شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 رضا یعقوبیان

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(گشته خرابه وادی طور) * رضا یعقوبیان

584
1

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(گشته خرابه وادی طور) گشته خرابه وادی طور
از مقدم بابا پر از نور
بابای خوبم،گریم برایت
می کنم امشب،جانم فدایت
بابای مظلوم۲

درد دلم با تو بگویم
رویت به اشک تر بشویم
ای دلنوازم،بی تو چه سازم
بابا ببین من،غرق نیازم
بابای مظلوم۲

دیگر پدر از جان سیرم
برای غربتت بمیرم
ای نور دیده،ستم کشیده
از چه پدر رگ،هایت بریده
بابای مظلوم۲

بی تو دلم غمخانه گشته
پایم پر از آبله گشته
دنبال رأست،از بس دویدم
درد و غمت را،به جان خریدم
بابای مظلوم۲

نبودی از ناقه فتادم
تا که رسی پدر به دادم
از این مصیبت،لبریز داغم
پهلو شکسته،آمد سراغم
بابای مظلوم۲

  • چهارشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا یعقوبیان

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(به زهرا نور عینی،تو شمع عالمینی) * رضا یعقوبیان

874
-1

متن شعر نوحه (حضرت رقیه(س)) محرم 98 -(به زهرا نور عینی،تو شمع عالمینی) به زهرا نور عینی،تو شمع عالمینی
ز نسل آل طاها،رقیه الحسینی
رقیه یا رقیه۲

گل باغ پیمبر،تویی از نسل حیدر
به خلق و خو و سیرت،تویی زهرای اطهر
رقیه یا رقیه۲

ادب شرمنده ی تو،شهامت بنده ی تو
لقب باب الحوائج،بود زیبنده ی تو
رقیه یا رقیه۲

گل باغ ولایی،عزیز مرتضایی
چو زینب عمه جانت،تو عطر کربلایی
رقیه یا رقیه۲

بهشت و جنت ماست،حریم با صفایت
پر از عطر جنان است،همه صحن و سرایت
رقیه یا رقیه۲

همه عالم فدایت،فدای غصه هایت
گل باغ ولایت،بگریم از برایت
رقیه یا رقیه۲

خرابه شام ویران،پر از آوای قرآن
چو رأس بابت آمد،شده چون باغ رضوان
رقیه یا رقیه۲

به تو ای محرم راز،کنم درد دل ابراز
من و قلب شکسته،کنم سوی تو

  • چهارشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

زبانحال حضرت رقیه(س) * مرتضی محمودپور

754
1

زبانحال حضرت رقیه(س) ◾شب سوم محرم۱۳۹۸
◾حضرت رقیه(س)

با کعب نیزه بال و پرم را شکسته‌اند
دیدی نگاه چشم ترم را شکسته‌اند

زجر با شتاب آمد و موی مرا کشید
یعنی که عزت پدرم را شکسته‌اند

یک آسمان گلایه از آن شب بهمره است
یک جمله، گویمت که سرم را شکسته‌اند

بر روی نیزه‌ها سر سقا چه میکند
عمه... به پای نی قمرم را شکسته‌اند

کارم تمام گشته نفس مانده در گلو
در نیمه‌های شب جگرم را شکسته‌اند

ای کاش عمه جان ز سفر آیدم پدر
شاید که بال همسفرم را شکسته‌اند!

شد مونس تمامی شبهای من رباب
گفتم به مادرم، کمرم را شکسته اند

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:59
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

نوحه داغ پدر فکنده از پا مرا-سید فضل الله قدسی * سید فضل الله قدسی

745
1

نوحه داغ پدر فکنده از پا مرا-سید فضل الله قدسی شاعر: سید فضل الله قدسی
گوشواره‌ی نوحه:
« داغ پدر فکنده از پا مرا
که می‌برد محضر بابا مرا
وای وای_وای وای»

**********

من و هراس شب پر واهمه
شِکوه برم به جده‌ام فاطمه
عمه که گم کرده به صحرا مرا؟
که می‌برد محضر بابا مرا؟

شام غریبان و شب سیاه است
نعش پدر خفته به قتلگاه است
راه نشان دهید از اینجا مرا
که می‌برد محضر بابا مرا؟

عمه دگر جان به لبم رسیده
صبر ز غم ردا به تن دریده
دور کن از این شب یلدا مرا
و یا ببر محضر بابا مرا

خار مغیلان و پیاده در شب
دربدری و داغ عمه زینب
که می‌کند ز دشت پیدا مرا
که می‌برد محضر بابا مرا

دلهره دارم از شب و بیابان
از تن بی سر چه خبر پدر جان
گرگ اجل مکن تماشا مرا
یا که ببر به نزد بابا مرا

عمه میا در این شب پر خطر
بر کف مرگ خود نهاده‌ام سر
ببر از این بادیه فردا مرا
دفن کنیدم بر بابا مرا

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان
ادامه مطلب
 محسن کاویانی

متن شعر حضرت رقیه(س) -(وای از آن دم که از سرِ طفلی) * محسن کاویانی

1750

متن شعر حضرت رقیه(س) -(وای از آن دم که از سرِ طفلی) وای از آن دم که از سرِ طفلی
دستِ یک مرد روسری بکشَد
وای از آن دم که بر سر بابا
دختری دست مادری بکشَد

دختری که عجیب دلتنگ است
تنگِ بابا و تنگِ آغوشَش
دختری که شُدست سرخ و کبود
چون گلِ لاله ، لاله ی گوشش

طفلِ معصوم عاری از کینه ست
چیزی از جنگ هم نمیداند
زیر لب غرقِ بغض میگوید
زیر لب غرقِ بغض میخواند:

در مسیری که آمدم تا شام
دردِ دل ها به ماه میکردم
هرکسی چپ نگاهمان میکرد
به عمویم نگاه میکردم

ای یتیمانِ کوفه ی دیروز
قلبِ مارا عجیب آزردید
پدرِ ما علیست مَردی که
نان و خرما ز سُفره اش خوردید
.

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:43
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن کردی

متن شعر حضرت رقیه (س)محرم 98 -(آوردمت اینجا سر بابا به سختی) * حسن کردی

752

متن شعر حضرت رقیه (س)محرم 98 -(آوردمت اینجا سر بابا به سختی) آوردمت اینجا سر بابا به سختی
اخر رسیدم من به تو اما به سختی
این روزها خیلی سرت بابا شلوغ است
آنقدر ها که می شوی پیدا به سختی
گاهی به نیزه گاه در طشت طلایی
یک شب بیا و بگذران با ما به سختی
بوی غذای هر شب همسایه هامان
آزار داده کودکانت را به سختی
یادت می آید که چگونه می دویدم
عمه عصایم می شود حالا به سختی
چشمان من رو به سیاهی می رود حیف
ای سرجدا می بینمت اینجا به سختی
از آن شب زجرآور صحرای غربت
بالا نمی آید نفس الا به سختی
من گم شدم ای کاش پیدایم نمی کرد
می لرزم از کابوس آن صحرا به سختی
دور از نگاهت بی هوا با قصد کشتن
تا پای جان میزد مرا بابا به سختی
ما را به نام خارجی ها می شناسند
بی زارم از ای

  • پنج شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

دوبیتی های حضرت رقیه سلام الله علیها -(مرادشمن به قصد کُشت می زد) *استاد سید هاشم وفایی

602
1

دوبیتی های حضرت رقیه سلام الله علیها  -(مرادشمن به قصد کُشت می زد) مرادشمن به قصد کُشت می زد
به جسم کوچک من مُشت می زد

هرآن گه پایم از ره خسته می شد
مرا با نیزه ای از پُشت می زد

ماه وستاره

توئی ماه من ومن چون ستاره
غمم گشته پدرجان بی شماره

اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر برگوش پاره

طاقت

بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را

دوچشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را

  • جمعه
  • 22
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

حضرت رقیه سلام الله علیها روضه -(باباببین رویم شده نیلوفرانه) * محمد حبیب زاده

630

حضرت رقیه سلام الله علیها روضه -(باباببین رویم شده نیلوفرانه) باباببین رویم شده نیلوفرانه
لطف یتیمی بود و لطف تازیانه

طرح ضریح پیکرم بلکل عوض شد
از بس کتک ها خورده ام با هر بهانه

روی سرم یک تار مو سالم نمانده
وقتی که برگشتی نزن بر موم شانه

من در دهان دندان سالم هم ندارم
خونی شده کل دهانم این نشانه

یک جای سالم هم ندارم روی پیکر
از بسکه خوردم ضربه های وحشیانه

من مثل زهرا مادرت میمیرم آخر
بابا بیا شد روی لبهایم ترانه

بابا بیاور با خودت آب و غذایی
بوی غذا پیچیده از هر آشیانه

در انتظارت مینشینم تا بیایی
برگرد برگردیم با هم سوی خانه

بابا بیا گهواره را هم پس بگیریم
لالایی خود را بخوانم عاشقانه

بابا به من سوغات یک معجر بیاور
سخت است بی معجر شدن ُاف بر ز

  • دوشنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا رسولی

زمزمه شب سوم محرم (حضرت رقیه س) -(بابا بابا کاش ندونی حال دلم رو) * رضا رسولی

686
1

زمزمه شب سوم محرم (حضرت رقیه س) -(بابا بابا کاش ندونی حال دلم رو) بابا بابا
کاش ندونی حال دلم رو
این همه غصه و غمم رو
دردامو به کسی نگفتم
عمه می دونه ماتمم رو

نبودی و بد جوری شکست_حرمت دخترت بابا
چی بگم از کجا بگم_چه جور بگم از شامیا
چه جور بگم بهت من از _محله یهودیا

باباحسین باباحسین

بابا بابا
حال و روزم خیلی خرابه
غصه های من بی حسابه
از بس که درد تو سینه دارم
نفس کشیدنم عذابه

نبودی و برای من_نموند دیگه غرور بابا
چشماتو دور دیدن زدن_بدجور به من سیلی بابا
پلکای زخمیم و دیگه_ وا میکنم به زور بابا

باباحسین باباحسین

  • دوشنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:35
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

سبک به یاد سید جواد ذاکر (ره ) -(سندِ قلبم به نام رقیه س) * حسنعلی بالایی

593

سبک به یاد سید جواد ذاکر (ره ) -(سندِ قلبم به نام رقیه س) سبک
به یاد سید جواد ذاکر (ره )

رقیه جان رقیه جان رقیه

سندِ قلبم به نام رقیه س
مرغِ دلم جَلدِ بام رقیه س

ای که به دنبال مستیِ روحی
میِ ربانی از جام رقیه س

شفیعِ محشر میشه هر کسی که
یا کنیز یا که غلام رقیه س

طعمِ رهایی از دنیا چشیده
اونیکه اسیر دام رقیه س

غم دنیا با یادش میره از یاد
ولی غم افزا ایام رقیه س

روشن از شمعِ روی بابا در شام
گوشه ی ویرانه شام رقیه س

وقت طوفِ کعبه ی راس بابا
رخت خونینش احرام رقیه س

اگه حقِ مؤمن جنت العلاست
پس معلا زیر گام رقیه س

دخترِ سلطان قلبم رقیه
درِ خونه ی تو کلبم رقیه

بهترین کلام من یا رقیه
سر و کارم همیشه با رقیه

اون زمونی که مدرسه میرفتم
مشق شبم بود

  • پنج شنبه
  • 4
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن غزل حضرت رقیه -(با سر رسیدنِ تو دو پای مرا گرفت) * حبیب نیازی

663

متن غزل حضرت رقیه -(با سر رسیدنِ  تو  دو پای مرا گرفت) با سر رسیدنِ تو دو پای مرا گرفت
این نای زخم خورده نوای مرا گرفت

از ذوقِ اینکه آمده ای گریه میکنم
این دردِ دنده گرچه صدای مرا گرفت!

من خواستم بیایی و من را بغل کنی
یادم نبود زانویی جای مرا گرفت!!

باید بدونِ دوش عمو در به در شوم
وقتی تبر رسید و سرای مرا گرفت

زهرا بزن دوباره صدایم نگاه کن
هر دست ذرّه ذرّه نمای مرا گرفت!

زآتش گره به مو بخورد وا نمیشود
شعله ببین چگونه صفای مرا گرفت

امروز پیشِ دیده ی من با سرت چه شد
دیدم شراب ظرفِ دوای مرا گرفت!!

اصلا ً تمامِ شکلِ دهانت عوض شده
این خُرده های چوب قُوای مرا گرفت

دارد خرابه دورِ سرم چرخ میزند
ذهنم سراغِ خاطره های مرا گرفت

عمّه حلال کن . زحماتت

  • یکشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • امیر روشن ضمیر
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

شور حضرت رقیه(س) -(بابا،صورت زخمیت شب تار من رو کرد سحر) * بهمن عظیمی

4522
5

شور حضرت رقیه(س) -(بابا،صورت زخمیت شب تار من رو کرد سحر) بابا،صورت زخمیت شب تار من رو کرد سحر
حالا که اومدی کنارم آخر از سفر
بذا بشورم زخم تو با آب چشم تر

ببین،مثل موهای درهمت پریشونم بابا
الهی که درد و بلاهات بجونم بابا
دندون تو شکسته مثل دندونم بابا

چرا لبت شده کبود ای وای ای وای ای وای
سرت گرفته بوی دود ای وای ای وای ای وای
مگه رقیه مُرده بود ای وای ای وای ای وای

بابا،افتادی از نیزه تا از رو ناقه افتادم
صد دفه پای سرِ روی نیزه جون دادم
از راه دور زخمامو هی بهت نشون دادم

بابا،خیلی به اشک چشمای ترم می خندیدن
من گریه می کردم اونا دورم می رقصیدن
تو رفتی و همه عروسکامو دزدیدن

این آدما خیلی بَدَن ای وای ای وای ای وای
هرجا که رفتم اومدن ای وای ای و

  • سه شنبه
  • 9
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 09:58
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا رقیه(س)_سه ساله دخترم بابا ندارم * اسماعیل تقوایی

1188

یا رقیه(س)_سه ساله دخترم بابا ندارم یا رقیه(س)
سه ساله دخترم،بابا ندارم
به خاک این خرابه سر گذارم

لباسم پاره وآشفته مویم
زسیلی عدو نیلی عذارم

زشلاق عدو،طول اسارت
کبودی مانده برتن یادگارم

پناهم عمه بوده بعد بابا
به سختی ها همیشه بوده یارم

میان خواب ورویا بودم امشب
که دیدم آمده بابا کنارم

به خوشحالی در آغوشش گرفتم
بیامد بهر من خوش روزگارم

ولی افسوس بیداری سبب شد
جدایی مرا از آن نگارم

دوباره هجر وسختی یتیمی
زدستم رفت دیگر اختیارم

چنان گرییدم از درد فراقش
فرستادند رأسش را کنارم

گرفتم رأس اورا روی سینه
خوشامد گوشدم برشهریارم

زتو ممنونم ای بابای خوبم
که پایان داده ای بر انتظارم

کجایی کودک شامی ببینی
که منهم بر سر خود سایه د

  • سه شنبه
  • 9
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:51
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

زمزمه بسیار جانسوز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(بسکه دلم گرفته بود گفتم یه شب به عمه جون) * اصغر چرمی

2325
8

زمزمه بسیار جانسوز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(بسکه دلم گرفته بود گفتم یه شب به عمه جون) زمزمه حضرت رقيه (س)

بسكه دلم گرفته بود
گفتم يه شب به عمه جون
با اين كه خيلي خسته اى
يه كم برام روضه بخون

براى من روضه بخون
مى خوام يه كم آروم بشم
بدون گريه نمياد
هيچ شبى خواب توى چشم

كى مى گه روضه ى بابام
باعث دلمردگيه
اسم بابام معجزه ى
ادامه ى زندگيه

بين شما چيا گذشت
توى وداع آخرش
كه بين قتلگاه اومد
پهلو شكسته مادرش

شبيه زخما كه دهن
وا كردن از روى تنش
روضه مى خونى كه چجور
با لب تشنه كشتنش ؟

يادته اسبا اومدن
رد شدن از رو بدنش
يادته پيرمردا رو
كه با عصا مى زدنش

يادته تو گودال خون
به دور از چش عمو
جلو چشاى مادرش
تن بابام شد زير و رو

قبول دارى خوب شد نبود
تا كه ببينه غارت و
بى حرمتى شاميا

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:43
  • نوشته شده توسط
  • اصغر چرمی
ادامه مطلب
 رضا ترابی گیلده

متن شعر حضرت رقیه(س) -(شام سیاهِ من سحر ندارد) * رضا ترابی گیلده

1152
2

متن شعر حضرت رقیه(س) -(شام سیاهِ من سحر ندارد) شام سیاهِ من سحر ندارد
بابا زحال من خبر ندارد
عمه خبر بده به بابای من
رقیه ات عمری دگر ندارد

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه دگر درد سرت کم کنم
گریه ی وقت سحرت کم کنم
عمه رَوم تا که دگر ضربه ی
لگد به روی کمرت کم کنم

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه بگو زین نفس آخرم
عمه بگو پدر بیاید برم
به روی زانو بنشاند مرا
بوسه ی آخر بزند بر سرم

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه دلم تنگ برای پدر
مرغ دلم کرده هوای پدر
عمه بگو این دل کوچک من
تنگ برای بوسه های پدر

عمه خدا یار و نگهدار تو
عمه خدا یار و نگهدار تو

عمه بگو رقیه ات خسته شد
بال و پرش ز

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمزمه یا واحد سنگین روضه ای شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(صدای ناله ی یه دختر) * امیرحسین سلطانی

1512
0

سبک زمزمه یا واحد سنگین روضه ای شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(صدای ناله ی یه دختر) بند اول

صدای ناله ی یه دختر
داره میاد از کنج ویرون
تنگه دلش برای باباش
میخونه با دلی پریشون

بابای مهربون کجایی
دارم میمیرم از جدایی
برام نمونده دیگه نایی
بابا بابا بابا بابایی

عمه میگه رفتی سفر
از دخترت بگیر خبر
بیا و با خودت منو
از این خرابه ها ببر

بابا حسین مظلوم

بند دوم

میرسه ناله هاش به گوشِ
اونایی که رحمی ندارن
سر بریده رو توی طشت
میذارن و براش میارن

تا که نگاش میفته به سر
صدای نالش میشه بیشتر
میگیره تو بغل باباشو
نیمه شب این سه ساله دختر

تموم شده دیگه غمام
عمه بیا اومد بابام
میخوام نشون بدم بهش
آبله های کف پام

بابا حسین مظلوم

بند سوم

بابا ببین که دختر تو
شکسته و قامت کمونه
رو

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک نوحه زمینه شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(پرستوی حسینم و) * امیرحسین سلطانی

672

سبک نوحه زمینه شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(پرستوی حسینم و) بند اول

پرستوی حسینم و
شکسته بال و پر من
خونیه چشم تر من
رو خاک ویرون سر من

دختر پادشاهم و
شده خرابه جای من
گریه کنید برای من
برای غصه های من

سر پدر اومده دیدنم۲
رسیده وقت پَر کشیدنم۳

من الذی ایتمنی،ابتا

بند دوم

ریحانة الحسینم و
شدم به رنگ ارغوان
خسته و پیر و ناتوان
که قامتم شده کمان

عزیزة الحسینم و
بعد پدر شدم اسیر
پای برهنه این مسیر
شدم با طعنه ها حقیر

محله ی یهودی بُردنم۲
به زجر بی حیا سِپُردنم۳

من الذی ایتمنی،ابتا

بند سوم

بشین به روی دامنم
بگم چی اومد به سرم
نگم چی شد با معجرم
زخمه تمومه پیکرم

زخمه تمومه پیکرم
سوخته پدر موی سرم
سو نداره چشم ترم
نداره قوت کمرم

ای پدر ای ماه رو

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:07
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمزمه یا واحد سنگین روضه ای شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(دارم میسوزم و نپرس،دلیل سوختنم) * امیرحسین سلطانی

1055

سبک زمزمه یا واحد سنگین روضه ای شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(دارم میسوزم و نپرس،دلیل سوختنم) بند اول

دارم میسوزم و نپرس،دلیل سوختنم
بهت میگم سر بسته که،شبیه مادرم
دارم میمیرم و نپرس،دلیل مردنم
آخه یه چند روزه واسه،عمه درد سرم

از کمرم نپرس بابا
از پهلوهام نپرس بابا
اگر که خوب نگام کنی
شدم مثه پیرزنا

من از تو میپرسم بابا
موهات چرا سوخته بابا
تازه شدیم شبیه هم
هیچ فرقی نیستش بین ما

یا ابتا یا ابتا

?بند دوم

میشنوی هق هقم نپرس،دلیل گریه ام
فقط بهت بگم واسه،کنیزی خواستنم
میبینی ترسم و نپرس،دلیل وحشتم
حرمله رو که میبینم،میلرزه این تنم

خوابم نمیبره شبا
از ترس حرمله بابا
شمر یه طرف،زجر یه طرف
خیلی میترسم از اینا

تازه بگم از دخترا
از دخترای شامیا
با دست نشونم میدن و
میگن نداری تو بابا

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:28
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمینه یا شور بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(ای مشکل گشا) * امیرحسین سلطانی

860

سبک زمینه یا شور بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(ای مشکل گشا) بند اول

ای مشکل گشا
خاتون کرب و بلا
دختر سلطان عشق(رقیه جان)۴
ای زهرا نما
هستی الگوی حیا
عشقِ بانوی دمشق(رقیه جان)۴

چه اسم زیبایی داری بی بی
(اسم تو قلبمو میلرزونه)
هر چی دارم تو زندگیم قطعاً
(از کرم رقیه خاتونه)

ضربان قلبمی،هیجان قلبمی
جاری مثه خون توی شَرَیان قلبمی

(سیدتی،یا رقیه)

بند دوم

اعجازه خدا
به دردم تویی دوا
ای داروی تب عشق(رقیه جان)۴
شور روضه ها
ای زیباترین نوا
زمزمهٔ بر لب عشق(رقیه جان)۴

تو انتها و آخر عشقی
(عشق تو واسم دین و ایمونه)
به کوریه منکر تو میگم
(دلبر من رقیه خاتونه)

ضربان قلبمی،هیجان قلبمی
جاری مثه خون توی شَرَیان قلبمی

(سیدتی،یا رقیه)

بند سوم

عشقِ نوکرا
دلها

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمزمه روضه ای شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(بابا،خوشی نیومده بهم اصلا) * امیرحسین سلطانی

1639
-1

سبک زمزمه روضه ای شهادت بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها -(بابا،خوشی نیومده بهم اصلا) بند اول

بابا،خوشی نیومده بهم اصلا
به دخترت یه سر بزن حتما
اگه ببینی تو نمیشناسیم
نمیشناسی منو بابا اصلا
بابایی
بابا،دیگه نمونده مو برام اصلا
توون نداره زانوهام اصلا
سیلی زدن به صورتم محکم
دیگه نمیبینه چشام اصلا
بابایی

از این زمونه سیرِ سیرم
توی سه سالگی چه پیرم
آرزومه که زود بمیرم

بابا بابا بابا بابایی

بند دوم

بابا،تنم کبوده و پر از زخمه
زجرو ببین که خیلی بی رحمه
میخوان کنیزی ببرن مارو
آخه میون شامیا رسمه
بابایی
بابا،چند روزه که غذا نخوردم من
بجاش فقط کتک میخوردم من
اگه نمیرسید به داد عمه
به زیر دست و پا میمردم من
بابایی

شامیا خیلی پستِ پستن
تو معبرا راهم و بستن
دندون شیریمو شکستن

بابا

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر حضرت رقیه(س) -(در علقمه از لحظه ای که آن قمر افتاد) * جعفر ابوالفتحی

590

شعر حضرت رقیه(س) -(در علقمه از لحظه ای که آن قمر افتاد) در علقمه از لحظه ای که آن قمر افتاد
امنیت طفلی سه ساله در خطر افتاد

مشغول گریه بود و با احوال غمبارش
در کنج خیمه ناگهان یاد پدر افتاد

رو سوی مقتل کرد ، قدری آب هم برداشت
دنبال یار تشنه اش با چشم تر افتاد

تا دید بابا را به زیر نیزه ها غش کرد
تا گفت: " ای عمه بیا من را ببر " افتاد

لکنت زبان گاهی دلیلش خشکی لبهاست
از تشنگی طفلک زبانش از اثر افتاد

با سر به خاک کربلا آنقدر زد آن طفل
از گیسوانش عاقبت سنجاق سر افتاد

  • شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:44
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

متن شعر حضرت رقیه(س) -(وا کن چشاتو دخترم) * عالیه رجبی

658

متن شعر حضرت رقیه(س) -(وا کن چشاتو دخترم) وا کن چشاتو دخترم
ببین باباتو دخترم
اومدم امشب که بگی
درد دلاتو دخترم

قربون آهت،،چی شده
موی سیاهت چی شده
بگو بهم رد چیه
صورت ماهت چی شده

پاهات چرا پر آبله س
تو دندونت یه فاصله س
شکستن دندون تو
نکنه کار حرمله س

آخه مگه چن سالته
که جای خون رو بالته
دیدم خودم که میدوی
زجرم همش دنبالته

چقد عوض شدی گلم
چه بی رمق شده نگات
میخوای منو بغل کنی
ولی،میلرزه بازوهات

خودت میدونی علته
آرامش دل منی
با موی سوخته هم هنوز
دختر خوشگل منی

بخاطر من زدنت
این لشکر وحشی ،گلم
با زجری که دیدی بگو
بابارو میبخشی گلم

بیابریم عروسکم
اینجا نمیذارم تورو
این دفه وقت رفتنم
تنها نمیذارم تورو

  • شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر وسبک:واحد حضرت رقیه(س) -(اومدی بابا داری میبینی) * میثم خوانساری

1008

متن شعر وسبک:واحد حضرت رقیه(س) -(اومدی بابا داری میبینی) اومدی بابا داری میبینی
میون غربت اسیرم

ازداغ اصغر ازتیروحنجر
بابایی دارم میمیرم
ابربهارم بارون میبارم

باباجون کجابودی تاببینی
موی منو آتیش زدن
گشواره غارت میبردن
رحم ندارن شامیاخیلی بدن

هرکی صورت منو میبینه میگه
شبیه زهرا شده
میون خرابه باباجون چرا
این همه واویلا شده ۲

ازشدت ضربش چشمام دیگه
تارمیبینه
درددل زیاده حرفم باتوفقط اینه

پیکرت کجاموندچراتوباسراومدی
پس عموم کجارفت بیادکنارم بشینه۲

(من الذی ایتمنی ......

بنددوم:
چی سرم اومدوقتی که
دیدم سردادش اکبرمو
غذانمیخوام هیچی نمیخوام
فقط میخوام اصغرمو بغل بگیرم
دارم میمیرم

یادته روشونه ی عمو ابلفضل
همه جا رو میدیدم
بوسه از صورت ماهونازنین

  • پنج شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

متن شعر و نوحه سنتی و قدیمی حضرت رقیه(س) -(ای سایه سرم ای روح پیکرم) * امیرحسین سلطانی

1082
1

متن شعر و نوحه سنتی و قدیمی حضرت رقیه(س) -(ای سایه سرم   ای روح پیکرم) ای سایه سرم ای روح پیکرم
باقدخم پدر سوی تومی پرم
بنگرفداییم
زهرا نشانیم
قامت کمانیم(2)
(بابای من حسین)(4)
باآه وناله ام کنج خرابه ام
درسن کودکی سیراز زمانه ام
قرآن من پدر
ایمان من پدر
ای جان من پدر(2)
(بابای من حسین)(4)
سلطان کربلا قرآن نیزه ها
برروی دامنم گیرم سرتورا
رأس توماه من
سویت نگاه من
ای قبله گاه من(2)
(بابای من حسین)(4)

شاعر :امیرحسین سلطانی

  • پنج شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

سیدتی رقیه -(کنج ویرانه بیا تا اثرم مانده کمی) * محمد داوری

744
3

سیدتی رقیه -(کنج ویرانه بیا تا اثرم مانده کمی) کنج ویرانه بیا تا اثرم مانده کمی

تابسوزد زغم تو جگرم مانده کمی

آمدی آخر سر با سر و گفتم به همه

باز هم شکر خدا از پدرم مانده کمی

همه جا دردسر عمه شدم میدانم

تاولم خوب شده دردسرم مانده کمی

تاکنم تر لب خشکیده و خونی تورا

جان من اشک دوچشمان ترم مانده کمی

حاضرم پر بزنم باتو بیایم بابا

له شده سوخته هرچند پرم مانده کمی

فاطمه فاطمه شد قد خمم را دیدی؟

ارث زهراست به روی کمرم مانده کمی

  • دوشنبه
  • 1
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 19:13
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(ع) -( وا شود بالم اگر کل پرم می ریزد ) * حسین جعفری

395

شهادت حضرت رقیه(ع) -(  وا شود بالم اگر کل پرم می ریزد ) وا شود بالم اگر کل پرم می ریزد
قطره قطره بدنم دور و برم می ریزد

پنجه ی دست عدو کار خودش را کرده
دارد انگار همه موی سرم می ریزد

چشم سنگین شده از دردم اگر باز شود
دانه دانه مژه ی پلک ترم می ریزد

لگد حرمله هرگاه به پایم بخورد
از سر نیزه سرشک پدرم می ریزد

مشت ها چونکه به پهلوم هجوم آوردند
بر لبم خون ز فشار جگرم می ریزد

چند روزیست که هنگام ز جا پا شدنم
همه ی درد تنم در کمرم می ریزد

پوست نازک و تردم چه قدر می سوزد
موج شلاق همینکه به سرم می ریزد

  • دوشنبه
  • 13
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 11:06
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا ترابی گیلده

اگه بابا رو دوست داری گریه مکن ای دخترم * رضا ترابی گیلده

548

اگه بابا رو دوست داری گریه مکن ای دخترم روضه ی حضرت رقیه (س)

تو رو قسم به مادرم
ای دلبرم بالا سرم

بخاطر من هم شده
گریه مکن ای دخترم

با ناله و شیون ِ تو
چونکه می لرزه پیکرم

اگه بابا رو دوست داری
گریه مکن ای دخترم

ای دختر سه ساله ام
آروم بشین تو در بَرَم

دستی بکش برچشم من
تا نسوزه چشم تَرَم

سر منو تکون مده
تا که نبینی حنجرم

لباتو بر ؛ لبم نزن
آخه میسوزه جگرم

باشه بابا قول می دَمِت
تا تو رو با خود ببرم

اگه بابا رو دوست داری
گریه مکن ای دخترم

#رضا ترابی گیلده
.

  • شنبه
  • 1
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 21:37
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( دختر است و بلندی مویش) * مصطفی هاشمی نسب

1138

شهادت حضرت رقیه(س) -( دختر است و بلندی مویش) دختر است و بلندی مویش
می رسد تا حدود زانویش
از پدر صبح و شام دل برده
با همین پیچ و تاب گیسویش
چقَدَر روی زانوان عمو
ناز کرده، نشسته پهلویش
سر خود را به خاک صحرا؟…نه!
تکیه می داده روی بازویش
دم ظهری میان خیمه کمی
خواب آمد به چشم جادویش
با خیال خوشِ پدر خوابید
زیر لب شد کمی دعا گویش
عمه اش چادرِ نمازش را
با لطافت کشید بر رویش

خاطرِ جمع، چشم خود را بست
که کنارش دوباره بابا هست

خواب می دید، خواب اینکه پدر
باز گشته ز راه دور سفر
سهم دختر از این سفر شده است
چادر و جانماز و یک گل سر
...چادرش را همین که بر سر کرد
همه گفتند آمده مادر!
چقدر ذوق می کند بابا
از نگاه به قامت دختر
...دختر چادری مراقب باش
بالاخص پشت در، میان گذر
ناگهان گر اسیر شعله شدی
چادرت را بگیر بالاتر
جان بابا بیا در آغوشم
چقَدَر ناز داری ای دلبر

خواب دختر که رو به پایان شد
…سر بابا به نیزه مهمان شد!

دیده وا کرد، خیمه غوغا بود
خیمه ها غرق دود و آوا بود
جای مردان خیمه بر نیزه
وسط شعله جای زن ها بود
یک طرف تازیانه و یک سو
بر سر گوشواره دعوا بود
پشت سر خار بود و آتش بود
پیش رو سنگ های خارا بود
عمه جان چادر مرا بردند
چادرم یادگارِ بابا بود
بر تن بد قواره ی مردی
جامه ی دست دوز زهرا بود
به عمویم بگو که برگردد
سایه اش روی خیمه ها تا بود

خاطر اهل خیمه راحت بود
کی کسی در خیال غارت بود؟

  • یکشنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:52
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا ترابی گیلده

اگه بابا رو دوست داری گریه مکن ای دخترم -(تو رو قسم به مادرم ای دلبرم بالا سرم) * رضا ترابی گیلده

378

اگه بابا رو دوست داری گریه مکن ای دخترم -(تو رو قسم به مادرم ای دلبرم بالا سرم) روضه ی حضرت رقیه (س)

تو رو قسم به مادرم
ای دلبرم بالا سرم

بخاطر من هم شده
گریه مکن ای دخترم

با ناله و شیون ِ تو
چونکه می لرزه پیکرم

اگه بابا رو دوست داری
گریه مکن ای دخترم

ای دختر سه ساله ام
آروم بشین تو در بَرَم

دستی بکش برچشم من
تا نسوزه چشم تَرَم

سر منو تکون مده
تا که نبینی حنجرم

لباتو بر ؛ لبم نزن
آخه میسوزه جگرم

باشه بابا قول می دَمِت
تا تو رو با خود ببرم

اگه بابا رو دوست داری
گریه مکن ای دخترم

#رضا ترابی گیلده
.

  • سه شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 01:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 بهلول حبیبی زنجانی

زبانحال حضرت رقیه(س) با سبک(ای ساربان آهسته ران...) -(ای نیزه دار آهسته رو،آن سر برایم آشناست) * بهلول حبیبی زنجانی

678
4

زبانحال حضرت رقیه(س) با سبک(ای ساربان آهسته ران...) -(ای نیزه دار آهسته رو،آن سر برایم آشناست) به سبک( ای ساربان اهسته ران...)

ای نیزه دار آهسته رو،آن سر برایم آشناست
از لحن قرآن خواندنش،گویا که او بابای ماست

ای اهل کوفه تیرِغم،بر این دل تنگم مزن
ای ساربان آهسته ران،ای رهگذر سنگم مزن

ای خولیه بی عاطفه،از تارِگیسویم مکش
غارت شده گوشواره ام ،باری تو از مویم مکش

ای بَجدلِ ظالم چرا؟دست بابا، از تن جداست؟
انگشترش از آنِ تو،انگشت بابایم کجاست؟

ای حرمله بر من نخند،طعنه مزن بر من سنان
اصغر شده غرق به خون ،داده عمویم تشنه جان

تا گفته ام بابا بیا،از روی نِی آغـوش ِ من
ناگه چنان زد زَجرِ دون،سیلیِّ محکم گوش من

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:11
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد