یاد بابا
(نيمه هاي شب رقيّه ياد بابا مي كند)
(در دل ويرانه ها فرياد و غوغا مي كند)
دامن خود را ز اشك ديده دريا مي كند
******
نيمه شب در خواب ناز كودك دردانه اي
با تبسّم خنده بر لب چهرة شاهانه اي
آمده بابا درون كلبة ويرانه اي
وه چه مشتاقانه بابا را تماشا مي كند
(نيمه هاي شب رقيّه ياد بابا مي كند)
******
در میان خواب با بابا سخن گويد بسي
گه ز شور و اشتياق گه از غم دلواپسي
نالد از ظلم عدو گريد ز درد بي كسي
عقده هاي سينه را زين گفتگو وا مي كند
(نيمه هاي شب رقيّه ياد بابا مي كند)
******
مي كشد بابا به روي شانه هايش دست مهر
مي زند پر با رقيّه تا بلنداي سپهر
فارغ از غم مي كنند در وادي مستانه سير
لحظه
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 09:25
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی