صدات بالا نمیاد می زنی حرف با اشاره
دیگه روزهای آخر نفس افتاد به شماره
به روی ماه گلهای تو پر شد از ستاره
نشستن سوختن مادرشون رو به نظاره
دو چشمات تاره تاره / یه دستت به دیواره
می خوای که پر بگیری/ اگه پهلو بذاره
دو چشمات نیمه بازه / کبود و پرِ رازه
ببین چشمای بارونیه من غرق نیازه
مرو هستی زینب 3
دلت از بی محلی های مردم سیره بانو!
دو چشمات غزل رفتن و دم می گیره بانو!
ندارم باور اما می بینم هرکی که دیدت
میگه: آماده ی ماتم بشید می میره بانو
برام خیلی عزیزی/ ز سینه خون می ریزی
با پهلوی شکستت / پیش پام بر نخیزی!
پر از سوز و گدازم / چگونه بی تو سازم
وصیت کردی و دارم برات تابوت میسازم
مرو هستی زینب
- سه شنبه
- 5
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 15:39
- نوشته شده توسط
- یحیی