دلم ندید رخ غم
‏بابا نشد یه روزکه بیاد به ابروهام خم
یادش بخیر مدینه وای که گذشت چقدر زود
‏روی دوش عمو چون زیر پام آسمون بود
حالا ببین بابا چون، تو چنگ غم اسیرم
‏دلم می­خواد یه گوشه، سر بذارم بمیرم
بابا دلم غمینه ز روزگار کینه
بالش من به جای زا نوت روی زمینه
‏بیار جلوگوشاتو با قلب زار و محزون
‏به عمه من نگفتم،گرسنمه بابا جون
سر تو روی نیزه، می رفت به چشم گریان
‏به زیر لب می­گفتم، بابا نخون تو قرآن
از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم
‏بابا به روی خارا، ز ترس زجر دویدم

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (روزی که بر سر نی، دیدم سر تو بابا ) *

2099
1

شعر حضرت رقیه (س) (روزی که بر سر نی، دیدم سر تو بابا ) روزی که بر سر نی، دیدم سر تو بابا
‏خون شد ز غضه قلب، نیلوفر تو بابا
‏آن روز روی نیزه، با من تو وعده کردی
‏امشب در این خرابه، آمد سر تو بابا
‏خوش آمدی ولی پس، تنها چرا به یک سر
‏برگو چه کرده دشمن، با پیکر تو بابا
‏پیشانی ات چرا با، سنگ جفا شکسته
‏خون از چه می چکد از، چشم تر تو بابا
رفتی و تازیانه شد مرهم تن من
‏دشوار تو از این بود، تشت زر تو بابا
‏آن خیزران به یک سو، شمر و سنان به یک سو
‏از زجر ناله دارد، این دختر تو بابا
‏شرح سفر نگویم، از حالتم بخوان خود
‏گردیده دختر تو، چون مادر تو بابا
شاعر : محمد علی شهابی

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:43
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (دل آسمان میل دارد ببارد) *

4348
16

شعر حضرت رقیه (س) (دل آسمان میل دارد ببارد) دل آسمان میل دارد ببارد
‏خرابه نشینی ما گریه دارد
سرانگشت مشکل گشایم ضعیف است
‏که خار ازکف پای من در بیارد
الا خیزران خورده­ی مجلس طشت
‏غم تو گلوی مرا می­فشارد
بیا تا تماشا چیانت نگویند
که این طفل آواره بابا ندارد
عجب روزگار عجیب و غریبیست
‏یهودی مرا خارجی می شمارد
شاعر :سعید حدادیان

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:45
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( در آسـمان دلـم یـک شـهاب مـی آیـد) *

1522
3

شعر حضرت رقیه (س) (  در  آسـمان دلـم  یـک شـهاب مـی آیـد) در آسـمان دلـم یـک شـهاب مـی آیـد
سوار بر طبق و با شتاب می آید
به سـر دویـده ز کاخ یزید تا اینـجـا
بدون نیزه خود ، بی رکاب می آید
و شاه عالمیان بی سپا ه و تشریفات
جبین شکسته،محاسن خضاب می آید
در این سکوت مقدس به گوش ثانیه ها
صــدای آمـدن انقـلاب می آید
وزیده باد یتیمی ، دلم پر آشوب است
به سمت دیده تارم سحاب می آید
میان صفحـه پر چیـن چـهـره عـمـه
خطوط دلهر ه و اضطراب می آید
رسیده بهر عیادت ، نه بردن طفـلش
پدر به نـیـت امری ثواب می آید
طبق چه بوی عجیب و زننده ای دارد
دوبـاره رایـحـه التـهـاب می آید
تویی که از نفست عطـر سیب می آید
چرا ز موی تو بوی شراب می آید
غمین مباش که فطرس برای خاطر ما
ز عرش

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:50
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (بی حیا كی بخت من پا می دهد؟ ) *

3136
6

شعر حضرت رقیه (س) (بی حیا كی بخت من پا می دهد؟ ) بی حیا كی بخت من پا می دهد ؟
كودك و سیلی چه معنا می دهد ؟
هر چه می خواهی بزن بر گو چرا
نعل اسبت بوی بابا می دهد !!؟
شاعر : حجت الاسلام انجوی نژاد

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:53
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( بـر شـیـشـه بـلـور دلـم پـا گذاشتند) *

1510
1

شعر حضرت رقیه (س) (  بـر   شـیـشـه   بـلـور  دلـم   پـا   گذاشتند) بـر شـیـشـه بـلـور دلـم پـا گذاشتند
در نیمه های راه ، مرا جا گذاشتند
رفتنئد و این سه ساله غمدیده را پدر
در دشت ترس و واهمه تنها گذاشتند
رفتند و زخـم کـهـنـه دل شـوره مـرا
بـار دگـر بدون مداوا گذاشتند
رفتند و دست کوچک یخ کـرده مـرا
در دست گرم حضرت زهرا(س)گذاشتند
رفتند و شان قدسی من را ،مسیح عشق
در زیر چکمه های یهودا گذاشتند
رفتند و فـهـم آیـه بـغـض رقـیـه را
بر گـردن شعور لگد ها گذاشتند
بعد از دو روز ، بر سر بازار شهرشان
همچون کنیزکان به تماشا گذاشتند
شاعر : وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:56
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (باباجون بگو کجانی می­دونم که سر جدایی) *

1860
3

شعر حضرت رقیه (س) (باباجون بگو کجانی می­دونم که سر جدایی) باباجون بگو کجانی می­دونم که سر جدایی
عمه می­گه سفری تو پس کی از سفر میایی
بابا خسته­ام می دونم این و از چشام می خونی
کاش می­شد بیای و امشب تا سحر پشم بمونی
توی صحرا تک و تنها افتادم از ناقه بابا
‏یاد حرف عمه بودم داد زدم مدد یا زهرا
ناگهان دیدم یه بانو نیمه شب اومد به اون سو
یه کمی قدش کمون بود دستش و می ذاشت به پهلو
بغلم گرفت و بوسید نوازشم کرد و خندید
وقتی شونه کرد موهام و می­دیدم دستش می­لرزید
اون دل شب دشمن بد یه دفعه جلوم در اومد
‏نه یه حرفی نه یه سؤالی با لگد به پهلویم زد
نبودی چها کشیدم توی راه چیا شنیدم
صد دفعه مردم بابا جون تا به قافله رسیدم
من پیاده او سواره چی بگم غم بی شماره
اونقد

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:59
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( آیا شود که جام مرا پر سبو کنی) *

1770

شعر حضرت رقیه (س) ( آیا شود که جام مرا پر سبو کنی) آیا شود که جام مرا پر سبو کنی
در این خرابه با من دلخسته خو کنی
‏آن قدر می زنم به سر و صورت و لبم
تا قصه سر و لب خود بازگو کنی
‏ای ماه من که طی سفر گشته ای هلال
باید که شرح واقعه را مو به مو کنی
‏من حاضرم که باز بیفتم ز ناقه تا
با مادرت دوباره مرا رو به رو کنی
‏از تو نمانده لب و زبانی، ولی بدان
باید که با سه ساله خود گفتگو کنی
‏با چشم بسته از طبقت دل نمی کنم
تا این که هدیه سفر خویش رو کنی
‏گیسو به زیر پای سرت پهن می کنم
تا فرش نخ نما شده ام را رفو کنی
بابا تمام بال و پرم درد می کند
مویم کشیده اند و سرم درد می کند

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:01
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (ای سر بی تن و خونین که به دامان منی) *

3205
5

شعر حضرت رقیه (س) (ای سر بی تن و خونین که به دامان منی) ای سر بی تن و خونین که به دامان منی
‏من تو را دختر و تو جانی و جانان منی
به تمام اسرا فخرکنم کین دل شب
‏در میان همه ای ماه تو مهمان منی
من نگویم که زمن بی­خبری چون دیدم
سر نی دیده به من داری وگریان منی
‏نه ز سیلی و نه از آبله گریم با تو
‏که تو مجروح تر از پیکر بی­جان منی
شرم دارم که کنم شکوه ز آشفتگی­ام
‏که تو آشفته­تر از موی پریشان منی
گر نشد پیش سرت بر سر پا برخیزم
عفوکن چون به بر پیکر بی­جان منی
از نگاه تو هویداست مرا می بری­ام
به فدایت که به فکر دل نالان منی
شاعر : حیدر توکلی

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:04
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟) *

1386
2

شعر حضرت رقیه (س) (  امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟) امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟
گامی در این سکوت اسیرانه می زنی؟
ای روشنای دیده ی دل های تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟
یک لحظه تا غریب دلم حس کند تو را
دستی دراین غروب غریبانه می زنی؟
در موج گریه از نفس افتاده دخترت
با دست مرگ یک دو نفس چانه می زنی؟
گیسوی کودکانه ام آشفته وقت مرگ
موی مرا برای سفر شانه می زنی؟
بابا! دلم برای تو یک ذرّه شد بگو
سر می زنی به دختر خود یا نمی زنی؟
شاعر: خلیل عمرانی

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:29
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر ) *

2374
5

شعر حضرت رقیه (س) ( گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر ) گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر
گیسوان غرق خونت را ببویم بیشتر
در بیابان بودم و ترسیده بودم بارها
هر قدر از پشت سر ، از روبرویم بیشتر
هر قدر از دست تازیانه اش کردم فرار
آن سیاهی باز می آمد ، به سویم بیشتر
هر چه کمتر گریه کردم هرچه کمتر گم شدم
هی تبسم کرد و زد سیلی به رویم بیشتر
من به خود گفتم می آید بچه ها گفتند نه
ریخت از عباس آنجا آبرویم بیشتر
بعد از آن روزی که من از قافله جا ماندم
عمه دقت میکند هر شب به مویم بیشتر
مهدی رحیمی :شاعر

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:30
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( صبر را معنا و مفهومي به نام زينب است) *

2231
3

شعر حضرت رقیه (س) ( صبر را معنا و مفهومي به نام زينب است) صبر را معنا و مفهومي به نام زينب است
احترام عشق هم از احترام زينب است
شهر بي ميخانه و ساقي نباشد شهر عشق
نشئگان عشق را مستي زجام زينب است
فرش را تا عرش پيمودن نه كار هر كسي است
اين مسافت هر چه باشد زير گام زينب است
كيست زينب علم اول علم آخر پيش اوست
متن عاشورا مدون با پيام زينب است
كيست زينب در صواب شاهدان حق شريك
ثبت در اسناد عاشورا سهام زينب است
عشق يعني سز فرازي سر شكستن پيش يار
شيوه از سر گذشتن در مرام زينب است
دستهايش بسته سر بشكسته مغرد چو شير
وحشت حكام جور از انتقام زينب است
بغض زينب در گلو يعني مهيب انفجار
انفجار نسلها با اهتمام زينب است
مي زند فرياد فريادي كه حيدر گونه است
ازدحام اهل

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:34
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( اي عم،به فدات جسم زارم) *

1512
1

شعر حضرت رقیه (س) ( اي عم،به فدات جسم زارم) اي عم،به فدات جسم زارم
من طاقت تشنگي ندارم
دست من و دامنت،عمو جان
خون من و گردنت،عمو جان
بنگر که خرپن ودل کبابم
بی باب زبهر قطره آبم
رحمی به صغپری من زار
غپر از تو نبد مرا پرستار

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 10:11
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( به هر مَحمل زنان زار و مضطّر) *

1653
1

شعر حضرت رقیه (س) ( به هر مَحمل زنان زار و مضطّر) به هر مَحمل زنان زار و مضطّر
ميان مردمان شوم ابتر
چو مى كردم به سوى آسمان رو
سر بابم بديدم روى بر روى
چه گويم من قلم از كار افتاد
زبانم ديگر از گفتار افتاد
يقين دارم كه از اين جور امّت
بر احمد شد مصيبت خانه جنّت
چو رو اندر خرابه يك دم آرم
به خود سوزم دوصد ناله برآرم
چو يادآرم ز رأس شاه مظلوم
يزيد و چوب آن ملعون ميشوم
به طشت زر چو ديد آن شاه اكرم
به خود لرزيد از آن عرش اعظم
چنان آه شَرَر بارم برآيد
سِزَد جانم ز تن زين غم درآيد
به محشر گر نبود اين دادخواهى
فنا مى گشت از مه تا به ماهى
نه بتواند زبان گويد چه ها كرد
به آل مصطفى از ظلم بى حد
چه گويم من از آن بدتر ز شدّاد
ز ظلمش اندر آن مجلس به سجّاد

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 10:12
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه) (س) (از خيمه بيرون مي زنه) *

1198
1

شعر حضرت رقیه) (س) (از خيمه بيرون مي زنه) از خيمه بيرون مي زنه
شايد دلش آروم بشه!
با يه نگاه به آسمون
برق چشماي سه ساله خورشيد و كور مي كنه...
نكنه يه وقتي دير بشه
از خيمه بيرون مي زنه
شايد دلش آروم بشه!
با يه نگاه به آسمون
با خودش نجوا مي كنه
آسمون مثل دلش گرفته است!
پس چرا بابام نيومد؟!
يه بار ديگه به آسمون خيره ميشه!
آسمون كه آبي بود!
چرا خاكستريه؟
برق چشماي سه ساله خورشيدو كور مي كنه
از نيگاهش شرمگين
مونده ميون آسمون!
بابا هر روز ميومد!
چرا هوا اين جوريه؟
ورشيد خودش روباخته بود!
انگاري خشكش زده بود!
پس چرا خورشيد نميره؟!
پس كي اذونِ ظهر ميشه؟
آروم آروم بلند ميشه
سجاده رو بر ميداره
واسه بابا پهن بكنه

آه اگه بابايم بياد!!!
اينهمه ب

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 10:15
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( جهان بدون وجودت خرابه عدم است) *

1850
1

شعر حضرت رقیه (س) ( جهان بدون وجودت خرابه عدم است) جهان بدون وجودت خرابه عدم است
خرابه با گل رويت وجود دم به دم است
به چشم كودك عاقل مرا نگاه مكن
كسي كه عشق ندارد به عقل متهم است
هزار كعب ني و دشنه گر قلم گردند
براي گفتن يك ضرب تازيانه كم است
ميان خنده اين چشمهاي بي پروا
يتيم را به تماشا گذاشتن ستم است
بگو براي چه دشنام مي دهند مرا؟
رقيه ترجمه زخمهاي محترم است
شاعر : رضا جعفری

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( ای عمّه بیا ماه دل آرا اینجاست) *

2829
7

شعر حضرت رقیه (س) ( ای عمّه بیا ماه دل آرا اینجاست) ای عمّه بیا ماه دل آرا اینجاست
سر منشاء نور کلبه ی ما اینجاست
از چادر من رنگ لبش تیره تر است
جای ضربات چوبِ خزران پیداست
بابا چه شد امشب تو به ما سر زده ای
بی شک که همیشه لطف حق شامل ماست
نیمی زرُخِ تو قابل تشخیص است
زیرا یکی از دو چشم من نابیناست
آمد به عیادتم شبی دُختِ یزید
دیدم که وقار خود کُنم حفظ به جاست
او داشت به تن لباسی از جنس حریر
امّا تنِ من لباسی از از حُجب و حیاست
پرسید که تبار و از نسلِ که ای
کاین گونه وجود تو پُر از عشق و صفاست
گفتم که ز نسل حیدر کَرّارم
بابام حسین و مادرم خیرُ نساست
می گفت برایم از ابوالفضل بگو
گفتم که عموی من خداوند وفاست
تا بود کسی به ما جسارت ننمود
تا رفت بب

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( من از این رنج و بلا جان میدهم) *

1414
0

شعر حضرت رقیه (س) (  من از این رنج و بلا جان میدهم) من از این رنج و بلا جان میدهم
از مصیبت ها خدا جان میدهم
تو که رفتی اشک در چشمم نشست
چون شدم از تو جدا جان میدهم
عمه بالای بلندی داد زد
تا که گرید بر شما جان میدهم
یک نفر انگشت و انگشتر ربود
رفت چون غارت ردا جان میدهم
تا که راس خونی و زخمی تو
دیده ام بر نیزه ها جان میدهم
زیر مشت و ضربه پای عدو
عمه جایم شد فدا جان میدهم
خنده ها کردند دخترهای شام
گفته اند هستی گدا جان میدهم
از سر شب من که دلتنگت شدم
گفته ام بابا بیا جان میدهم
بار دیگر چون تو را من دیده ام
نذر من گشته ادا جان میدهم
تو حلالم کن مرا ای عمه جان
در خرابه جا به جا جان میدهم
شاعر: جواد قدوسي

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز) *

8277
16

شعر حضرت رقیه (س) ( گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز) گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!
ردشلاق بروی کمرم هست هنوز
می توانم بخداباتو بیایم بابا
جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز
گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز
منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز
گفت که می زنمت اسم پدرراببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز
همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز
بازمین خوردن من دیده خود می بندد
شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز
خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز
غصه معجر من رانخوری بابا جان
پاره شد

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (اینها کجا پدر ز سر تو حیا کنند؟) *

1473

شعر حضرت رقیه (س) (اینها کجا پدر ز سر تو حیا کنند؟) اینها کجا پدر ز سر تو حیا کنند؟
بابا چه کرده ای که چنین با تو تا کنند؟
اصلا برای چه عصبانی ست حرمله
زجر و سنان چرا به تو چپ چپ نگا کنند؟
اینها به فکر دست شکسته که نیستند
با مشت و با لگد سر من سر و صدا کنند
این شمر و زجر هی سر من داد میکشند
هی میزنند و عقده دل از تو وا کنند
باور بکن که عمه سپر شد برای من
چیزی نمانده بود سرش را جدا کنند
آقاهه تا مرا بزند خنده میکند
اینها فقط برای زدن خنده ها کنند
بابا دلم گرفته بگو تا برای من
یک روضه از سر علی اصغر به پا کنند
آنقدر موی دخترکت را کشیده که...
آمد طبیب،گفت که او زجرکش شده
شاعر : جواد دیندار

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( دختر زار توام کز زندگی سیرم پدر) *

1630
2

شعر حضرت رقیه (س) (  دختر زار توام کز زندگی سیرم پدر) دختر زار توام کز زندگی سیرم پدر
عمر من آنقدر نیست اما دگر پیرم پدر
آمدی آری بیا خود را نمایان کن ببین
از زبان زخمِ زبانهاشان چه دلگیرم پدر
نیشتر می زد به قلبم دختری با طعنه گفت :
دخترک بابا ندارد ! لیک من شیرم پدر
انقلابی می کنم با گریه در شام بلا
از تمام شامیان حق تو می گیرم پدر
وقت میدان رفتنت بابا مرا یادت نبود ؟
تو نگفتی میروی من بی تو می میرم پدر ؟
راستی فهمیده ای از قافله جامانده ام ؟
راستی فهمیده ای دیگر زمین گیرم پدر ؟
شاعر: عليرضا عنصري

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت) *

1578
0

شعر حضرت رقیه (س) ( یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت) یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت
سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت
از سر لج بازی اش... تا گریه ام در آورد
گاه پس میداد و گاهی - چادرم را - می گرفت
محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت
در نمی آورد ز گوشم گوشواره ، می کشید
آنقدر که خون تمام معجرم را می گرفت
آن لگدهایی که میزد می نشست برصورتم
قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت
شاعر: عليرضا خاكساري

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( وقتی که پدر سه ساله اش را می دید) *

1379
4

شعر حضرت رقیه (س) ( وقتی که پدر سه ساله اش را می دید) وقتی که پدر سه ساله اش را می دید
هفتاد و دو سر به روی نی می لرزید
شلاق و شب و تاول سرخ پایش...
تنها به خدا فقط خدا می فهمید...
شاعر: اقبال نوری

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:31
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( جانِ رقیه جای سرت دامن من اســـــت ) *

1262
3

شعر حضرت رقیه (س) ( جانِ رقیه جای سرت دامن من اســـــت ) جانِ رقیه جای سرت دامن من اســـــت
راه وصــــــال ما طَبَق دشمن من است
بر نیزه دیده ای که چه کردند با حــــــرم
آثار دیده هـــــــای تو روی تن من است
هرگز نمی شد عاقبتت این چنین ولـــی
در معرکه کجا سپرت جوشن من است؟
کارم همان غروب! همانجا تمام بـــــــــود
ایثار خواهرت سبـــــب ماندن من است
آنقدر جای من کتک و تازیانه خـــــــــــورد
دِینَش الی الابد به خـدا گردن من است
بابا ببین سه ساله تو هفت ســــاله شد
دندان دلیل ناب سخن گفتـــن من است
دندان شیریّم به روی خــــاک و لَختـــــــۀ
سرخ لب و لثه گل افتادن مـــــــن است
دستی به روی صورتم و دست دیگــــــرم
جای نگاه تار، ره دیـــــدن مـــــــن است

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) (هي نقشه مي كشند كه بلوا به پا كنند) *

1290
3

شعر حضرت رقیه (س) (هي نقشه مي كشند كه بلوا به پا كنند) هي نقشه مي كشند كه بلوا به پا كنند
من را به درد بي پدري مبتلا كنند
اينها تمام از پدرت زخم خورده اند
پس آمدند از دل خود عقده وا كنند
گفتند:-تا كه سر ببرند از تو-مي شود
از دختري سه ساله پدر را جدا كنند
تنها به كشتن تو رضايت نمي دهند
اي كاش بعد از اين بدنت را رها كنند
انگشتر تو كاش به دست رقيه بود
تا بيشتر حقارت خود بر ملا كنند
در بين كوچه باز نشد عقده هاشان
آنقدر مي زنند تنم را سيا كنند
هي مي كشند موي مرا چادر مرا
شايد كه زخم كهنه خود را دوا كنند
من كودكم ز عمه من كاش بگذرند!
وز رشته هاي چادر زينب حيا كنند
قرآن بخوان كه بين حسينيه شيعه ها
صف بسته اند تا كه به ما اقتدا كنند
شاعر : محسن ناصحی

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( مرهم كنون به زخم رسيده ... چه فايده ! ) *

1957
3

شعر حضرت رقیه (س) ( مرهم كنون به زخم رسيده ... چه فايده ! ) مرهم كنون به زخم رسيده ... چه فايده !
بابا سرت رسيده ... بريده ؟ چه فايده !
امشب كه آمدي به خرابه ببينمت
سويي نمانده است به ديده چه فايده
تو آمدي كه بوسه زني جاي سيلي ام
با اين لب بريده بريده چه فايده
مي خواستم به پاي تو خيزم پدر، ولي
قدم شبيه عمه خميده چه فايده
از دست هاي پر ورمم چه توقعي است
از پاي روي خار دويده چه فايده
گيرم كه گوشواره برايم خريده اي
من لاله گوش هام بريده چه فايده
گفتم كه عشوه مي كنم و ناز مي خري
حالا كه رنگ و روم پريده چه فايده
مي خواستم فقط تو كشي دست بر سرم
رفتي و دست غير كشيده چه فايده
رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:53
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه (س) ( از قافله جا ماندم و تنها بودم) *

1454
1

شعر حضرت رقیه (س) (  از قافله جا ماندم و تنها بودم) از قافله جا ماندم و تنها بودم
افتادم و كل بدنم خاكي بود
دشنام و كتك ، پدر نمي دانم زجر
از چه ز من و تو و عمو شاكي بود
شاعر : مصطفي شالباف

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد