شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

زبانحال حضرت رقیه -(حال من از این خراب ترم بشه) * حامد خاکی

2257
4

زبانحال حضرت رقیه -(حال من از این خراب ترم بشه) حال من از این خراب ترم بشه
کسی نیس که سایه ی سرم بشه
بدون عمه سفر نمیره که
یه چیزی بگید که باورم بشه
.
دیگه از کسی سوال نمی کنم
خودم و دیگه وبال نمی کنم
بد جوری موی سرم کشیده شد
عمه من زجر و حلال نمی کنم
.
زخمامو به عمه هام نشون دادم
گوشواره هامو به ساربون دادم
من باید بابامو امشب ببینم
نمی خوام بیاد ببینه جون دادم
.
دخترت از عمه شرمنده میشه
روزی صد بار میمیره زنده میشه
بسکه هر کسی رسیده کشیده
دس به موهام میزنم کنده میشه
.
دردای بی دوا مو چیکار کنم
من نماز شبامو چیکار کنم
هی به من میگن بدو نمیتونم
آبله های پامو چیکار کنم
.
تو ندیدی آخه پژمردن مو
سر به زیر بال و پر بردن مو
وقتی از شتر می افتادم

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:01
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت رقیه -(زن غساله چه می دید که با خود می گفت مادرت کاش به جای تو پسر می آورد) * کاظم بهمنی

7563
8

حضرت رقیه -(زن غساله چه می دید که با خود می گفت مادرت کاش به جای تو پسر می آورد) در دلش قاصدکی بود خبر می آورد
دخترت داشت سر از کار تو درمی آورد

همه عمرش به خزان بود ولی با این حال
اسمش این بود : نهالی که ثمر می آورد

غصه می خورد ولی یاد تو تسکینش بود
هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد

او که می خواند تو را قافله ساکت می شد
عمه ناگه به میان حرف سفر می آورد

دختر و این همه غم آه سرم درد گرفت
آن طرف یک نفر انگار که سر می آورد

قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود
آخر او داشت سر از کار تو درمی آورد

آن طرف یک نفر انگار که سردرگم بود
مادری دختر خود را به نظر می آورد

زن غساله چه می دید که با خود می گفت
مادرت کاش به جای تو پسر می آورد

قسمت این بود که یک مرتبه خاموش شود
آخر او داشت

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(نوحه)آمدی ای پدر کنج ویرانه * محمود اسدی

2420
2

(نوحه)آمدی ای پدر کنج ویرانه آمدی ای پدر کنج ویرانه
سر تو شمع و من هستم پروانه
ای نور عینم بابا حسینم
یا فارس الحجاز عجل ظهورک

بابا سخن گو با این قد خمیده
کی رگهای گلویت را بریده
خون شد دل من از ظلم دشمن
یا فارس الحجاز عجل ظهورک

دشمن ها گرد ناموست رسیدند
مثل تو موی طفلت را کشیدند
یوسف زهرا افتادم ازپا
یا فارس الحجاز عجل ظهورک
*****
شائق

  • دوشنبه
  • 23
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 23:48
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

غزل مرثیه حضرت رقیه علیهاالسلام -(آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت) *استاد محمد جواد غفورزاده

841

غزل مرثیه حضرت رقیه علیهاالسلام -(آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت) آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت
آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت
آن شب قدری که شمع جمع مشتاقان شدی
تا سحر خاکستر پروانه بوی گل گرفت
من که با افسون گفتار تو می‌رفتم به خواب
از لبت گل ریختی افسانه بوی گل گرفت
گرچه لب‌های تو را بوسید جام شوکران
از نگاهت ساغر و پیمانه بوی گل گرفت
پرده از آن حسنِ یوسف چون گرفتی، خاطرم
بوی ریحان بهشتی یا نه بوی گل گرفت
بر سرم دست نوازش تا کشیدی چو نسیم
گیسویم عطر محبت، شانه بوی گل گرفت

  • جمعه
  • 30
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

بار غم -(حالا كه خريدار شدم بار غمت را) * محسن صرامی

1333
1

بار غم -(حالا كه خريدار شدم بار غمت را) حالا كه خريدار شدم بار غمت را
بگذار به چشمان تر من قدمت را
گفتن چه نياز است عطا و كرمت را
از بعد عمو دست گرفتم علمت را

در ياري تو دست من از كار نيفتاد
يعني علم از دست علمدار نيفتاد

از ناقه زمين خوردم و برخواستم از جا
هر طور كه بوده ست نيفتاده ام از پا
از هيچ كسي ترس ندارم به دل اصلا
چون ذكر مدامم شده يا حضرت زهرا

سر تا قدمم حضرت زهراست به عينه
در من همه ي فاطمه پيداست به عينه

گيرم كه به ظاهر بنويسند اسيرم
پيداست كه من دختر خوش نام اميرم
بايد بنويسند كه ذلت نپذيرم
من آمده ام در ره دلدار بميرم

من در سر شوريده ي خود شور تو دارم
در چهره ي زهرائي خود نور تو دارم

با آنكه زمان است به مهماني من

  • چهارشنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 20:32
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن صرامی

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(با سرت آمده اي داغ تنت را چه كنم) * محسن صرامی

1361
5

یا حضرت رقیه سلام الله علیها -(با سرت آمده اي داغ تنت را چه كنم) با سرت آمده اي داغ تنت را چه كنم
پس گرفتم سر تو،پيرهنت را چه كنم

شام تا كرببلايت شده بين الحرمين
سر در آغوش من اما بدنت را چه كنم

غصه ام غارت خلخال و النگوها نيست
مانده ام اينكه عقيق يمنت را چه كنم

خيزران خورده ترين راس جدا از بدني
خون خشكيده كنار دهنت را چه كنم

ميهمان بودي و جا داد تو را كنج تنور
رسم مهماني و اين سوختنت را چه كنم

فرض كن بوسه ي من مرهم لب هاي تو شد
زلف در هم شده و پرشكنت را چه كنم

خواب ده اسب و تنت را همه شب ميبينم
روضه هاي بدن بي كفنت را چه كنم

  • چهارشنبه
  • 15
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 18:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر و دوبیتی حضرت رقیه علیهاالسلام -(گلی دور از چمن بر شانۀ توست) * سید حبیب نظاری

1113

متن شعر و دوبیتی  حضرت رقیه علیهاالسلام -(گلی دور از چمن بر شانۀ توست) گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بی‌وطن بر شانۀ توست
کمی ای نیزه امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانۀ توست

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

یا باب الحوائج یا رقیه -(پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد) * سید پوریا هاشمی

856

یا باب الحوائج یا رقیه -(پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد) پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد
کبوترِ سرِ دوشت پرید و‌ پرپر شد

بجای ناز کشیدن کشید مویم را
کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد

تمام راه به من نان خشک میدادند
زبس که دختر تو روزه داشت لاغر شد

صدا زدم ابتا! زجر زد بصورت من!
حریف من نشد و سیلی اش مکرر شد

شلوغی سر بازار دخترت را کشت
چه چشم های بدی! عمه سوخت مضطر شد

لبم فدای لب تو! سرم فدای سرت
که هرچه شد به من زار باتو بدتر شد

خبر بده به نجف! شام‌را به هم‌زده ام
نگو رقیه!رقیه علی دیگر شد

  • جمعه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
حاج علی انسانی

شعر چاپاره حضرت رقیه علیهاالسلام -(از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب) *حاج علی انسانی

1836

شعر چاپاره حضرت رقیه علیهاالسلام -(از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب) از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده‌ای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
می‌گفت عمّه‌ام به رخم بوسه داده‌ای...

تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم

با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی
یک‌باره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی...

