ای که بر من مَحرم رازی پرده بر جرمم می اندازی
آمدم تا این گدا را هم مُحرم عشق خودَت سازی
از سَر ِ خجلت ، دیده گریانم
از گناهان ِ ، خود پشیمانم
سیّدی العَفو
******
گشته ام حیران به تاریکی ای حریم تو حریم نور
گرچه بستم با تو پیمان که گردم از وادی عصیان دور
بی وفا گشتم ، من هر عَهدی را
خون نمودم من ، قلب مهدی را
سیّدی العَفو
******
بس که دنیا غافلم کرده جسم تقوایم شده بی جان
بی اراده هستم و بی روح در نماز و خواندن ِ قرآن
کن بر این عاصی ، لطف جانانه
با عبادت دل ، گشته بیگانه
سیّدی العَفو
******
من نشسته بر سر راهم تو اُمید قلب مسکینی
من همه فقر و همه دردم تو غیاثَ المُستغیثینی
نغمه ی جانم ، بانگ ی
- چهارشنبه
- 6
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 15:02
- نوشته شده توسط
- یحیی