شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

شعر شب سوم شهادت حضرت رقیه(امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی ؟) *

1263

شعر شب سوم شهادت حضرت رقیه(امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی ؟) امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی ؟
گاهی دراین سکوت اسیرانه می زنی ؟
ای روشنای دیده ی دلهای تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی
یک لحظه تاغریب دلم حس می کند تو را
دستی دراین غروب غریبانه می زنی
درموج گریه ازنفس افتاد دخترت
با دست مرگ یک دونفس چانه می زنی
گیسوی کودکانه ام آشفته وقت مرگ
موی مرا برای سفرشانه می زنی ؟
بابا! دلم برای تو یک ذره شد بگو
سر می زنی به دخترخود یا نمی زنی ؟
شاعر:خلیل عمرانی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت رقیه(من از این رنج و بلا جان میدهم) *

1232

شعر شهادت حضرت رقیه(من از این رنج و بلا جان میدهم) من از این رنج و بلا جان میدهم
از مصیبت ها خدا جان میدهم
تو که رفتی اشک در چشمم نشست
چون شدم از تو جدا جان میدهم
عمه بالای بلندی داد زد
تا که گرید بر شما جان میدهم
یک نفر انگشت و انگشتر ربود
رفت چون غارت ردا جان میدهم
تا که راس خونی و زخمی تو
دیده ام بر نیزه ها جان میدهم
زیر مشت و ضربه پای عدو
عمه جایم شد فدا جان میدهم
خنده ها کردند دخترهای شام
گفته اند هستی گدا جان میدهم
از سر شب من که دلتنگت شدم
گفته ام بابا بیا جان میدهم
بار دیگر چون تو را من دیده ام
نذر من گشته ادا جان میدهم
تو حلالم کن مرا ای عمه جان
در خرابه جا به جا جان میدهم
شاعر:جواد قدوسی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت) *

1425

شعر شهادت حضرت رقیه(یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت) یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت
سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت
از سر لج بازی اش... تا گریه ام در آورد
گاه پس میداد و گاهی - چادرم را - می گرفت
محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت
در نمی آورد ز گوشم گوشواره ، می کشید
آنقدر که خون تمام معجرم را می گرفت
آن لگدهایی که میزد می نشست برصورتم
قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت) *

1447
1

شعر شهادت حضرت رقیه(یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت) یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت
سوزش موی سرم بابا طبیعی گشته است
میرسید از پشت سر موی سرم را می گرفت
از سر لج بازی اش... تا گریه ام در آورد
گاه پس میداد و گاهی - چادرم را - می گرفت
محض سوغاتی برای دخترش با یک تشر
هم النگوها و هم انگشترم را می گرفت
در نمی آورد ز گوشم گوشواره ، می کشید
آنقدر که خون تمام معجرم را می گرفت
آن لگدهایی که میزد می نشست برصورتم
قدرت بینایی چشم ترم را می گرفت
شاعر:سعید خرازی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(آه پدر جان جگرم سوخته) *

2213
4

شعر شهادت حضرت رقیه(آه پدر جان جگرم سوخته) آه پدر جان جگرم سوخته
خاطره های سفرم سوخته
تار اگر دیدمت امشب ببخش
گوشه ای از پلک ترم سوخته
از تو ندیدم بجز این سر ولی
من همه ی بال و پرم سوخته
قول بده عمه نفهمد ولی
هم سر و پا و کمرم سوخته
آمدی از راه رسیدن بخیر
از سر تو با خبرم ...سوخته
خانۀ خولی چه خبر از تنور؟
من که شنیدم جگرم سوخته
غصه نخور، سوخته هم خوشگلی
مثل خودت موی سرم سوخته
شانه به مویم بزنم ریخته
صورت مثل قمرم سوخته
دختر زهرا شده ات دیدنی است
کم شده ام ، بیشترم سوخته
پلک بزن عمه نگاهت کند
غصۀ این یک نفرم سوخته...
شاعر:مهدی صفی یاری

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(كم آمده است مرغ دلم آب و دانه اش) *

1379

شعر شهادت حضرت رقیه(كم آمده است مرغ دلم آب و دانه اش) كم آمده است مرغ دلم آب و دانه اش
خال لبت كجاست كه گیرم نشانه اش
دستت نرفت در كمرم آنقدر كه شمر
پیچید دور گردن من تازیانه اش
آتش بگیرد ای پدر ای كاش سر به سر
بازار شام و روسری بچه گانه اش
سنگ عقیق تو به دكانِ كوفه بود
بر سنگ بسته باد دكان و دهانه اش
نیمی به شعله سوخت و نیمی به باد رفت
زلفی كه بود دست ابالفضل شانه اش
دختر پدر پرست بُوَد منع من نكن
دختر دلش خوش است به بوس شبانه اش
یادم نرفته است درختی كه بین راه
رخساره ی تو بود چراغ شبانه اش
یادم نرفته است كه راهب مسیح شد
زآن كُنج لب به كُنج كلیسا و خانه اش
از راهب و درخت چه كم داشت دخترت
آویز این دلی و بهای بهانه اش
روز جزا كه هر كه بیارد عبادتی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(با غم ِ هجر ِ جگرسوز مدارا بد نيست) *

1429

شعر شهادت حضرت رقیه(با غم ِ هجر ِ جگرسوز مدارا بد نيست) با غم ِ هجر ِ جگرسوز مدارا بد نيست
شبِ بيداري و امّيد به فردا بد نيست
دو سه باري شده يك جور پريدم از خواب
چون عمو نيست نخوابيدنِ اينجا بد نيست
با همين گريه تورا پيش خودم آوردم
عمه ميگفت كه گريه نكن اما بد نيست
دستگيرم شده ديوار به استقبالت
ياري ام گر بكند زانويِ اين پا بد نيست
چه كسي گفته كه نشناختمت بابايي!
از تعجب كه دگر پرسش آيا بد نيست
زخم هايِ سر ِ تو مثل تمام تن من
همه كاريست وگرنه كه مداوا بد نيست
كهنه پوشي ِ مرا دختركي زد به رُخَم
نرسيدم به خودم، پيش ِ تو حالا بد نيست؟
بعد از آن ضربه دگر حرف بدي نشنيدم
وسطِ دشت بيفتي تك و تنها بد نيست
گره يِ روسري ام هرچه كه زد باز نشد
تا بدانند همه دخ

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب سوم شهادت حضرت رقیه(هي نقشه مي كشند كه بلوا به پا كنند) *

1214

شعر شب سوم شهادت حضرت رقیه(هي نقشه مي كشند كه بلوا به پا كنند) هي نقشه مي كشند كه بلوا به پا كنند
من را به درد بي پدري مبتلا كنند
اينها تمام از پدرت زخم خورده اند
پس آمدند از دل خود عقده وا كنند
گفتند:-تا كه سر ببرند از تو-مي شود
از دختري سه ساله پدر را جدا كنند
تنها به كشتن تو رضايت نمي دهند
اي كاش بعد از اين بدنت را رها كنند
انگشتر تو كاش به دست رقيه بود
تا بيشتر حقارت خود بر ملا كنند
در بين كوچه باز نشد عقده هاشان
آنقدر مي زنند تنم را سيا كنند
هي مي كشند موي مرا چادر مرا
شايد كه زخم كهنه خود را دوا كنند
من كودكم ز عمه من كاش بگذرند!
وز رشته هاي چادر زينب حيا كنند
قرآن بخوان كه بين حسينيه شيعه ها
صف بسته اند تا كه به ما اقتدا كنند
شاعر:محسن ناصحی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(طوفانی ام! شود كه شرر را بیاورند؟) *

1313

شعر شهادت حضرت رقیه(طوفانی ام! شود كه شرر را بیاورند؟) طوفانی ام! شود كه شرر را بیاورند؟
در آسمان تیره قمر را بیاورند؟
من می روم به دیدن بابای بی كفن
گر شامیان رفیق سفر را بیاورند
یك گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
عمه!؟ بگو كه رأس پدر را بیاورند
اینجا چه شهری است!، برای یتیم ها
با تازیانه سوز سحر را بیاورند
بابا دوباره یاد علی زنده شد، بیا
با زخم كهنه خون جگر را بیاورند
با دست كین به صورت دردانه ات زدند
تا یادت آن شهیدۀ در را بیاورند
شاعر:محمدرضا رضایی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(ای باغبان هستی، تو در دامان لاله) *

1197
1

شعر شهادت حضرت رقیه(ای باغبان هستی، تو در دامان لاله) ای باغبان هستی، تو در دامان لاله
محو تماشایت شده پیر سه ساله
ای روی تو قرص قمر بابا بابا
امشب بیا نــازم بخر بابا بابا
امشب مرا بـا خود ببر بابا بابا
هستم سه ساله دخترت بابا بابا
هستم گل نیـلـوفــرت بابا بابا
هستم شـبیه مـــادرت بابا بابا
******
مهمان من از راه دور آمد خوش آمد
مــاه من از كنج تنور آمد خوش آمد
كردی مرا ویران نشین بابا بابا
بگشا دو چشم نازنین بابا بابا
تو جای سیلی را ببین بابا بابا
بگشـا لبت را میهمان بابا بابا
قرآن من قرآن بخوان بابا بابا
كه من نـدارم خیزران بابا بابا
******
با یك نگاه خود زمن دل می‌بری تو
ای ماه من از چه پر از خاكستری تو
ای سر بگو كو پیكرت بابا بابا
كو شیر خوا

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(مرهم كنون به زخم رسيده ... چه فايده ) *

1975
1

شعر شهادت حضرت رقیه(مرهم كنون به زخم رسيده ... چه فايده ) مرهم كنون به زخم رسيده ... چه فايده
بابا سرت رسيده ... بريده ؟ چه فايده !
امشب كه آمدي به خرابه ببينمت
سويي نمانده است به ديده چه فايده
تو آمدي كه بوسه زني جاي سيلي ام
با اين لب بريده بريده چه فايده
مي خواستم به پاي تو خيزم پدر، ولي
قدم شبيه عمه خميده چه فايده
از دست هاي پر ورمم چه توقعي است
از پاي روي خار دويده چه فايده
گيرم كه گوشواره برايم خريده اي
من لاله گوش هام بريده چه فايده
گفتم كه عشوه مي كنم و ناز مي خري
حالا كه رنگ و روم پريده چه فايده
مي خواستم فقط تو كشي دست بر سرم
رفتي و دست غير كشيده چه فايده
شاعر:رضا رسول زاده

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده) *

1226

شعر شهادت حضرت رقیه(دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده) دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده
سر تو از چه به خون و تن تو رنگ شده
دیده بگشا و ببین رنج اسیری بر ما
بین کوفی سر گوشواره ی ما جنگ شده
بر نوک نیزه سرت بود و تنت بر صحرا
جسم پامال و سرت هجمه ی صد سنگ شده
شبی از ناقه فتادم به دو چشمم دیدم
قد من؛ فاطمه و عمه هماهنگ شده
خواب دیدم که شبی بوسه زدی بر رویم
دیده بگشا که دلم تنگ تر از تنگ شده
شاعر:روح الله گایینی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(دوش در خاطرم آن سرو گل اندام آمد) *

1139

شعر شهادت حضرت رقیه(دوش در خاطرم آن سرو گل اندام آمد) دوش در خاطرم آن سرو گل اندام آمد
باز فارغ دلم از آتش در جام آمد
دانه بر گونه نهادست و به دورش زلفی
همچو صیّاد که با دانه و با دام آمد
مصحف رو ، خَجَک خال و خم گیسوی جیم
بین که قدّ الف یوسف از آن لام آمد
صلح خواهست اگر پس به چه کارش آید
جنگ افراز که با ناوک و صمصام آمد
اول عشق اگر این بوده سرانجامش چیست
راضی استم به خدا هر چه که فرجام آمد
نو گلان چمن آسیمه پریشان گشتند
آه، از خار مغیلان که به اقدام آمد
اختران از پی و خورشید هدایت در پیش
سنگ باران چو شهاب است که در شام آمد
چشم ها خیره بر آن سلسله ی مشکین بود
به نظرگاه عدو زاده ی ضرغام آمد
ز سخنرانی شهدخت علی نالان کفر
بی گمان رفت و پی اش پرچم اس

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(هم بازیانم نیستند، امشب کنار بسترم) *

1255

شعر شهادت حضرت رقیه(هم بازیانم نیستند، امشب کنار بسترم) هم بازیانم نیستند، امشب کنار بسترم
قاسم، عمو عبّاس، عبدالله، داداش اکبرم
یادت می آید من چقدر آسوده می خوابیدم آن-
شب ها که می خندید در گهواره ی خود اصغرم؟
امشب ولی بدخوابم و هی خواب می بینم چهل-
اسب بزرگ سرخ مو رد می شوند از پیکرم
بر گونه ام جای چهار انگشت می سوزد عمو!
زخم است، تاول تاول است انگشت های لاغرم
بابا! برای من نخر آن گوشوار نقره را
حالا که هی خون می چکد از گوش های خواهرم
بابا لبش را بسته و دیگر نمی بوسد مرا
دیگر نمی گوید به من «شیرین زبانم، دخترم»
من دختر خوبی شدم آرام می خوابم فقط
امشب نمی دانم چرا هی درد می گیرد سرم
شاعر:پانته آصفایی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(مه میان غبار ها گم شد) *

1447
-1

شعر شهادت حضرت رقیه(مه میان غبار ها گم شد) مه میان غبار ها گم شد
دختری بین خارها گم شد
یک سه ساله یتیمه ی محزون
وسط نیزه زار ها گم شد
یک پرستوی بال و پر مجروح
زیر پای سوار ها گم شد
دختری با دو گوش خون افشان
در میان شرارها گم شد
غنچه ی لاله ی خزان دیده
آه در شوره زار ها گم شد
نیمه شب در میان آن صحرا
بهترین یادگارها گم شد
همۀ عشق و عصمت و پاکی
بین آن نابکارها گم شد
فخر زینب شبیه زهرا بود
مایه ی افتخار ها گم شد
سربداران به نیزه ها دیدند
طفلی از سربدارها گم شد

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه( غُصۀ دردِ دلم چشم تری می خواهد) *

1194

شعر شهادت حضرت رقیه( غُصۀ دردِ دلم چشم تری می خواهد) غُصۀ دردِ دلم چشم تری می خواهد
آتش سینه ام امشب جگری می خواهد
قصه های شب یلدای فراق من و تو
تا كه پایان بپذیرد سحری می خواهد
باز خاكسترم از شوق تو پروانه شده
شمع من شعلۀ تو بال و پری می خواهد
مگر احوال دلم با تو به سامان برسد
سینه آرام ندارد كه سری می خواهد
دخترت را چه شد اینبار نبردی بابا؟
هر سفر قاعدتاً همسفری می خواهد
حال من حال یتیمی است كه هر شب تا صبح
دامن عمه گرفته پدری می خواهد
خون پیشانیِ تو آتش این دل شده است
لاله تا داغ ببیند شرری می خواهد
نكند بازهم این زخم، دهن باز كند
لب تو بوسۀ آهسته تری می خواهد
چادرم سوخته فكر كفنم باش پدر
قامتم پوشش نوع دگری می خواهد
این شب آخری ای كاش عمو پی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(بابا اگر آیی برم ، سوز نهانت می دهم) *

1256

شعر شهادت حضرت رقیه(بابا اگر آیی برم ، سوز نهانت می دهم) بابا اگر آیی برم ، سوز نهانت می دهم
شرحی مفصل ازغم و درد وفغانت می دهم
درکربلا دشمن اگر از راه کین ابت داد
ای تشنه لب باز آکه من آب روانت می دهم
بابا گر از چوب جفا ، لب های تو باشد کبود
گلبوسه هااز جان و دل من برلبانت می دهم
گر مادرت برتو نشان ، رخسار نیلی را نداد
من جای سیلی را نشان ، درآستانت می دهم
با تازیانه پیکرم ، گردیده بابا نیلگون
باز آ که بر تو مختصر؛شرحی زآنت می دهم
پاهای من از آبله ،گردیده خونین چوسرت
باسر اگر آیی برم ،پارا نشانت می دهم
دیدم که عمه می زند؛گلبوسه در زیر گلو
توبوسه ای برمن بده ؛من نقد جانت می دهم
شاعر:ژولیده نیشابوری

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

نوحه شهادت حضرت رقیه(روی پایم نهادی سرت را) *

1626
5

نوحه شهادت حضرت رقیه(روی پایم نهادی سرت را) روی پایم نهادی سرت را
سایه بان سر خواهرت را
آمدی در کنار خرابه
تا عیادت کنی دخترت را
وای، کودک اما پیرم- وای، در غل و زنجیرم
وای، بی تو من می میرم
وای یااباعبدلله(ع)
*****
بنگر این یاس پژمرده ات را
دختر زار و افسرده ات را
من بمیرم نبینم پدر جان
این لبان ترک خورده ات را
وای، جگرم می سوزد – وای پیکرم می سوزد
موی سرم می سوزد
وای یااباعبدلله(ع)
*****
شعله سوزانده پیراهنم را
تازیانه چه کرده تنم را
گرد خاکستر گیسوی تو
کرده خاکستری دامنم را
وای، دشمنت من را کُشت- وای،میگرفت او در مشت
وای، گیسویم را از پشت
وای یااباعبدلله(ع)
شاعر:امیر حسین الفت

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر نوحه حضرت رقیه(امشب خرابـه‌ام شد چراغانی) *

1721
-1

شعر نوحه حضرت رقیه(امشب خرابـه‌ام شد چراغانی) امشب خرابـه‌ام شد چراغانی
جان به کف دارم از بهر قربانی
جان شیرینم در برم آمد سایه بابا بر سرم آمد
آه و واویلا آه و واویلا
****
شامیان شامیان من پدر دارم
رأس خونین او را به بر دارم
آمدی بابا چشم ما روشن گشته ویرانه از رخت گلشن
آه و واویلا آه و واویلا
****
اشک چشمم کند مجلس‌آرائی
تـا کنـم از مهمـانم پــذیرائی
زلف خونینم فرش ویرانه رأس‌اوشمع ومن چوپروانه
آه و واویلا آه و واویلا
****
ای پـدر دیـده بگشا تکلّم کن
بر روی دخترت یک تبسم کن
ای سر پاکت هست و بود من بوسه زن بر روی کبود من
آه و واویلا آه و واویلا
****
اي فداي رخ بهتر از ماهت
یا بمان یا مرا بر به همراهت
رأس پاکت را در بغل گیرم با تو می‌آیم،

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر نوحه حضرت رقیه(دل شب آمده ز ره مهمان من) *

1952
1

شعر نوحه حضرت رقیه(دل شب آمده ز ره مهمان من) دل شب آمده ز ره مهمان من
نشسته ميهمان روي دامان من
به گيسويش اسـيرم
ز رويش بوسه گيرم
کنـارش مـن بميرم
پدر جانم پدر پدر جانم پدر
* * * * * * * * * *
گـل ياست پـدر شـده نيلوفري
گمانم ناز من تو امشب مي خري
منم در اشگ و ناله
منم دلخون چو لاله
منم پير سـه ساله
پدر جانم پدر پدر جانم پدر
* * * * * * * * * *
چرا لبهاي تو شده چون ارغوان
بگيرم بوسه من ز جاي خيزران
بقـربـان سـر تو
بگـو کـو پيکـر تو
چه شد انگشتر تو
پدر جانم پدر پدر جانم پدر
* * * * * * * * * *
به زانويم دگر نمي باشد رمق
نشسته آمدم کنـار ايـن طبق
تو با چشمان خونبار
ببين دراين شب تار
بود دستم به ديوار
پدر جانم پدر پدر جانم پدر
* * * * * * *

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

شعر شهادت حضرت رقیه(با نيزه روي زخم تو مرهم گذاشتند) * رضا رسول زاده

1336
1

شعر شهادت حضرت رقیه(با نيزه روي زخم تو مرهم گذاشتند) با نيزه روي زخم تو مرهم گذاشتند
جسم تو را به خاك چه در هم گذاشتند
من مانده ام چگونه ببوسم تن تو را
بس نيزه پشت نيزه و بر هم گذاشتند
بر سينه ات نمونه ي هرچه سلاح هست !
شمشير و سنگ و تير سه پر هم گذاشتند
هم داغ اكبر تو و هم سوز تشنگي
اصلا مگر برات جگر هم گذاشتند
آمد ز من رقيه سراغ تو را گرفت
پرسيد كه : براي تو سر هم گذاشتند ؟
در كيسه هايشان پر سر بود و روسري
هر آنچه بود زيور و زر هم گذاشتند
شاعر:رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو) *

2300
2

شعر شهادت حضرت رقیه(رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو) رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو
دق می کند بعد از تو و آب آور تو
پای برهنه سر برهنه روی ناقه
منزل به منزل من به دنبال سر تو...
بابای از گل بهترم دیدی چگونه
سیلی زدند بر دخترت در محضر تو
پا میشوم من دست بر دیوار دارم
حالا شدم دیگر شبیه مادر تو
دیدی برای شست و شوی زخم هایم
جانش به لب می آید هرشب خواهر تو
یادم نرفته هرکسی همراه خود داشت
بر روی نی یا دشنه ای بال و پر تو
اصلا نپرس ازمن چه کردم معجرم را
من هم نمی پرسم دگر از حنجر تو
با خنده های ساربان یادم می آید
خیر تو.... انگشت تو و انگشتر تو
حلقه زدند نامحرمان دور و بر من
هجده سر بر روی نی دور و بر تو
فکرش نمیکردم که اینقدر سخت باشد
شرمنده ام بابا شدم

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(بابا بیا دور و برم را نگاه کن) *

2807

شعر شهادت حضرت رقیه(بابا بیا دور و برم را نگاه کن) بابا بیا دور و برم را نگاه کن
ویرانه ای که گشته حرم را نگاه کن
گرمی شانه های تو یادم نرفته است
سنگی که هست زیر سرم را نگاه کن
امشب بیا زیارت مادر، نه دخترت
از او رخ کـبـودتـرم را نگـاه کـن
من وارث شکسته ترین بازویم پدر
بر بازوی سه ساله، ورم را نگاه کن
گویا تنم به زیر سم اسب رفته است
در هم شکسته بال و پرم را نگاه کن
من مثل تو ز داغ برادر شکسته ام
خم گشته است این کمرم را نگاه کن
محشر شده که کودک تو پیر گشته است
یک سر سفید، موی سرم را نگاه کن
چوب یزید را به سرش خُرد می کنم
چون صبح می شود اثرم را نگاه کن
شاعر:جواد حیدری

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(آیینه‌دار قافله‌ی بی‌قراری‌ام) *

1872

شعر شهادت حضرت رقیه(آیینه‌دار قافله‌ی بی‌قراری‌ام) آیینه‌دار قافله‌ی بی‌قراری‌ام
آیینه‌ام شکسته و گرد و غباری‌ام
بی‌چاره می‌کنم همه‌ی شهر شام را
از ناله‌ها و گریه‌ی شب‌زنده‌داری‌ام
حرفی بزن برای دلم، صحبتی بکن
یک مرهمی گذار بر این زخم کاری‌ام
شأنت به نیزه نیست بیا روی دامنم
دستم نمی‌کند که در این کار یاری‌ام
بالای نیزه بودی و دیدم به چشم خود
سنگت زدند تا شکنند استواری‌ام
این نیزه نیست رحل کتاب رقیه است
جبریل آمده به ملاقات قاری‌ام
کوه وقار بودم و مملو از غرور
حالا ببین تو وسعت این شرمساری‌ام
شاعر:امیر حسین محمود پور

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(بازم بهانه‌ی پدرش را گرفته است) *

1200

شعر شهادت حضرت رقیه(بازم بهانه‌ی پدرش را گرفته است) بازم بهانه‌ی پدرش را گرفته است
داغی تمامی جگرش را گرفته است
چشم انتظار دیدن گم‌کرده‌ی خود است
دیشب ز نیزه‌ها خبرش را گرفته است
از بس ز آسمان بلا سنگ آمده
باشد که بمیرم، سرش را گرفته است
به حال و روز چشم نحیفش چه آمده؟
دستی نگاه مختصرش را گرفته است؟
ای وای! برای یک دو قدم می‌کِشد خودش
عمه بیا کمک! کمرش را گرفته است
شاعر:حمیدرضا بشیری

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(به کُنجِ دِیر و خرابه، دلم عزا دارد) *

1220

شعر شهادت حضرت رقیه(به کُنجِ دِیر و خرابه، دلم عزا دارد) به کُنجِ دِیر و خرابه، دلم عزا دارد
برای درد دل من، خدا شفا دارد
اذیتم کنید تا، شبم سحر گردد
چرا کنم ناله؟ دلم خدا دارد
خبر رسانده برایم، فرشته‌ای در خواب
که میهمان امشب، مرا دوا دارد
قسم به لب‌های سیاه و سرخ پدر
سه ساله می‌دهد احسان، هر آنچه را دارد
به سینی و سر و بوسه، چو شام من آغاز
شب قشنگ سه ساله کی انتها دارد؟
صدای صوت حزینت به گوش عالم بود
ز بس که نیزه بخورده، عجب صدا دارد
چه رد محسوسی، رویت به خود دارد
گمان که زخم بدی هم، سر از قفا دارد
میان کوه لبت جلگه‌ای ز خون دیدم
به چشمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چشمه‌ی خون، روزنه نما دارد
به یاد خانه‌یمان در مدینه، ای بابا
خواب در آغوشت، بَه، عجب صفا دارد

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

روضه حضرت رقیه(بر تو چه رفته که سر و رویت عوض شده) *

1222
1

روضه حضرت رقیه(بر تو چه رفته که سر و رویت عوض شده) بر تو چه رفته که سر و رویت عوض شده
مویت سپید گشته و مویت عوض شده
انگار خیمه های شما سوخته ،عزیز
ای یاس من چقدر تو بویت عوض شده
پیداست تشنه بوده ای و گریه کرده ای
آخر ببین صدای گلویت عوض شده
خواهر نترس تیر سه شعبه نمی زنند
این روزها مرام عدویت عوض شده
اینقدر هم بهانه ی بابا مگیر ،نه
امشب چقدر خلق و خویت عوض شده
یک سر برو به علقمه خالی زلطف نیست
ببین چقدر شکل عمویت عوض شده
سه ساله که خضاب نکرده است تا کنون
من را ببخش آب وضویت عوض شده
ما در خرابه ایم سری هم به ما بزن
امشب گدای هر شب کویت عوض شده
شاعر:نادر حسینی

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

روضه حضرت رقیه(آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود) *

1220

روضه حضرت رقیه(آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود) آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود
داغ نهفته در جگرش بي شماره بود
در قاب خون گرفته چشمان خسته اش
عكس سر بريده و يك حلق پاره بود
شيرين و تلخ ، خاطره هاي سه سال پيش
اين سر نبود بين طبق يادواره بود
طفلك تمام درد تنش را زياد برد
حرفي نداشت عاشق و گرم نظاره بود
با دست خسته معجر خود را كنار زد
حتي كلام و درد دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسري اش را عيان نمود
انگار جاي خالي يك گوشواره بود
دستش توان نداشت كه سر را بغل كند
دستي كه وقت خواب علي گاهواره بود
در لابلاي تاول پاهاي كوچكش
هم جاي خار هم اثر سنگ خاره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد
درياي حرفهاي دلش بي كناره بود
كوچك ترين يتيم خرابه شهيد شد
ام

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(بلبلی امشب به ویران نغمه خوانی می کند) *

1520
2

شعر شهادت حضرت رقیه(بلبلی امشب به ویران نغمه خوانی می کند) بلبلی امشب به ویران نغمه خوانی می کند
تلخ کامی دیده و شیرین زبانی می کند
دعوت از مهمان به جا آورده در بزم یزید
وز وفای عهد مهمان، قدردانی می کند
اشک و مژگان آب و جارو کرده آن ویرانه را
بین چه با احساس طفلی میزبانی می کند
دیدۀ اختر شمارش بر پدر روشن شده ست
مه به روی دامن و اختر فشانی می کند
گر چه طفل است و زمان جست و خیز او، ولی
شِکوه چون پیران ز درد و ناتوانی می کند
گفت بهر دیدن تو زنده ماندم تا کنون
مرگ دیگر از چه با من سرگرانی می کند؟
بهر ره رفتن ز اطفال دگر گیرم کمک
کودکت، جان بر لب است و سخت جانی می کند
شاعر:علی انسانی

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن عرب خالقی

شعر شهادت حضرت رقیه(دوباره پلك خسته ی تري به خواب مي رود) * محسن عرب خالقی

1380

شعر شهادت حضرت رقیه(دوباره پلك خسته ی تري به خواب مي رود) دوباره پلك خسته ی تري به خواب مي رود
توان ندارد او ولي چه با شتاب مي رود
نگاه كن به فاطمي ترين اسير قافله
كه مثل عكس سوخته ميان قاب مي رود
آبله پشت آبله نمي رسد به قافله
ز نيزه بوسه اي رسد پا به ركاب مي رود
لباس هاي كوچكش دگر به او نمي خورد
كه ثانيه به ثانيه چو شمع آب مي شود
گل بنفش را ببين به صورت بنفشه اي
كه زير بار چشم ها از او گلاب مي رود
شام سياه شام را به شاميان سياه كرد
همين كه هفت پشت او به آفتاب مي رود
دفتر قصه ي غمش چه زود بسته مي شود
ببين فقط سه صفحه ازمتن كتاب مي رود

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد