زمزمه حضرت رقيه (س)
بسكه دلم گرفته بود
گفتم يه شب به عمه جون
با اين كه خيلي خسته اى
يه كم برام روضه بخون
براى من روضه بخون
مى خوام يه كم آروم بشم
بدون گريه نمياد
هيچ شبى خواب توى چشم
كى مى گه روضه ى بابام
باعث دلمردگيه
اسم بابام معجزه ى
ادامه ى زندگيه
بين شما چيا گذشت
توى وداع آخرش
كه بين قتلگاه اومد
پهلو شكسته مادرش
شبيه زخما كه دهن
وا كردن از روى تنش
روضه مى خونى كه چجور
با لب تشنه كشتنش ؟
يادته اسبا اومدن
رد شدن از رو بدنش
يادته پيرمردا رو
كه با عصا مى زدنش
يادته تو گودال خون
به دور از چش عمو
جلو چشاى مادرش
تن بابام شد زير و رو
قبول دارى خوب شد نبود
تا كه ببينه غارت و
بى حرمتى شاميا
- چهارشنبه
- 10
- مهر
- 1398
- ساعت
- 10:43
- نوشته شده توسط
- charmi