با آنکه دستبرد خزان دیده‌ای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است

ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد
از غنچه‌های صبح، لبت نوشکفته‌تر
از ج

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

شعر غزل مرثیه حضرت رقیه علیهاالسلام -(با سر رسیده‌ای بگو از پیکری كه نیست) * یوسف رحیمی

634

شعر غزل مرثیه حضرت رقیه علیهاالسلام -(با سر رسیده‌ای بگو از پیکری كه نیست) با سر رسیده‌ای بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورق‌ورق و پرپری كه نیست

سر می‌نهم به سردی این خاک‌ها... کجاست
دستان مهربان و نوازشگری که نیست؟

باید برای شستن گل‌زخم‌های تو
باشد زلال زمزمی و کوثری که نیست

قاری خسته! تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شأن تو را منبری که نیست

آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به‌خیر ساقی آب‌آوری که نیست

تشخیص چشم‌های تو در این شب کبود
می‌خواست روشنایی چشم تری که نیست

دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست

دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست

  • دوشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر عباسی

شعر شهادت حضرت رقیه علیها سلام -(به درد عشق تو شد این دل مبتلا) * امیر عباسی

641

شعر شهادت حضرت رقیه علیها سلام -(به درد عشق تو شد این دل مبتلا) به درد عشق تو شد این دل مبتلا
صفا دادی پدر بر این ویرانسرا
ای ماه عالمین،ابتا یاحسین
ابتا یاحسین ...

بگو بر من تو ای گل پیغمبری
جمالت از چه رو شده خاکستری
مضطر آمده ای،با سر آمده ای
ابتا یاحسین...

زِظلم بی حدِ عدوی کافرت
در این طفلی شدم شبیه مادرت
مثل آن یگانه،خوردم تازیانه
ابتا یا حسین ...

  • شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 11:26
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

ماتم پدر -(در ماتم پدر، شده موی سرم سفید) * محمدرضا سروری

1247
1

ماتم پدر -(در ماتم پدر، شده موی سرم سفید) در ماتم پدر، شده موی سرم سفید
هرلحظه می‌وزد به درونم غمی شدید
مانند عمه قامتم از این عزا خمید
آید به دوش خسته دلان ماتمی جدید
******
آکنده از عزا شده بستان جان من
خونین شده ز داغ پدر دیدگان من
در گوشه گوشه دل بی‌تاب من ببین
کوهی ز ماتم غم آن مهربان من

با یاد او ز دیده سرشکم روان شود
این ماتم عدیده به دیده عیان شود
هر واژه‌ای که ریشه آن در فغان بود
از لعل غم نشین شکسته بیان شود

در ماتم پدر، شده موی سرم سفید
******
در سوگ مهربان پدر بامحبتم
حسرت نصیب این الم بی‌نهایتم
از خاک تیره جز غم و اندوه نمی‌رسد
با قلب غم‌زده، به نوا سوی غربتم

مویم سفید و روی زلالم سیاه شده
همراه گریه‌های حرم سوز و آه ش

  • شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر حسین الفت

متن شعر شب سوم محرم -(بابایی _ داره میلرزه پاهام) * امیر حسین الفت

933

متن شعر شب سوم محرم -(بابایی _ داره میلرزه پاهام) بابایی _ داره میلرزه پاهام
بابایی _ داره میسوزه موهام
با اینکه _ از سفر اومدی تو
قهری و _ حرف نمیزنی باهم

خبرداری که نیمه جونم
خبر داری شکست دندونم
خبر داری تو از حال من
خبر داری کبوده شونم

حسین واویلا
__________________________________

بابایی _ داره پاهام میسوزه
بابایی _ داره موهام میسوزه
از وقتی _ که لب تو بوسیدم
بد جوری _ داره لبهام میسوزه

خبر داری بابا از کوفه
شهری که کوچه هاش معروفه
بابا قلوبنا محزونه
بابا رئوسنا مکشوفه

حسین واویلا
__________________________________
@amirhoseinolfat
1398/5/16

  • یکشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

متن شعر شب سوم -(حالم بدون تو تماشایی ندارد) * علیرضا خاکساری

2488

متن شعر شب سوم -(حالم بدون تو تماشایی ندارد) حالم بدون تو تماشایی ندارد
جز تو کسی در قلب من جایی ندارد
آن قدر خوبی به تمام شهر گفتم
من دلبری دارم که همتایی ندارد
دست خدا ! دستی بگیر از رعیت خود
از رعیتی که جز تو آقایی ندارد
تهذیب شرط اول دیدار یار است
بیچاره چشم من که تقوایی ندارد
از ندبه های مادرم هر جمعه پیداست
غیر از ظهور تو تمنایی ندارد
با هر فراز ناحیه باید ببارد
چشم بدون گریه کارایی ندارد
با دوری ات حالم شبیه آن یتیمی ست
که سالیان سال بابایی ندارد
جان یتیمی که خرابه منزلش شد
بابا بیا طفلت دگر نایی ندارد

امشب "دلم تنگ است و غم بسیار دارم"
یابن الحسن با عمه جانت کار دارم

امشب که هستم دعوت باب الحوائج
دم میزنم از ساحت باب الحوائج
شر

  • یکشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(نوحه)خوش آمدی تو از سفر پدر جان * محمود اسدی

845
0

(نوحه)خوش آمدی تو از سفر پدر جان خوش آمدی تو از سفر پدر جان
شدم ز غصه خونجگر پدر جان
مرا به همرهت ببر پدر جان
ز ظلم دشمنان
شدم من نیمه جان
بابا سرم خونابه بسته
دندان شیری ام شکسته

بابا تنم پر شده از کبودی
نظاره گر از روی نیزه بودی
وای من از محله یهودی
شامی بی حیا میان کوچه ها
تا که به طفلت ناسزا داد
سر عمو از نیزه افتاد

تو نور چشم حضرت بتولی
قوت قلب و سینه رسولی
بابا بگو تو از تنور خولی
اگر پر ز دردم به دورت بگردم
بابا بگو از ظلم دشمن
آیا تنورش بوده روشن؟
*****
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • یکشنبه
  • 3
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 21:37
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(گشته خرابه وادی طور) * رضا یعقوبیان

668
1

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(گشته خرابه وادی طور) گشته خرابه وادی طور
از مقدم بابا پر از نور
بابای خوبم،گریم برایت
می کنم امشب،جانم فدایت
بابای مظلوم۲

درد دلم با تو بگویم
رویت به اشک تر بشویم
ای دلنوازم،بی تو چه سازم
بابا ببین من،غرق نیازم
بابای مظلوم۲

دیگر پدر از جان سیرم
برای غربتت بمیرم
ای نور دیده،ستم کشیده
از چه پدر رگ،هایت بریده
بابای مظلوم۲

بی تو دلم غمخانه گشته
پایم پر از آبله گشته
دنبال رأست،از بس دویدم
درد و غمت را،به جان خریدم
بابای مظلوم۲

نبودی از ناقه فتادم
تا که رسی پدر به دادم
از این مصیبت،لبریز داغم
پهلو شکسته،آمد سراغم
بابای مظلوم۲

  • چهارشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(به زهرا نور عینی،تو شمع عالمینی) * رضا یعقوبیان

934
-1

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(به زهرا نور عینی،تو شمع عالمینی) به زهرا نور عینی،تو شمع عالمینی
ز نسل آل طاها،رقیه الحسینی
رقیه یا رقیه۲

گل باغ پیمبر،تویی از نسل حیدر
به خلق و خو و سیرت،تویی زهرای اطهر
رقیه یا رقیه۲

ادب شرمنده ی تو،شهامت بنده ی تو
لقب باب الحوائج،بود زیبنده ی تو
رقیه یا رقیه۲

گل باغ ولایی،عزیز مرتضایی
چو زینب عمه جانت،تو عطر کربلایی
رقیه یا رقیه۲

بهشت و جنت ماست،حریم با صفایت
پر از عطر جنان است،همه صحن و سرایت
رقیه یا رقیه۲

همه عالم فدایت،فدای غصه هایت
گل باغ ولایت،بگریم از برایت
رقیه یا رقیه۲

خرابه شام ویران،پر از آوای قرآن
چو رأس بابت آمد،شده چون باغ رضوان
رقیه یا رقیه۲

به تو ای محرم راز،کنم درد دل ابراز
من و قلب شکسته،کنم سوی تو

  • چهارشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

زبانحال حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

794
1

زبانحال حضرت رقیه(س) ◾شب سوم محرم۱۳۹۸
◾حضرت رقیه(س)

با کعب نیزه بال و پرم را شکسته‌اند
دیدی نگاه چشم ترم را شکسته‌اند

زجر با شتاب آمد و موی مرا کشید
یعنی که عزت پدرم را شکسته‌اند

یک آسمان گلایه از آن شب بهمره است
یک جمله، گویمت که سرم را شکسته‌اند

بر روی نیزه‌ها سر سقا چه میکند
عمه... به پای نی قمرم را شکسته‌اند

کارم تمام گشته نفس مانده در گلو
در نیمه‌های شب جگرم را شکسته‌اند

ای کاش عمه جان ز سفر آیدم پدر
شاید که بال همسفرم را شکسته‌اند!

شد مونس تمامی شبهای من رباب
گفتم به مادرم، کمرم را شکسته اند

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:59
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

نوحه داغ پدر فکنده از پا مرا-سید فضل الله قدسی * سید فضل الله قدسی

813
1

نوحه داغ پدر فکنده از پا مرا-سید فضل الله قدسی شاعر: سید فضل الله قدسی
گوشواره‌ی نوحه:
« داغ پدر فکنده از پا مرا
که می‌برد محضر بابا مرا
وای وای_وای وای»

**********

من و هراس شب پر واهمه
شِکوه برم به جده‌ام فاطمه
عمه که گم کرده به صحرا مرا؟
که می‌برد محضر بابا مرا؟

شام غریبان و شب سیاه است
نعش پدر خفته به قتلگاه است
راه نشان دهید از اینجا مرا
که می‌برد محضر بابا مرا؟

عمه دگر جان به لبم رسیده
صبر ز غم ردا به تن دریده
دور کن از این شب یلدا مرا
و یا ببر محضر بابا مرا

خار مغیلان و پیاده در شب
دربدری و داغ عمه زینب
که می‌کند ز دشت پیدا مرا
که می‌برد محضر بابا مرا

دلهره دارم از شب و بیابان
از تن بی سر چه خبر پدر جان
گرگ اجل مکن تماشا مرا
یا که ببر به نزد بابا مرا

عمه میا در این شب پر خطر
بر کف مرگ خود نهاده‌ام سر
ببر از این بادیه فردا مرا
دفن کنیدم بر بابا مرا

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان
ادامه مطلب
 محسن کاویانی

متن شعر حضرت رقیه(س) -(وای از آن دم که از سرِ طفلی) * محسن کاویانی

2072

متن شعر حضرت رقیه(س) -(وای از آن دم که از سرِ طفلی) وای از آن دم که از سرِ طفلی
دستِ یک مرد روسری بکشَد
وای از آن دم که بر سر بابا
دختری دست مادری بکشَد

دختری که عجیب دلتنگ است
تنگِ بابا و تنگِ آغوشَش
دختری که شُدست سرخ و کبود
چون گلِ لاله ، لاله ی گوشش

طفلِ معصوم عاری از کینه ست
چیزی از جنگ هم نمیداند
زیر لب غرقِ بغض میگوید
زیر لب غرقِ بغض میخواند:

در مسیری که آمدم تا شام
دردِ دل ها به ماه میکردم
هرکسی چپ نگاهمان میکرد
به عمویم نگاه میکردم

ای یتیمانِ کوفه ی دیروز
قلبِ مارا عجیب آزردید
پدرِ ما علیست مَردی که
نان و خرما ز سُفره اش خوردید
.

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن کردی

متن شعر حضرت رقیه (س)محرم 98 -(آوردمت اینجا سر بابا به سختی) * حسن کردی

806

متن شعر حضرت رقیه (س)محرم 98 -(آوردمت اینجا سر بابا به سختی) آوردمت اینجا سر بابا به سختی
اخر رسیدم من به تو اما به سختی
این روزها خیلی سرت بابا شلوغ است
آنقدر ها که می شوی پیدا به سختی
گاهی به نیزه گاه در طشت طلایی
یک شب بیا و بگذران با ما به سختی
بوی غذای هر شب همسایه هامان
آزار داده کودکانت را به سختی
یادت می آید که چگونه می دویدم
عمه عصایم می شود حالا به سختی
چشمان من رو به سیاهی می رود حیف
ای سرجدا می بینمت اینجا به سختی
از آن شب زجرآور صحرای غربت
بالا نمی آید نفس الا به سختی
من گم شدم ای کاش پیدایم نمی کرد
می لرزم از کابوس آن صحرا به سختی
دور از نگاهت بی هوا با قصد کشتن
تا پای جان میزد مرا بابا به سختی
ما را به نام خارجی ها می شناسند
بی زارم از ای

  • پنج شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

دوبیتی های حضرت رقیه سلام الله علیها -(مرادشمن به قصد کُشت می زد) *استاد سید هاشم وفایی

652
1

دوبیتی های حضرت رقیه سلام الله علیها  -(مرادشمن به قصد کُشت می زد) مرادشمن به قصد کُشت می زد
به جسم کوچک من مُشت می زد

هرآن گه پایم از ره خسته می شد
مرا با نیزه ای از پُشت می زد

ماه وستاره

توئی ماه من ومن چون ستاره
غمم گشته پدرجان بی شماره

اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر برگوش پاره

طاقت

بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را

دوچشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را

  • جمعه
  • 22
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

حضرت رقیه سلام الله علیها روضه -(باباببین رویم شده نیلوفرانه) * محمد حبیب زاده

688

حضرت رقیه سلام الله علیها روضه -(باباببین رویم شده نیلوفرانه) باباببین رویم شده نیلوفرانه
لطف یتیمی بود و لطف تازیانه

طرح ضریح پیکرم بلکل عوض شد
از بس کتک ها خورده ام با هر بهانه

روی سرم یک تار مو سالم نمانده
وقتی که برگشتی نزن بر موم شانه

من در دهان دندان سالم هم ندارم
خونی شده کل دهانم این نشانه

یک جای سالم هم ندارم روی پیکر
از بسکه خوردم ضربه های وحشیانه

من مثل زهرا مادرت میمیرم آخر
بابا بیا شد روی لبهایم ترانه

بابا بیاور با خودت آب و غذایی
بوی غذا پیچیده از هر آشیانه

در انتظارت مینشینم تا بیایی
برگرد برگردیم با هم سوی خانه

بابا بیا گهواره را هم پس بگیریم
لالایی خود را بخوانم عاشقانه

بابا به من سوغات یک معجر بیاور
سخت است بی معجر شدن ُاف بر ز

  • دوشنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا رسولی

زمزمه شب سوم محرم (حضرت رقیه س) -(بابا بابا کاش ندونی حال دلم رو) * رضا رسولی

737
1

زمزمه شب سوم محرم (حضرت رقیه س) -(بابا بابا کاش ندونی حال دلم رو) بابا بابا
کاش ندونی حال دلم رو
این همه غصه و غمم رو
دردامو به کسی نگفتم
عمه می دونه ماتمم رو

نبودی و بد جوری شکست_حرمت دخترت بابا
چی بگم از کجا بگم_چه جور بگم از شامیا
چه جور بگم بهت من از _محله یهودیا

باباحسین باباحسین

بابا بابا
حال و روزم خیلی خرابه
غصه های من بی حسابه
از بس که درد تو سینه دارم
نفس کشیدنم عذابه

نبودی و برای من_نموند دیگه غرور بابا
چشماتو دور دیدن زدن_بدجور به من سیلی بابا
پلکای زخمیم و دیگه_ وا میکنم به زور بابا

باباحسین باباحسین

  • دوشنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:35
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

سبک به یاد سید جواد ذاکر (ره ) -(سندِ قلبم به نام رقیه س) * حسنعلی بالایی

643

سبک به یاد سید جواد ذاکر (ره ) -(سندِ قلبم به نام رقیه س) سبک
به یاد سید جواد ذاکر (ره )

رقیه جان رقیه جان رقیه

سندِ قلبم به نام رقیه س
مرغِ دلم جَلدِ بام رقیه س

ای که به دنبال مستیِ روحی
میِ ربانی از جام رقیه س

شفیعِ محشر میشه هر کسی که
یا کنیز یا که غلام رقیه س

طعمِ رهایی از دنیا چشیده
اونیکه اسیر دام رقیه س

غم دنیا با یادش میره از یاد
ولی غم افزا ایام رقیه س

روشن از شمعِ روی بابا در شام
گوشه ی ویرانه شام رقیه س

وقت طوفِ کعبه ی راس بابا
رخت خونینش احرام رقیه س

اگه حقِ مؤمن جنت العلاست
پس معلا زیر گام رقیه س

دخترِ سلطان قلبم رقیه
درِ خونه ی تو کلبم رقیه

بهترین کلام من یا رقیه
سر و کارم همیشه با رقیه

اون زمونی که مدرسه میرفتم
مشق شبم بود

  • پنج شنبه
  • 4
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن غزل حضرت رقیه -(با سر رسیدنِ تو دو پای مرا گرفت) * حبیب نیازی

712

متن غزل حضرت رقیه -(با سر رسیدنِ  تو  دو پای مرا گرفت) با سر رسیدنِ تو دو پای مرا گرفت
این نای زخم خورده نوای مرا گرفت

از ذوقِ اینکه آمده ای گریه میکنم
این دردِ دنده گرچه صدای مرا گرفت!

من خواستم بیایی و من را بغل کنی
یادم نبود زانویی جای مرا گرفت!!

باید بدونِ دوش عمو در به در شوم
وقتی تبر رسید و سرای مرا گرفت

زهرا بزن دوباره صدایم نگاه کن
هر دست ذرّه ذرّه نمای مرا گرفت!

زآتش گره به مو بخورد وا نمیشود
شعله ببین چگونه صفای مرا گرفت

امروز پیشِ دیده ی من با سرت چه شد
دیدم شراب ظرفِ دوای مرا گرفت!!

اصلا ً تمامِ شکلِ دهانت عوض شده
این خُرده های چوب قُوای مرا گرفت

دارد خرابه دورِ سرم چرخ میزند
ذهنم سراغِ خاطره های مرا گرفت

عمّه حلال کن . زحماتت

  • یکشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • امیر روشن ضمیر
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

شور حضرت رقیه(س) -(بابا،صورت زخمیت شب تار من رو کرد سحر) * بهمن عظیمی

4890
5

شور حضرت رقیه(س) -(بابا،صورت زخمیت شب تار من رو کرد سحر) بابا،صورت زخمیت شب تار من رو کرد سحر
حالا که اومدی کنارم آخر از سفر
بذا بشورم زخم تو با آب چشم تر

ببین،مثل موهای درهمت پریشونم بابا
الهی که درد و بلاهات بجونم بابا
دندون تو شکسته مثل دندونم بابا

چرا لبت شده کبود ای وای ای وای ای وای
سرت گرفته بوی دود ای وای ای وای ای وای
مگه رقیه مُرده بود ای وای ای وای ای وای

بابا،افتادی از نیزه تا از رو ناقه افتادم
صد دفه پای سرِ روی نیزه جون دادم
از راه دور زخمامو هی بهت نشون دادم

بابا،خیلی به اشک چشمای ترم می خندیدن
من گریه می کردم اونا دورم می رقصیدن
تو رفتی و همه عروسکامو دزدیدن

این آدما خیلی بَدَن ای وای ای وای ای وای
هرجا که رفتم اومدن ای وای ای و

  • سه شنبه
  • 9
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 09:58
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا رقیه(س)_سه ساله دخترم بابا ندارم * اسماعیل تقوایی

1356

یا رقیه(س)_سه ساله دخترم بابا ندارم یا رقیه(س)
سه ساله دخترم،بابا ندارم
به خاک این خرابه سر گذارم

لباسم پاره وآشفته مویم
زسیلی عدو نیلی عذارم

زشلاق عدو،طول اسارت
کبودی مانده برتن یادگارم

پناهم عمه بوده بعد بابا
به سختی ها همیشه بوده یارم

میان خواب ورویا بودم امشب
که دیدم آمده بابا کنارم

به خوشحالی در آغوشش گرفتم
بیامد بهر من خوش روزگارم

ولی افسوس بیداری سبب شد
جدایی مرا از آن نگارم

دوباره هجر وسختی یتیمی
زدستم رفت دیگر اختیارم

چنان گرییدم از درد فراقش
فرستادند رأسش را کنارم

گرفتم رأس اورا روی سینه
خوشامد گوشدم برشهریارم

زتو ممنونم ای بابای خوبم
که پایان داده ای بر انتظارم

کجایی کودک شامی ببینی
که منهم بر سر خود سایه د

  • سه شنبه
  • 9
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:51
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

زمزمه بسیار جانسوز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(بسکه دلم گرفته بود گفتم یه شب به عمه جون) * اصغر چرمی

2712
9

زمزمه بسیار جانسوز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(بسکه دلم گرفته بود گفتم یه شب به عمه جون) زمزمه حضرت رقيه (س)

بسكه دلم گرفته بود
گفتم يه شب به عمه جون
با اين كه خيلي خسته اى
يه كم برام روضه بخون

براى من روضه بخون
مى خوام يه كم آروم بشم
بدون گريه نمياد
هيچ شبى خواب توى چشم

كى مى گه روضه ى بابام
باعث دلمردگيه
اسم بابام معجزه ى
ادامه ى زندگيه

بين شما چيا گذشت
توى وداع آخرش
كه بين قتلگاه اومد
پهلو شكسته مادرش

شبيه زخما كه دهن
وا كردن از روى تنش
روضه مى خونى كه چجور
با لب تشنه كشتنش ؟

يادته اسبا اومدن
رد شدن از رو بدنش
يادته پيرمردا رو
كه با عصا مى زدنش

يادته تو گودال خون
به دور از چش عمو
جلو چشاى مادرش
تن بابام شد زير و رو

قبول دارى خوب شد نبود
تا كه ببينه غارت و
بى حرمتى شاميا

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:43
  • نوشته شده توسط
  • charmi
ادامه مطلب
 رضا ترابی گیلده

متن شعر حضرت رقیه(س) -(شام سیاهِ من سحر ندارد) * رضا ترابی گیلده

1212
2

متن شعر حضرت رقیه(س) -(شام سیاهِ من سحر ندارد) شام سیاهِ من سحر ندارد
بابا زحال من خبر ندارد
عمه خبر بده به بابای من
رقیه ات عمری دگر ندارد

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه دگر درد سرت کم کنم
گریه ی وقت سحرت کم کنم
عمه رَوم تا که دگر ضربه ی
لگد به روی کمرت کم کنم

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه بگو زین نفس آخرم
عمه بگو پدر بیاید برم
به روی زانو بنشاند مرا
بوسه ی آخر بزند بر سرم

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه دلم تنگ برای پدر
مرغ دلم کرده هوای پدر
عمه بگو این دل کوچک من
تنگ برای بوسه های پدر

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه بگو رقیه ات خسته شد
بال و پرش ز

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد