قاسم بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس
 محمد سهرابی

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت ) * محمد سهرابی

1450

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت ) تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت

پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت

می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!

سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت

گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است

بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت

من سینه ام دُکان محبّت‌فروشی است

آهن‌فروش از چه دُکان مرا گرفت

دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت

سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت

از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید

هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت

لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی

مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟

چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است

این نیش‌های نیزه توان مرا گرفت

پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من

ریگ روان، همه جریان مرا گرفت

شاعر : محمد سهرابی

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:24
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محمود ژولیده

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( پشت خیمه قدم زنان به دعا ) * محمود ژولیده

2589
7

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( پشت خیمه قدم زنان به دعا ) پشت خیمه قدم زنان به دعا

داشت با درگه خدا نجوا

ای خدا عاشق عمو هستم

تو خودت راضی اش کن از دستم

چارۀ درد را نمی دانم

او غریب است منکه می دانم

تو اگر بر دلش بیندازی

او به جانبازی ام شود راضی

غیر تو یاوری ندارد او

در حرم اکبری ندارد او

به نفس های عمه ام زینب

یک تنه یاری اش کنم یا رب

من در این حربگاه می جنگم

با تمام سپاه می جنگم

بر لبم بهترین غزل دارم

جام شیرین تر از عسل دارم

منکه شاگرد رزم بَدرِینَم

پسر مجتبای صفّینم

سبط حیدر ز نسل زهرایم

حسن مجتبای اینجایم

دیده ام دوره های بس حساس

شیوة جنگیِ عمو عباس

در کلاس عمو حسین اصلاً

نیست شاگرد اولی چون من

رفته ام دوره شجاعت را

خوب

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:27
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( با نقاب بسته هم محشر کند ابروی تو ) * قاسم نعمتی

1770
2

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( با نقاب بسته هم محشر کند ابروی تو ) با نقاب بسته هم محشر کند ابروی تو

یک حرم دل دلربا سرگشته ی گیسوی تو

تا صدای ناله آمد که عمو مردم بیا

همچنان باز شکاری تاختم رو سوی تو

از سر زین گو چگونه بر زمین افتاده ای

جای نیزه از دو سو پیداست بر پهلوی تو

از سر مرکب زدم دست عدوی بی حیا

تاکه دیدم بین مشتش کاکل گیسوی تو

جنگ مغلوبه شده مادر نگهدارت بود

میرسد تنها ز زیر سم مرکب بوی تو

پا مکش بر خاک کاری بر نمی آید ز من

میزنی پرپر خجالت میکشم از روی تو

تا نریزد جسمت از لای کفن بنگر زنم

یک گره آرام بین ساق پا تا زانوی تو

شاعر : قاسم نعمتی

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:29
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( از خیمه خرامید قد و قامت قاسم ) * محمود ژولیده

3162
7

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( از خیمه خرامید قد و قامت قاسم ) از خیمه خرامید قد و قامت قاسم

قرص قمر آل حسن حضرت قاسم

دل می برد از اهل حرم طلعت قاسم

یاد حسن احیا شده از حالت قاسم

در چشم خریدار ، عقیق یمن آمد

انگار به یاری حسینش ، حسن آمد

این قامت رعنا به حرم کرده قیامت

تکرارِ حسن آمده با هیبت و عزت

پوشیده کفن جای زره بر قد و قامت

شاید که بگیرد ز عمو هدیة رخصت

سرباز سپاه علیِ بت شکن آمد

انگار به یاری حسینش ، حسن آمد

در پیش نگاه حرم و دیدة عباس

شد راهی میدان ثمر باغ گل یاس

می ریخت ز چشمان عمو بارش الماس

می دید از آن دور ، عدو این همه احساس

بر مقدم او نُقل وگلِ یاسمن آمد

انگار به یاری حسینش ، حسن آمد

افکند نقاب از رخ و سربند عیان شد

یا زین

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:32
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( آئـینـه دارِ حجـلۀ سـرخِ محـرّمی ) * علیرضا شریف

1309
1

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( آئـینـه دارِ حجـلۀ سـرخِ محـرّمی ) آئـینـه دارِ حجـلۀ سـرخِ محـرّمی

تـو دوّمیـن مقطعه در وحـیِ مـریمی

ده سال شوق و عشق به بـازو كشیده ای

نـامـه رسانِ نـامـه­ی داغِ مُـجسمی

دیدی كه بسته ای چه حنایی به دستِ من

مانـنـدِ مـویِ نجـمه، پریشان و دَرهمی

حالا بـرای كُشتـنِ مـن پهن كـرده ای

از سـفره هـای زخـم، بـساطِ فـراهمی

الحق از این بریز و به پاشی كه كـرده ای

در زُمـره­ی كـریـم تـرین های عالمی

تیـزیِ سنگ هایِ عسل خـورده بـر تنت

ای مـاهِ در مُحاقِ عـطش تـا رو مُبهمی

از پـیـرهن تـوقـعِ كارِ زِرِه كـه نیست

مانندِ تـار و پـودِ جدا مـانده از هـمی

پا خورده ای ز بس كه گلِ ابریشمیِ مـن

هـم نـخ نـمـا تـرینی و هم نا منظمی

در چـ

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد سهرابی

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( قد کشید و بلند بالا شد ) * محمد سهرابی

3714
7

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( قد کشید و بلند بالا شد ) قد کشید و بلند بالا شد

تا فلک پر زد و مسیحا شد

به همین قدر اکتفا فرمود

بند کفش اش نبست و موسی شد

آب و آیینه را خبر بکنید

رخ داماد عشق زیبا شد

دست و پا زد که یعنی این جایم

علت این بود زود پیدا شد

طفل معصوم گفت تشنه لبم

همه جا شرم مال سقا شد

نوه ی مرتضی و فاطمه بود

زائر مرتضی و زهرا شد

صبح پایش رکاب را پس زد

عصر قدش چو قد آقا شد

چند ابرو اضافه بر رخ داشت

یا سم اسب بر رخش جا شد؟

ارباً اربا شد از درون بدنش

این حسن زاده پور لیلا شد

سخت پیچیده است پیکر او

علت مرگ او معما شد

قاتلی دور دست خود تاباند

زلفش از پیچ بس چلیپا شد

دست خط پدر غمش را برد

یک دهه پیش از این گره وا شد

بازو

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:45
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( شب است و خیمه نشینان ستاره سحرند ) *حاج سعید حدادیان

2190
3

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( شب است و خیمه نشینان ستاره سحرند ) شب است و خیمه نشینان ستاره سحرند

به دل نوازی خورشید و ماه می نگرند

ببین ز دیدن یوسف چگونه سرمست اند

که از بریدن انگشت خویش بی خبرند

چه نوجوان غیوری! که این کهن سالان

به عشق بازی او با حسین رشک برند

گرفته اند به کف،‌نقد جان، مگر یک پلک

زجام چشم تو((احلی من العسل)) بخرند

چو با خداست دل ما، بگو سر مارا

به هرکجا که خدا خواست ، نیزه ها ببرند

اگر که سینه ی ما شرحه شرحه شد غم نیست

شکفته می شود آن گل که جامه اش بدرند

شاعر : حاج سعید حدادیان

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:54
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( شعری سروده ام به بلندای کربلا ) * علی اشتری

2178
1

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -(  شعری سروده ام به بلندای کربلا ) شعری سروده ام به بلندای کربلا

هر مصرعش حکایت شبهای کربلا

من یادگار نسترن باغ کوثرم

غیر از غم حسین غمی نیست در سرم

من آبرو برای یتیمان گرفته ام

شکر خدا اجازه ی میدان گرفته ام

خورشیدم از کرانه ی زهرا دمیده است

حُسن حَسن میانه ی میدان رسیده است

از حُسن رویم آبروی ماهتاب رفت

مژده که پای کوچک من تا رکاب رفت

شیرازه ی مفاصلم از هم گسسته شد

هر بند استخوان تن من شکسته شد

بنگر عمو مرا که در این حال محتضر

قدّی کشیده ام که تو نشناسی ام دگر

احلی من العسل شده احوال این یتیم

بنگر عمو شکسته شده بال این یتیم

لب تشنه تر ز تشنگی ام کوثری نشد

پاشیده تر ز پیکر من پیکری نشد

من خاطرات سبز دیار مدین

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:57
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( سینه به سینه رو به حرم می برم تو را ) * علیرضا شریف

2657
3

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( سینه به سینه رو به حرم می برم تو را ) سینه به سینه رو به حرم می برم تو را

باشد، به رویِ زخمِ پَرَم می برم تو را

آنقدر خاطرِ تو برایـم عـزیـز هست

حتی شده به رویِ سرم می برم تو را

چه آبروئی از مـنِ تنها خریـده ای

ای داغِ مانده بر جگرم می برم تو را

خیلی مواظبم كه نریزی ز دستِ من

بر مژه های چَشمِ ترم می برم تو را

طاقت بیار چند قدم بیشتر كه نیست

با آب و تـابِ بیشترم می برم تو را

از هـم مپاش، كارِ مـرا زارتر نكن

من قول داده ام ببرم، می برم تو را

در چَشمِ مادرت به چه رویی كنم نگاه

ای بی زِرِه شده سپرم، می برم تو را

بردند بر عبـا پسرم را ولـی خودم

هر طور هست ای پسرم، می برم تو را

نازك شدی ز پیـرهنت پیرهن تـری

تا نشكنی تكا

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:59
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

بیا عمو -( بیا عمو بیا عمو جان به لبم رسیده است ) * اسماعیل تقوایی

1614
3

بیا عمو -( بیا عمو بیا عمو جان به لبم رسیده است  ) قاسم بن الحسن
بیا عمو بیا عمو جان به لبم رسیده است
به زیر سم اسبها پیکرم آرمیده است
شب گذشته پاسخت نیک بداده ام عمو
بیا ببین که قاسمت شهد عسل چشیده است
زباغ مجتبی منم تازه گل شکفته ای
ببین اجل به داس خود مرا چگونه چیده است
زره به تن نداشتم بیا نگر به پیکرم
که زیر ضرب نعلها چگونه قد کشیده است
اگر بدیدی ام عمو اشک به صورتم بود
بدان که بهر غربتت زدیده ام چکیده است
دیده گشا تو قاسمم یتیم پرپر حسن
بهر نجات تو عمو به جان وسر دویده است
آمده غرق حسرتم جان زتنت رها شده
کنار جسمت ای عمو قامت من خمیده است
عمو چسان بردحرم له شده پیکر ترا
که ناله های مادرت زخیمه ها شنیده است
سخت بود عموت را چون به کمک بخوا

  • شنبه
  • 10
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:21
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت قاسم بن الحسن(ع)شهادت -( از خون به دستِ خویش حنا می‌كِشم بیا ) * علیرضا شریف

1599
2

حضرت قاسم بن الحسن(ع)شهادت -( از خون به دستِ خویش حنا می‌كِشم بیا ) از خون به دستِ خویش حنا می‌كِشم بیا
هـر لحظه انتظارِ تو را می‌كِشم بیا
در حجله پیشِ پایِ تو پا می‌كِشم بیا
چه حسرتی برایِ عبا می‌كِشم بیا
دور و برم بدونِ تو آشوب می‌شود
گلزارِ تشنه‌ی تو لگدكوب می‌شود

معنا نداشت با تو یتیمی برای من
از بس‌كه داشتی همه‌گونه هوایِ من
دیگر نمانده جوهره‌ای در صدایِ من
شن‌های داغ پُر شده از ردِّ پایِ من
تنهائی‌ات در آتشِ آهم مقیم كرد
دیدی مرا دچارِ بلائی عظیم كرد

تغییر كرده شكلِ سَرم، زودتر بیا
سرنیزه رفت تا جگرم، زودتر بیا
در معرضِ دو چشمِ ترم زودتر بیا
شد تكّه‌تكّه بال و پرم زودتر بیا
تا قابلِ شناختنم، از حرم بیا
تا سهمی از تنم ببرد مادرم بیا

این قومِ غیظ‌كرده م

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:09
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

قاسم بن الحسن -( آمد به ميدان، ازرق شامي پرش ريخت ) *

1496
4

قاسم بن الحسن -( آمد به ميدان، ازرق شامي پرش ريخت ) آمد به ميدان، ازرق شامي پرش ريخت
يكهو سپاه شام و كوفه باورش ريخت

از بس مكرّر ضربه زد مانند حيدر
هر سو كه رفت از ترس؛ دشمن لشكرش ريخت

آرايش دشمن بهم خورد از هجوم اش
دست و سر و پا بود كه دور و برش ريخت

شاگرد رزم حضرت عباس(ع) بوده
يك دشت از جولان او سرتاسرش ريخت

دشمن كه عاجز شد ز جنگيدن ركب زد
رگبار سنگ و تيرهاشان بر سرش ريخت

فريا "يا عمّا" كه بالا رفت، گفتند...
از روي زين افتاده، قلب مادرش ريخت

خاكي به پا شد تا گلاب از او بگيرند
زير سم مركب وجود لاغرش ريخت

وقتي جناق سينه ي او را شكستند
راه نفس بسته شد و بال و پرش ريخت

هر بند عضوش سيزده تا نيزه خورده
نيزه پس از نيزه، تن جنگاورش ريخت

از ت

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:17
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

قاسم بن الحسن -( به زمین افتاده ای و درد مفرط میکشی ) * سید پوریا هاشمی

2806
2

قاسم بن الحسن -( به زمین افتاده ای و درد مفرط میکشی ) به زمین افتاده ای و درد مفرط میکشی
خوب معلوم است که داری مصیبت میکشی

درد پهلویت گرفت آخر نفسهای تورا
یک نفس را قاسمم درچند ساعت میکشی

آنقدر شکل حسن بودی تو را نشناختند
هر چه داری میکشی ازاین شباهت میکشی

دست و پا راحت بزن فکر عمویت را نکن
باحیای من!چرا داری خجالت میکشی؟

یاعلی گفتی و دیدم که تو را حد میزنند
سنگ هارا یک به یک داری به سویت میکشی

داری ای ابن الکریم من کریمی میکنی
نیزه داران را به پای یک ضیافت میکشی

یا ببند این چشمهارا یا که بازش کن عمو
پلکهایت نیمه باز افتاده اذیت میکشی

من صدایت میکنم اما تو ناله میزنی
درجواب گریه هایم آه حسرت میکشی

عاقبت جوشن برای پیکرت اندازه شد
خوب داری

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:21
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

قاسم_بن_الحسن -( تنت از بسكه به دورو بر من پاشيده ) *

1248
0

قاسم_بن_الحسن -( تنت از بسكه به دورو بر من پاشيده ) تنت از بسكه به دورو بر من پاشيده
مثل موميست جدا گشته...بهم چسبيده

ناله ات زير سم اسب مرا پيرم كرد
چشمم از بعد على اكبر خود ترسيده

خوب شد نيمه ى عمامه به چهرت بستم
چه كسى صورت تو از دل من دزديده؟

دنده ات خرد شده..سينه جدا گشته ز هم
استخوان هاى شكستت پروبالم چيده

جاى سالم به تنت نيست عزيز دل من
ظاهراً زور فَرَس بر تن تو چربيده

قد كشيدى چقدر..مرد شدى جان عمو
نفسم حبس شد از آنچه كه چشمم ديده

خواستم بوسه زنم بر رخت اما جا نيست
بسكه پاهاى فرس صورت تو بوسيده

آرمان صايمی

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

قاسم بن الحسن -( تو قَد کشیده ای،یاکه عمو کمان شده است ) * حسن لطفی

1754

قاسم بن الحسن -( تو قَد کشیده ای،یاکه عمو کمان شده است ) تو قَد کشیده ای،یاکه عمو کمان شده است
و یا دوباره علمدار نوجوان شده است

بخند حضرتِ عباسِ سیزده ساله
که خنده یِ تو برایِ حسین،جان شده است

دلم برای حسن تنگ شد تو را دیدم
کریم زاده کریم است این همان شده است

بگو علی و بگو مجتبی بگو تکبیر
بگو که نامِ تو کابوسِ شامیان شده است

بلند شو که نبینند می خورم به زمین
که این غریبِ جوانمُرده ناتوان شده است

چه آمده به سَرَت که سرِ تو می اُفتد
چه دید مادرم اینجا که نیمه جان شده است

به خیمه ناله‌ی نجمه،نزن نزن شده بود
به گریه هر قسمِ من بمان بمان شده است

سپاه رویِ تو اُفتاد و آسیابت کرد
پُر از تَرک تنت از ضربِ این و آن شده است

تو را برایِ رساندن زِ خاکها

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

قاسم بن الحسن -( باد وقتی که برآن حلقه ی گیسو افتاد ) * حسن لطفی

2813
3

قاسم بن الحسن -( باد وقتی که برآن حلقه ی گیسو افتاد ) باد وقتی که برآن حلقه ی گیسو افتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو افتاد

سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو افتاد

نه توانی است به دست و نه رکابی است به پا
نیزه ای خورد از این سو و از آن سو افتاد

به زمین خورد ولی زیر لبی زهرا گفت
راه یک نیزه همان لحظه به پهلو افتاد

سر نجمه به روی شانه ی زینب، غش کرد
تا که پرشد حرم از هلهله بانو افتاد

آه از آن آه که در سینه مزاحم می دید
وای از آن پنجه ی بی رحم که بر مو افتاد

قوتی داشت عمو حیف علی اکبر برد
برسرش آمد و یکباره به زانو افتاد

عسل از کنج لبش ریخت ،سرش لشگر ریخت
وسط غائله انگار که کندو افتاد

کاش اینقدر نمی ریخت به هم ا

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:31
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

زمزمه شهادت حضرت قاسم بن الحسن (ع) -( چه نوجوون بی‌ادعایی ) * یونس سبزی

3682
2

زمزمه شهادت حضرت قاسم بن الحسن (ع) -( چه نوجوون بی‌ادعایی ) چه نوجوون بی‌ادعایی

گرفته حالا اذن رهایی

بدرقه شد قاسم با ، اشک چشای ارباب

از دل خیمه تابید ، شبیه قرص مهتاب

******

تو هم شبیه بابام کریمی

هوامو داری تو این یتیمی

سفره‌ی عشقت پهنه ، بذار سهیم شم من هم

شبیه اصحاب تو ، ذبح عظیم شم من هم

******

نکش پاتو رُو زمین امیدم

تو قد کشیدی و من خمیدم

خوب می‌دونی که سخته ، تحمل این ماتم

منو بخونی اما ، کاری نیاد از دستم

شاعر : یونس سبزی

دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:31
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( گل ریختند پای گذرها یکی یکی ) * سید پوریا هاشمی

2773
2

روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع)  -( گل ریختند پای گذرها یکی یکی ) گل ریختند پای گذرها یکی یکی

خیره شده به دشت نظرها یکی یکی

آمد زمان رزم پسرها یکی یکی

تب میکنند باز پدرها یکی یکی

شیری که اینچنین شده سرمست قاسم است

زهرا.علی حسن وحسین است قاسم است

از جان گذشته بی زره پیکر آمده

سردار کربلاست اگر باسر آمده

ان تنکرون رسد اجل لشگر آمده

بابای هرکه رفته به جنگش درآمده

احمد شده به لات و هبل حمله میکند

دارد به باقیات جمل حمله حمله میکند

باطل کجاست؟معجزه حق رسیده است

عقل سلیم و حکمت مطلق رسیده است

انگار علی دوباره به خندق رسیده است

دیکر زمان کشتن ازرق رسیده است

چکمه بهانه بود قیامت به پا کند

با یک اشاره فرق سرش را دوتا کند

کم کم به سررسید همه انتظارها

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:24
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( مثل يك ديوار كه با در نمى آيد بهم ) *

1627
1

روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( مثل يك ديوار كه با در نمى آيد بهم ) مثل يك ديوار كه با در نمى آيد بهم

اين سر پاشيده با پيكر نمى آيد بهم

ارباً اربا شد درون پيكرم ديگر نگو

كه تن من با على اكبر نمى آيد بهم

نه تو عمامه درآور، و نه عمه روسرى

زخم كارى با نخ معجر نمى آيد بهم

رخت دامادى بماند پيش زهرا در بهشت

اين لباس و اين بدن ديگر نمى آيد بهم

مثل اخلاقم تمام استخوان ها نرم شد

چوب و سنگ و خلق پيغمبر نمى آيد بهم

پشت لب هاى يتيمى مثل من كه سبز نيست

نعل مركب با چنين جوهر نمى آيد بهم

مصحف من سيزده قسمت شده بر روى خاك

با چنين شيرازه كه دفتر نمى آيد بهم

اى عمو شرمنده ام بد دست و پا گيرت شدم

اين تن پاره از اين بهتر نمى آيد بهم

من گريز روضه هاى كوچه هستم حيف

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:26
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت قاسم ع -( دارد به رویِ چشمِ خود اَبرویِ حسن را ) * حسن لطفی

1471
2

حضرت قاسم ع -( دارد به رویِ چشمِ خود اَبرویِ حسن را ) دارد به رویِ چشمِ خود اَبرویِ حسن را

جانم،چقدر می‌دهد او بویِ حسن را

اینقدر عقیله به سری شانه نمی‌‌زد

بر شانه ی خود ریخته گیسویِ حسن را

ای کاش گره وا شود از بندِ نقابش

ای کاش نشانی بدهد رویِ حسن را

ارث از پدرش بُرده اگر سفره گشوده

او آمده تا گرم کند کویِ حسن را

بند آمده این راه شبیه پدرش باز

آورده پِیِ خویش هیاهویِ حسن را

هر روز عسل می‌چکد از کنج لبانش

دارد همه شیرینیِ کندوی حسن را

ای ارزق شامی چه بلایی سرت آورد

دیدی به تنت ضربه ی بازوی حسن را

باید قدمی چرخ زند پیشِ عمویش

تا بشنود این معرکه هوهوی حسن را

سوگند که خون نه به رگش غیرت زهراست

ابن‌الحسن است این نوه ی حضرت زهراست

ما

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:28
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت قاسم بن الحسن(ع -( قد کشیدی چه‌قَدَر مرد شدی در سختی ) * امیر اکبرزاده

786

حضرت قاسم بن الحسن(ع -( قد کشیدی چه‌قَدَر مرد شدی در سختی ) قد کشیدی چه‌قَدَر مرد شدی در سختی

مرد آن است که غالب بشود بر سختی

از عسل شیرین‌تر لحظه‌ی آرامش توست

شادی از این‌که رسیده‌ست به آخر سختی

هر چه زد زخم زبان تیغ صبوری کردی

که نشانم بدهی چون پدرت سرسختی

تیر... شمشیر... سم اسب... تو می‌خندی باز!

تلخ کامت نکُند دغدغه‌ی هر سختی

زد نمک داغ تو بر داغ غریبی حَسن

می‌کِشم از غمِ داغت دو برابر سختی

هر کسی گشت سبک‌بارتر این وادی را

می‌برد بیش‌تر آسایش و کم‌تر سختی

شاعر : امیر اکبرزاده

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:34
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( بنویسید غزل افتاده ) * امیر عظیمی

2490
4

حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( بنویسید غزل افتاده ) بنویسید غزل افتاده

جلوه ی حُسن ازل افتاده

بنویسید که از عرش خدا

سیزده ظرف عسل افتاده

بنویسید که از پشت فرس

حسنِ جنگ جمل افتاده

بنویسید سر کشتن او

چقدر بحث و جدل افتاده

نوجوان است ولی بر جانش

چقدر دست اجل افتاده

ننویسید سرش دعوا شد

خاک زیر بدنش دریا شد

ننویسید که زیر سم اسب

سیزده مرتبه جسمش پا شد

ننویسید که پهلویش چون

پهلوی فاطمه ی زهرا شد

ننویسید که قدّ قاسم

به بلندی قد سقّا شد

با اشاره بنویسید فقط

باز هم قامت آقا تا شد

شاعر : امیر عظیمی

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:36
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت قاسم بن الحسن(ع -( ای بادۀ وصال تو اَحلی مِنَ العسَل ) * محمود ژولیده

1355
1

حضرت قاسم بن الحسن(ع -( ای بادۀ وصال تو اَحلی مِنَ العسَل ) ای بادۀ وصال تو اَحلی مِنَ العسَل

بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل

خوشحال باش ،اَزرَقِ شامی،شکست خورد

دیگر نمانده بِین شجاعان کوفه یَل

حیرت گرفته،چشمِ دلیران کوفه را

هَل مِن مبارزَم شده همچون یلِ جمَل

صفین پیشِ چشم من آمد دقایقی

تا نهروان زدم به همه کوفیان بَدل

لشگر که امتدادِ اَنابن الحسن شنید

جا خورد از صَلابتِ این جنگ و این جدَل

بس افتخار در رهِ تو آفریده ام

دیدند اهلبیتِ تو را شاد از این عمل

با هم سپاه کوفه همه هم قسم شدند

تا هُرمِ بُغضِ خود بنشانند لااَقل

یک کوچه باز شد،پس از آن در محاصره

این سینه ام شکست و به زهرا شده مثَل

شد شَرحه شَرحه،پیکر رعنای قاسمت

لبریز شد ز کُنج لبم

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:37
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شب ششم قاسم ع -( خورشید تیره با رخ او زرد می شود ) *

722

 شب ششم قاسم ع -( خورشید تیره با رخ او زرد می شود ) خورشید تیره با رخ او زرد می شود
یک کوه نار پیش رخش سرد می شود

رنگ تمام جنگ جمل دیده های دشت
با گفتن انا بن حسن زرد می شود

پیروز رزم بی شک و تردید قاسم است
وقتی که دشت ماریه پر گرد می شود

تا تیغ را بروی سرش برد عمه گفت:
دارد گل برادر من مرد می شود

در این میان بگوش صدای عمو رسید
ذکر حسین فاطمه برگرد می شود

ناگه در این حماسه ی زیبا و پر خروش
فریاد های فاطمتا می رسد بگوش

سنگ عدو به گوشه ی ابرو گرفت و بعد…
یک نیزه جا به داخل پهلو گرفت و بعد…

باران تیر ها به تن او شدید شد
از تیر لاله های تنش بو گرفت و بعد…

مثل ضریح،جسم مشبَّک مشبَّک است
با سم اسب پیکر او خو گرفت و بعد…

همچون پرنده های شکاری

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شب ششم قاسم ع , -( ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است ) * ایوب پرندآور

1445
1

 شب ششم قاسم ع , -( ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است ) ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است

بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست
داغی خاک برایش همه مثل چمن است

دست خطی حسنی داشت که ثابت می کرد
سیزده سال به دنبال حسینی شدن است

جان سر دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو جان من است

ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی …
تیرها ! پر بگشایید که او هم حسن است

نه فرات و نه زمین ، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آماده ی دریا شدن است

مثل زنبور بر او تیر فرو می ریزد
هر که را این همه کندوی عسل در دهن است

مشتری های فراوان فراوان دارد
هر کسی نقره – طلا ، هر که عقیق یمن است

شاعر : ایوب پرندآور

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:48
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

قاسم ابن الحسن (ع) -( آنقدر آمد و رفت و جگرش تیر کشید ) *

988

قاسم ابن الحسن (ع) -( آنقدر آمد و رفت و جگرش تیر کشید ) آنقدر آمد و رفت و جگرش تیر کشید
تا که دو واقعه را خوب به تصویر کشید

گاهی از دور شبیه حسن و گاهی هم
مثل حیدر ز کمر قبضه ی شمشیر کشید

سه حرامی و پدر را پسر شیر جمل
با علی گفتن خود زود به زنجیر کشید

همه ی اهل حرم لحظه ای آرام شدند
ز جگر داری او کار به تکبیر کشید

چهره ی شاه شهیدان ز چه رو درهم شد
نعره ای زد که عمو ناله ی دلگیر کشید

زود میخواست خودش را برساند که نشد
ازدحامی شده که کار به تاخیر کشید

دید قاسم بدنش زیر سم اسبان است
پیکرش را پسر فاطمه از زیر کشید

بدنش له شده، هم قد عمویش شده است
کار این مصحف صدپاره به تفسیر کشید

سینه بر سینه ولی پا به زمین است چرا؟
مادرش خواب بدی دید و به تعبیر

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شب ششم قاسم ع -( شمشیر و تیر و دشنه و سنگ و سنان زدند ) * رضا دین پرور

1254
2

 شب ششم قاسم ع  -( شمشیر و تیر و دشنه و سنگ و سنان زدند ) شمشیر و تیر و دشنه و سنگ و سنان زدند

با هر چه داشتند مرا بی امان زدند

بند آمده زبان من ازبغض و کینه ها

گفتم چو یا حسن همه زخم زبان زدند

تا زودتر به کاکل من دستشان رسد

با استخوان سینه من نردبان زدند

ازشیشه شکستهء عطر تنم همه

بردند و درحوالی صحرا دکان زدند

چیزی نمانده از لب و دندان من عمو

تا آمدم صدا بزنم این و آن زدند

گفتندحسین بعد هیاهوی چکمه ها

این خاکها که برلب خشکم دهان زدند

با گوش خودشنیده ام ازنیزه دارها

این نیزه ها برای سرت کاروان زدند

جای همه حرم زهمه ضربه خورده ام

تا نشنوم به دخترکی خیزران زدند

من خواب دیده ام که بجای حرم سر

خاک بقیع بهر پدرسایه بان زدند

شاعر : رضا دی

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:52
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 رضا باقریان

حضرت قاسم ع -( نوجوانی شبیه باباها ) * رضا باقریان

986

حضرت قاسم ع -( نوجوانی شبیه باباها ) نوجوانی شبیه باباها
زیر پایش تمام دریاها

سیزده سال با امامان بود
سیزده سال پیش زهراها

جنگ میکرد مثل بابایش
هست شاگرد دست سقاها

حرفهایش شبیه مردان است
کارهایش شبیه آقاها

جای او نیست در زمین،جایش...
هست همچون حسین بالاها

رفت میدان و گفت یازهرا
اینچنین است رزم مولاها

رفت میدان و منتظر بودند
دم خیمه تمام لیلاها

زرهی بر تنش نبود که رفت
حبس میشد به سینه اماها

رفت اما خبر نشد از او
باز میشد زبان به آیاها

نیزه ای از فرس زمینش زد
شد خراب آرزو و رویاها

همه دیدند از دم خیمه
استخوانش شکست با پاها

دختری دید و گفت یازهرا
خواهری دید و گفت وا اما

شاعر : رضا باقریان

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:59
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 رضا باقریان

حضرت قاسم ع -( اعجاز مجتبایی و آقا شدی ولی ) * رضا باقریان

914
1

حضرت قاسم ع -( اعجاز مجتبایی و آقا شدی ولی ) اعجاز مجتبایی و آقا شدی ولی
خود کوه طور هستی و موسی شدی ولی

عمه به قد و قامت تو فخر میکند
شاگرد دست حضرت سقا شدی ولی

جای زره کفن به تنت کرد تا عمو
رفتی به سوی لشکر و تنها شدی ولی

سنگی شکست آینه غیرت تو را
ای سر شکسته حضرت طاها شدی ولی

دستی شبیه نیزه تو را کرد واژگون
از روی خاک با مددی پا شدی ولی

جام عسل ز دست تو افتاد و خورد شد
اسباب اشک زینب کبری شدی ولی

در زیر دست و پا بدنت بی حصار ماند
قامت کشیده ای و معما شدی ولی

راه نفس به سینه ات از درد بسته شد
بالا سرت عمو رسیده و احیا شدی ولی

احلی من العسل ز لبانت چکیده است
بیهوده نیست این همه زیبا شدی ولی

اینجا مدینه نیست که پهلو گرفته ای
ارث

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:01
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سید حمید رضا برقعی

شب ششم قاسم ع -( آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست ) * سید حمید رضا برقعی

1955
1

 شب ششم قاسم ع  -( آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست ) آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشه می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست

پروانهء رها شده از پیرهن شده است
او بی قرار لحظهء فردا شدن شده است

بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس
بی تاب و بی قرار، سراسیمه چون جرس
سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟
بگذار تا رها شوم از بند این قفس

جز دست خط یار به دستم بهانه نیست
خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست

گویی سپرده اند به یعقوب، جامه را
پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را
می خواند از نگاه ترش آن چکامه را
هفت آسمان قریب به مضمون نامه را

این چند سطر را ننوشتم، گریستم
باشد برای آن لحظاتی که نیستم

آورده است نام

  • شنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:03
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد